از آنجایى که نحوهى فعالیت در اقتصاد و یا سیاست گذارى در بخشهاى دیگر متأثر از مبانى و ارزشهاى حاکم بر جامعه مىباشد؛ و فرهنگ مقولهاى است که متضمن مبانى ارزشى و فکرى جوامع، و جهت دهندهى فعالیتهاى فردى و اجتماعى است، بنابراین صبغهى مولفههاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى و حتى نوع فعالیتهاى فرهنگى، از مبانى فرهنگى حاکم بر رفتارهاى فردى یا حکومتى که این فعالیتها را انجام مىدهد ناشى مىگردد؛ چرا که این مبانى و ارزشهاى فرهنگى است که به سیاست، اقتصاد، امور نظامى و اجتماعى هویت بخشیده و جهت حرکت آنها را مشخص مىسازد.
این عامل باعث شده تا شناخت ویژگىها و خصوصیات فرهنگى دیگر ملل و تلاش براى پیشبینى و واکنشهاى متفاوت آنها در مقابل حوادث و تحولات، قدمتى طولانى پیدا نماید. معروفترین نمونهى آن، سفر تاریخى «مارکوپولو» به چین و خاطرات وى در طول سفر، از آداب و رسوم ملتهاى آسیایى و اسلامى و راهنمایى او در راستاى بهرهبردارى از روشهاى مناسب تعامل با این کشورها مىباشد.
با آغاز دوران استعمار نو، شناخت فرهنگها اهمیت زیادى پیدا کرد و دانشمندان مختلف با عناوین مستشرقین و محققین فرهنگى، به سوى کشورهاى جهان به راه افتادند. هدف آنها پیدا کردن دایرة المعارف جامعى از خصوصیات فرهنگى کشورها و استفاده از آن، در جهت سلطه بر ثروتهاى آنان بود، مسیرى که تا اکنون ادامه یافته و با استفاده از شیوههاى نوین، سطح پویایى خود را ارتقا داده است.
تجربهى تاریخى دولتها به ما آموخته است که سیاست گذارىها در نظام اجتماعى (داخلى و خارجى) اعم از تصمیمهاى اقتصادى، سیاسى، نظامى و اجتماعى، نخست به تایید نظام فرهنگى جامعه رسیده و سپس به اجرا در مىآید. علت این که مشاهده مىشود هر انقلابى به دنبال تحولات بنیادین مىباشد، به «تغییر و تحول در فرهنگ جامعه» باز مىگردد و الا اگر هدف هر انقلابى، گسترش همان فرهنگ پیشین بود، نه تغییر و تحول در ابعاد مختلف نظام و نه حتى اصل قیام براى انقلاب لازم بود.