براندازى حکومت فاسد اموى
امام حسین (ع) نیروى چندانى نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل مىبود
مىتوانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعى من نیست که قیام کنم. دربار اموى خیلى خوشحال مىشد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم در مدینه سرجایش مىنشست و وقتى آن مردک آمد و بیعت خواست نعوذ بالله مىگفت: بسیار خوب! خوشحال مىشدند و دستش را هم مىبوسیدند. (1).
تاریخ 6 / 3 / 1350
اصلاح امت پیامبر
لکن (براى سیدالشهدا سلام الله علیه) تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهاى خودش را داد براى اسلام. (2).
تاریخ 3 / 8 / 1358
قیام علیه رژیم ظلم
حضرت سیدالشهدا قیام کردند بر ضد یزید و شاید همانطور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند، این اخبارش هم اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب (3) ، در عین حال براى همین معنى که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و
خودشان هم کشته شدند. (4).
تاریخ 27 / 8 / 1357
رسوا کردن قدرت ناحق
او (سیدالشهدا سلام الله علیه) تکلیف مىدید براى خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکارى خودش و این عدهاى که همراه خودش بود. او دید که یک حکومت جائرى است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است، تکلیف خودش را، تکلیف الهى خودش را تشخیص داد که باید نهضت کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار کند هرچه خواهد شد. در عین حالى که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدرى نمىتواند با آن عدهاى که آنها دارند مقابله کند بلکه تکلیف بود. (5).
تاریخ 11 / 9 / 1357
اطاعت از خدا
پیغمبر (ص) در بعضى از جنگها شکست خورد در بعضى جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد. حضرت سیدالشهدا را کشتند اما [کشته شدن] اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حیثیت براى او بود از این جهت هیچ شکستى در کار نبود، اطاعت کرد. (6).
تاریخ 11 / 9 / 1357
جلوگیرى از نابودى مکتب
سیدالشهدا دیدند که مکتب دارد از بین مىرود. قضیه قیام سیدالشهدا و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار، مسئله این نیست که بخواهند یک مملکت بگیرند، همه عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست که، مقصد آنها این نیست که کشورگشایى بکنند. (7).
تاریخ 7 / 4 / 1358
دفاع از اسلام
سیدالشهدا براى اسلام خودش را به کشتن داد. (8).
تاریخ 15 / 4 / 1358
زنده کردن اسلام
سیدالشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابى ببرند. ثواب براى او خیلى مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند. (9).
تاریخ 17 / 4 / 1358
عقیده به مکتب
اینکه سیدالشهدا را کشاند به آنجا، مکتب بود که کشاند به آنجا،… عقیده بود که کشاند به آنجا و همه چیزش را داد در مقابل عقیده، در مقابل ایمان، و کشته شد و شکست داد، طرف را شکست داد. (10).
تاریخ 2 / 7 / 1358
مخالفت با ظلم
سیدالشهدا سلام الله علیه تمام [اصحاب] خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هرچه بود، هرچه داشت – مال و منال که نداشت – هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و براى تقویت اسلام، مخالفت با ظلم، قیام کرد، مخالف با امپراطورى آن روز که امپراطوریهاى اینجا زیادتر بود. (11).
تاریخ 30 / 7 / 1358
اصلاح جامعه
تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند، تمام. و همهى آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فداى جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز
است در دنیا، وقتى که با مصالح جامعه، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فداى جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود. «لیقوم الناس بالقسط» (12) باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. (13).
تاریخ 18 / 6 / 1360
اقامهى عدل الهى
براى این بود شهادتش، براى این بود که اقامه بشود عدل الهى، اقامه بشود خانهى خدا، محفوظ باشد خانهى خدا. (14).
تاریخ 1 / 6 / 1366
برپائى حکومت عدل
زندگى سیدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگى همهى انبیاى عالم، همهى انبیا از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومحت عدل را مىخواستند درست کنند. (15).
تاریخ 30 / 12 / 1366
از بین بردن حکومت جور
سیدالشهدا سلام الله علیه از همان روز اول که قیام کردند براى این امر، انگیزهشان اقامهى عدل بود فرمودند که مىبینید که معروف عمل بهش نمىشود و منکر بهش عمل
مىشود. (16) انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعى در زندگى داشت، قیامش، انگیزهاش نهى از منکر بود که هر منکرى باید از بین برود. من جمله قضیهى حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود. (17).
تاریخ 30 / 12 / 1366
تشکیل حکومت عدل
سیدالشهدا سلام الله علیه که همهى عمرش را و همهى زندگیش را براى رفع منکر و جلوگیرى از حکومت ظلم و جلوگیرى از مفاسدى که حکومتها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود؛ معروف در کار باشد، منکرات از بین بروند…
سیدالشهدا سلام الله علیه تمام حیثیت خودش، جان خودش را و بچههایش را، همه چیز را در صورتى که مىدانست قضیه این طور مىشود، کسى که فرمایشات ایشان را از وقتى که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون حرفهاى ایشان را مىشنود همه را، مىبیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد مىکند، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم مىخواست بگیرد، اصلا براى این معنا
آمده بود و این یک فخرى است و آنهایى که خیال مىکنند که حضرت سیدالشهدا براى حکومت نیامده خیر؛ اینها براى حکومت آمدند، براى این که باید حکومت دست مثل سیدالشهدا باشد، مثل کسانى که شیعهى سیدالشهدا هستند باشد. (18).
