آگاهى از نحوهى پوشاک، مسکن، تغذیه، باورها، عقاید و به ویژه زبان ملتها، همان آگاهى از پدیدههاى اصلى شناخت فرهنگ آنهاست. اینها مواردى است که در بستر تاریخ، گویاى نوع نگاه و بینش دارندگان آنها از انسان و طبیعت و خدا و مردم و نوع ارتباط بین آنهاست. چنین مواردى که حامل ارزشهاى جامعهى انسانى از نسلى به نسل دیگر هستند به عنوان حاملهاى فرهنگى شناخته مى شوند. این حاملها هر آن چه را که بیانگر روحیات و ارزشها و هنجارهاى حاکم بر گذشتگان مىباشد، از کوچکترین جزیى که تشکیل دهندهى زندگى فردى است تا بزرگترین ساختار اجتماعى که در قالب نهادهاى اجتماعى و شکل شهرها و محل انتخابى آنها باشد، شامل مىشوند. براى نمونه به دو مورد یعنى زبان (که در سه حالت شفاهى، مکتوب و ذهنى ظاهر مىشود) و شماى یا معمارى ساختمانى اشاره مىکنیم:
1- زبان
زبان در سه بعد وجودى خویش «گفتارى یا شفاهى، مکتوبى و ذهنى» از عوامل مهم انتقال فرهنگ است. عوامل دیگرى مثل آثار هنرى، باورهاى دینى، آداب، سنن و… سهم بسزایى در پرورش و انتقال فرهنگها دارند، ولى زبان رابطهاى تنگاتنگ با فرهنگ انسانى و اندیشههاى او در بعد زمانى و مکانى دارد. هر زبانى از بستر فرهنگى و اجتماعى و تاریخى ملتى برخاسته است. زبان و گفتار هر ملتى، روح آن ملت است و روح هر ملتى همان سخن و گفتار آن ملت است. هر زبانى حاصل گذشتهى تاریخى خویش است، یعنى هر زبانى در بستر فرهنگى خاص قوم و ملت خودش پرورش یافته و بالنده شده و مثل فرزندى خلف، در دامن مادر خود که همان بستر فرهنگى رشد یافته در آن است، به نسلهاى بعدى منتقل مى گردد. از این رو، در حفظ و صیانت آن باید
کوشا باشیم چرا که مىتوان با مطالعهى زبان یک قوم یعنى آثار مکتوب آن قوم، تمام عناصر و جنبههاى فرهنگى و اجتماعى آنها را کشف کرد با مطالعهى زبان است که جهان بینى ملى و قومى شناخته مىشود، بلکه مهمتر از آن، وسیلهاى است براى سخن گفتن و اندیشیدن، و وسیلهاى است براى تصور کردن و تفسیر کردن جهانى که آن قوم را احاطه کرده است. فرهنگ بشرى بدون زبان، غیر قابل تعمق بوده و هرگونه تلاش براى از بین بردن زبانى، تلاش براى کشتن روح آن ملت است، چرا که زبان فقط نامگذارى سادهى صداها و بیان آنها نیست بلکه نمادى است که گویاى تفکرات و رفتار آنهاست. (1).
بر این اساس است که «ورف» زبان شناس آمریکایى اعتقاد دارد سرخ پوستان هپى در آمریکا، ادراکشان از جهان با ادراک دیگر قبایل انگلیسى زبان متفاوت است، زیرا زبان آنان چنین ایجاب مىکند؛ مثلا در دستور زبان هپى، در تقسیم بندى بین «جاندار» و «بىجان«، ابرها و سنگها به عنوان جاندار تلقى مىشوند، در صورتى که در دستور زبان انگلیسى این دو، جزء اقسام بىجانها قرار دارند. (2).
از این رو داستانها، افسانهها، تمثیلها و ضرب المثلهاى باقى مانده از گذشتگان، آیینههاى ادبى فرهنگ یک جامعهاند که نوع نگرش جامعه، علم، کار، طبیعت، انسان، دین و مذهب، کرات و آسمانها و شهرها و روستا و دیگر مسائل متنوع را نشان مىدهند.
در توسعهى فرهنگى، حفظ حاملان و صنایع فرهنگى؛ مانند: کتاب،
معمارى، فیلم و عکاسى، مطبوعات، برنامههاى سمعى و بصرى، موسیقى و… در ابعاد منطقهاى و ملى براى حفظ هویت جمعى ضرورت دارد. صنایع فرهنگى مطمئنترین ضامن توسعهى فرهنگى مستقل است، چرا که هویت فرهنگى را تقویت مىکند و قوهى خلاقیت و آگاهى مردم را نسبت به میراث فرهنگى افزایش مىدهد. توسعهى محملها و صنایع فرهنگى از یک جهت در توسعهى اقتصادى نیز مؤثر است، ولى باید توجه داشت که رشد آنها نباید منجر به تخریب هویت فرهنگى و از بین رفتن ارزشهاى نهفته در آنها گردد.
