سیاست على (ع) از مبانى فرهنگى او نشأت مىگرفت و هر کارى که کوچکترین مغایرتى با آنها داشت، به شدت با مخالفت وى روبهرو مىشد. در تقسیم بیتالمال (1) مناصب حکومتى، جز به شیوهى برخاسته از قرآن و سنت رسول خدا (ص) عمل نمىکرد، چرا که عامل قرب الهى را، عمل بر پایهى حق
مىدانست: (ان افضل الناس عند الله من کان العمل بالحق احب الیه(. (2).
سالهاى بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص(، سالهایى بود که جامعهى اسلامى رفته رفته به امتیاز دهى به افراد متنفذ و وابستگان دربار خو گرفت، در حالى که على (ع) در این خصوص صلابت عجیبى نشان مىداد و در برخوردارى از مناصب و حقوق و یا برخورد با افراد خاطى، توجهى به ملاکهاى نفوذ و وابستگى افراد نداشت. در نامهاى به یکى از فرمانداران خاطى مىنویسد: «اگر حسنین به عملى که تو به آن آلوده شدى، دست مىزدند، همان کارى را مىکردم که با تو انجام دادم.» (3).
به همین نحو، در جواب توصیه و اصرار بعضى اصحابش مبنى بر انعطاف پذیرى متناسب با شرایط، مىفرمود: «أتامرونى ان اطلب النصر بالجور فى من ولیت علیه و الله ما اطور به ما سمر سمیر» (4) «از من تقاضا مىکنید که پیروزى و موفقیت در سیاست را به ستمگرى و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم! به خدا قسم تا شب و روزى در دنیاست، تا ستارهاى در آسمان در حرکت است، چنین نخواهم کرد.»
صراحت و صداقت در سیاست، یکى دیگر از مواردى بود که حضرت (ع) بر اساس عنصر حقمدارى تابع آن بود و مورد اعتراض یاران واقع مىشد. آنان مىگفتند: «سیاست این همه صداقت و صراحت بر نمىدارد، یک مقدار خدعه و دغل بازى هم باید در آن قاطى کرد، چاشنى سیاست، دغل بازى است.» (5) به ایشان ایراد مىگرفتند که: چرا على (ع) مثل دیگر سیاستمداران ابتدا
به معاویه فرصت نمىدهد تا بعد از استحکام حکومت، به مبارزه با او برخیزد؟
ولى على (ع) مىفرمود: «ما براى احیاى اسلام و احکام آن، حکومت را به دست گرفتیم.» (6) اسلام آمده است با این سیاستها مبارزه کند؛ اسلام پاسدار انسانیت است و این امور شیطنت بوده و نتیجهاى جز دورى از حقایق در بر ندارد. اسلام پاسدار درستى، حقیقت و عدالت است. یکى از فلسفههاى وجودى اسلام، پایمردى و مقابله با این نوع سیاستها است. نتیجهى این دو عملکرد چنین مىشود که على (ع) در بستر تاریخ، نه تنها به فراموشى سپرده نشده، بلکه قبلهى آمال و آرزوى مردان حقیقتجو و سعادت خواه دنیا در هر دین و مذهب شده است. او به رنگ زمان خویش در نیامد تا در آن ماندگار گردد، بلکه بر زمان غلبه نمود و زمان را با خود همراه و تفسیر کرد.
على (ع) در پاسخ به انسانهاى ظاهرنگر، فرمود: گمان نکنید که معاویه از من تیزبینتر است، نه، این طور نیست، او در سیاست خدعه و فجور و تبهکارى به کار مىبرد و من از آن بیزارم. هدف او یک هدف شوم و پلید است و از هر راه پلیدى، ولو آدم کشى، هتک نوامیس، وعده و وعیدهاى دروغین، غارت و ارعاب، به سوى مقصودش مىرود. براى هدف پلید ابزار و وسایل پلید مىتوان انتخاب نمود، اما من که به خاطر اصول عالى اسلامى و انسانى قیام به امر کردهام و هدفم اصلاح انسانیت و مبارزه با این زشتىها و نابکارىهاست، نمىتوانم هدف خود را زیر پا بگذارم و سیاستى مبتنى بر ظلم و ستم و دروغ پردازى پیش بگیرم. اگر نبود که غدارى و مکارى و منافقگرى مبغوض خداوند است، آن وقت مىدیدید که من چه اندازه توانا هستم. من و او در دو راه متباین، با دو هدف متفاوت قدم برمىداریم و وقتى اهداف متفاوت
شد، وسایل نمىتواند یکى باشد. (7).
