مدرس جلو اولتیماتوم دولت روس ایستاد
یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم مدرس، مرحوم آسید حسن مدرس در آن مجلس بود، اولتیاتومى از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچى از آن را یادم نیست) ما از فلان جا که قزوین ظاهرا بوده است مىآییم به تهران و تهران را مىگیریم و دولت ایران هم فشار مىآورد به مجلس که باید این را تصویب کند. یکى از مورخین، مورخین آمریکایى مىنویسد که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت آقایان اگر بناست ما از بین برویم چرا با دست خودمان برویم، رد کرد، مجلس به واسطه مخالفت او جرأت پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطى هم نکردند؛ روحانى این است، یک روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسیه سابقه را، پیشنهاد اولتیماتومش را یک روحانى ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد. (1).
تاریخ 4 / 8 / 43
مدرس به تنهایى در مقابل ظلم مىایستاد
مرحوم مدرس (رحمة الله) – خوب – من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم ایستاد، در مقابل ظلم آن مرد سیاه کوهى، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود. ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان
با گارى آمد تهران، از قرارى که آدم موثقى نقل مىکرد، ایشان یک گارى آنجا خریده بود و اسبش را شاید خودش مىراند تا آمد به تهران، آنجا هم یک خانه مختصرى اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم، خدمت ایشان (رضوان الله علیه) مکرر رسیدم، ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلا از اول مجلسش منتفى شد، بعد ایشان وکیل مىشد، هر وقت هم که ایشان وکیل مىخواست بشود، وکیل اول، در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلم، تنها مىایستاد و صحبت مىکرد و اشخاص دیگرى از قبیل ملکالشعراء (2) و دیگران به دنبال او بودند اما او بود که مىایستاد و برخلاف ظلم و بر تملک تعدیان آن شخص صحبت مىکرد. (3).
تاریخ 10 / 10 / 56
یکى از اشتباهات این بود که از مدرس حمایت نشد
یکى از اشتباهات این بود که مردم یا آنهایى که باید مردم را آگاه کنند پشتیبانى از مدرس نکردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند و بعضیها هم سرسخت مخالفت مىکردند با مدرس و در آن وقت باز یک جناحهایى مىتوانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانى کنند و اگر پشتیبانى کرده بودند مدرس مردى بود که با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد. (4).
تاریخ 16 / 8 / 57
مدرس و شکست رضاشاه
یک آخوند توى مجلس بود پدرش را درمىآورد، یک مدرس که در مجلس بود مکرر شکست داد، آخر گرفتند او را کشتند. (5).
تاریخ 1 / 11 / 57
مدرس، الهى بود
این عکسى (6) که ملاحظه مىکنید، شخصى است که ملکالشعرا گفته است که از زمان مغول تا حالا مثل این شخص در عالم نیامده، یعنى مرحوم مدرس. این حرف اوست. آنى که خودمان دیدیم تنها آدمى که در مقابل رضاخان قلدر ایستاد این است، این شخص است، یک روحانى که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن مىکرد، آن وقت وقتى که شعر گفته بودند، براى تنبان کرباس مدرس، آن فاسد شعر گفته بود، او در مقابل قدرت بزرگ رضاخان مىگفتند ایستاد و گفت که مرده باد او و زنده باد من.
یک چنین مرد قدرتمندى بود براى اینکه الهى بود براى خدا مىخواست کار بکند، نمىترسید. خداوند ان شاء الله او را رحمت کند. (7).
تاریخ 24 / 2 / 58
مدرس نمونه انسان مورد نظر اسلام
اسلام مىخواهد انسان درست کند مىخواهد آدم درست کند یک آدم دیگر موافق تعلیم قرآن درست شود یک وقت مىبینید که یک مدرس از کار در مىآید که یک مدرس مثل یک گروه است، جلوى قدرت رضاخان را، آن قدرت شیطانى را مىایستد، مىایستد تنها، با پیرمردى خودش مىایستد جلویش را مىگیرد و جلوى شوروى که مىخواستند به ایران حمله کنند مىگیرد. اینها هم، خارجیها هم از انسان مىترسند. (8).
