مرتن برخى از اصول جامعهشناسى کارکردى را بازنگرى نمود. او به کارکردهاى آشکار و کارکردهاى پنهان کنشها اشاره مىکند. کارکرد آشکار همان کارکرد اصلى و عینى است که با فلسفه وجودى یک کار مرتبط است مثلا در کالونیسم کارکرد آشکار رستگارى اخروى بود اما کارکرد ضمنى آن بوجود آمدن پدیده سرمایهدارى بود که یک کارکرد پنهان محسوب مىشود. هر یک از این دو مىتوانند کارکرد مثبت و هم منفى داشته باشند. براساس این تفکر، شهادت طلبى هم کارکردهاى آشکار دارد و هم کارکردهاى پنهان. مرتن کوشید با ابتکار خود، جامعهشناسى کارکردى کلاسیک را از بحران حفظ کند و با شرایط روز تطبیق دهد. بینش او منطبق بر نظم گرایى بود اما در عین حال به ساختار نیز توجه مىکرد. مشخصه ساختار گرایان توجه فراوان به رابطهها و
الگوهاست، لذا به فرد کمتر توجه مىکنند. مرتن در نگرش به جامعه دو دسته عنصر و عوامل اساسى و مهم را از هم جدا مىکند. دسته اول ساختارهاى فرهنگى جامعه است که اهداف و ارزشها را معین و براى خوبىها و بدیها ملاک و معیار تعیین مىکند و دسته دوم ساختار اجتماعى است که راههاى قانونى و مشروع دستیابى به اهداف یعنى هنجارها را مشخص مىکند. از دیدگاه مرتن این دو فاکتور در ارتباط با یکدیگر مقدمه و زمینه کنش اجتماعى افراد را مشخص مىکنند.
ارزشها، هنجارها
ساختار فرهنگى، ساختار اجتماعى
خوبها و بدها، بایدها و نبایدها
کنش اجتماعى
مرتن براى این که نظم و بىنظمى و انحرافات اجتماعى را تحلیل نماید به همبستگى یا گسستگى بین این دو فاکتور توجه مىکند. اگر چه او مدعى است که باید به دیدگاههاى اقلیت توجه شود اما بهرحال دیدگاه اکثریت و اجماع عمومى را ملاک خوبى یا بدى و درستى یا نادرستى مىداند.
بنا به نظر او بهنجار و یا همنوا کسانى هستند که پیرو فرهنگ اصلى و غالب جامعه باشند در غیر اینصورت ناهمنوا یا کجرو خوانده مىشوند.
براساس این دیدگاه براى افراد منحرف چند حالت وجود دارد:
1- مناسک گرایان یا آداب پرستان: کسانى هستند که هنجارها و راهها را مىپذیرند اما اهداف و ارزشها را درک نمىکنند و یا به آنها بىتوجه هستند. گاهى آنها آنقدر خود را در هنجار و عمل غرق مىکنند که از اهداف غایى فاصله مىگیرند.
2- نوآوران یا هنجار شکنان: آنها ارزشها و اهداف را مىپذیرند اما از طریق آنچه که فرهنگ و ارزشهاى مسلط مشخص کرده است، عمل نمىکنند.
3- گروه سوم: که واپس گرایان هستند نه اهداف و ارزشهاى مسلط را پذیرفتهاند و نه به راهها و هنجارها توجه دارند. مانند جامعه گریزان و پوچ انگاران.
4- گروه چهارم: مانند گروه سوم با اهداف و ارزشهاى مسلط و هنجارها و راهها، موافق نیستند اما هدفها و راههاى آلترناتیو دیگرى دارند. مرتن آنها را شورشى یا طغیانگر مىخواند. با توجه به اینکه او دنبال نظم مسلط است و ساختارگرا بشمار مىرود چندان به انقلاب توجه ندارد. گروهى که او طغیانگر مىخواند در واقع ممکن است انقلابیونى باشند که بقول حافظ دنبال «طرحى نو» هستند و ارزشهاى مسلط و هنجارها و راههاى موجود را نمىپسندند و با حامیان نظم موجود سازگارى ندارند. با بررسى دیدگاه مرتن مىتوان گفت که شهادت طلبى مانند سایر پدیدهها علاوه بر کارکردهاى آشکارى که براى جامعه دارد ممکن است کارکردهاى پنهان و ضمنى نیز داشته باشد.
