سیاستها، بایدها و نبایدهایى هستند که در اجراى برنامهها، بر اساس اعتقادات و مبانى ارزشى و فکرى با رعایت نقاط قوت و ضعف داخلى و فرصتها و عوامل تهدیدزاى بیرونى تدوین مىگردند. (1).
سیاستهایى که امیرالمؤمنین على (ع) در طول سفر و جنگ و بعد از آن، خود و فرماندهان و لشکریانش را ملزم به پایبندى و رعایت آنها مىکرد، در طول جنگهاى سه گانه با ناکثین، قاسطین و مارقین به صورتهاى مختلف از طرف حضرت (ع) بیان شده است که به تناسب به بخشى از آنها اشاره مىگردد:
1- در صفآرایى و حمله بر دشمن، زرهپوش را بر بىزره مقدم بدارید، و دندانها را بر هم فشارید، زیرا این عمل تاثیر شمشیر را بر سر کمتر مىکند، در برابر نیزهها در پیچ و خم باشید که در رد کردن نیزهى دشمن موثرتر است. لبهى تیز شمشیر را به کار ببرید و با پیش نهادن گام، شمشیر را به دشمن برسانید. (2).
رابطهى دو مسئلهى فشردن دندانها بر هم و مقاومت جمجمه، ممکن است هم از جهت طبیعى رابطهاى مثبت باشد، به این معنى که قدرتى بر اعصاب و دیگر عضلات ببخشد که در برابر ضربهها مقاومت بیشترى داشته باشند؛ و هم از نظر روانى، که موجب بروز قدرت و بازسازى شدید و سریع عضلانى شود.
باده از ما مست شد نى ما از او
قالب از ما هست شد نى ما از او (3).
2- پلکها را روى هم گذارید و چشم را نیم بسته نگه دارید، زیرا این حالت دلها را آرامتر و محکمتر مىسازد. صداها را بخوابانید، زیرا بهترین عامل براى برطرف ساختن زبونى و شکست، بىسر و صدا بودن در میدان کارزار است. (2) هیاهو، دلیل ترس و خوف است و آرامش و سکوت، گواه شجاعت و قهرمانى است. (4).
3- پرچمها را به این سو و آن سو نکشانید و پیرامون آن را خلوت نکنید و آن را فقط به دست دلاوران و مردان غیور و رزم آورانى بسپارید که داراى حمیت و غیرت براى ایستادگى مىباشند. زیرا کسانى که تحمل فرود
آمدن حوادث سخت و کوبنده را دارند کسانى هستند که دور پرچمهاى خود مىگردند و به طورى جدى به محافظت راست و چپ و پس و پیش آنها مىپردازند. آنان از پرچمها عقبتر نمىافتند تا آنها را تسلیم دشمن نمایند، و از آنها پیش نمىافتند تا آنها را تنها بگذارند. (5).
این سیاست و دستور از آن جهت از سوى حضرت صادر شده که در زمانهاى گذشته، برافراشته بودن و اهتراز پرچم، علامت استمرار مقاومت کسانى بود که آن را در دست داشتند و اضطراب و سرنگونى پرچم، از شکست صاحبان آن خبر مىداد. امروزه نیز پرچم به نوعى دیگر بر بالاى درها و بامهاى مراکز مهم برافراشته مىشود. (6).
4- هر مردى باید همتاى خود را در رزمگاه کفایت کند و برادر خود را با جان خود مواسات نماید، و حریف خود را به برادرش نسپارد، تا در نتیجه همتاى خود و همتاى برادرش به عهدهى او باشند. (7).
این دستور و سیاست برخاسته از علم واقع بین حضرت (ع) بود. امروزه با پیچیده شدن تقسیم بندى نیروهاى مسلح به دسته، گروهان، گردان، تیپ، لشکر و سپاه از یک طرف، و مسلح شدن آنها به انواع تجهیزات نظامى پیشرفته از طرف دیگر، ضرورت توجه به نظم و دقت به فرامین و به کارگیرى به موقع تجهیزات را بیشتر نمایان مىسازد، و ارزش اعتبار کلام امام بهتر نمود پیدا مىکند.
5- در تمام حالتهاى جنگ، تنها خدا و خشیت او را مد نظر بگیرید: «معاشر المسلمین، استشعروا الخشیه«. (8).
