جوامع مختلف بسته به این که نسبت به هستى چه بینشى داشته و چه معنایى براى زندگى قایل هستند و چه ارزشهایى را بر جهان حاکم مىدانند، سبک و اسلوب خاصى در ساختن شهر، خانه، پوشیدن لباس و نظایر آن انتخاب مىکنند. به عبارتى، فرهنگ یک قوم در وجوه مختلف زندگى آنان از قبیل صنعت، اقتصاد، مدیریت، شهرسازى، معمارى و هنر تجلى مىکند و به منزلهى روحى است که در کالبد تمدن آن قوم جریان دارد. هر یک از این جنبهها، آیینهاى است که چون در آن نیک بنگریم، مىتوانیم چهرهى روح و آن فرهنگ کلى جامعه را در آن مشاهده کنیم.
مثلا رابطهى لباس با فرهنگ به اندازهاى قوى است که وقتى یک خارجى و غریبه وارد محیطى مىشود، نخستین علامتى که او را مىشناساند همان لباس اوست. گویى انسانها با لباس خود با یکدیگر صحبت مىکنند و هر کس با زبان لباس خویش خود را معرفى مىنماید که من کیستم، از کجا آمدهام، و به چه دنیایى و چه فرهنگى تعلق دارم. (1).
1) عادل، حداد، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، انتشارات سروش، 1372، ص 8.