عواملى که در تولید مؤثر بوده و باعث افزایش ظرفیتهاى تولیدى مىگردند منابع طبیعى، منابع انسانى، برنامه و مدیریت کارفرماست. در این میان، سه عامل ارتباط تنگاتنگ با انسان و نوع رفتارهاى او دارند: برنامه حاصل برنامهریزى است؛ مدیریت کارفرما ناشى از مدیریت بهینه و به موقع مدیر مىباشد و منابع انسانى عبارت از کلیهى عواملى است که در انسان اثر گذاشته و باعث رشد تولید مىشوند. این ارزشها، باورها، اندیشه و نحوهى تفکر است که منجر به ایجاد برنامه، مدیریت بهینه و عوامل اثرگذار در رفتارها و تولیدات مىگردد. حتى نحوهى استفاده از منابع طبیعى و نوع نگاه به آنها، ارتباط مستقیم با دو پایهى فکرى و ارزشى انسانى دارد. از این جهت، امروزه اهمیت تأثیر فرهنگ در انتخاب شغل و کسب مهارتهاى لازم و داشتن انگیزه در ارایهى عملکرد مطلوب در شغل، بر کسى پوشیده نیست و اصولا به سازى در سازمان در علوم مدیریتى با توجه به این امر به وجود آمده است و حتى الگوها، تکنیکها و روشهاى مدیریتى در جامعه، موقعى به درجهى موفقیت نهایى مىرسند که با فرهنگ و باورها و ارزشهاى اجتماعى و انفرادى آن جامعه سازگارى و انطباق کلى داشته باشند. (1).
فرهنگ در زمینهى هدفدارى، درست مانند روح در حرکت هدفدار است. حقیقت این است که فرهنگ یک جامعه، روشنگر روح آن جامعه است و نمودها و فعالیتهاى فرهنگى به منزلهى پدیدهها و رفتارهایى است که روح از خود بروز مىدهد. (2) شاکلهى اصلى تمام فعالیتهاى نظام یک کشور از ماهیت فرهنگى آن، هویت و رنگ مىگیرد. به عبارتى حفظ یک نظام گرچه به ظاهر، بستگى به پویایى و استقلال فعالیتهاى سیاسى و اقتصادى دارد، لیکن نحوهى فعالیت در اقتصاد و یا سیاست گذارى در بخشهاى دیگر متأثر از فرهنگ آن نظام اجتماعى است. فرهنگ، ارزشها و باورهاى آن، علت محدثه و ایجادى اقتصاد و سیاست و فعالیتهاى دیگر اجتماعى مىباشند. از این رو استقلال، موجودیت و تداوم آنها، بستگى به نوع فرهنگ یا ارزشها و باورهایى است که این دو حرکت (اقتصادى و سیاسى – نظامى) بر پایهى آن شکل گرفتهاند. به قول امام خمینى (ره(؛ خیلى سادهاندیشى خواهد بود که که کسى تصور کند با وابستگى فرهنگى، استقلال اقتصادى و سیاسى و فعالیتهاى دیگر به وجود مىآید (3) چرا که هر فعالیت انسانى از دو بعد محتوایى و شکلى یا هستى و چیستى تشکیل مىشود؛ توسعهى محتوایى به اندیشهها و رشد آنها در سایهى کسب تجارب و مهارتهاى علمى دیگر مربوط مىشود و ماهیت آن با رشد و تفسیر در ارزشها و باورها، متغیر مىگردد. از این رو، سیر تکاملى این فعالیتها وابسته به این دو پایه مىباشد؛ به این معنى که هر انسان و جامعهى انسانى براى زندگى و نحوهى آن، اهداف و آرمانهایى تعریف مىکند و با مدنظر قرار دادن آنها به تدویل استراتژى و خط مشى گذارى و برنامهریزى مىپردازد. در این میان، اطلاعات جامعهى
انسانى هر چه نسبت به این اهداف و آرمانها واقعىتر و حقیقىتر باشد به همان اندازه استراتژى و خط مشىها و برنامههاى آن بهینه مىگردد. از این رو، کلیهى نهضتها و انقلابها و حرکتهایى که در طول تاریخ به وجود آمدهاند، همه ناشى از سرکشى و عصیان فرهنگها به منظور برقرار ساختن نظمى نوین و پاسخگویى به نیازهاى ملى جامعه بودهاند. ارتباط منطقى بین فعالیتهاى گذشته، حال و آینده به واسطهى فرهنگ آن جامعه شکل مىگیرد و این فرهنگ است که سیر تحول و رشد را مشخص مىکند. (4).
1) میرسپاسى، ناصر، مدیریت منابع انسانى، انتشارات شروین، 1375، ص 42.
2) جعفرى، محمدتقى،فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، نشر علمى فرهنگى، 1373، ص 99.
3) بهداروند، مهدى، فرهنگ و آسیب شناسى فرهنگى، روزنامهى جمهورى اسلامى 6 / 5 / 80، ص 12.
4) اردکانى، فرهنگ، خرد، آزادى – انتشارات ساقى، ص 279.