جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دیدگاه مرتن‏

زمان مطالعه: 5 دقیقه

مرتن برخى از اصول جامعه‏شناسى کارکردى را بازنگرى نمود. او به کارکردهاى آشکار و کارکردهاى پنهان کنشها اشاره مى‏کند. کارکرد آشکار همان کارکرد اصلى و عینى است که با فلسفه وجودى یک کار مرتبط است مثلا در کالونیسم کارکرد آشکار رستگارى اخروى بود اما کارکرد ضمنى آن بوجود آمدن پدیده سرمایه‏دارى بود که یک کارکرد پنهان محسوب مى‏شود. هر یک از این دو مى‏توانند کارکرد مثبت و هم منفى داشته باشند. براساس این تفکر، شهادت طلبى هم کارکردهاى آشکار دارد و هم کارکردهاى پنهان. مرتن کوشید با ابتکار خود، جامعه‏شناسى کارکردى کلاسیک را از بحران حفظ کند و با شرایط روز تطبیق دهد. بینش او منطبق بر نظم گرایى بود اما در عین حال به ساختار نیز توجه مى‏کرد. مشخصه ساختار گرایان توجه فراوان به رابطه‏ها و

الگوهاست، لذا به فرد کمتر توجه مى‏کنند. مرتن در نگرش به جامعه دو دسته عنصر و عوامل اساسى و مهم را از هم جدا مى‏کند. دسته اول ساختارهاى فرهنگى جامعه است که اهداف و ارزشها را معین و براى خوبى‏ها و بدیها ملاک و معیار تعیین مى‏کند و دسته دوم ساختار اجتماعى است که راههاى قانونى و مشروع دستیابى به اهداف یعنى هنجارها را مشخص مى‏کند. از دیدگاه مرتن این دو فاکتور در ارتباط با یکدیگر مقدمه و زمینه کنش اجتماعى افراد را مشخص مى‏کنند.

ارزشها، هنجارها

ساختار فرهنگى، ساختار اجتماعى‏

خوبها و بدها، بایدها و نبایدها

کنش اجتماعى‏

مرتن براى این که نظم و بى‏نظمى و انحرافات اجتماعى را تحلیل نماید به همبستگى یا گسستگى بین این دو فاکتور توجه مى‏کند. اگر چه او مدعى است که باید به دیدگاههاى اقلیت توجه شود اما بهرحال دیدگاه اکثریت و اجماع عمومى را ملاک خوبى یا بدى و درستى یا نادرستى مى‏داند.

بنا به نظر او بهنجار و یا همنوا کسانى هستند که پیرو فرهنگ اصلى و غالب جامعه باشند در غیر اینصورت ناهمنوا یا کجرو خوانده مى‏شوند.

براساس این دیدگاه براى افراد منحرف چند حالت وجود دارد:

1- مناسک گرایان یا آداب پرستان: کسانى هستند که هنجارها و راهها را مى‏پذیرند اما اهداف و ارزشها را درک نمى‏کنند و یا به آنها بى‏توجه هستند. گاهى آنها آنقدر خود را در هنجار و عمل غرق مى‏کنند که از اهداف غایى فاصله مى‏گیرند.

2- نوآوران یا هنجار شکنان: آنها ارزشها و اهداف را مى‏پذیرند اما از طریق آنچه که فرهنگ و ارزشهاى مسلط مشخص کرده است، عمل نمى‏کنند.

3- گروه سوم: که واپس گرایان هستند نه اهداف و ارزشهاى مسلط را پذیرفته‏اند و نه به راهها و هنجارها توجه دارند. مانند جامعه گریزان و پوچ انگاران.

4- گروه چهارم: مانند گروه سوم با اهداف و ارزشهاى مسلط و هنجارها و راهها، موافق نیستند اما هدفها و راههاى آلترناتیو دیگرى دارند. مرتن آنها را شورشى یا طغیانگر مى‏خواند. با توجه به اینکه او دنبال نظم مسلط است و ساختارگرا بشمار مى‏رود چندان به انقلاب توجه ندارد. گروهى که او طغیانگر مى‏خواند در واقع ممکن است انقلابیونى باشند که بقول حافظ دنبال «طرحى نو» هستند و ارزشهاى مسلط و هنجارها و راههاى موجود را نمى‏پسندند و با حامیان نظم موجود سازگارى ندارند. با بررسى دیدگاه مرتن مى‏توان گفت که شهادت طلبى مانند سایر پدیده‏ها علاوه بر کارکردهاى آشکارى که براى جامعه دارد ممکن است کارکردهاى پنهان و ضمنى نیز داشته باشد.

از طرفى با توجه به اینکه دیدگاه مرتن که ناشى از تفکر ویژه فرهنگ آمریکایى است و معمولا حقانیت را با ملاک اکثریت مى‏سنجند، کارکرد شهید موقعى مثبت است که در جهت اهداف و هنجارهاى اکثریت سیر کند یعنى بقول دورکیم فرد در طریق همبستگى اجتماعى خود با ارزشهاى جامعه فدا شده باشد. یعنى یک فرد اگر لازم بود مى‏تواند خود را فداى ارزشها و هنجارهاى مسلط جامعه فدا نماید تا همنوا خوانده شود و در صورت اعتراض به راهها یا روشهاى اکثریت یک جامعه، شورشى و کجرو محسوب مى‏شود. البته بررسى‏ها نشان مى‏دهد بسیارى از شهادت طلبان – بجز گروه واگرایان که تفکرى پوچ انگارانه و بى‏تفاوت درباره سرنوشت جامعه دارند و نه از ارزشها و راههاى مسلط حمایت مى‏کنند و نه به دنبال طرح نو هستند – در هر یک از گروههاى دیگر وجود داشته‏اند، اگر چه گاهى از نظر یک فرهنگ از آنها به عنوان کجرو تعبیر شده است اما با توجه به انگیزه‏ها و اهدافى که داشته شهید محسوب مى‏شوند. مثلا در موضوع نوآوران نمى‏توان گفت که نوآورى همیشه کجروى است. مثلا عده‏اى در موضوع عاشورا اهداف امام حسین (ع) را، نشان دادن نوعى مظلوم‏نمایى نمى‏دانند که فقط منشا آمرزش گناهان

