عنصر واقع نگرى استراتژى فرهنگى، حکایت از این واقعیت داشت که انسان در نظام تکوین با ویژگىهاى خاصى و در پى هدف معینى خلق شده است. عنصر حق مدارى نیز حاکى از این حقیقت بود که انسان با تعریف و هویت خاصى به وجود آمده و تنها با ایجاد شرایط مندرج در آن، امکان دستیابى به انسان ایدهآل ممکن مىگردد. در عنصر کمال جویى، مشخص شد که کمال یک شىء با حصول چیزهایى ممکن مىگردد که از سنخ وجودى آن باشد، و کمال انسانى در این بود که کلیهى مراتب وجودى مندرج در نظام تکوین، تحصیل شود.
در قاموس امام (ع(، انسان موجودى است که بعد از طى مراحل تکوینى جهان، پاى به عرصهى وجود نهاده است و همهى کاینات در پى ایجاد زمینه و شرایطى بودند که این موجود تحقق یابد؛ گویا هستى آنها بدون آفرینش انسان ناتمام مىماند. (1) او موجودى است که براى بقا آفریده شده است، نه براى فنا؛ اخروى است، نه دنیوى؛ (2) اوصاف آخرت با ماهیت او همسوست، نه
ویژگىهاى دنیوى. هر نوع اقدامى در جهت ویژگىهاى دنیوى به منزلهى دورى از اصل و هدف اصلى خلقت است. (3).
در این عرصه، انسان متکامل به شخصى اطلاق مىگردد که تمام فعالیتهاى شخصى و اجتماعى او در راستاى سیاستها و خط مشىهاى برخاسته از عنصر کمال جویى انسانى باشد و با هر گامى، استعدادى به فعلیت رسیده و زمینهى شکوفا سازى استعدادهاى انسانى دیگر را فراهم سازد.
چنین انسانى همواره از بینش و بینایى خاصى برخوردار خواهد بود و به حوادث و تحولات گذشته و حال به دیدهى ابزارى نگاه خواهد کرد تا با تجزیه و تحلیل و ترکیب منطقى آنها با شرایط آینده، بهترین شرایط و رویکرد را براى ادامهى مسیر انتخاب نماید. (4) انسان رهرو، هیچ وقت خود را در وضع موجود متحیر نمىبیند، بلکه تجربیات گذشته و موقعیت فعلى را پایهى ارتقاى حرکتى خود قرار مىدهد. شرایط آتى به عنوان چراغ هدایت، همواره او را در مسیر اصلى نگه مىدارد و از کوچکترین انحراف حاصل شده، به جد جلوگیرى مىکند. او به خوبى مىداند که کوچکترین کوتاهى و غفلت، مساوى با سرگردانى و افتادن در مسیرى خواهد بود که نتیجهاى جز سرکشى و طغیان و همسویى با شیطان نخواهد داشت. (5).
در منظر على (ع) همه چیز براى انسان ایجاد شده است. او نباید کارى را انجام دهد که مخالف سنت تکوین باشد و همواره در هر انتخابى باید به عاقبت و نتیجهى آن بیندیشد. (6) باید امرى را انتخاب کند که در راستاى هدف
نهایى خلقت انسانى باشد و انسان را هر لحظه به قرب الهى نزدیک سازد. (7).
حضرت (ع) بهترین و روشنترین مثال را مطالعهى وضعیت گذشتگان مىدانست و اظهار مىداشت:
»اگر خردمندید آیا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نیست؟ مگر نمىبینید که گذشتگان شما باز نمىگردند؟ و فرزندان شما باقى نمىمانند؟» (8).
و هشدار مىداد به هوش باشید:
»کمالات انسانى را ارزان نفروشید، مگر متوجه نمىشوید که در گذشت شب و روز حوادثى اتفاق مىافتد؟ یکى مىمیرد و بر او مىگریند و بر باقى ماندهى او تسلیت مىگویند، دیگرى در بستر بیمارى افتاده و به عیادت او مىروند و افرادى در حال احتضار و جان کندن هستند. پس نباید در تصمیمها تنها به عواقب دنیوى توجه نمود، بلکه عاقبت و نتایج اخروى آن بیش از موارد دیگر نیازمند دقت است.» (8).
از این رو بر اساس عناصر و مبانى استراتژى فرهنگى امیرالمؤمنین (ع(، انسان شایسته کسى است که در تمامى رفتارهاى خویش به همسویى عواقب آن با ساختارهاى انسانى توجه مىنماید، براى دستیابى به اطلاعات صحیح و صائب، به سخنان حکیمانه گوش فرا داده و هدایت آنها را مىپذیرد و همواره دست به دامن هدایت کسانى مىزند که آشنا به راه بوده و از چالشهاى آن خبر مىدهند. به دقت مراقب رفتارهاى خویش است تا مبادا گمراه شده و از
مسیر اصلى دور گردد. گامهاى زندگى را با احتیاط برداشته و به نیکویى انجام مىدهد، همهى موانعى را که در مسیر دستیابى به درجات اخروى باشد با قوت از سر راه خویش برداشته و با خواستهها و هواهاى نفس مبارزه مىکند و آرزوهاى دروغین را طرد کرده و استقامت و صبر در برابر سختىهاى راه را مرکب نجات خویش قرار مىدهد. مدت عمر دنیوى را فرصتى مىشمارد که بتواند توشه و نیازمندىهاى مراحل بعدى را فراهم سازد. (9) همواره شیوهى زندگى و عاقبت گذشتگان را مایهى عبرت خود قرار مىدهد. (10) هر موفقیتى را با به کارگیرى اندوختههاى نظرى و تجربى آن، براى دستیابى به مراتب بعدى ارج نهاده و با پندآموزى از غفلتهاى حاصل شده در انجام امورى که در راستاى مراتب وجودى آنها نبوده است، امکان تخلف را به صفر مىرساند. (11).
1) نهجالبلاغه، خطبهى 1.
2) نهجالبلاغه، نامهى 31 و (ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى(،سعدى، گلستان.
3) نهجالبلاغه، نامهى 31، خطبهى 145 و حکمتهاى 126 و 367.
4) نهجالبلاغه، خطبهى 153.
5) نهجالبلاغه، خطبهى 157 ش.
6) نهجالبلاغه، نامههاى 31 و 53 و خطبههاى 4 و 132.
7) نهجالبلاغه، خطبهى 52 و 114.
8) نهجالبلاغه، خطبهى 99.
9) نهجالبلاغه، خطبهى 76.
10) نهجالبلاغه، خطبهى 86.
11) نهجالبلاغه، خطبهى 81.