جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تعریف فرهنگ

زمان مطالعه: 6 دقیقه

هرگاه بخواهیم به پیروى از رویه‏ى علمى در دانشگاه‏ها و مراکز علمى، نخست فرهنگ را تعریف کنیم تا به تعریف مورد نظر از مفهوم فرهنگ برسیم، ابتدا باید با تعریف‏ها و نظریه‏هاى متفکران مختلف در این زمینه آشنا شد و این به معنى پاى گذاشتن به عرصه‏اى دشوار و پیچیده است، زیرا نظریه‏هاى ارایه شده توسط اندیشمندان گوناگون، به غایت متفاوت و متعدد است. (1).

مشکل آشنا شدن با مفهوم فرهنگ از همان قدم اول یعنى دسته بندى و انتخاب تعاریف گذشته آغاز مى‏شود. تنها رده بندى انواع این تعاریف؛ تشریحى، ساختارى، تکوینى و… و تشریح آنها موجب تدوین کتاب‏هاى متعدد گردیده است. (2).

فرهنگ از دیدگاه‏هاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته و تعریف شده است: جامعه شناسان، فرهنگ هر جامعه را اساس تمدن آن جامعه مى‏دانند. (3).

مردم شناسان از دو منظر به فرهنگ نگاه مى‏کنند: یکى بررسى باورها و دومى بررسى آثار و بقایا؛ که باورها به دو بخش راهنما مربوط به ایده‏هاى با اهمیت، و روزمره مربوط به طرز کار اشیا تقسیم مى‏شود. این باورها و ارزش‏ها صرفا تجلى یک فرهنگ هستند، نه خود فرهنگ؛ و آثار و بقایا، تجلى گاه باورها در عمل است که قابل لمس با حواس پنج گانه مى‏باشد. از دید اینها فرهنگ زنده را تنها در باورها و ارزش‏ها بهتر مى‏توان یافت تا در آثار و بقایا و اسناد و مدارک. (4) فرهنگ شناسان نیز، جامعه را گروهى متشکل نامیده‏اند که داراى فرهنگى مشترک است. (5) اصطلاح فرهنگ به معناى جامعه شناختى و مردم شناختى آن نخستین بار به وسیله مردم شناس انگلیسى، ادوارد بارنت تایلور (Edward Barnet Tylor) در سال 1871 میلادى در کتابى به نام فرهنگ ابتدایى (Primitive Cultur) به کار رفت. (6) وى آن را چنین تعریف

نمود. «مجموعه‏اى که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، تکنیک‏ها، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که انسان به عنوان عضو یک جامعه آن را از جامعه‏ى خود فرا مى‏گیرد و در قبال آن جامعه، تعهداتى به عهده دارد.» (7) فرهنگ در نگاه ایشان داراى دو بعد معنوى و مادى است؛ فرهنگ معنوى شامل: رسوم، اعتقادات، و علوم و هنرها مى‏گردد و فرهنگ مادى شامل ابزارها و اشیایى است که توسط انسان‏ها در گذشته ساخته شده و به دست ما رسیده است. (8).

تعاریف فرهنگ، امروزه بالغ بر سیصد نوع مى‏شود. (9) بعضى آنها را در شش بخش: تشریحى یا توصیفى، تاریخى، هنجارى، روانشناختى، ساختى و تکوینى تقسیم‏بندى نموده‏اند. (10) در دایرة المعارف بریتانیکا آنها را به بخش‏هاى: نظریه‏هاى جهان شمول، ذهن‏گرایى، تکامل‏گرایى و نسبیت‏گرایى تقسیم کرده‏اند. در کتاب «نظریه و فرهنگ» این تعاریف در عناوین زیر تقسیم شده است: نظریه‏هاى شبه فرهنگى، نظریه‏هاى اشاعه‏گرا، کارکرد گرایى، نظریه‏هاى تکامل‏گرا و نظریه‏هاى نسبى گرایى فرهنگى. (11).

نبود تعریفى واحد و جامع از فرهنگ به علل متفاوتى بر مى‏گردد، مثل:

1- تنوع شدید عناصر و پدیده‏هاى فرهنگى و تنوع مصادیق فرهنگ که

مانع از تصور یک مفهوم جامع مشترک ثابت میان آنها مى‏شود یا این که پیدا کردن یک مفهوم جامع مشترک بین آنها را دشوار مى‏سازد.

2- بى‏اعتنایى بعضى از بررسى کنندگان مفهوم فرهنگ، به معانى ماوراى طبیعى و معنوى آن.

3- عدم درک شخصیت جامع فرهنگى به علت شدت تأثیر خودگرایى فرهنگ شهرى و احساس بیگانگى از فرهنگ‏هاى بومى دیگر. (12).

براى دستیابى به تعریف مورد نظر به تعدادى از تعاریف اشاره مى‏شود:

فرهنگ، مجموعه‏ى همه‏ى عناصر رفتارى و خصلت‏هاى آموخته‏ى اعضاى جامعه، یا مجموع ویژگى‏هاى رفتارى و عقیدتى اکتسابى اعضاى یک جامعه‏ى خاص مى‏باشد. (13).

