قوت و ضعف فرهنگ هر جامعه بسته به میزان ژرفا و همبستگى باورها، ارزشها، سنتها و اعتقادات، هنجارهاى مشترکى دارد که نظام اجتماعى آن را شکل مىدهد. هر قدر فرهنگ یک نظام اجتماعى نیرومندتر باشد، تغییر و تحول فرهنگى در آن دشوارتر مىگردد. (1).
بنابراین، فرهنگ منبعى بسیار مهم در تولید قدرت اجتماعى است. این منبع انسانى مىتواند به سهولت انسانها را به سوى اهداف تعیین شده (متناسب با فرهنگ موجود(ب بسیج نماید و روند قدرت اجتماعى را وسعت و شدت بخشد و حتى تجهیز و کاربرد منابع طبیعى قدرت را تسهیل کند. در صورت فقدان فرهنگ مناسب، هیچ جامعهاى توان پیشرفت و تولید قدرت را نخواهد داشت.
اهمیت فرهنگ در تولید قدرت به حدى است که در صورت رکود و
فراموشى خصوصیات و ویژگىهاى مثبت فرهنگى توسط افراد جامعه در یک برههى خاص و یا حتى پدیدار شدن انحراف فرهنگى در برخى جوانب، استفاده از دیگر منابع قدرت نظیر منابع طبیعى و دانش نیز نمىتواند نقص را جبران نماید و تولید قدرت را به نحو مناسب انجام دهد. فقدان فرهنگ قوى، فقدان منبعى است که منابع طبیعى و علوم بشرى را به صورت منابعى کم ارزش در خواهد آورد و در نتیجه، قدرت حاصل از این منابع را بسیار سطحى و ضعیف مىکند. (2).
در جوامع بشرى، تمدنها آثار بیرونى و مادى و ظاهرى اندیشهى انسانها هستند و انسانسازى و اندیشه ورزى دو پدیدهى لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون آن دو، تمدن معنى و مفهومى ندارد. اما تولید اندیشه نیازمند زبان است که از مسیر طرح گفتمانهاى مختلف، خلاقیتهاى ذهن آدمى را به صورت هنجارها، نمادها، نقشها، عقیدهها، ارزشها، ساختارها و نهادهاى اجتماعى علنى و متجلى مىسازد. این در واقع همان فرهنگ است که بازتاب معنویات و شعور و خودآگاهى اجتماعات بشرى مىباشد. فرهنگ، الگوى رفتارى میان افراد در جامعه، اصول اخلاقى، عرف و عادات، خصلتهاى قومى و بومى، انگیزهها، شیوههاى زندگى خصوصى و عمومى و در یک کلام هویت ملتها را مشخص مىسازد. این که مردم به کار، تولید، طبیعت، زمان، اوقات فراغت، خانواده، ثروت، علم و شعر، ادب، دین، سیاست و تاریخ چگونه مىاندیشند، بازتاب فرهنگ است. از این دیدگاه، تعالى و انحطاط تمدنها در گرو پویایى، تحرک، ایستایى و رکود فرهنگ هاست. (3).
1) دیویس، استانلى، مدیریت فرهنگ سازمان، ناصر میرسپاسى، مروارید، 1373، ص 5.
2) نبوى، سیدعباس، فلسفه قدرت، الهادى، 1379، ص 143.
3) کاظمى، اطلاعات سیاسى اقتصادى، شمارهى 141 – 142، ص 4.