چرا بترسیم؟
حضرت على بن الحسین سلام الله علیه در آن بحبوحه کذایى که بود راجع به اینکه همه اصلا مقدر است که باید کشته بشوید، اینطور نقل مىکنند، اهل منبر که عرض کرد به امام علیهالسلام که «اولسنا على الحق» ما بحق نیستیم؟ فرمود چرا، گفت پس چرا بترسیم از مردن «فاذا لانبالى بالموت» وقتى ما بحقیم. (1).(2).
تاریخ 12 / 6 / 1358
جنگ براى اقامهى نماز
سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند وقتى یکى از اصحاب گفت که ظهر شده است فرمود که یاد من آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب کند و ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت که ما
مىخواهیم جنگ بکنیم، خیر، جنگ را براى نماز کردند. (3).(4).
تاریخ 14 / 3 / 1359
مسابقه شهادت
هرچه روز عاشورا سیدالشهدا سلام الله علیه به شهادت نزدیکتر مىشد افروختهتر مىشد و جوانان او مسابقه مىکردند براى اینکه شهید بشوند، همه هم مىدانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه مىکردند آنها، براى اینکه آنها مىفهمیدند کجا مىروند، آنها مىفهمیدند براى چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم اداى وظیفهى خدایى را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. (5).
تاریخ 10 / 4 / 1360
هر شهیدى امام را مصممتر مىکرد
جوانان رزمنده و شجاع ارتش و سپاه و سایر قواى مسلح پیروان شهید جاویدى هستند که تاریخ مىگوید هر یک از جوانان و یاران او که به شهادت مىرسیدند رخسار مبارکش افروختهتر و آثار شجاعت و تصمیم در او بارزتر مىگردید. (6).
تاریخ 8 / 7 / 1360
هرچه به شهادت نزدیک مىشد برافروختهتر مىشد
مىبینید که در بعض روایت هست که حسین بن على سلام الله علیه هرچه به ظهر
عاشورا نزدیکتر مىشد افروختهروتر مىشد، رویش افرختهتر مىشد. (7).
براى اینکه مىدید که جهاد در راه خداست و براى خداست و چون جهاد براى خداست، عزیزانى که از دست مىدهد از دست نداده است، اینها ذخایرى هستند براى عالم بقا. (8).
تاریخ 4 / 2 / 1362
هر شهیدى او را به مقصود نزدیکتر مىکرد
رضاى خدا را در نظر داشته باشید و خودتان را بنده خدا بدانید که هر طور پیش بیاورد آنطور را راضى هستید، همانطورى که بندگان خالص خدا، اولیاى معظم خدا اینطور بودند هرچه براى سیدالشهدا (به حسب روایت) نزدیک مىشد ظهر عاشورا و جوانهایش یکى یکى از بین مىرفتند افروختهتر مىشد براى اینکه مىدید روى مقصد دارد مىرود. (9).
تاریخ 9 / 3 / 1363
مرتبهاى است در بهشت، نمىرسى مگر به شهادت
در خبر شهادت سیدالشهدا – علیهالسلام – وارد است که حضرت رسول خدا – صلى الله علیه و آله – در خواب دید. حضرت فرمود به آن مظلوم که از براى تو درجهاى است در بهشت. نمىرسى به آن مگر به شهادت. (10).(11).
1) تاریخ طبرى: ج 4، ص 308.
2) بیانات امام خمینى در جمع اعضاى ستاد مرکزى جهاد سازندگى – صحیفه نور – جلد 9 – ص 24.
3) ابوثمامه صائدى چون دید اصحاب امام حسین (ع) یکى پس از دیگرى به شهادت مىرسند به ایشان گفت: اى اباعبدالله، جانم به فدایت، مىبینم که اینان به شما نزدیک شدهاند و به خداوند سوگند / نه، کشته نخواهى شد مگر آنکه پیش از تو کشته شوم (ان شاء الله(. و دوست دارم در حالى پروردگارم را ببینم که این نمازى را که هنگامش رسیده است خوانده باشم. راوى مىگوید: پس حسین (ع) سربلند نمود و فرمود: ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین الذاکرین. نعم هذا اول وقتیها. ثم قال: سلهم أن یکفوا عنا حتى نصلى. (نماز را به یادآورى؛ خداوند تو را از جمله نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آرى این اول وقت نماز است. سپس فرمود: از آن لشکریان بخواهید دست نگه دارند تا نماز بخوانیم.) تاریخ طبرى، ج 4، ص 334.
4) بیانات امام خمینى در جمع دانشجویان و اساتید – صحیفه نور – جلد 12 – ص 148.
5) بیانات امام خمینى در جمع روحانیون تهران – صحیفه نور – جلد 15 – ص 55.
6) پیام امام خمینى به مناسبت شهادت جمعى از فرماندهان نظامى – صحیفه نور – جلد 15 – ص 171.
7) قال على بن الحسین (ع) و لما اشتد الامر بالحسین على بن ابىطالب نظر الیه من کان معه فاذا هو بخلافهم لانهم کلما اشتد الأمر ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و کان الحسین (علیهالسلام) و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدى جوارحهم و تسکن نفوسهم.(حضرت سجاد (ع) فرمود: چون کار بر حسین بن على بن ابىطالب دشوار شد، همراهانش به او نگریستند و ناگاه دریافتند که او بر حالى دیگر است. زیرا هرچه کار دشوارتر مىشد و رنگ آنان دگرگون مىگشت و اندامشان مىلرزید و ترس دلهاشان را فرامىگرفت. در حالى که روى حسین (علیهالسلام) و برخى نزدیکانش مىدرخشید و اندامشان آرام مىگشت و دلهاشان قرار مىگرفت.) بحارالانوار: ج 44، ص 297.
8) بیانات امام خمینى در جمع گروهى از کارگران سراسر کشور – صحیفه نور – جلد 17 – ص 239.
9) بیانات امام خمینى در دیدار با رئیس و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى – صحیفه نور – جلد 19 – ص 13.
10) فجاءه النبى و هو فى منامه فأخذ الحسین و ضمه الى صدره و جعل یقبل بین عینیه و یقول: بأبى أنت کأنى أراک مرملأ بدمک بین عصابة من هذه الامة یرجون شفاعتى مالهم عندالله من خلاق. یا بنى انک قادم على أبیک و امک و أخیک و هم مشتاقون ألیک و أن فى الجنة درجات لاتنالها الا بالشهادة: … پس پیامبر نزد وى آمد – و او در خواب بود – حسین را گرفت و بر سینه خود نهاد و میان دو چشم او بوسه داد و فرمود: پدرم فداى تو باد. چنان است که مىبینم گروهى از این امت که به شفاعت من امید بستهاند در خونت بغلطانند. گروهى که نزد خدا بهرهاى از شفاعت ندارند فرزندم تو بر پدر و مادر و برادرت وارد گردى در حالى که آنها مشتاقاند به دیدار تو. به تحقیق تو را در بهشت درجاتى است که بدان نرسى مگر به شهادت. (امام این رؤیا را هنگام خروج از مدینه در کنار قبر پیامبر مشاهده فرموده بود) بحارالانوار، ج 44، ص 313 / باب 37.
11) چهل حدیث – ص 210.