جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

انسان مدارى در استراتژى فرهنگى امیرالمؤمنین على

زمان مطالعه: 3 دقیقه

عنصر واقع نگرى استراتژى فرهنگى، حکایت از این واقعیت داشت که انسان در نظام تکوین با ویژگى‏هاى خاصى و در پى هدف معینى خلق شده است. عنصر حق مدارى نیز حاکى از این حقیقت بود که انسان با تعریف و هویت خاصى به وجود آمده و تنها با ایجاد شرایط مندرج در آن، امکان دستیابى به انسان ایده‏آل ممکن مى‏گردد. در عنصر کمال جویى، مشخص شد که کمال یک شىء با حصول چیزهایى ممکن مى‏گردد که از سنخ وجودى آن باشد، و کمال انسانى در این بود که کلیه‏ى مراتب وجودى مندرج در نظام تکوین، تحصیل شود.

در قاموس امام (ع(، انسان موجودى است که بعد از طى مراحل تکوینى جهان، پاى به عرصه‏ى وجود نهاده است و همه‏ى کاینات در پى ایجاد زمینه و شرایطى بودند که این موجود تحقق یابد؛ گویا هستى آنها بدون آفرینش انسان ناتمام مى‏ماند. (1) او موجودى است که براى بقا آفریده شده است، نه براى فنا؛ اخروى است، نه دنیوى؛ (2) اوصاف آخرت با ماهیت او همسوست، نه

ویژگى‏هاى دنیوى. هر نوع اقدامى در جهت ویژگى‏هاى دنیوى به منزله‏ى دورى از اصل و هدف اصلى خلقت است. (3).

در این عرصه، انسان متکامل به شخصى اطلاق مى‏گردد که تمام فعالیت‏هاى شخصى و اجتماعى او در راستاى سیاست‏ها و خط مشى‏هاى برخاسته از عنصر کمال جویى انسانى باشد و با هر گامى، استعدادى به فعلیت رسیده و زمینه‏ى شکوفا سازى استعدادهاى انسانى دیگر را فراهم سازد.

چنین انسانى همواره از بینش و بینایى خاصى برخوردار خواهد بود و به حوادث و تحولات گذشته و حال به دیده‏ى ابزارى نگاه خواهد کرد تا با تجزیه و تحلیل و ترکیب منطقى آنها با شرایط آینده، بهترین شرایط و رویکرد را براى ادامه‏ى مسیر انتخاب نماید. (4) انسان رهرو، هیچ وقت خود را در وضع موجود متحیر نمى‏بیند، بلکه تجربیات گذشته و موقعیت فعلى را پایه‏ى ارتقاى حرکتى خود قرار مى‏دهد. شرایط آتى به عنوان چراغ هدایت، همواره او را در مسیر اصلى نگه مى‏دارد و از کوچک‏ترین انحراف حاصل شده، به جد جلوگیرى مى‏کند. او به خوبى مى‏داند که کوچک‏ترین کوتاهى و غفلت، مساوى با سرگردانى و افتادن در مسیرى خواهد بود که نتیجه‏اى جز سرکشى و طغیان و همسویى با شیطان نخواهد داشت. (5).

در منظر على (ع) همه چیز براى انسان ایجاد شده است. او نباید کارى را انجام دهد که مخالف سنت تکوین باشد و همواره در هر انتخابى باید به عاقبت و نتیجه‏ى آن بیندیشد. (6) باید امرى را انتخاب کند که در راستاى هدف

نهایى خلقت انسانى باشد و انسان را هر لحظه به قرب الهى نزدیک سازد. (7).

حضرت (ع) بهترین و روشن‏ترین مثال را مطالعه‏ى وضعیت گذشتگان مى‏دانست و اظهار مى‏داشت:

»اگر خردمندید آیا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نیست؟ مگر نمى‏بینید که گذشتگان شما باز نمى‏گردند؟ و فرزندان شما باقى نمى‏مانند؟» (8).

و هشدار مى‏داد به هوش باشید:

»کمالات انسانى را ارزان نفروشید، مگر متوجه نمى‏شوید که در گذشت شب و روز حوادثى اتفاق مى‏افتد؟ یکى مى‏میرد و بر او مى‏گریند و بر باقى مانده‏ى او تسلیت مى‏گویند، دیگرى در بستر بیمارى افتاده و به عیادت او مى‏روند و افرادى در حال احتضار و جان کندن هستند. پس نباید در تصمیم‏ها تنها به عواقب دنیوى توجه نمود، بلکه عاقبت و نتایج اخروى آن بیش از موارد دیگر نیازمند دقت است.» (8).

از این رو بر اساس عناصر و مبانى استراتژى فرهنگى امیرالمؤمنین (ع(، انسان شایسته کسى است که در تمامى رفتارهاى خویش به همسویى عواقب آن با ساختارهاى انسانى توجه مى‏نماید، براى دستیابى به اطلاعات صحیح و صائب، به سخنان حکیمانه گوش فرا داده و هدایت آنها را مى‏پذیرد و همواره دست به دامن هدایت کسانى مى‏زند که آشنا به راه بوده و از چالش‏هاى آن خبر مى‏دهند. به دقت مراقب رفتارهاى خویش است تا مبادا گمراه شده و از

مسیر اصلى دور گردد. گام‏هاى زندگى را با احتیاط برداشته و به نیکویى انجام مى‏دهد، همه‏ى موانعى را که در مسیر دستیابى به درجات اخروى باشد با قوت از سر راه خویش برداشته و با خواسته‏ها و هواهاى نفس مبارزه مى‏کند و آرزوهاى دروغین را طرد کرده و استقامت و صبر در برابر سختى‏هاى راه را مرکب نجات خویش قرار مى‏دهد. مدت عمر دنیوى را فرصتى مى‏شمارد که بتواند توشه و نیازمندى‏هاى مراحل بعدى را فراهم سازد. (9) همواره شیوه‏ى زندگى و عاقبت گذشتگان را مایه‏ى عبرت خود قرار مى‏دهد. (10) هر موفقیتى را با به کارگیرى اندوخته‏هاى نظرى و تجربى آن، براى دستیابى به مراتب بعدى ارج نهاده و با پندآموزى از غفلت‏هاى حاصل شده در انجام امورى که در راستاى مراتب وجودى آنها نبوده است، امکان تخلف را به صفر مى‏رساند. (11).


1) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 1.

2) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 31 و (ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى(،سعدى، گلستان.

3) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 31، خطبه‏ى 145 و حکمت‏هاى 126 و 367.

4) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 153.

5) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 157 ش.

6) نهج‏البلاغه، نامه‏هاى 31 و 53 و خطبه‏هاى 4 و 132.

7) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 52 و 114.

8) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 99.

9) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 76.

10) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 86.

11) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 81.