دیگران شود بلکه آنها در مقابل عده‏اى که فقط به احساسات و گریه و ماتم براى شهدا اکتفا مى‏کنند و خود را چنان غرق مخارج عزادارى و دسته روى مى‏کنند که به فلسفه و اهداف بى‏توجه مانده‏اند، مى‏گویند باید این عزادارى‏ها جهت‏دار باشد تا منشا حرکت و حماسه گردد. در واقع آنها مى‏گویند براى تحقق آرمانهاى کربلا و نیز راه شهدا باید حسینى اندیشید و عمل کرد نه اینکه فقط عزادار شهیدان بود و اصولا فلسفه پیام «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نیز همین است. و البته این نوآورى یکى از عوامل پیروزى انقلاب اسلامى ایران بوده است. بنابراین تحلیل مرتن زمانى صحیح است که تفکر اکثریت مطابق با حقیقت باشد، در این صورت است که انحراف از آن کجروى است و کشته شدن در راه آن شهادت است.اصولا در فرهنگ اسلامى شهید با مصداق موافقت یا مخالفت اکثریت سنجیده نمى‏شود. شهید باید براساس نیت‏ها و انگیزه‏هاى خالص در راه تحقق اهداف و ارزشهاى والا و براساس اجراى فرامین الهى به سوى شهادت رفته باشد و گرنه مصداق شهید ندارد، اگر چه دیگران او را شهید تلقى کنند. مثلا حاکمان بنى‏امیه و حامیان آنها سالها قیام سالار شهیدان را خروج و طغیان بر علیه حکومت به ظاهر اسلامى – منظور همان حکومت اموى است – که بر مبناى زور و غلبه حاکم شده بود، قلمداد مى‏کردند و آنرا مخالف اهداف و هنجارهاى اکثریت جامعه مى‏دانستند و به همین دلیل حادثه کربلا را به نفع بنى‏امیه توجیه مى‏کردند. اگر چه آنها سالار شهیدان را کجرو خوانده بودند اما ارزشها و انگیزه‏هایى که سالار شهیدان بخاطر آن جنگید، مقابله با کجروى‏ها بود. امام حسین (ع) رسما اعلان کرد که من نه براى فتنه‏انگیزى و آشوبگرى قیام کردم بلکه فلسفه قیام من مبارزه با انحرافات و بدعتها و جایگزین کردن سنت پیامبر (ص) است.

دیدگاه مرتن اگر چه نکات مثبتى دارد اما اجماع بر سر رفتار انحرافى کار بسیار مشکلى است. مثلا درباره شهادت طلبى مردم فلسطین، عده‏اى هم اهداف و هم وسایل آنها را مشروع مى‏دانند. از منظر آنها فلسطینى‏ها حق دارند براى رسیدن به اهداف مقدس و مشروعى چون عدالت و استقلال و آزادى سرزمینهاى خود مبارزه کنند و هم وسایلى که آنها براى این هدف بر مى‏گزینند یعنى شهادت طلبى و عملیات انتحارى مشروع است. از دیدگاه عده‏اى دیگر هیچکدام از این دو (اهداف و وسایل) مشروع نیستند و از دیدگاه عده‏اى دیگر اهداف مشروعند ولى وسایل مشروع نیستند.

رسیدن به یک اجماع بر سر رفتار بهنجار و نابهنجار در نظام بین‏المللى و حتى در یک

فرهنگ بسیار مشکل است.

در حالیکه بسیارى از ملتها و دولتها و اندیشمندان جهان، عملیات شهادت طلبانه فلسطینى‏ها را حق مسلم آنها مى‏دانند ولى جورج بوش رئیس جمهورى آمریکا این عملیات‏ها را تروریستى خوانده و معتقد است نباید به آنهایى که دست بدین عملیاتها مى‏زنند شهید اطلاق شود.

همانطوریکه گفتیم مرتن کنش اجتماعى را برآیند ارتباط ارزشها و ساختار فرهنگى و خوبها و بدها، با هنجارها و ساختارها و بایدها و نبایدها مى‏داند.

تعیین معیار براى سنجش این موضوع که یک کنش با ساختار فرهنگى موافق است یا مخالف، همیشه آسان نیست. رسیدن به اشتراک در نظام بین‏المللى درباره یک کنش مشکل است. مثلا عده‏اى از سیاستمداران آمریکایى با معیارهاى فرهنگى خاص خود درباره مسائل فرهنگى و قضائى کشورهایى چون ایران، لبنان، فلسطین، ویتنام، کوبا و چین و… اظهار نظر مى‏کنند و انتظار دارند ملاکهایى که آنها براى انحراف مشخص مى‏کنند مورد پذیرش همگان باشد. بر این اساس است که دیگران را ناقض حقوق بشر و تروریست و… مى‏خوانند و خود را حامى دموکراسى و مدافع حقوق بشر قلمداد مى‏کنند.