تاریخ 31 / 2 / 58
مدرس یک نفرى بر همه مجلس غلبه مىکرد
آنها از مدرس مىترسیدند. مدرس یک انسان بود، یک نفرى نگذاشت پیش برود کارهاى او را تا وقتى کشتندش. یک نفرى غلبه مىکرد بر همهى مجلس، بر اهالى که در مجلس بودند غلبه مىکرد یک نفرى، یک نفرى تا توى مجلس نبود (من آن وقت مجلس رفتم، دیدم، براى تماشا، بچه بودم، جوان بودم رفتم) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اینکه چیزى در آن نیست، مثل اینکه محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازک و با آن – عرض
بکنم – قباى کرباسى وقتى وارد مىشد، مجلس مىشد – یک مجلس – طرحهایى که در مجلس داده مىشد، آن که مخالف بود مدرس مخالفت مىکرد و مىماساند مطلب را. (9).
تاریخ 16 / 3 / 58
مدرى مىگفت: ظالمان را بزنید تا بروند از شما شکایت کنند
مرحوم مدرس خدا رحمتش کند مردى بود که ملکالشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسى نیامده، مىگفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند، نه بخورید و بروید شکایت کنید. من رفتم پیشش، خدا رحمتش کند، اخوى ما نوشته بود به من که یک نفرى است اینجا رئیس غله است، آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود، به من نوشت که بروید به آقاى مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدى است، دو تا سگ دارد یکىاش را اسمش را سید گذاشته و یکىاش را شیخ، شما بگویید که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم، گفت بکشیدش. گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من مىنویسم بکشیدش. گفتم آخر شما اینجا مأمور هستید، شما اینجا هستید آنها آنجا نمىتوانند. گفت چطور شد که وقتى قافلهها از گلپایگان مىآیند عبور کنند و بروند، از کمره مى خواهند عبور کنند مىفرستند لختشان مىکنند، حالا نمىتوانید بکشید یک کسى را. (10).
تاریخ 23 / 3 / 58
رضاخان از مدرس مىترسید اینهایى که مىخواهند انسان درست نشود از انسان مىترسند. این رژیمها از انسان مىترسند، در هر رژیمى یک انسان اگر پیدا بشود، متحول مىکند کارها را. رضاشاه از مدرس مىترسید، آنقدرى که از مدرس مىترسید، از دزدهاى سرگردنه نمىترسید، از تفنگدارها نمىترسید. از مدرس مىترسید، مدرس مانع بود از اینکه یک کارهاى زشتى را انجام بدهد و آخر مدرس را گرفت و کشت. (11).
تاریخ 26 / 5 / 58
تنها مدرس بود که جلوى رضاخان ایستاد
مرحوم مدرس یک کسى بود که در مقابل همه مىایستاد و معالأسف اینها مىگویند روحانیون نقشى نداشتند. یک روحانى در یک مجلسى رضاخان مىخواست که جمهورى درست کند و مدرس مخالفت مىکرد، مىدانست که این مىخواهد حقه بزند و مردم را بچاپد، فقط مدرس ایستاد و جلوى او را گرفت. معذلک مىگویند روحانیون هیچ نقشى نداشتند. در طول مدتى که از اولى که رضاخان آمد و اول سالوسى خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن، این کسى که در مقابل اینها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیون بودند، همین علما بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند و آن احزاب و این نهضتها و اینها هیچ کدام با آنها مخالفت نکردند. (12).
تاریخ 14 / 3 / 59
لباس کرباسى مدرس زبانزد همه بود
مدرس از قرارى که از او نقل کردهاند گفته بود که: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو«. (13) رضاخان رقیب خودش را مدرس مىدانست، به دیگران اعتنایى نداشت. رقیب خودش را مدرس مىدانست که وقتى که مىایستاد و صحبت مىکرد، متزلزل مىکرد همه را. یک انسان بود، وضع زندگیش آن بود که شما شنیدید و من دیدم. وقتى که وکیل شد یعنى از اول به عنوان فقیهى که باید در مجلس باشد تعیین شد، آنطور که نقل کردهاند یک گارى با یک اسبى در اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروخته بود و منزلش یک منزل محقر از حیث ساختمان، یک قدرى بزرگ بود ولى محقر از حیث ساختمان و زندگى یک زندگى مادون عادى که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود، کرباسى که باید از خود ایران باشد مىپوشید. این وطنخواهها کدام لباسشان مال ایران است؟ (14).
