جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

انواع فرهنگ‏ها

زمان مطالعه: 8 دقیقه

با عنایت تعاریف مختلف فرهنگ و پدیده‏هاى کمى و کیفى آن، نمى‏توان همه‏ى آنها را در یک ردیف قرار داد. از آنجا که زندگى انسان از دو مشخصه‏ى مادى و معنوى تشکیل شده است، عوامل مؤثر در آنها نیز از یک جهت به دو بخش کلى قابل تقسیم مى‏باشد:

1- فرهنگ مادى

به مجموعه‏ى پدیده‏هایى اطلاق مى‏گردد که محسوس، ملموس و قابل اندازه گیرى با موازین کمى و کیفى و علمى هستند و در زندگى و شیوه‏ى آن مؤثر مى‏باشند؛ مانند: فنون، ابزارهاى کاربردى و تولیدى، فنون پزشکى، وسایل موتورى، ابداعات برقى و… این نوع فرهنگ‏ها به سرعت قابل تغییر بوده و جایگزین مى‏شوند.

2- فرهنگ غیر مادى

مجموعه‏هایى که قابل احساس نبوده و با روان آدمى سرو کار دارند و به آسانى قابل اندازه گیرى و ارزیابى نمى‏باشند؛ مانند: معتقدات، ضوابط خویشاوندى، هنر، ادبیات، رسوم و… که در معنویات و اخلاقیات و شیوه‏ى زندگى انسان‏ها تاثیر گذاشته و هویت فردى و جمعى جامعه را تشکیل مى‏دهد

و بر خلاف فرهنگ مادى، تغییر آن کند و بطئى مى‏باشد.

علامه‏ى جعفرى ابعاد فرهنگ را به دو بعد برونى و درونى تقسیم مى‏کند و اظهار مى دارد که فرهنگ، حقیقتى است مانند زیبایى، دو قطبى (برون ذاتى و درون ذاتى(. همچنان که دریافت حقیقت زیبایى مربوط به خصوصیت مغزى و روانى است و دیگر موجودات و جانداران از دریافت آن ناتوانند، همچنین دریافت فرهنگ داراى جنبه‏ى درون ذاتى است که ناشى از اصل صیانت ذات تکاملى است. بعد برون ذاتى فرهنگ نیز مانند نمودهاى اخلاقیات و آثار هنرى و کیفیت ساختمان‏ها، نشان دهنده‏ى انواعى از دریافت‏ها و آرمان‏هاى درونى است. وى دلیل بر وجود این دو بعد را همان دلیل وجود ابعاد زیبایى مى‏داند. (1).

ایشان در جایى دیگر فرهنگ را به چهار نوع تقسیم مى‏کند:

1- فرهنگ رسوبى: عبارت است از رنگ آمیزى و توجیه شؤون زندگى با تعدادى قوانین و سنن ثابته‏ى نژادى و روانى خاص و محیط جغرافیایى و رگه‏هاى ثابت تاریخى که در برابر هر گونه تحولات، مقاومت مى‏ورزند و همه‏ى دگرگونى‏ها را یا به سود خود تغییر مى‏دهند و یا آنها را حذف مى‏کنند. در صورتى که عامل رسوب یک فرهنگ، قوانین طبیعى و انسانى پایدار نباشد، پافشارى براى ابقاى نمودها و فعالیت‏هاى «خود«، یا به جبر عوامل محیطى مستند خواهد بود و یا به ناتوانى روانى افراد جامعه از تطبیق موقعیت خود با دگرگونى‏هاى مفید و سازنده.

2- فرهنگ بى‏مایع و بى‏رنگ: رنگ‏ها، آمیزه‏ها و توجیهاتى که به هیچ ریشه‏ى اساسى و روانى و اصول ثابتى تکیه نمى‏کنند و همواره در معرض تحولات قرار مى‏گیرند.