واژه‏ى تعیین کننده در این تعریف، همان واژه‏ى عناصر رفتارى و ویژگى‏هاى رفتارى اکتسابى است که فرهنگ را از رفتارى که نتیجه‏ى وراثت زیست شناختى است، متمایز مى‏سازد.

فرهنگ، مجموعه‏ى دانش‏ها، نگرش‏ها، منش‏ها و ارزش‏هاى یک ملت است که داراى ویژگى‏هاى: هویت‏دهى، مصونیت‏آورى، هم‏پویایى و هم‏پایایى، ایجاد کننده‏ى فطرت ثانوى و تأثیر پذیرى مى‏باشد. (14).

بر اساس این تعریف فرهنگ هر جامعه، پدیده‏اى است که در طول حیات یک ملت شکل گرفته است. به معناى دیگر، فرهنگ هر جامعه متجلى دانش‏ها، نگرش‏ها، منش‏ها و ارزش‏هاى آن جامعه است.

علامه محمد تقى جعفرى در مورد فرهنگ، قایل به تقسیم بندى زیر است:

فرهنگ پیشرو: «کیفیت یا شیوه‏ى بایسته و شایسته براى آن دسته از فعالیت‏هاى حیات مادى و معنوى انسان‏ها، که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده‏ى آنان در حیات معقول تکاملى باشد.»

فرهنگ پیرو: «کیفیت و شیوه‏ى زندگى مادى و غیر مادى که هیچ اصل و قانون اثبات شده‏اى را مورد تبعیت قرار نداده بلکه صحت و مقبولیت خود را از تمایل و خواسته‏هاى مردم مى‏گیرد.» (15) «فرهنگ، عبارت است از شیوه‏ى انتخاب شده براى کیفیت زندگى که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعى و پدیده‏هاى روانى و رویدادهاى نافذ در حیات یک جامعه، به وجود مى‏آید» (16).

نکته‏ى مشترک بین سه تعریف ذکر شده، عنصر شیوه‏ى زندگى است که در اولى آن را به تعقل سلیم و احساسات پاک، در دومى به خواست‏هاى نفسانى و در سومى به تجربیات زندگى مستند مى‏سازد.

»فرهنگ، نمودى است از رفتارهاى روزمره‏ى گروهى از افراد بشر که از نسل‏هاى قبل به ایشان به ارث رسیده است.» (17) در این تعریف، هارى اسپلینگ فرهنگ را شیوه و یا رفتارى مى‏داند که از گذشتگان باقى مانده است. از این رو، رفتارهایى که استناد تاریخى ندارند داخل مقوله‏ى فرهنگ نخواهند شد.

»فرهنگ، کارهاى زیسته شده‏اى است که مشخصه‏ى جامعه، طبقه یا گروه

خاصى در دوره‏ى خاص تاریخى مى‏باشد و شامل ایدئولوژى‏هاى خاص عملى است که جامعه، گروه یا طبقه‏اى را قادر مى‏سازد تا شرایط هستى خود را تجربه، تعریف و تفسیر کند و معناى آن را درک نماید.» (18) «در این تعریف «استوارت هال«، فرهنگ را پشتوانه‏ى ارزشى و فکرى رفتارهاى افراد جامعه مى‏داند که از گذشتگان به ارث رسیده است.

»فرهنگ، عنصر هویت ساز جوامع و مظهر حیات عقلایى آنهاست و کلیتى است که از ترکیب خصوصیات و نمادها به وجود آمده و در هر جامعه پدید مى‏آید. هسته‏ى مرکزى این کلیت و این حیات عقلایى، نگرش خاص موجود در هر جامعه درباره‏ى انسان و حقوق بنیادین اوست.» (19) در این تعریف، فرهنگ عنصر هویت ساز جوامع دانسته شده که از ترکیب اوصاف و نمادها به وجود مى‏آید و مستند به نگرش جوامع از انسان و حقوق بنیادین او مى‏باشد. بنابراین، هر آن چه در هویت سازى جوامع نقش دارد، داخل مصادیق فرهنگ خواهد بود.

در کنفرانس جهانى مکزیکوسیتى که توسط یونسکو در سال 1982 میلادى برگزار گردید، فرهنگ تعریف شده است به: کلیتى که ترکیب یافته است از خصوصیات متفاوت روحى، مادى، فکرى، و احساسى که شاخصه‏ى یک جامعه یا یک گروه است و نه تنها هنرها و نوشتارها بلکه حالات زندگى، حقوق بنیادى انسان، نظام‏هاى ارزشى، سنت‏ها و باورها را در بر مى‏گیرد و به انسان امکان عکس العمل نشان دادن در مقابل خود را مى‏دهد و او را به طور مشخص انسان کرده و به او حیات عقلایى، قضاوت نقادانه و احساس تعهد

اخلاقى مى‏بخشد تا توان بروز خود را پیدا کند. (20) در این تعریف، فرهنگ صفتى است که به انسان هویت عقلانى، قضاوت نقادانه و احساس تعهد اخلاقى مى‏بخشد و بیانگر روحیات مادى و معنوى فرد و جامعه بوده و شامل هنرها، نوشتارها، حالات زندگى، حقوق بنیادى انسان، نظام‏هاى ارزشى و سنت‏ها و باورهاى فردى و جمعى مى‏شود. بنابراین، فرهنگ شامل همه‏ى گروه‏ها و اجتماعات بشرى شده و هیچ گروهى از آن مستثنى نمى‏شود و حتى افرادى که به رفتارهاى شنیع و زشت اجتماعى دست مى‏زنند خالى از این صفت نخواهند بود.