تاریخ 27 / 9 / 59
بدون مدرس مجلس، احساس نقص مىکرد
شما ملاحظه کردهاید، تاریخ مرحوم مدرس را دیدهاید که یک سید خشکیدهى لاغر – عرض مىکنم – لباس کرباسى (که یکى از فحشهایى که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسى پوشیده) یک همچو آدمى در مقابل آن قلدرى که هرکس آن وقت را ادارک کرده مىداند که زمان رضاشاه غیر زمان محمدرضا شاه بود، آن وقت یک قلدرى بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج – فلان – که یک وقت گفته بود سید چه از جان من مىخواهى؟ گفته بود که مىخواهم تا تو نباشى، مىخواهم تو نباشى. این آدم که – مىآمد – (من درس ایشان یک روز رفتم) مىآمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهرى است حالا، درس مىگفت، من یک روز رفتن درس ایشان، مثل اینکه هیچ کارى ندارد، فقط طلبهاى است دارد درس مىگوید. اینطور قدرت روحى داشت، در صورتى که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسى بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کنند. از آنجا، پیش ما، رفت مجلس. آن وقت هم که مىرفت مجلس، یک نفرى بود که همه از او حساب مىبردند. من مجلس آن وقت را هم دیدهام، کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با اینکه با او بد بودند ولى مجلس کانه احساس نقص مىکرد وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مىآمد مثل اینکه یک چیز تازهاى واقع شده. این براى چه بود؟ براى اینکه یک آدمى بود که نه به مقام اعتنا مىکرد و نه به دارایى و امثال ذلک، هیچ اعتنا نمىکرد، نه مقامى او را جذبش مىکرد. ایشان وضعش اینطور بود که (براى من نقل کردند این را که) داشت قلیان خودش را چاق مىکرد، خودش اینطور بود، فرمانفرماى آن روز (حالا که من مىگویم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمىآید که یعنى چه) فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش، گفته بود که به او، حضرت والا من قلیان را آبش را مىریزیم تو این را، آتش سرخ کن را درست کن، یا به عکس. از اینجا همچو او را کوچک مىکرد که دیگر نه، طمع دیگر نمىتوانست بکند. وقتى اینطور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمى که همه برایش تعظیم مىکردند، همه برایش چه مىکردند، این وقتى اینطورى مىرسیده، این شخصیتها را اینطورى از بین مىبرد که مبادا طمع کند از ایشان چیزى بخواهد. من بودم آنجا که یک کسى یک چیزى نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانى که آن وقت باز شاه نبود، آن
وقت یک قلدر نفهمى بود که هیچ چیز را ابقا نمىکرد، یک کسى آمد گفت من یک چیزى نوشتم براى عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف (یک همچو تعبیرهایى) که ببینند. گفت، رضاخان که باز نمىداند اصلش عدلیه را با «الف» مىنویسند یا با «ع» مىنویسند، من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب مىگفت، در حضورشان هم مىگفت. اینجورى بود وضعش. این چه بود؟ براى اینکه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، «اتخذ هوى الله» نبود. این، هواهاى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این براى مقام و براى جاه و براى وضعیت کذا نمىرفت عمل بکند، او براى خدا عمل مىکرد. کسى که براى خدا عمل مىکند، وضع زندگیش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمىشود برایش، براى چه دیگر چه بکند، از هیچ کس هم نمىترسید. وقتى که رضاشاه ریخت به مجلس که چیز مىکردند، فریاد مىزدند آن قلدرهاى اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم. خوب، در مقابل او شما نمىدانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنى چه و او ایستاد. این براى این بود که از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود. (15).
تاریخ 7 / 6 / 61
اگر چند نفر افکار مدرس را داشتند مشروطه منحرف نمىشد
اگر در هر شهرى و استانى چند نفر مؤثر، افکار مثل مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش مىرفت و قانون اساسى با متمم آن که مرحوم حاج شیخ فضلالله در راه آن شهید شد، دستخوش افکار غربى و دستخوش تصرفاتى که در آن شد نمىگردید و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنجهاى طاقتفرسا را نمىکشیدند. به دنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشرى از اقشار، چه فرهنگى، چه کارگرى، چه ادارى و بازارى و چه غیر اینها نیز از دخالت کناره گرفتند یا برکنارشان کردند و آن شد که شد. (16).