3- فرهنگ خود محورى یا خود هدفى پیرو: در این نوع فرهنگ، نمودها و فعالیت‏هایى که توجیه‏گر و تفسیر کننده‏ى واقعیات فرهنگى هستند مطلوب بالذات بوده و اشباع آرمان‏هاى فرهنگى را به عهده مى‏گیرند. این «خود هدفى» باعث مى‏شود که طبیعت اصلى فرهنگ یعنى خلاقیت و گسترش آرمان‏هاى زندگى در ابعاد من انسانى، راکد بماند و به جاى آن که بشر به وجود آورنده‏ى دانش و تکنولوژى، اداره‏گر و توجیه کننده‏ى آن دو باشد، خود جزیى غیر مسئول از جریانات جبرى آن دو پدیده گردد.

4- فرهنگ پویا و هدف‏دار و پیشرو: این نوع فرهنگ در محاصره‏ى آن نمودها و فعالیت‏هایى که تحت تأثیر عوامل سیال زندگى و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار مى‏گیرند، نمى‏افتد. عامل محرک آن، واقعیات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانى است و هدف آن عبارت از آرمان‏هاى نسبى است که آدمى را در جاذبه‏ى هدف اعلاى حیات به تکاپو در مى‏آورد. این فرهنگ شامل آن دسته از نمودها و فعالیت‏هایى است که ریشه‏اش از چشمه‏هاى زلال ادبیات سیراب مى‏شود:

قرن‏ها بگذشت، این قرن نویست‏

ماه آن ماه است و آب آن آب نیست‏

عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم‏

لیک مستبدل شد قرن و امم‏

آب مبدل شد در این جو چند بار

عکس ماه و عکس اختر برقرار

پس بنایش نیست بر آب روان‏

بکله بر اقطار اوج آسمان‏

و تنها فرهنگى است که هیچ تمدن انسانى اصیل در گذرگاه تاریخ بدون آن به وجود نمى‏آید، و تنها فرهنگى است که مى‏تواند گریبان خود را از چنگال خودخواهان خودکامه رها کرده، رسالت خود را انجام داده و رسومات اخلاقى معلول ناتوانى‏هاى فکرى جامعه را بزداید. (2).

»نیل پستمن» فرهنگ را به سه نوع متمایز از یکدیگر تقسیم مى‏نماید:

1- فرهنگ ابزارها؛

2- فرهنگ تکنوکراسى؛

3- فرهنگ انحصار تکنولوژى (تکنوپولى(. (3).

پیتر دراگر نیز در تبیین فرهنگ‏هاى جهانى به چهار چهره‏ى فرهنگى اشاره مى‏کند:

1- فرهنگ داوس (DAVOS -CULTURE(؛ (4).

2- فرهنگ دانشگاهی (FACULTY CULTURE(؛

3- فرهنگ جهانى مک (MC WORLD-CULTURE(؛

4- فرهنگ پروتستانیسم اوانگلیک (5) (EVANGELICAL PROTESTANISM(.

در مقابل دراگر، ساموئل هانتینگتون حرکت فرهنگى جدیدى را مطرح مى‏سازد. او ابتدا در یک مقاله و سپس در کتابى به نام «برخورد تمدن‏ها و تغییر نظام جهانى (The Clash Of Civilization…) ابراز مى‏دارد که در قرن هیجدهم تضادها (جنگ‏ها) بین شاهزادگان و امپراتورها در مى‏گرفت. در قرن نوزدهم بعد از انقلاب فرانسه جنگ پادشاهان پایان گرفت و جنگ بین ملت‏ها آغاز شد و تا پایان جنگ جهانى اول ادامه داشت. در قرن بیستم، بعد از انقلاب روسیه و در نتیجه‏ى آن، جنگ ملت‏ها به جنگ بین ایدئولوژى‏ها تبدیل شد.

