جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه‏ى فرهنگ و توسعه‏ى اقتصادى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

درخواست‏هاى انسانى که از میزان و درجه‏ى محتواى علم، اندیشه، تجربیات و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى او بر مى‏خیزد، عامل اصلى این تحولات مى‏گردد. اصولا در تعامل بین فرهنگ و توسعه به صورت خلاصه مى‏توان چنین گفت:

1- فرهنگ، چگونگى نگرش به جهان و نحوه‏ى به کارگیرى منابع آن را تعیین مى‏کند.

2- فرهنگ، گرایش‏هاى مختلف رفتارى و جهت آنها را مشخص مى‏سازد.

3- اقتصاد و تحولات آن، باعث تغییر در گزینش‏هاى رفتارى مى‏گردد.

4- فرهنگ، پدیدآورنده‏ى بنیاد هویت ملت‏ها و یا گروه‏هاى مختلف است.

5- فرهنگ، بیان کننده‏ى مدل ارتباطى بین گذشته، حال و آینده است.

6- فرهنگ، باعث تقسیمات اجتماعى در جامعه مى‏گردد.

7- فرهنگ، نظام تولیدى و مصرف را تعیین مى‏کند. (1).

باید توجه داشت ارزش‏ها و اندیشه‏ها و تجربیات یک ملت که در فرهنگ آن جامعه جاى مى‏گیرد از حیث ذهنى، علت حرکت‏ها و فعالیت‏هاى سیاسى، اقتصادى و دفاعى جامعه است، اما از نظر عینى، این پدیده‏هاى سیاسى اقتصادى و دفاعى هستند که بر فرهنگ جامعه اثر مى‏گذارند. در این حالت، فرهنگ در جایگاه معلومى قرار مى‏گیرد که از یک سو اثر گذار در سیاست، اقتصاد و امور دفاعى و توسعه‏ى آنهاست و از منظر دیگر در موضع اثرپذیرى از فعالیت‏هاى سیاسى، اقتصادى و نظامى قرار دارد. همان گونه که در (نمودار 4) ترسیم شده، مهم‏ترین نهادهایى که تاثیر بر فرهنگ کلان جامعه دارند؛ عبارتند از: نظام اقتصادى، نهاد حکومت و ساختار سیاسى آن، نهاد مذهب، نهاد خانواده، نهاد آموزش و پرورش و تمام نهادهایى که به نحوى در قلمرو زیباشناختى با انواع هنرها سرو کار دارند. هر کدام از این نهادها براى تامین بخشى از نیازهاى زیستى، روانى و اجتماعى سودمندند و رکود یا اختلال در کارایى و اثر بخشى آنها، تاثیر نامطلوبى بر فرهنگ جامعه مى‏گذارد.

هر یک از این عوامل در رشد و توسعه‏ى فکرى و ارزشى مردم اثر گذاشته و آنها را متناسب با شرایط جدید شکل مى‏دهد. تغییر این عناصر، باعث تحول در فرهنگ عمومى جامعه گردیده و در مرحله‏ى بعدى، این فرهنگ جدید است که براى تأمین نیازمندى‏هاى روحى و مادى جامعه، روش‏ها و متدهاى نوینى را معرفى مى‏کند. بنابراین، فرهنگ از یک جهت ثمره و نتیجه‏ى اندیشه و ارزش‏ها و از جهتى خود، ایجاد کننده‏ى اندیشه و ارزش‏ها مى‏باشد.