صحنهى جنگ، عرصهى تبادل موت و حیات است. خاموشى و دوام زندگى تمام موجودات از جمله انسان از آن خداوند متعال است و مشیت او محضر عروج و بقاى نفسهاست. از این رو، در این میدان باید به او توجه نمود، چرا که این عرصهى مرگزا عالىترین جلوه گاه مشیت خداوندى است، که همان حیات انسانها باشد. لذا نباید در نمایشگاه عرضهى نفسها آرامش خود را از دست داد. (9) با تسلط بر اعصاب و روان خود، باید بدانید که ورود شما به این عرصه، براى نابود کردن عوامل ضد حیات انسانى است، نه خاموش ساختن عالىترین جلوهى مشیت الهى که حیات انسانهاست. (10).
6- با تکیه بر برکت و میمنت مشیت الهى حرکت کنید، نه با تکیه بر زور و قدرت عاریتى که از طبیعت محدود شما برمى خیزد، زیرا شما در معرض نابودى به وسیلهى قدرت و زور موجوداتى از نوع خود، قرار دارید، پس به زر و زیور و آرایش انبوه سلحشوران خود نیز مغرور نباشید. (11).
7- لباس جنگى را در بدن خود تکمیل نمایید و شمشیرها را پیش از بیرون کشیدن چند بار در غلافهاى خود حرکت بدهید. نگاهتان از گوشهى چشم و با خشم و تندى با دشمن باشد. نیزه و شمشیر را از راست و چپ بر دشمن بزنید و با لبهى تیز شمشیر ضربه وارد کنید و شمشیرها را با قدمهاى پیشرو به دشمن برسانید. (12).
دستوراتى که امیرالمؤمنین (ع) در این جملات به سپاهیان خود صادر فرمودهاند، مربوط به ضرورتهاى مقابله با دشمن در میدان کارزار است. در
همهى این فرمانها؛ محورهاى اصلى شامل: حداکثر کوشش براى حفظ جان و دفاع از آن در نهایت درجهى ممکن؛ شدیدترین تلاش براى از پاى درآوردن دشمنى که از چشمه سار حیات بیرون آمده و خود را از مبدأ فیاض و حیات بخش گسیخته و تمام کوشش خود را در درو کردن جانهاى حامیان حق صرف مىکند، مىباشد. البته مسلم است که تأکید بر موضوعاتى مانند زره و شمشیر و غیر آن، براى دستیابى به هدفها و ملاکهاى فوق است، که متعلق به زمان خاصى نبوده و در هر عصرى یکى از ملاکهاى اساسى براى استفاده و کاربرد تجهیزات نظامى است. (13).
8- بدانید که در محضر خداوندى قرار دارید که شما را در تمام لحظات مىبیند. (12).
9- توجه و فشار اصلى را در حمله، معطوف به پایگاه اصلى و مرکز ثقل دشمن نمایید، که هدایت و استحکام سپاه وابسته به آن است و با سرنگون شدن عمود خیمهگاه اصلى دشمن، پراکندگى آنها به راحتى صورت مىگیرد. (14).
10- با صبر و مقاومت در راه حق، انوار الهى را شامل خود کرده و پیروزى را به طرف خود جلب نمایید. (14).
یکى از سنتهاى جارى درعالم تکوین انسانى این است که نور حق و نصرت الهى زمانى قابل دستیابى است که انسان براى دفاع از حق، تمام تلاشهاى ممکن را انجام دهد و در این تکاپو، درون خود را از تمام لذایذ دنیوى و وابستگىهاى آن پاک نموده و خود را فقط به او بسپارد، چون در
حالت صفا و خلوص درونى است که امکان ظهور نور الهى فراهم مىگردد. البته چنان که در بحث استراتژى فرهنگى دربارهى عنصر تکلیف گفته شد، مقصود از دریافت نور الهى، همان وسیله و بینش و نورى است که به کمک آن، روابط حاکم بر پدیدههاى عالم هستى نمایان مىشود و انسان در پرتو آن به راحتى مىتواند طى مسیر نماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا، (15) و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب.» (16).
