مازلو نیاز به خود شکوفایى یا خودجویى را بالاترین نیاز در سلسله مراقب نیازهاى انسانى مىداند. این نیاز که نیاز «به شدن» یا «شوندگى» است تمایل انسان را به «شدن» چیزى که مىتواند «بشود» در بر مىگیرد. بنابراین از نظر او خودشکوفایى یعنى به
حداکثر رساندن توانایى شخص، حالا این توانایى هر چه که مىخواهد باشد. نمودار مازلو هنگامیکه نیاز به خود شکوفایى در جدول نیازها مسلط مىباشد به صورت زیر است:
– خود شکوفایى
– احترام
– تعلق اجتماعى
– امنیت
– فیزیولوژیک
مازلو مىگوید: «در میدان کارزار ممکن است سرباز جانش را بر سر خط جبهه بگذارد و با شتاب خود را به مخفى گاه یک مسلسل برساند تا بلکه آنرا از بین ببرد، در حالیکه بسیار خوب مىداند که شانس زنده ماندنش بسیار اندک است. او این کار را براى چیزى مىکند که به خیالش اهمیت دارد. در این مورد مىگوییم که سرباز به خودشکوفایى رسیده است، یعنى توانایى آن چیزى که برایش در آن زمان خاص اهمیت دارد، به حداکثر رسانده است.» (1).
البته سلسله مراتبى که مازلو گفته بود همیشه تحت یک الگو پیش نمىرود. منظور مازلو هم آن نبود که این سلسله مراتب کلى است. نظر او این بوده است که نمونهاى ارائه کند که بیشتر اوقات به کار آید. ضمنا مازلو به این مطلب نیز آگاه بوده است که در این گرایش کلى استثناء هم وجود دارد. یعنى انسان مىتواند به مرحله خودشکوفایى برسد در حالکیه برخى نیازهایش ارضا نشده است. فىالمثل، رهبر فقید هند مهاتما گاندى چه بسیار موارد که احتیاجات فیزیولوژیک و سلامتى خود را، زمانى که هند براى آزادى از
قید انگلیس تلاش مىنمود، فداى ارضاى احتیاجات دیگران نمود.» (2) به عقیده مازلو، خودشکوفایى عالیترین شکل انگیزش است. افراد خودشکوفا حتى ممکن است به رضامندىهاى اولیه نیاز که «حیات عالى» آنان را امکانپذیر ساخته است با نظرى تحقیرآمیز و با بىاعتنایى نگاه کنند.
در افراد خودشکوفا هنگام رسیدن به سطوح عالى نیازها و ارزشها و ذوق و سلیقههاى همراه آنها، این نیاز ممکن است مستقل شود و دیگر به رضامندى نیازهاى روانى پستتر متکى نباشد.
افراد خودشکوفا به رضامندى اولیه نیاز که «حیات عالى» را در آنها ممکن نموده با بىاعتنایى و تحقیر نگاه مىکنند.
»چنین افرادى براى ارضاى نیازهاى عالى فداکارى بیشترى خواهند کرد و گذشته از این با آمادگى بیشترى قادرند محرومیت از نیازهاى پست را تحمل کنند. براى مثال اینان زیستن به شیوه زاهدانه، تحمل خطر به خاطر عقیده و از دست دادن پول و اعتبار بخاطر خودشکوفایى بر ایشان آسانتر خواهد بود. (3).
اگر چه فرد خودشکوفا در حالتى از سلامت روانى مطلوب قرار دارد که نیازهاى اساسى او درست شدهاند، پس چه چیزى باعث انگیزش و فعالیت او مىشود؟ مازلو معتقد است: «همه افراد خودشکوفا آرمانى دارند که به آن معتقدند و حرفه و شغلى دارند که به آن عشق مىورزند، هنگامى که مىگویند «کارم» منظورشان رسالتشان در زندگى است.
افراد خودشکوفا آنچه که انجام مىدهند بخاطر ارزشهاى غایى و نهایى است. بخاطر اصولى که ارزشمند بنظر مىرسند. آنها به این ارزشها عشق مىورزند و از آنها حمایت مىکنند. اگر این ارزشها مورد تهدید واقع شوند خشم و واکنش و اغلب از جان گذشتگى در آنها برانگیخته مىشود. انگیزه افراد خودشکوفا، حقایق ازلى ارزشهاى B، حقیقت محض و زیبایى و کمال است.» (4).
مازلو در کتاب افقهاى برتر فطرت انسان برخى از انگیزهها و رضامندیهاى افراد خودشکوفا را در جدولى بصورت زیر برمىشمارد:
– شادمانى در تحقق عدالت
– شادمانى در متوقف ساختن شقاوت و استثمار
– ستیز علیه دروغها و ناراستیها
– آنها بنظر مىرسد که دوستدار سرانجام خوش و استکمال نیکو باشند.
– آنها تنبیه کنندگان شرارتند.
– آنها از انجام کار خیر لذت مىبرند.
– آنها از تبلیغات، شهرت، سرفرازى، افتخار، معروفیت، نامدارى اجتناب مىکنند، یا دست کم جویاى آن نیستند. بنظر مىرسد که بود و نبود اینها براى این افراد چندان اهمیتى ندارد.
– آنها گرایش دارند که از صلح، آرامش، سکوت، شادى و غیره لذت ببرند و مایل نیستند که به اغتشاش، مبارزه، جنگ و غیره علاقهاى نشان دهند، (آنها ژنرالهاى مبارزه در هر جبهه نیستند(، و در عین حال مىتوانند در میانه یک «جنگ» شادمان باشند.
– مبارزهى آنها بهانهاى براى خصومت، یا مرتبط با خصلت پارانویایى، خود بزرگ بینى، اقتدار، عصیان و از این قبیل نیست، بلکه به خاطر اصلاح امور است. آنها مساله مدارند و براى آن مبارزه مىکنند.
– آنها به تملق، تشویق و تمجید، محبوبیت، منزلت، حیثیت، پول، افتخار و غیره نیازى ندارند یا جویاى آنها نیستند یا حتى از آنها لذت نمىبرند.
– آنها از فساد، شقاوت، کینهتوزى، ناراستى، تکبر، حقهبازى و کلاهبردارى نفرت دارند (و با آنها مبارزه مىکنند(.
و….
با توجه به این موضوع که افراد خودشکوفا از حیث نیازهاى اساسى (فیزیولوژیکى، امنیت، تعلق، احترام، محبت، عزت نفس) ارضا شدهاند، مازلو به موضوع مهمترى مىپردازد که از نظر او «فوق انگیزش» هستند و براى برانگیختن افراد خودشکوفا کاربرد دارند.
1) مدیریت رفتار سازمانى، پاول هرسى، کنت بلانچارد، ترجمه کبیرى، ص 55.
2) همان منبع، ص 55.
3) شخصیت و انگیزش، ابراهام مازلو، مترجم احمد رضوانى، ص 17.
4) افقهاى والاتر فطرت انسان، آبراهام مازلو، ترجمه احمد رضوانى، ص 260.