جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دیدگاه «تفهمى» (تفسیرگرایى)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

جامعه‏شناسان پوزیتیویست (اثبات‏گرا) معتقد بودند که بوسیله قواعد و قوانین جهان شمول، مى‏توان رفتارهاى انسانى و پدیده‏هاى اجتماعى را تبیین و کنترل و پیش‏بینى کرد. آنها همچنین معتقد بودند تفاوت چندانى بین رفتارهاى انسانى و دیگر حوادث و پدیده‏هاى طبیعى مشاهده نمى‏شود. اما تفسیر گرایان اعتقاد داشتند موضوع جامعه‏شناسى با سایر علوم متفاوت است زیرا جامعه‏شناسى با انسانهایى مواجه است که خلاقیت، تفسیرگرى و انگیزش از ویژگیهاى آنهاست. گاهى اهل تسلیم و سازش و حفظ نظم و گاهى اهل خشونت و شورش و انقلاب مى‏شوند. عوامل تعیین کننده رفتار انسانى فقط شرایط اقتصادى، اجتماعى و سیاسى نیست بلکه انگیزه‏ها، نیتها و تفسیرهاى کنشگران نیز هستند. از نظر آنها هم باید به عینیات توجه کرد و هم به ذهنیات. هم باید به ظاهر توجه کرد و هم به باطن و فهم کنشگر از موضوع. فهم، ادراک و تفسیرى که کنشگر از یک موضوع دارد ما را به سوى چشم انداز دیگرى از روش درک ارتباطات اجتماعى رهنمون مى‏سازد که «هرمنوتیک» نام دارد.

شلایر ماخر، دیلتاى، گادامر، هایدگر و… از کسانى بودند که به غناى این موضوع افزودند: از نظر آنها هرمنوتیک فهم و ادراک معانى است. شلایر ماخر بدنبال آن بود که در حوزه فهم و تفسیر و درک متن، قوانین و قواعد کلى تفسیر را کشف نماید.

دیلتاى موضوع را از فهم و درک متن به صورت نوشتار تعمیم داد و موضوع «هنرمنوتیک» را به تفسیر و فهم در حوزه علوم انسانى و اجتماعى نیز منتقل نمود. او

هرمنوتیک را شیوه تحلیل در علوم انسانى و علوم معنوى دانست. از منظر او روش‏هاى تبیینى تجربه‏گرایى، روشهاى مناسبى براى درک پدیده‏ها در علوم انسانى نیست بلکه بهترین راهکار، استفاده از روش هرمنوتیک است. از نظر او بازسازى شرایط و فضایى که متن در آن شرایط سیاسى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى نوشته شده است شرایط اولیه درک کامل از یک متن است.

شلایر ماخر و ویلتاى بدنبال آن بودند تا منظور و مقصد و معانى سخنان و اعمال دیگران و بویژه گذشتگان را درک کنند. گادامر، هرمنوتیک را فقط یک روش نمى‏دانست بلکه آنرا تعیین کننده و در بردارنده‏ى رسالت انسانها مى‏شمرد. او به تاسى از هیدگر حقیقت بشر را همزبانى مى‏دانست و یا حداقل ادراک ارتباط انسانها را با همزبانى ممکن مى‏دانست.

او معتقد بود هرگز نمى‏توان فهم یک متن و مولف آنرا درک کرد چون ذهن ما در سنت دیگرى جدا از زمان مولف شکل گرفته است. البته او به اینجا مى‏رسد که مى‏گوید یک متن معناى نهایى ندارد و با توجه به اختلاف سنتها و ارزشها نمى‏توان به درک مشترک نایل شد، البته مى‏توان افقهاى دید را به هم نزدیک کرد.بنابراین هیچ درک و فهم و قرائتى شایسته نکوهش نیست. اینجاست که دامنه درک هرمنوتیکى را آنقدر گسترش مى‏دهد که به نسبى گرایى مى‏انجامد. از آنجا که بحث ما در اینجا مبتنى بر اختصار است، بدنبال همه ایراداتى که از طرف بعضى از فلاسفه و جامعه‏شناسان معتدل غربى و شرقى به هرمنوتیک نسبى‏نگر وارد شده است، نیستیم بلکه فقط براى درک بهتر دیدگاه تفهمى و تفسیرى، آنرا مطرح نموده‏ایم. موضوع دیگر اینکه یک طریق آشنایى با فرهنگ شهادت طلبى، بررسى آثار بجا مانده از شهیدان از جمله نوشته‏ها، وصیتنامه و نامه‏هاى آنهاست که در واقع یک «متن» هستند و لذا درک و تحلیل و تفسیر آنها براى شناخت انگیزه‏ها و مقاصد آنها بسیار مهم است. بنابراین اکتشاف فضاى ذهنى و دغدغه‏هاى درونى امرى لازم است. در اینجا به بررسى موضوع تفهم و تفسیر و ارتباط آن با کنشهاى انسانى از نظر مارکس وبر مى‏پردازیم.