شیوههاى زندگى چنان که گذشت بر دو پایهى اندیشه و ارزش شکل مىگیرد و اختلاف در این دو پایه، موجب تفاوت شیوههاى زندگى در افراد و ملیتهاى مختلف مىگردد. اسلام با محور قرار دادن توحید الهى و نفى طاغوتها، و با تکیه بر ارزشهاى مستند به آیات و روایات معصومین علیهالسلام از دیگر فرهنگها متمایز مىگردد و کارآمدى فرهنگ خویش را در خصوصیات ذیل مىداند:
1- توحید مدارى
شیوهى زندگى باید بر محور وحدانیت الهى دور بزند و اوصاف شرک را از زندگى مبرا سازد.
»ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افترى اثما عظیما» (1).
قرآن برنامهى عینى دورى از شرک بر محور توحید در جامعه اسلامى است و مثالهاى قرآن از زندگى پیامبران مصداق بارز آنهاست. ساختار جامعهى اسلامى باید از این کتاب اخذ شود و اگر به این رفتارها توجه نشود دیگران از آن بهره خواهند برد. (2).
2- همراهى دانش با بینش
در فرهنگ اسلامى دانش، در کنار بینش و حکمت قرار دارد. فرهنگى کامل است که متشکل از دو عنصر پر ارج علم و حکمت باشد. در این فرهنگ، دانش، بینش و حکمت مقدمهى آبادانى زمین هستند. چه بسیارند کشورهایى که داراى منابع طبیعى فراوان هستند ولى به علت نداشتن علم و بینش و یا یکى از آنها در ذلت سلطهپذیرى و یا فقر بسر مىبرند. کشورهاى عرب حوزهى خلیج فارس نمونههاى مشخص سلطهپذیرى و اغلب کشورهاى افریقایى و امریکاى لاتین از مصادیق بارز هر دو مساله مىباشند. در اسلام به
دنبال علم و بینش، تقوا مىآید. بینش و تقوا اساس کار بوده و به علم جهت حرکت مىدهند و مسیر شکوفایى آن را روشن مىسازند. فرهنگ اسلامى در صدد توسعهى دانش و بینش و فراگیر شدن تقوا در جامعه است.
کارآمدى این فرهنگ نهایتا در سایهى عمل صحیح و صالح ایجاد مىشود. هر عملى داراى دو چهرهى محتوایى و شکلى است و اسلام در کارایى فرهنگ خود به هر دو عنایت دارد. عملى که از هر دو جهت صحیح باشد، در فرهنگ اسلامى به آن «عمل صالح» اطلاق مىگردد؛ یعنى عملى که هم از نظر محتوایى درست است و هم از نظر ساختارى و شکلى؛ به معناى دیگر عملى است که بر طبق عقاید حق صادر شده و با آن سازگار باشد. (3) در حقیقت، عمل صالح (در مقابل Reform که عملى است روبنایى(، عملى است زیربنایى و بنیادین که در آن، روبنا نیز شکلى صحیح و آراسته دارد.
3- ولایت مدارى
در فرهنگ اسلامى معیار، میزان و ملاک رفتارها در هر عصر، الگوى رفتارى امام و رهبر الهى همان عصر است. این معنى را در آیهى کریمهى «یوم ندعوا کل اناس بامامهم» (4) مىتوان دید. در فرهنگ اسلامى ولایت، روحى است که همبستگى و اتحاد در جامعهى اسلامى حول آن مىچرخد: «و انه لیعلم أن
محلى منها محل القطب من الرحا» (5) «قطب الرحا» محورى است که سنگ آسیاب برگرد آن مىچرخد و بدون آن، گردش سنگ مختل مىگردد. در جامعهى اسلامى نیز محور جامعه، امام جامعه است. امامت چون هستهى مرکزى و نگه دارنده و نظم دهنده، کنترل کنندهى گردش چرخهاى جامعه و بازدارنده از حرکتهاى انحرافى است. (6).