ابتدا گروه‏هایى چون کمونیسم و فاشیسم و نازیسم سر بر افراشتند و سپس در جنگ سرد بین ابرقدرت‏ها این تضادها عموما بین تمدن‏هاى غربى بود اما در قرن بیست و یکم، جنگ بین فرهنگ‏ها روى خواهد داد و فرهنگ متخاصم، فرهنگ اسلامى خواهد بود که خود را گسترش خواهد داد و به یک بلوک اسلامى تبدیل خواهد شد و مرز خونینى (Bloody Borders) خواهد داشت… مساله‏ى غرب، نه (اسلام گرایى(، بلکه خود «اسلام» است… پیوند کنفوسیوسى اسلامى (بین چین و کشورهاى مسلمان) آن قدر قوى شده که غرب را براى دفاع از علایق، ارزش‏ها و قدرت خود مجبور به مقابله خواهد نمود. (6).

لازم به ذکر است که ریاست محترم جمهورى ایران سید محمد خاتمى در مقابل این نظریه «طرح گفتگوى تمدن‏ها» را در سال 2000 میلادى مطرح نمودند و با تصویب سازمان ملل متحد، سال 2001 به سال گفتگوى تمدن‏ها نامگذارى شد.

»بروس کوئن» فرهنگ را به دو بخش آرمانى و واقعى تقسیم مى‏نماید، فرهنگ آرمانى به الگوهاى رفتارى آشکار و رسما پذیرفته شده اطلاق مى‏شود، در حالى که فرهنگ واقعى به آن چیزى اطلاق مى‏شود که مردم عملا انجام مى‏دهند. مثلا از افراد جامعه انتظار مى‏رود که در معامله با دیگران درست کارى و امانت را رعایت کنند، ولى در عمل و در بسیارى از موارد، تقلب و دروغ گویى در بازار معاملات رواج دارد. در مدرسه به کودکان و دانش آموزان یاد داده مى‏شود که به دیگران دروغ نگویند، ولى آنها در جامعه و در عمل دروغ مى‏گویند. (7).

با نگاهى دوباره به انواع تقسیم‏هاى فرهنگ‏ها و موارد دیگر مى‏توان اظهار داشت که همه‏ى آنها اشاره به نمودى از زندگى یا اشاره به شیوه‏ى خاصى از زندگى دارند. از این جهت تقسیم جامع و مانع فرهنگ را باید بر اساس نوع بایدها و نبایدهاى حاکم بر زندگى افراد بیان نمود. و از آنجا که بایدها و نبایدهاى افراد مستند به نظام ارزشى و جهان بینى آنهاست، فرهنگ را مى‏توان به دو بخش عمده تقسیم کرد:

1- فرهنگ الهى: فرهنگى که مستند به ارزش‏هاى ماوراء الطبیعه بوده و از چشمه‏سار وحى سیراب مى‏گردد.

2- فرهنگ غیرالهى: فرهنگى که برخاسته از تراوش‏هاى ذهن انسانى

است و کلیه‏ى مستندات آن ناشى از دستاوردهاى علمى (تجربى) بشرى مى‏باشد و استناد و اعتقادى به ماوراءالطبیعه ندارند.

از شاخصه‏هاى عصر حاضر، وجود هم زمان این دو فرهنگ در جوامعى است که از مسیر طولانى و پرفراز و نشیب تاریخ گذشته، تداوم حیات خود را حفظ کرده‏اند. این دو فرهنگ؛ یکى الهى است که از چشمه‏سار وحى سریان یافته و با تلاش و ایثار آزادمردان به دست بشر امروزى رسیده است و حاکى از دستورات و برنامه‏هاى خداوند حکیم، در روند زندگى سعادت‏آور دنیوى و اخروى است و گستره‏اى به پهناى زندگى بشرى دارد، و دیگرى دنیایى بوده و حاصل تجربیات صرف بشرى است که از فرآیند تحولات عظیم در علم و دانش فنى اعصار بشرى برخاسته است. ایجاد توازن و تلفیق مناسب بین این دو، به طورى که اصول و مبانى هویت جمعى از دست نرود، از مشکلات کشورهاى در حال گذار به صنعتى شدن مى‏باشد. (8).


1) جعفرى، محمدتقى، 1373، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، ص 74.

2) جعفرى، محمدتقى، همان، 1373، ص 91.

