در عین حال که حضرت (ع) مردم را به کار و تلاش و آبادانى دعوت مىکرد، مىفرمود:
»کسى که خداوند به او مالى داده است، باید آن را به خویشاوندان برساند، با آن میهمانى نیکو دهد، زندانى و گرفتار را برهاند، فقیر و نادار را مورد احترام قرار دهد و در اداى حقوق و پیشامدهاى ناگوار شکیبایى نموده تا ثواب الهى را به دست آورد، تا اگر خدا بخواهد با این خصلتها به شرف مکارم دنیا و فضایل آخرت، دست یابد.» (1).
برخلاف عرف اقتصاددانان، ثروت را منحصر در منابع کمى مالى و فیزیکى نمىشمرد، (2) بلکه بر اساس اصول و مبانى واقع گرایى و حق محورى و انسان مدارى، هیچ ثروتى را سودمندتر از عقل نمىدانست؛ (3) زیرا انسان با به کارگیرى قوهى عاقله مىتواند همهى منابع طبیعى و حتى غیر فیزیکى را در
راستاى منافع انسانى، به استخدام خود در آورده و به ثروتهاى مادى فراوانى دست پیدا کند؛ ثروتى که با به کارگیرى صحیح آن، انسان به لذات معنوى و مادى حقیقى در راستاى اهداف تکاملى، نایل مىگردد.
امام (ع) در کنار این تأکیدها، امور مادى و دستیابى به گنجهاى طبیعى و ثروت را، بدون همراه ساختن آنها با مروت و مردانگى، همچون سگى مىشمارد که از گزندگى و درندگى اجتناب نموده و فایدهدهى خود را از دست داده است. (4) تدبیر و مدیریت صحیح را حاصل عقل سلیم دانسته که با کمک آن مىتوان طبیعت و سرمایههاى مادى و تولیدى را در جهت اهداف صحیح انسانى به کار گرفت (5) از این جهت، مىفرمود: هر کس آب و خاکى در اختیار داشته باشد، و در عین حال، اظهار نیازمندى به غیر حق تعالى نماید، خداوند او را از رحمت خود، دور مىکند: «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فأبعده الله من رحمته.» (6).
کلمهى تراب (خاک) در این حدیث؛ شامل سرزمین آباد و غیرآباد مىشود ولى، زمین آباد به مضمون حدیث نزدیکتر است، چون تولید محصول در آن زودتر صورت مىگیرد و در نتیجه، فقر راحتتر دفع مىشود؛ گویى امام (ع) مىفرماید:
ثروت و بىنیازى به انسان نزدیک است و به بیش از آب و خاک نیاز ندارد تا با تدبیر خود بتواند چرخهى تولید را در این زمین درآورد. (7).
امام (ع) در تقسیم بیتالمال و درآمدهاى عمومى، مساوات را مبناى کار خود قرار داده بود و هنگامى که او را مورد عتاب قرار مىدادند که چرا بیتالمال را به تساوى تقسیم مىکند، مىفرمود:
»لو کان المال لى لسویت بینهم، فکیف و انما المال مال اللهو.«، یعنى «اگر این مال از آن من مىبود، باز هم آن را به تساوى میانشان تقسیم مىکردم پس چگونه چنین نکنم در حالى که مال از آن خداوند است.» (8).
این سیاست و خط مشى را از سنت و سیرهى رسول خدا (ص) اخذ نموده بود؛ چنان که در اعتراض خوارج فرمود: «و قد علمتم ان رسول الله (ص) قطع ید السارق و جلد الزانى غیر المحصن، ثم قسم علیهما من الفىء.» (9) و یا در اعتراض طلحه و زبیر فرمود:
»اما در باب این که چرا مساوات مىکنم، این چیزى است که من به رأى خود یا از روى هواى نفس در آن قضاوت نکردهام، و من و شما، دیدهایم که رسول الله (ص) در این باب چه حکمى آورده و چگونه عمل کرده است.» (10).
1) نهجالبلاغه خطبه 142.
2) حائرى، سید محسن، اندیشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، ترجمهى عبدالعلى آلبویه لنگرودى، بنیاد نهجالبلاغه، 1378، ص 32.
3) نهجالبلاغه حکمت 109.
4) ابن ابىالحدید، ج 20، ص 304.
5) نهجالبلاغه حکمت 421، و خطبهى 91.
6) شرایع الاسلام، ج 2، ص 791، و اندیشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، ص 38.
7) حائرى، سید محسن، اندیشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، ترجمهى عبدالعلى آلبویه لنگرودى، بنیاد نهجالبلاغه، 1378، ص 39.
8) نهجالبلاغه خطبهى 127.
9) نهجالبلاغه خطبهى 126.
10) نهجالبلاغه خطبهى 196.