تاریخ 30 / 12 / 1366
تأمین آینده اسلام
آن حضرت در فکر آیندهى اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجهى جهاد مقدس و فداکارى او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسى و نظام اجتماعى آن در جامعه ما برقرار شود مخالفت نمود مبارزه کرد و فداکارى کرد. (19).
1) بیانات امام خمینى به مناسبت جشنهاى 2500 ساله – صحیفه نور – جلد 1 – ص 174.
2) بیانات امام خمینى در مورد عفو زندانیان سیاسى رژیم شاه – صحیفه نور – جلد 2 – ص 208.
3) در روایات فراوانى ضمن اخبار خداوند به انبیا و نیز در فرمایشات پیامبر اکرم (ص) و ائمهى اطهار (ع) به شهادت رسیدن امام حسین (ع) مورد اشاره واقع شده است. از جمله در نامه شخص امام حسین (ع) به بنىهاشم آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن على بن أبىطالب الى بنىهاشم، أما بعد فانه من لحق بى منکم استشهد و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح. والسلام (به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن على بن ابىطالب به بنىهاشم. اما بعد، پس هر کس به من ملحق شود به شهادت مىرسد و هر که روى گرداند به پیروزى نخواهد رسید. والسلام(، اللهوف على قتل الطفوف، ص 69.
4) سخنرانى امام خمینى در مورد ضرورت قیام – صحیفه نور – جلد 3 – ص 182-183.
5) بیانات امام خمینى در مورد اهمیت و نتایج قیام – صحیفه نور – جلد 4 – ص 15.
6) بیانات امام خمینى در مورد اهمیت و نتایج قیام – صحیفه نور – جلد 4 – ص 19-20.
7) بیانات امام خمینى در جمع روحانیون – صحیفه نور – جلد 7 – ص 230.
8) بیانات امام خمینى در جمع روحانیون – صحیفه نور – جلد 8 ص 48.
9) بیانات امام خمینى در جمع وعاظ و روحانیون تهران – صحیفه نور – جلد 8 – ص 71.
10) بیانات امام خمینى در جمع فرماندهان سپاه پاسداران صحیفه نور – جلد 9 – ص 194.
11) بیانات امام خمینى در جمع علماى غرب تهران – صحیفه نور – جلد 10 – ص 30.
12) اشاره است به آیه: لقد أرسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوى عزیز«.ما به تحقیق فرستادگان خود را با نشانههاى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم داد را بپا دارند و آهن را فرود آوردیم که در آن قوت کارزار و سودهایى براى مردم هست تا خداوند بداند که او را و فرستادگانش را با ایمان به غیب یارى مىکند. به درستى که خداوند توانا و مقتدر است. سوره حدید: آیه 25.
13) بیانات امام خمینى در جمع کاروانهاى حج – صحیفه نور – جلد 15 – ص 148 – 149.
14) بیانات امام دیدار با رئیس جمهور و اعضاى هیأت دولت – صحیفه نور – جلد 20 – ص 145.
15) پیام امام به مناسبت سال نو – صحیفه نور – جلد 20 – ص 191.
16) قال عقبة بن ابىالعیزار: قام حسین (علیهالسلام) بذى حسم فحمدالله و أثنى علیه ثم قال: انه قد انزل من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و أدبر معروفها و استمرت حذاء فلم یبق منها الاصبابة کصبابة الاناء و خسیس عیش کالمرعى الوبیل. ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لایتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقا فانى لا أرى الموت الا سعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما. عقبة بن ابىالعیزار گفت: حسین (ع) در منطقه «ذى حسم» برپاى خاست پس خدا را شکر گزارد و او را ستود. سپس گفت: چیزى پیش آمد که مىبینید و به درستى که دنیا دگرگون و عوض شده است و نیکیهاى آن پشت کردهاند و با شتاب در حال گذر است. پس، از آن جز اندکى آب چو ته ماندهاى در ظرفى، و زندگى پستى چون چراگاهى بسیار بد، بجاى نمانده است. آیا نمىبینید که حق به کار بسته نمىشود و از باطل بازدارى نمىشود. حقا که مؤمن باید ملاقات با خدا را (به عوض این زندگى) بخواهد. پس براستى که من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنجش و انزجار نمىبینم. تحف العقول، ص 249.
17) پیام امام به مناسبت سال نو – صحیفه نور – جلد 20 – ص 189.
18) پیام امام به مناسبت سال نو – صحیفه نور – جلد 20 – ص 190.
19) ولایت فقیه – ص 161.