3) »تا قرن هفدهم تمام فرهنگ‏هاى جوامع مختلف، فرهنگ ابزارآلات بوده است. این ابزارها با وجود اختلاف فیزیکى در جوامع مختلف، از یک وجه اشتراکى برخوردار بوده‏اند؛ یعنى استفاده‏ى دو منظوره از آنها. یا این ابزارها مى‏بایست نیازهاى مشخص و اساسى زندگى مادى انسان‏ها را برآورده مى‏کرد، نظیر استفاده از نیروى آب یا باد براى آسیاب کردن، و یا مى‏بایستى در خدمت مظاهر و سمبل‏هاى عقیدتى، در استخدام هنر و قدرت آفرینندگى انسان و یا در سیاست و افسانه‏ها و سنن آداب و مسایل دینى به کار مى‏رفتند؛ مثل بناى کلیساها و معابد مذهبى و یا اختراع ساعت براى نظم و سامان بخشیدن به زمان‏هاى عبادت‏هاى جمعى. در هیچ یک از موارد فوق ابزار و آلات اختراع شده دخالت یا نفوذى در مبانى فرهنگى آن جامعه نداشتند و عقاید و سنن را دگرگون نمى‏کردند، و یا حداقل به این منظور ساخته و به کارگیرى نمى‏شد. فرهنگ تکنوکراسى؛ جامعه‏اى است که سنن و آداب مذهبى فقط رنگ و لعاب و پوسته‏اى ظاهرى را داراست و در عوض، کوشش و تلاش در جهت اختراع و نوآورى است، دست و بازویى نامریى نفوذ و اعتبار کم عرضگان و ناخبرگان را از آنها مى‏رباید و در عوض به کسانى پاداش مى‏دهد که کالاى مورد نیاز و علاقه‏ى انسان‏ها را مرغوب تولید مى‏کنند. تکنوکراسى به انهدام کامل و تمام عیار آداب و سنن زندگى اجتماعى و تخریب تمامى ارزش‏هاى و سمبل‏هاى فرهنگى نپرداخت بلکه خود را وراى همه‏ى آنها قرار داد. در این فرهنگ هر کس ملزم به کارى است که توانایى آن را داراست و اصل همگانى حاکم بر آن عبارت از واقع گرایى، سود رسانى و مفید بودن، آشنایى و شناخت اصول کار، برخوردارى از استاندارى‏هاى لازم، قابلیت اندازه گیرى و پیشرفت و تکامل، تضمین حرکت و رشد و تکامل صنعتى و فرض انسان‏ها به مثابه مصرف کنندگان و اجزایى از بازار مى‏باشد. در جامعه‏اى که فرهنگ تکنوکراسى یا فن سالارى بر آن حاکم است ابزار آلات نقش کلیدى در جهان اندیشه‏هاى فرهنگى آن جامعه بر عهده دارند. همه‏ى شرایط، تحولات، خواسته‏ها و همه‏ى ویژگى‏هاى اجتماعى باید تا حدود زیادى تابع خواسته‏ها و ضوابطى باشد که رشد ابزار آلات و سیر تحولى و تکاملى آن ایجاب مى‏کند. از زندگى جمعى و شرایط اجتماعى آن گرفته تا دنیاى مفاهیم و سمبل‏ها همه تابع متغیر خواسته‏هاى جبرى و توقعات ناشى از سیر تکاملى این تکنیک‏ها مى‏باشند. نماینده‏ى تکنوکراسى مدرن، فرانسیس بیکن مى‏باشد و ریشه‏ى آن در مغرب زمین به قرون وسطى در اروپا بر مى‏گردد که سه اختراع بزرگ باعث رشد و نمو آن گردید: 1- اختراع ساعت که باعث برداشت جدیدى از زمان شد. 2- صنعت چاپ که به عصر نقل‏هاى شفاهى پایان داد. 3- اختراع دوربین نجومى که پایه‏هاى اعتقادى و جهان بینى یهودیت و مسیحیت را از اعتبار انداخت. فرهنگ تکنوپولى (انحصارگرایى تکنولوژى(؛ این فرهنگ بر فرهنگ رقیب خود یعنى تکنوکراسى غلبه یافته و مستبد و بلا منازع مى‏شود و این توفیق به جهت تفسیر و معنى جدیدى است که بر مذهب، هنر، خانواده، سیاست، تاریخ، حقیقت، حوزه‏ى شخصى افراد، هوشیارى، و روشنفکرى مى‏کنند. از مبانى اصلى این فرهنگ، جایگزینى تکنیک به جاى تفکر مى‏باشد و دلایل و شواهد حاکى از این است که اندیشه‏ها و تلاش‏هاى اگوست کنت باعث ایجاد و رشد فرهنگ تکنوپولى شده است. در این فرهنگ ارزش انسان به مثابه یک ماشین و حتى کمتر از آن تنزل مى‏کند. تایلور و جانشینان او به وضوح و دقت هر چه تمام‏تر به تشریح این موضوع پرداختند و معنا و مفهوم آن را روشن ساختند و ما حصل این کار و کشف این روش خود را به عنوان پى افکنى و طلیعه‏ى دنیاى قشنگ جدید جشن گرفتند. فرهنگ آمریکایى اولین فرهنگى است که به این فرهنگ مبدل شده است.«، رک: نیل پستمن، 1375، تکنوپولى، صص 49 – 78.