رابطه‏ى فرهنگ، توسعه و نوگرایى، ممکن است از ابعاد مختلف مادى و معنوى مورد بررسى قرار گیرد، مثلا جنبه‏هاى سطحى و عمقى فرهنگ به رابطه‏ى انسان با طبیعت و روابط بین انسان‏ها، انسان و سازمان‏ها و نهادها، و روابط انسان با ماوراء طبیعت، تعالیم دینى، باورها و جز اینها مربوط مى‏شود. در واقع همین عناصر هستند که الگوهاى رفتارى و فکرى ما را در جامعه شکل مى‏دهند. در چارچوب این الگوهاست که ما قادر به تشخیص و تفکیک دو نوع فرهنگ مى‏شویم؛ یکى سنتى که ریشه در اعماق جامعه دارد و دیگرى مدرن، که تحت تاثیر تحولات شگرف علمى، فلسفى و عقلى همواره در تکاپوى دگرگونى براى بازاندیشى، بازسازى و اعتلاست. از این منظر، فرهنگ سنتى پیوسته همان ارزش‏هاى گذشته را پیش مى‏کشد و در مقابل تغییرات و خلاقیت‏هاى نو از خود مقاومت بروز مى‏دهد. متقابلا، فرهنگ نوگرا، خلاق، مبتکر و آفریننده و متناسب با رشد جامعه مى‏باشد.

هر نوآورى فرهنگى سنت شده، خود داراى دو جنبه است:

1- تاریخى؛

2- منطقى.

جنبه‏ى تاریخى آن در بستر سنت پیشین استحاله شده و موجب غنا و تداوم آن مى‏گردد و عنصر منطقى‏اش نیز زمینه‏ساز نوآورى‏هاى بعدى خواهد

شد. به عبارت دیگر، از طریق سنت و بهره‏گیرى از عناصر پویایى آن مى‏توان به رشد و توسعه رسید. البته به شرط آنکه جامعه – که عزم دگرگونى دارد – قبل از هر چیز تعریف پذیرفته شده‏اى از فلسفه‏ى حیات و جهان‏بینى خود عرضه داشته و در همان راستا مفهوم جدیدى از فرد، حقوق، تکالیف او، دولت و میزان سلطه و اقتدار آن، آزادى، عدالت، قانون، دموکراسى و هر آنچه ارتباط با توسعه‏ى انسانى دارد، ارایه دهد؛ چرا که ساختار یک جامعه از نظر کمى و کیفى ارتباط تنگاتنگ با فرهنگ آن جامعه دارد. (2).

توسعه گرچه در آغاز با صبغه‏ى اقتصادى رخ نمود، در کوتاه مدت کلیه‏ى شؤون زندگى اجتماعى از جمله «فرهنگ«، سیاست و روابط اجتماعى و انسانى را در برگرفت، به گونه‏اى که توسعه‏ى اقتصادى به صورت ابزارى در خدمت توسعه‏ى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى درآمد. بنا به اعتقاد جامعه شناسان، مفهوم توسعه بسیار فراتر از یک معنا و کاربرد اقتصادى است. براى مثال، «سلمرز» معتقد است که توسعه عبارت است از نوعى تغییر اجتماعى که طى آن عقاید جدید به یک نظام اجتماعى عرضه مى‏شود تا ضمن به کار بستن روش‏هاى جدید تولید و یافته‏هاى پیشرفته‏ى اجتماعى، درآمد سرانه بالا رفته و سطح زندگى تغییر یابد.

»لوئیس» نیز در این باب اعتقاد دارد که توسعه چیزى بیش از نوسازى و رشد اقتصادى است، زیرا علاوه بر بهبود سطح مادى زندگى، عدالت اجتماعى، آزادى‏هاى سیاسى و تکریم ارزش‏ها و سنت‏هاى منطقه‏اى را نیز در بر مى‏گیرد. (3).


1) سلیمى، فرهنگ گرایى، وزارت امور خارجه، 1379، ص 92.

2) کاظمى، بحران نوگرایى و فرهنگ سیاسى در ایران معاصر، نشر قومس، 1376 ص 65، و آیت‏الله معرفت، عناصر کارآمدى فرهنگ از نظر قرآن، اندیشه حوزه شماره‏ى 29، آستان قدس رضوى 1380، ص 93.

3) Hulme, D 8 Turner M.)1990(, Sociology and Development Theories Policies and Practices, Lonalon, Harrester Wheastsheaf.