فرآیند زندگى انسان، هم به نحو جمعى و هم به شکل فردى صورت مىپذیرد. کار فرهنگ در این فرآیند آن است که افراد آدمى را براى این هدف آماده و مجهز سازد. به بیان دیگر، هدف فرهنگ ارایهى الگوهایى از رفتارها و شیوههاى زندگى است که آدمى را به برآورده شدن نیازهاى او رهنمون سازد. این نیازها را به دو دستهى عمده مىتوان تقسیم نمود:
1- نیازهایى که با بهرهگیرى از منابع جهانى بیرونى برآورده مىشوند؛
2- نیازهایى که فقط با بهره بردن از منابع معنوى برآورده مىشوند.
نیازهاى فیزیکى او مثل غذا، پوشاک، ابزار کار و غیره از مواد بیرونى تأمین مىگردد و نیازهاى درونى (روانى، اجتماعى و معنوى) او مثل شجاعت، آسایش، دلگرمى، اعتماد، رفاقت و اطمینان به موفقیت در نقش اجتماعى و غیره از مواردى است که تنها از جهان درونى و ماوراءالطبیعى تأمین مىشود.
کارکرد فرهنگ این است که این نیازها را نیز همانند نیازهاى فیزیکى برآورده سازد، چرا که زندگى انسان تنها با کوشش و تلاش استمرار مىیابد. درد، رنج، دلتنگى، ترس، ناکامى و بیزارى تقریبا هر لحظه سایه وار آدمى را دنبال مىکنند. او نیازمند یارى، دلگرمى، الهام، امید، آسایش، اطمینان و دلدارى است تا بتواند به نبرد زندگى ادامه دهد. در این راه، تدابیر و الگوهاى فرهنگى به آدمى مدد مىرساند و به اعتماد و قدرت مىبخشد و او را مطمئن مىسازد که زندگى،
ارزش زیستن را دارد و به او جرأت، صبر و تحمل مقابله با ناکامىهاى زندگى را مىدهد، براى او مددکار الهى و انسانى مىآورد، خستگى را مغلوب ساخته و گاهى زندگى را در بدترین شرایط فیزیکى لذت بخش، هیجان آور و گوارا مىسازد. (1).
از این رو مىتوان کارآمدى فرهنگ را به این صورت تعریف نمود: مجموعهاى از قوانین و باورهاى نظرى و عملى که در صورت عملى شدن و به مرحلهى عینیت درآمدن، مىتواند تضمین کنندهى سعادت مادى و معنوى فرد و جامعه، در هر شرایط زمانى و مکانى و هر دورهى تاریخى باشد. (2).
چنان که ملاحظه مىشود کارآمدى، یک بحث معرفتى و شناختى است و دستیابى به آن نیازمند طى سه مرحلهى تفکر است:
1- اندیشه ورزى در مورد مسائل فرهنگ و شناخت کیفیت تعامل بین آنها؛
2- شناسایى راههاى عینیت بخشیدن به اندیشهها و پیدا نمودن وجوه مناسب و دقیق در فراگرد تماس ذهنى و عینى؛
3- غایت بینى و بررسى کیفیت انطباق اندیشه و عمل با هدف و به عبارتى انجام عملیات اصلاحى (رفرمى(، بازبینى شکل و نقش، هم سنجى میان وضعیت به دست آمده و هدف اصلى تعقیب شده و رفع نقصها و جبران کاستىها.
با حصول این مراحل به داورى مىنشینیم و سخن از کارآمدى فرهنگ و عناصر آن در تأمین اهداف و نیازمندىهاى فیزیکى و روانى، به میان مىآوریم. فرهنگ کارآمد داراى هفت مشخصهى اصلى است:
1- نگاهى وسیع و فراگیر به تعامل انسانها با یکدیگر در سطح حیات مادى دارد. تعبیر تعامل به این دلیل است که فرهنگ، توجهى به تولید مواد
زندگى که جنبهى زیستى دارد نداشته، بلکه توجه آن به مرحلهى بعد از تولید و یا کیفیت تولید در تعامل با انسانهاى دیگر و محیط مىباشد؛
2- توجه به ضمیر ناپیداى انسان و سامان دادن به تعامل آن با دیگر انسانها دارد؛
3- تبلور فرهنگ در آداب و رسوم، عقاید و سنتها و ظهور آن در ملیت خاص مىباشد؛
4- رضایت پایدارى در میان افراد جامعه ایجاد مىکند؛
5- داراى ظرفیت و انعطاف قوى و وسیعى در برخورد با فرهنگهاى بیگانه است تا اوصاف آنها را در خود هضم کرده و ضمن بومى سازى آنها، از خود انفعال نشان ندهد؛
6- داراى توانایى سریع و فورى در پاسخگویى به نیازهاى جدید در حرکت رو به رشد جوامع بشر مىباشد. به تعبیرى، پاسخگوى سریع و فورى نیازهاى جدید جامعه متناسب با مقتضیات و شرایط مکانى و زمانى است؛
7- فرهنگها با واقعیات و حقایق قابل اثبات تطابق دارند. (3).
1) لسلى.ا. وایت، تکامل فرهنگ، مجدى، انتشارات دشتستان، 1379 ص 28.
2) نوائى، علىاکبر، بنیادهاى نظرى کارآمدى فرهنگ در اسلام، اندیشه حوزه شماره 1380 ، 29، ص 11.
3) جعفرى، محمدتقى، فرهنگ پیرو و پیشرو، ص 116.