تاریخ 22 / 11 / 62
مدرس ستاره درخشانى بر تارک کشور
در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى، بزرگداشت مجاهدى عظیمالشأن و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضاخانى مىزیست، لازم مىباشد. زیرا در زمانى که قلمها شکسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمىکرد.
در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. این عالم ضعیفالجثه با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست.
درواقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضاشاهى تاریک مىنمود. و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالى مقام را نمىتواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکارىهاى اوست. و اینک که با سربلندى از بین ما رفته، برماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف دور افتاده او را تعمیر و احیا نماییم. (17).
تاریخ 28 / 6 / 63
مدرس اولین مرد مجاهد
تأیید امام خمینى در مورد چاپ عکس آیتالله مدرس روى اسکناس یکصد ریالى
بسمه تعالى
سزاوار است که اولین اسکناس که در ایران به طبع مىرسد، عکس اولین مرد مجاهد
در رژیم منحوس پهلوى چاپ شود. خداوند رحمت فرماید ایشان را. (18).
تاریخ 7 / 9 / 64
روحالله الموسوى الخمینى
1) بیانات امام خمینى در مورد طرح اسارت بار احیاى کاپیتولاسیون – صحیفه نور – جلد 1 – ص 106-107.
2) محمدتقى بهار، ملقب به ملکالشعراء (1330 – 1266 ه.ق) شاعر بزرگ ایرانى که از یاران سید حسن مدرس بود. وى چندین دوره به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد.
3) بیانات امام خمینى پس از فاجعه کشتار نوزدهم دى – صحیفه نور – جلد 1 – ص 268.
4) سخنرانى امام خمینى در غفلتها و اشتباهات علماء و رجال سیاسى در طول سلطنت پهلوى – صحیفه نور – جلد 3 – ص 34.
5) بیانات امام خمینى پیرامون افشاى جنایات شاه صحیفه نور – جلد 4 – ص 255.
6) اشاره به تمثال مرحوم مدرس.
7) بیانات امام خمینى در جمع کارگران صحیفه نور – جلد 6 – ص 171.
8) بیانات امام خمینى در جمع دانشجویان دانشکده حقوق – صحیفه نور – جلد 6 – ص 231.
9) بیانات امام خمینى در جمع گروه دانشجویان – صحیفه نور – جلد 7 – ص 63.
10) بیانات امم خمینى در جمع گروهى از دانشجویان – صحیفه نور – جلد 7 – ص 104.
11) بیانات امام خمینى در جمع اعضاى سمینار آموزشى انجمن اسلامى معلمین – صحیفه نور – جلد 8 – ص 241.
12) بیانات امام خمینى در جمع دانشجویان و اساتید – صحیفه نور – جلد 12 – ص 145- 146.
13) کیخسرو شاهرخ از زرتشتىهاى کرمان که یازده دوره متوالى نماینده اقلیت زرتشتى در مجلس شوراى ملى بود او مردى مدیر، مجرب، متین و فاضل بود که تألیفاتى هم دارد. وى در سال 1319 ه ش. توسط ایادى رضاشاه به قتل رسید.
14) بیانات امام خمینى در جمع اعضاى دفتر تحکیم وحدت حوزه – دانشگاه – صحیفه نور – جلد 13 – ص 209.
15) بیانات امام خمینى در دیدار با نخستوزیر و اعضاى هیأت دولت – صحیفه نور – جلد 16 – ص 268 – 269.
16) پیام امام خمینى به مناسبت پنجمین سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى – صحیفه نور – جلد 18 – ص 231.
17) حکم امام خمینى به حجتالاسلام حاج شیخ عباس طبرسى – صحیفه نور – جلد 19 – ص 66.
18) تأیید امام خمینى در مورد چاپ عکس آیتالله مدرس روى اسکناس یکصدریالى – صحیفه نور – جلد 19 – ص 246.