فرهنگ در نظرگاه مدرن، حاصل برخورد انسان و طبیعت است. «ویل دورانت» فرهنگ را حاصل برخورد انسان و جهان اشیا معرفى مى‏کند. «پوپر» فرهنگ را عالم سوم یعنى عالم مصنوعات مى‏داند که از برخورد انسان یعنى عالم اول، با اشیاء طبیعى یعنى عالم دوم، به وجود آمده است. در این نگاه، خدایى در کار نیست؛ موضوع فرهنگ، انسان است. (21).

در معرفت دینى فرهنگ، حاصل تکلم و تکلیم خداوند با بشر است؛ حقیقتى ماورایى و آسمانى است، ولى این جوهره‏ى اصلى به تدریج به فراموشى سپرده شده، همان معانى و حقایق خدایى به اشیاء طبیعى نسبت داده مى‏شود؛ مثل: زیبایى، جمال و… که از آن خداست ولى به اشیا اطلاق مى‏شود؛ انسان زیبا، کوه مستحکم و قوى و… در این نگاه موضوع فرهنگ، اوصاف و

ویژگى‏هاى خدایى است (22).

کمیته‏ى برنامه‏ریزى بخش فرهنگ و هنر دولت جمهورى اسلامى ایران نیز در اولین برنامه‏ى پنج ساله‏ى خود، فرهنگ را چنین تعریف نموده است: کلیت هم تافته‏ى باورها، ارزش‏ها، آرمان‏ها، دانش‏ها، هنرها، فنون، آداب و اعمال جامعه و مشخص کننده‏ى ساخت و تحول کیفیت زندگى. (23).


1) سلیمى، حسین، فرهنگ، گرایى، تهران وزارت امور خارجه، 1379، ص 9.

2) ر ک: آشورى، داریوش، تعریف‏ها و مفهوم فرهنگ، مرکز اسناد فرهنگى آسیا، 1357.

3) ترابى، مبانى جامعه شناسى، نشر اقبال، 1341، ص 137.

4) استانلى، دیویس، مدیریت فرهنگ سازمان، مترجم معتمد گرجى، ناشر مروارید، 1373، ص 31.

5) منصورى، جواد، فرهنگ استقلال، وزارت امور خارجه، 137، ص 1.

6) وثوقى، منصور و نیک خلق، على اکبر، مبانى جامعه شناسى، انتشارات خردمند، چاپ هشتم، 1374، ص 147.

7) هوشمند، محمد احسان، فرهنگ، فصلنامه کردستان شماره‏ى 1379 ، 2، ص 64.

8) منصورى، جواد، فرهنگ استقلال، وزارت امور خارجه، 1370، ص 1.

9) روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، ص 17.

10) کرویر و کلاکن، تعریف‏ها و مفهوم فرهنگ، مترجم داریوش آشورى، مرکز اسناد فرهنگى آسیا، 1375.

11) سلیمى، حسین، فرهنگ گرایى، انتشارات وزارت امور خارجه، 1379، ص 6.

12) جعفرى، محمد تقى، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، 1373، ص 16.

13) کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، مترجم توسلى و فاضل، انتشارات سمت 1372، ص 13.

14) ماندگار، محمد مهدى، فرهنگ سازى در نهج‏البلاغه، علوم سیاسى، سال سوم، شماره دهم، ص 81.

15) جعفرى، محمدتقى، فرهنگ پیرو و پیشرو، نشر علمى فرهنگى، 1374، صص 2 و 10 و 77.

16) جعفرى، محمدتقى، شرح نهج‏البلاغه، جلد 16، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 234.

17) Harry Spaling -Cultural Sustainable Development: Concept and Principles- Canada 2000,p.3.

18) HALL. S – Culure and The State . in Open University – TheState And Popular Culture 1 (Millon Keynes : open university press) – 2000,p.3.

19) سلیمى، حسین، فرهنگ گرایى، وزارت امور خارجه، 1379، ص 53.

20) World confrance on Cultural Politics – Mexico City – 1982 – press Unesco – 1982 – p.22.

21) دکتر مددپور، بنیادهاى کارآمدى در فرهنگ اسلام، اندیشه حوزه شماره‏ى 29، آستان قدس رضوى، ص 117.

22) همان، ص 12.

23) روزنامه‏ى جمهورى اسلامى، شماره 6402، شنبه 6 / 5 / 80.