مثلا در صنعت جهانگردى که از آن به عنوان صنعت فرهنگى یاد مىشود و با حضور جهانگردان مختلف از کشورهاى دیگر رونق اقتصادى به وجود مىآورد، حضور این افراد در مجامع محلى نباید باعث انهدام و خدشهدار شدن میراث اخلاقى و معنوى ملتها گردد. (3) فرهنگ دانشى است که از طریق امور فرهنگى (4) در اجتماع فراگرفته مىشود. بین فرهنگ، زبان و امور فرهنگى این ارتباط و وابستگى وجود دارد. فرهنگ، شاخص چیزهایى است؛ که افراد در ذهن دارند؛ یعنى مدلى است براى درک کردن و ربط دادن و تعبیر و تفسیر کردن.
هر جامعهاى نمادهاى خاصى براى فرهنگ عمومى خویش قایل است، مثلا در فرهنگ و رفتارهاى جمعى غرب، داشتن سگ یک امر ضرورى است و
آن را نماد مهمى براى زندگى غربى مىشناسند. از این رو، کمتر فیلمى از محصولات غربىها دیده مىشود که سگ در زندگى افراد نقش نداشته باشد. در صورتى که در فرهنگ شرق، خصوصا بین مسلمانان، سگ نماد نجاست و آلودگى است. و همراهى با آن را باعث بیمارهاى گوناگون مىدانند.
امورى که به عنوان حاملهاى فرهنگى در جامعه شناخته مىشوند در طول چند سال و بلکه چند دهه و حتى در فاصلهى یک قرن شاکلهاى منسجم پیدا مىکنند و یادآور ارزشها، باورها و هنجارهاى جامعه مىگردند.
فراهم آمدن یک فرهنگ واقعنگر و کارا که حداقل موفقیت را براى افراد جامعه رقم بزند به حیات جمعى و طولانى قومى نیازمند است که در طول تاریخ، هوشیارى، زکاوت و گستردگى ابعاد نگرش خود را در خط مسیر ممتد زندگى پدران و فرزندان به اثبات رسانده باشد. در واقع، فرهنگ قوى و غنى و جامعنگر، دلیل هوشیارى و زکاوت افراد یک جامعه است و محملهاى ارزشهاى آنها، هم از نظر کیفیت و هم نوع، بیانگر هوشمندى، ایمان و نوع اعتقادات آنهاست.
خدشه دار کردن هر نوع محملى که حامل ارزشها، هنجارها و باورهاى گذشتگان جامعه و میراث تفکرات و دیدگاههاى اسلاف مىباشد، نوعى بىحرمتى و بىتوجهى به نسلهاى گذشته و بانیان فکرى و فرهنگى است. (5).
البته این به مفهوم پذیرش بىدلیل هر آن چه از گذشتگان باشد نیست، چرا که مقتضیات زمانى گاه چیزهایى را به جامعه تحمیل مىکند که کارایى مستمر نداشته و خاص زمان و مکان بخصوصى است و شاید به دلایل استعمارى و
حماقت گروهى و به تعبیر قرآن کم خردى «لا یعقلون (6)» آنها بوده باشد که نیازمند توجه و ارزش نگرى و انتخاب است. به گفتهى «ادوارد هالت کار» استاد دانشگاه کمبریج: گذشته تنها در پرتو نور حال قابل تفهیم است و زمان حال را فقط در پرتو نور گذشته مىتوان کاملا درک کرد. قادر ساختن بشر به درک جامعهى گذشته و افزایش استیلاى او بر جامعهى کنونى از وظایف مهم تاریخى است. (7).
1) نشریهى فرهنگ، شمارهى 13 ص 14.
2) احمدى، ظهیر، مقاله زبان و فرهنگ، روزنامهى انتخاب تاریخ 17 / 4 / 80 ص 6 و سیدعباس نبوى، فلسفه قدرت، انتشارات الهادى، 1379، ص 142.
3) گزاویه دوپوئى، فرهنگ و توسعه، مترجم فراهانى و زرین قلم، نمایندگى یونسکو در ایران، 1374 ص 5.
4) در قطعنامهى کنفرانس عمومى یونسکو در سال 1980 امور فرهنگى در مقولههاى ذیل طرح شد: میراث فرهنگى، مطبوعات و انتشارات، موسیقى، هنرهاى نمایشى، هنرهاى تجسمى، سینما و عکاسى، برنامههاى رادیویى، فعالیتهاى اجتماعى و فرهنگى، ورزش و بازىها و طبیعت و محیط زیست.
5) نبوى، عباس، فلسفه قدرت، انتشارات الهادى 1379، ص 142.
6) »و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا أو لو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون«، سورهى بقره، آیهى 170 «و چون به ایشان گفته مىشود آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مىگویند نه، ما تنها آن را پیروى مىکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم. آیا اگر پدران ایشان عقل نمىداشتند و هیچ چیز نمىفهمیدند و راه به جایى نمىبردند باز هم پیروىشان مىکردند؟«.
7) ورجاوند، پرویز، پیشرفت و توسعه، سهامى انتشار، 1378، ص 19.