11- در طول جنگ، ثابت قدم باشید و در مقابل هجوم نظامى و تبلیغاتى دشمنان، از خود سستى و ضعف نشان ندهید. (17) بدانید که ما دشمن را از پاى در نمىآوریم: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمى؟» (18) زیرا حق حیات و موت تنها از آن خداست. ما زندگى به مردم ندادهایم تا حق مرگ آنان در اختیار ما باشد. شمشیرى که در راه حق کشیده مىشود، مشیت تجسم یافتهى خداوندى است که براى نگهبانى حق به کار افتاده است. در این وادى، جمجمهاى که چون گوى بىاختیار، تسلیم چوگان الهى نباشد، دیر یا زود، گوى چوگان این درک اصلى رسید و ایمان عقلى و قلبى یافت که نصر و پیروزى از سوى خداست: «و اعلم ان النصر من عند الله سبحانه.» (17) مفهوم کلام این است که چون موتور حیات تنها در اختیار خداست، پس تصرف در حیات، بدون مشیت الهى، جز جنایت نام دیگرى ندارد. آنگاه که انسان یا انسانهایى حیات دیگران
را از ارزش مىاندازند و آن را مىخشکانند، حیات خود آنان، طبق مشیت الهى، از ارزش افتاده، سزاوار نابودى مىشود. عامل نابودى این ضد حیاتها وظیفهاى را انجام داده که آفرینندهى حیات مقرر داشته است. چون قدرت و راهنمایى و قانون از خداست، پس پیروزى از آن خدا و براى خداست. (19).
12- قبل از دعوت به حق و اتمام حجت، اقدام به پیکار نکنید و تا آنجا که مىتوانید پیکار را عقب بیندازید تا امکان هدایت و فرار براى نادمین و ضعیفها فراهم گردد و کمترین تلفات جانى ممکن صورت گیرد. (20) «لا ترموا بسهم و لا تطعنوا برمح و لا تضربوا بسیف اعذروا.» (21).
13- کلیهى اصول و مبانى انسانى را رعایت کنید؛ مسایلى همچون: نتاختن به مجروحان، مثله و لگدکوب نکردن کشتهها، تعقیب نکردن غلامان و نکشتن اسیران: (22) «ایها الناس اذا هزمتموهم فلا تجهزوا على جریح و لا تقتلوا اسیرا و لا تتبعوا مولیا و لا تطلبوا مدبرا و لا تکشفوا عوره و لا تمثلوا بقتیل و لا تهتکوا اسیرا.» (23).
14- در اداى تکلیف الهى و در مواجهه با دشمن هیچ هراسى به خود راه ندهید و با رعایت جمعى ملاحظات دفاعى و حفاظتى، جان خود را به مشیت الهى بسپارید. (17).
امیرالمؤمنین على (ع) بر اساس بینش و دید واقع بینى که داشت بر این باور استوار بود که سرآمد اجل و توقف هر انسانى در مرحلهى دنیوى، در
حفاظى از طرف خداوند احاطه شده و او را از آسیب حوادث دور نگه مىدارد. با رفع آن حفاظ است که تیرها خطا نرفته و جراحتها بهبود نمىیابد. (24) لذا تا فرصت هست باید در راه حق جان فشانى کرد و در برابر ظالمان و گردنکشان سر تعظیم فرود نیاورد، بلکه با تمام قاطعیت در برابر آنها ایستاد، (25) چرا که این صبر و پایدارى، علاوه بر این که نصرت الهى را با خود به ارمغان خواهد آورد، انسان صابر را از سختىهاى آخرت در امان نگه خواهد داشت. (26) ابنسینا در این مورد جملهى زیبایى دربارهى حضرت امیر (ع) دارد:
»لا جرم چون با دیدهى بصیرت عقل، مدرک اسرار گشت، همهى حقایق را دریافت و حکم به دیدن داد و براى این بود که گفت: اگر پرده از روى جهان هستى برداشته شود، بر یقین من افزوده نمىشود.» (27).
اگر حضرت (ع) حقایق عالم هستى را بىپرده ندیده بود و اگر آهنگ کلى آن را نشنیده بود و اگر به مرحلهى والاى یقین دربارهى پروردگارش قدم نگذاشته بود، زندگى او، از ناچیزترین رویدادش تا بزرگترین فعالیتهایش، از آن جدیت حیرت انگیز برخوردار نبود.