از طرفى با توجه به اینکه دیدگاه مرتن که ناشى از تفکر ویژه فرهنگ آمریکایى است و معمولا حقانیت را با ملاک اکثریت مىسنجند، کارکرد شهید موقعى مثبت است که در جهت اهداف و هنجارهاى اکثریت سیر کند یعنى بقول دورکیم فرد در طریق همبستگى اجتماعى خود با ارزشهاى جامعه فدا شده باشد. یعنى یک فرد اگر لازم بود مىتواند خود را فداى ارزشها و هنجارهاى مسلط جامعه فدا نماید تا همنوا خوانده شود و در صورت اعتراض به راهها یا روشهاى اکثریت یک جامعه، شورشى و کجرو محسوب مىشود. البته بررسىها نشان مىدهد بسیارى از شهادت طلبان – بجز گروه واگرایان که تفکرى پوچ انگارانه و بىتفاوت درباره سرنوشت جامعه دارند و نه از ارزشها و راههاى مسلط حمایت مىکنند و نه به دنبال طرح نو هستند – در هر یک از گروههاى دیگر وجود داشتهاند، اگر چه گاهى از نظر یک فرهنگ از آنها به عنوان کجرو تعبیر شده است اما با توجه به انگیزهها و اهدافى که داشته شهید محسوب مىشوند. مثلا در موضوع نوآوران نمىتوان گفت که نوآورى همیشه کجروى است. مثلا عدهاى در موضوع عاشورا اهداف امام حسین (ع) را، نشان دادن نوعى مظلومنمایى نمىدانند که فقط منشا آمرزش گناهان
دیگران شود بلکه آنها در مقابل عدهاى که فقط به احساسات و گریه و ماتم براى شهدا اکتفا مىکنند و خود را چنان غرق مخارج عزادارى و دسته روى مىکنند که به فلسفه و اهداف بىتوجه ماندهاند، مىگویند باید این عزادارىها جهتدار باشد تا منشا حرکت و حماسه گردد. در واقع آنها مىگویند براى تحقق آرمانهاى کربلا و نیز راه شهدا باید حسینى اندیشید و عمل کرد نه اینکه فقط عزادار شهیدان بود و اصولا فلسفه پیام «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نیز همین است. و البته این نوآورى یکى از عوامل پیروزى انقلاب اسلامى ایران بوده است. بنابراین تحلیل مرتن زمانى صحیح است که تفکر اکثریت مطابق با حقیقت باشد، در این صورت است که انحراف از آن کجروى است و کشته شدن در راه آن شهادت است.اصولا در فرهنگ اسلامى شهید با مصداق موافقت یا مخالفت اکثریت سنجیده نمىشود. شهید باید براساس نیتها و انگیزههاى خالص در راه تحقق اهداف و ارزشهاى والا و براساس اجراى فرامین الهى به سوى شهادت رفته باشد و گرنه مصداق شهید ندارد، اگر چه دیگران او را شهید تلقى کنند. مثلا حاکمان بنىامیه و حامیان آنها سالها قیام سالار شهیدان را خروج و طغیان بر علیه حکومت به ظاهر اسلامى – منظور همان حکومت اموى است – که بر مبناى زور و غلبه حاکم شده بود، قلمداد مىکردند و آنرا مخالف اهداف و هنجارهاى اکثریت جامعه مىدانستند و به همین دلیل حادثه کربلا را به نفع بنىامیه توجیه مىکردند. اگر چه آنها سالار شهیدان را کجرو خوانده بودند اما ارزشها و انگیزههایى که سالار شهیدان بخاطر آن جنگید، مقابله با کجروىها بود. امام حسین (ع) رسما اعلان کرد که من نه براى فتنهانگیزى و آشوبگرى قیام کردم بلکه فلسفه قیام من مبارزه با انحرافات و بدعتها و جایگزین کردن سنت پیامبر (ص) است.
دیدگاه مرتن اگر چه نکات مثبتى دارد اما اجماع بر سر رفتار انحرافى کار بسیار مشکلى است. مثلا درباره شهادت طلبى مردم فلسطین، عدهاى هم اهداف و هم وسایل آنها را مشروع مىدانند. از منظر آنها فلسطینىها حق دارند براى رسیدن به اهداف مقدس و مشروعى چون عدالت و استقلال و آزادى سرزمینهاى خود مبارزه کنند و هم وسایلى که آنها براى این هدف بر مىگزینند یعنى شهادت طلبى و عملیات انتحارى مشروع است. از دیدگاه عدهاى دیگر هیچکدام از این دو (اهداف و وسایل) مشروع نیستند و از دیدگاه عدهاى دیگر اهداف مشروعند ولى وسایل مشروع نیستند.
رسیدن به یک اجماع بر سر رفتار بهنجار و نابهنجار در نظام بینالمللى و حتى در یک
فرهنگ بسیار مشکل است.
در حالیکه بسیارى از ملتها و دولتها و اندیشمندان جهان، عملیات شهادت طلبانه فلسطینىها را حق مسلم آنها مىدانند ولى جورج بوش رئیس جمهورى آمریکا این عملیاتها را تروریستى خوانده و معتقد است نباید به آنهایى که دست بدین عملیاتها مىزنند شهید اطلاق شود.
همانطوریکه گفتیم مرتن کنش اجتماعى را برآیند ارتباط ارزشها و ساختار فرهنگى و خوبها و بدها، با هنجارها و ساختارها و بایدها و نبایدها مىداند.
تعیین معیار براى سنجش این موضوع که یک کنش با ساختار فرهنگى موافق است یا مخالف، همیشه آسان نیست. رسیدن به اشتراک در نظام بینالمللى درباره یک کنش مشکل است. مثلا عدهاى از سیاستمداران آمریکایى با معیارهاى فرهنگى خاص خود درباره مسائل فرهنگى و قضائى کشورهایى چون ایران، لبنان، فلسطین، ویتنام، کوبا و چین و… اظهار نظر مىکنند و انتظار دارند ملاکهایى که آنها براى انحراف مشخص مىکنند مورد پذیرش همگان باشد. بر این اساس است که دیگران را ناقض حقوق بشر و تروریست و… مىخوانند و خود را حامى دموکراسى و مدافع حقوق بشر قلمداد مىکنند.