از نظر مازلو این انگیزشها در زندگى افراد خودشکوفا مطرح مىشود. مازلو معتقد است اینها را مىتوان با ارزشهاى بودن خلاصه کرد. او معتقد است «انسان همیشه در پى یافتن موهبتهاى بالاتر است و این فرایند بىپایان تا ابد ادامه مىیابد. نیازهاى سطح عالى نسبت به کمال، عدالت، زیبایى، حقیقت و نظایر آن از نظر او نیازهاى خودخواهانه نیست بلکه شکایت و خواستهاى غیر شخصى و فلسفى و انسان دوستانه است.» (1).
او معتقد است افراد خودشکوفا (افراد بالیدهتر و انسانهاى کاملتر) به طرق والاتر دیگرى بر انگیخته مىشوند که بایستى آنها را «فوق انگیزش» نامید. افراد خودشکوفا به نوعى به وظیفه، هنر، رسالت، کار محبوب بیرون از خودشان دلبستهاند. آنها به مفهوم «خیرات» اعتقاد دارند. خیرات به مفهوم مذهبى آن به مفهوم قربانى کردن خود براى تکلیفى خاص، آرمانى خارج از خود و بزرگتر از خود. تکلیفهایى که آنها به آن وابسته هستند به نظر مىرسد که به مثابه تجسم یا تبلور ارزشهاى درونى آنها قابل طرح باشند.آنها این تکالیف را دوست دارند زیرا در برگیرنده ارزشهاى اساسى یا «ارزشهاى B» هستند. «ارزشهاى بودن یا فوق انگیزهها دیگر فقط درون روانى یا ارگانیزمى نیستند. آنها به یک اندازه درونى و بیرونى هستند. فوق نیازها مادامى که هم درونى باشند و هم با ارزشهاى خارج فرد ارتباط داشته باشند، هر یک هم محرک و هم پاسخ یکدیگر مىباشند. آنها به سمت غیرقابل متمایز شدن، یعنى به سمت همجوشى رو مىکنند.» (2).
از این دیدگاه همانند سازى فرد با ملى گرائى و وطنپرستى یا با فرهنگ خود الزاما چیزى از همانندسازى و وطنپرستى جامعتر و والاتر او با نوع بشر یا نسبت به ملل متحد نمىکاهد.
»انسان خودشکوفا تلاش مىکند وحدتى نسبى در وراى تفاوتهاى ظاهرى، تمایلات خاصى در فرهنگهاى مختلف برقرار کند. یقینا در هر فرهنگ خاص محتواى انگیزشى آگاهانه یک فرد معمولا تا حد زیادى با محتواى انگیزشى آگاهانه یک فرد در جامعهاى دیگر تفاوت دارد.
اما با این وجود مىتوان به یک نکته اشتراک نهایىتر و کلىتر پى برد و این برداشتى از
خصلتهاى مشترک انسانى است.» (3).
مازلو از وراى این مباحث به طرح اندیشه افقهاى والاتر در طبیعت آدمى و ارزشهاى متعالى انسانى و موضوع ارزشمند «فطرت» مىپردازد و معتقد است که حیات انسانى را در صورتى درک خواهیم کرد که به بالاترین آرزوهایش از قبیل کمال، خودشکوفایى، جستجوى یافتن هویت، اشتیاق به تعالى و حقیقت و عدالت و… را به عنوان گرایشات فطرى و جهانى انسانها مدنظر قرار دهیم.
البته توجه او به فطرت بطور کامل همان فطرت الهى موردنظر در معارف اسلامى نیست.
1) همان منبع، ص 321.
2) همان منبع، ص 404.
3) انگیزش و شخصیت، ابراهام مازلو، ترجمه احمد رضوانى، ص 94.