او دربارهى جهان هستى چنان مىاندیشید که یک روح آگاه دربارهى کالبدى که وسیلهى رشد و تکامل اوست. او همهى ذرات و روابط آنها را در پهنهى عالم وجود در جدىترین هدف مىدید. او انسانها را از جایگاهى فوق دیدگاه یک دانشمند انسان شناس و یا یک فیلسوف جهانى و یا یک ادیب و
شاعر و هنرمند حساس نظاره مىکرد. چگونگى جلوهى انسان براى امیرالمؤمنین (ع(، در سرتاسر نهجالبلاغه و کردار عینى و طرز رابطهى او با انسانها نمایانگر این است که مافوق دیدهاى معمولى متفکران حرفهاى بوده است. وقتى مىفرماید:
»من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خود مىخواهید.» (28).
یعنى شما انسان را جاندارى مىبینید که در قلمرو طبیعت به وجود آمده، لذت را مىخواهد، از آلام و ناگوارىها فرار مىکند، مقام و جاه را مىپرستد، خود را هدف و دیگران را وسیله تلقى مىکند، دانش و بینش و هرگونه امتیازى را که به دست مىآورد در اشباع حس خودخواهىهایش به کار مىبندد، ولى من انسان را جلوهگاهى از مشیت الهى و تجسمى از حکمت ربانى مىبینم. من او را به عنوان خلیفة الله در روى زمین مىشناسم، لذا از غلبهى شئون پست حیوانى بر این موجود سترگ رنج مىبرم.
این نگرش دربارهى انسان، یک نگرش علمى و فلسفى معمولى نیست، بلکه شهود الهى در هویت انسان است. کسى که به آخرین مرحلهى یقین نایل نشود، نمىتواند از چنین نگرشى برخوردار شود. (29).
با توجه به مطالب ذکر شده، مىتوان استراتژى نظامى حضرت را چنین بیان نمود:
»ایجاد محیط امن براى اجرا و استقرار احکام اسلامى، از طریق بصیرت دهى نیروها و به کارگیرى تجهیزات.»
1) ر ک فصل اول، مبحث فرهنگ و استراتژى.
2) نهجالبلاغه، خطبههاى 124 و 66.
3) جعفرى، محمدتقى، جهاد در اسلام، نشر فرهنگ اسلامى، 1378، ص 82.
4) بستانى، محمد، الاستراتیجیه العسکریه عند الامام على علیهالسلام، ترجمهى على اکبرى، سازمان تحقیقات خودکفایى بسیج، 1378، ص 243.
5) نهجالبلاغه، خطبه ى 124.
6) جعفرى، محمدتقى، شرح و تفسیر نهجالبلاغه، ج 22، ص 55.
7) نهجالبلاغه، خطبهى 124.
8) نهجالبلاغه، خطبهى 169.
9) نهجالبلاغه، خطبهى 124 ، 66.
10) جعفرى، محمدتقى، جهاد در اسلام، ص 70.
11) ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 5، ص 176.
12) نهجالبلاغه، خطبهى 66.
13) جعفرى، محمدتقى، شرح و تفسیر نهجالبلاغه، ج 11، ص 82.
14) همان.
15) سورهى انفال، آیهى 29.
16) سورهى الطلاق، آیهى 65.
17) نهجالبلاغه، خطبهى 11.
18) سورهى انفال، آیهى 17.
19) جعفرى، محمدتقى، شرح و تفسیر نهجالبلاغه، ج 3، ص 195.
20) نهجالبلاغه، خطبههاى 22 و 27.
21) یعقوبى، احمد بن ابىیعقوب بن جعفر، تاریخ یعقوبى، ترجمهى آیتى، نشر علمى فرهنگى، ج 2، ص 80.
22) نهجالبلاغه، نامههاى 14 و 47 و وقعه صفین، نضربن مزاحم منقرى، ص 123.
23) مسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، لبنان، دار القلم، 1408، ص 65.
24) نهجالبلاغه، خطبهى 16.
25) نهجالبلاغه، خطبهى 24.
26) نهجالبلاغه، خطبهى 53.
27) جعفرى، محمدتقى، شرح و تفسیر نهجالبلاغه، ج 5، ص 39.
28) نهجالبلاغه، خطبهى 136 «اریدکم لله و انتم تریدوننى لانفسکم.«.
29) جعفرى، محمد تقى، شرح و تفسیر نهجالبلاغه،ج 3، ص 39.