در امور اقتصادى حضرت (ع) پایهى رشد و توسعه را امر کشاورزى و آبادانى زمین مىدانست و در این امر، ضمن این که خود به امر کشاورزى در کنار سایر کارها مىپرداخت، به دیگران نیز توصیه مىنمود که در این امر کوشا باشند و مىفرمود: همواره اصل مال را حفظ نمایید و تنها از میوه و درآمدش بخورید و انفاق نماید و هرگز نهالهاى درخت خرما را نفروشید، تا همهى این سرزمین یکپارچه به گونهاى زیر درختان خرما قرار گیرد که راه یافتن در آن دشوار باشد. (8) حتى به عاملین حکومتى و متصدیان جمع آورى مالیات توصیه مىکرد وضعیت معیشتى مردم را مراعات نموده و در دریافت همواره مصالح پرداخت کنندههاى مالیات را مدنظر داشته باشند. در امور تجارت به فرمانداران خویش در شهرهاى مختلف توصیه مىنمود به ارزش کار تاجران توجه نموده و عمل آنها را به دیدهى احترام بنگرند و در قبال زحماتى که در فرآیند تهیهى لوازم مورد نیاز مردم متحمل مىشوند، مورد توجه زمامداران و همهى مردم قرار گیرند. (9).
در توزیع درآمدهاى دولت و بیتالمال به حدى به عدالت اجتماعى مصر بود که در تقسیم آن، همه را به یک دید نگاه مىکرد و حتى مخالفین از دریافت سهمیه محروم نمىشدند. (10).
در برخوردهاى اجتماعى با مردم فروتن، نرمخو و گشادهرو بود (11) و میزان
را حال خود مردم قرار مىداد و اظهار مىداشت با مردم چنان برخورد کنید که دوست دارید با شما برخورد کنند و آنچه بر خود دوست مىدارید بر دیگران نیز دوست بدارید و اخلاقى که بر خود ناشایست مىدانید بر دیگران نیز زشت و ناپسند بدانید. (12).
در امور نظامى نیز تأکید داشت که حاکم باید با مهربانى خواستههاى نظامیان را برآورده ساخته و آنان را مورد تشویق قرار دهد. از رنجها و تلاشهاى آنان قدردانى نموده، و زحمت و تلاش آنهایى که داراى رتبهى بالاى نظامى نیستند کوچک و خرد شمرده نشود. با انجام این کارها و رسیدگى به اوضاع خانوادههاى آنها، رضایت آنها به حکومت جلب شده و آسوده خاطر به مبارزه مىپردازند. (9).
تاریخ جایى را نشان ندارد که على (ع) در آن، نظامیان را در جهت منافع فردى و قومى به کار گیرد، بلکه آنچه از آن ضبط کرده و به خاطر سپرده است، برخورد شدید حضرت با کسانى بوده که به نحوى در صدد سوء استفاده از این نیرو بودهاند. (13).
بنابراین، استراتژى حقمدارى امیرالمؤمنین على (ع(، همان جاده و صراط مستقیمى است که رهرو خویش را در کوتاهترین فاصلهى ممکن به مقصد مىرساند و هر نوع انحراف از آن، باعث دورى از هدف مىگردد: (الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطى هى الجاده) (14) این جاده همان سنت الهى و نبوى
است که در قالب کتاب خدا و سیرهى نبوى در اختیار مردم قرار گرفته است: (علیها باقى الکتاب و آثار النبوه(، (15) و راه نجات بشریت تنها با تمسک به سیاستها و آموزههاى برخاسته از آنها میسر خواهد بود: (الیها مصیر العاقبه(، (16) و هر کس برخلاف این سنتها و آموزهها ادعا کند و شیوهاى ناحق براى زندگى انتخاب نماید، بىشک به هلاکت رسیده و به ناکامى در هدف دچار خواهد شد: (هلک من ادعى و خاب من افترى(. (16).
1) نهجالبلاغه، نامهى 43.
2) نهجالبلاغه، خطبهى 125.
3) نهجالبلاغه، نامهى 41.
4) نهجالبلاغه، خطبهى 124.
5) مطهرى، مرتضى، سیرى در سیره ائمه اطهار (ع(، صدرا، 1368، ص 28.
6) نهجالبلاغه، خطبهى 131.
7) مطهرى، مرتضى، حکمتها و اندرزها، صدرا، 1369، ص 158.
8) نهجالبلاغه، نامهى 24.
9) نهجالبلاغه، نامهى 53.
10) نهجالبلاغه، خطبهى 15.
11) نهجالبلاغه، نامهى 27.
12) نهجالبلاغه، نامهى 31.
13) علیخانى، علىاکبر، توسعهى سیاسى از دیدگاه امام على علیهالسلام، سازمان تبلیغات اسلامى، 1379، ص 104.
14) نهجالبلاغه، خطبهى 16 «انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است؛ راه مستقیم و میانه، جادهى میانهى حق است.«.
15) نهجالبلاغه، خطبهى 16، فراز 8.
16) همان.