4- تکلیف مدارى
انسان در فرهنگ اسلامى عبث و بیهوده خلق نشده «أفحسبتم انما خلقناکم عبثا و أنکم الینا لا ترجعون«، (7) بلکه از خلقت انسان هدفى دنبال مىشود و اسلام براى رسیدن به این هدف، الگوها و شیوههاى زندگى و در نهایت فرهنگ خاصى را معرفى مىکند و مجاز نمىشمارد که انسان هر امرى را انجام دهد، بلکه او را مکلف به انجام کارهایى مىکند که هویتى اصیل و شیوهاى خاص و سالم دارند تا هدف از آفرینش او تأمین گردد.
5- حق مدارى و حق گرایى
در فرهنگ اسلامى همه چیز بر محور واقعیت و حق مىچرخد. اسلام، حق و واقعیت را در زندگى آدمى در چیزهایى مىداند که او را به تعالى و کمال برساند. در این فرهنگ، هم به محتواى عمل و هم به شیوهى عمل و هم
ابزار آن توجه مىشود. در این فرهنگ هیچ وقت هدف، ابزار حرکت و شیوههاى گزینشى را توجیه و تأیید نمىکند. (8).
سخن از کارآمدى فرهنگ اسلامى را با کلامى از امیرالمؤمنین (ع) به پایان مىرسانیم:
»الحمدلله الذى شرع الاسلام فسهل شرائعه لمن ورده، و اعز ارکانه على من غالبه، فجعله امنا لمن علقه و سلما لمن دخله… فهو ابلج المناهج و اوضح الولائج، مشرف المنار، مشرق الجواد، مضىء المصابیح، کریم المضمار، رفیع الغایه، جامع الحلبه، متنافس السبقه، شریف الفرسان» (9).
»ستایش خداوندى را سزاست که راه اسلام را گشود و راه نوشیدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود، ستونهاى اسلام را در برابر ستیزهجویان استوار کرد و آن را پناهگاه امنى براى پناه برندگان و مایهى آرامش براى وارد شوندگان قرار داد،… اسلام روشنترین راههاست، جادههایش درخشان، نشانههاى آن در بلندترین جایگاه، چراغهایش پرفروغ و درخشان، میدان مسابقهى آن پاکیزه براى پاکان، سرانجام مسابقههاى آن روشن و بىپایان، مسابقه دهندگان آن پیشى گیرنده و چابک سوارانند.»
1) سورهى نساء، آیهى 48، «همانا خدا شرک ورزیدن به خود را نمىبخشد و گناهان کوچکتر از آن را از هر کس بخواهد مىآمرزد. و کسى که به خدا شرک بورزد، گناهى عظیم را باب کرده است» (موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 4، ص 588(.
2) رک: آیتالله معرفت، عناصر کارآمدى فرهنگ از نگاه قرآن، اندیشه حوزه، شمارهى 29 آستان قدس رضوى، 1380، ص 93.
3) موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 17، نشر فرهنگ اسلامى، ص 27.
4) اسراء آیهى 71، «روزى که هر قومى را با امامشان دعوت کنیم.» امام یعنى مقتدا؛ کسى که مردم از او اطاعت نموده و گفتار و سخن و عمل او را الگوى رفتارى خود قرار دادند و امام حق کسى است که خدا هر زمانى او را براى هدایت اهل آن زمان برگزیده است. بر اساس روایات، روز قیامت هر قومى از امام زمان خود و از کتاب پروردگارش و سنت پیامبر خود بازخواست مىشود.» (موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، صص 228 – 233(.
5) نهجالبلاغه، خطبهى 3.
6) رک: عمید زنجانى، عباسعلى، مبانى اندیشه اسلامى، مؤسسه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379، ص 289.
7) سورهى مؤمنون، آیهى 115، «آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریدیم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟«.
8) رک: نوایى، علىاکبر، کارآمدى فرهنگ اسلامى، اندیشه حوزه، شمارهى 29، آستان قدس رضوى، ص 145.
9) نهجالبلاغه، خطبه 106 (ترجمه نهجالبلاغه، دشتى، 1379، انتشارات طلیعه نور، 1379، ص 197(.