4) داوس محلى است در سوئیس که همه ساله تجمع اقتصاد جهانى در آن صورت مى‏گیرد. این فرهنگ اشاره به فرهنگ اقتصادیون جهانى است و آن را به روش‏هاى مختلف و پرجاذبه صادر مى‏سازند و با فرآورده‏هاى تکنولوژى مثل موبایل، کارت‏هاى اعتبارى، رایانه و ارزهاى مختلف سروکار دارند و رفتار اقتصادى آنها بر تمام بخش‏هاى زندگى مسلط مى‏باشد. در شرایط عادى با خانواده و یا در حالت تفریح، از یک فشار و استرس برخوردارند و از نشانه‏هاى بارز آنها محاسبه‏ى سود و زیان و منافع اقتصادى در تمام شرایط زندگى است. فرهنگ دانشگاهى یعنى فرهنگى که بیشتر توسط افراد درس خوانده و هوشمند (INTELLEGENSIA) غربى به صورت بین المللى به بقیه‏ى کشورها سرایت مى‏کند. از نمونه‏هاى آن جنبش زنان (Feminism(، حرکت‏هاى حفظ محیط زیست و یا جنبش مقابله با سیگار است. فرهنگ جهانى مک که توسط مک دونالد آمریکایى ترویج مى‏گردد، از عناصر متشکله‏ى آن مى‏توان به موسیقى راک (Rockmusic(، زیر پیراهن‏هاى منقش به T-SHIRT و سریال‏هاى تلویزیونى (SOAP-OPERA) و فیلم‏هاى سینمایى امریکایى اشاره کرد. شاخصه‏ى اصلى این فرهنگ رها بودن، آزادى جنسى… و نفى هر گونه پایبندى‏هاى سنتى مى‏باشد. فرهنگ پروتستانیسم اوانگلیک (EVANGELICAL PROTESTANISM) این فرهنگ، پروتستانیسم مورد نظر ماکس وبر را تبلیغ مى‏کند و قدرت نفوذ آن در مقایسه با حرکت‏هاى پویاى مذهبى دیگر مشخص مى‏گردد. مثلا در حالى که تولد مجدد اسلام و گسترش آن فقط به کشورهاى اسلامى محدود مى‏گردد، این فرهنگ به بخش‏هاى دیگر در حال گسترش انفجار آمیز است که در آنجا این مذهب و فرهنگ وجود نداشته است.

5) رفیع زاده، شهرام، آناتومى فرهنگى، نشر انتشار، 1378، ص 323.

6) Huntington, Samuel P.1993 Civilization?Foreign Affairs, vol.72,no.3.

7) کوئن، بروس، درآمدى به جامعه شناسى، مترجم محسن ثلاثى، انتشارات سمت، 1372، ص 59.

8) ر. ک: کاظمى، سیدعلى اصغر، بحران نوگرایى، نشر قومس، 1376، ص 15.