جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حکومت یا شهادت

زمان مطالعه: 8 دقیقه

ظهور حماسه به اسم قدرت در جهان خارج، از آن ولى اعظم است و بى‏تردید، کسى که هویت قدرت الهى در عالم هستى است، قدرت و شجاعتش همتایى ندارد؛ بلکه اساسا ترس و وحشت در وجودش راه پیدا نمى‏کند. از این روست که مولاى متقیان حضرت على «علیه‏السلام» وقتى به تنهایى و بى‏کسى تهدید مى‏شود، مى‏فرماید:

و الله لو لقیتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما بالیت و لا استوحشت.» (1).

»به خدا سوگند! اگر یک تنه با آنان روبه‏رو شوم، در حالى که تمام روى زمین را پر کرده باشند، هیچ ترسى و وحشتى به خود راه نخواهم داد.»

و امام حسین «علیه‏السلام» هم مى‏فرماید:

»الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقا و لا أرى الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما.» (2).

»آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگیرى نمى‏گردد؟ در چنین شرایطى، شخص مؤمن به حق باید از جان خود بگذرد و مشتاق

لقاء الله باشد که من در چنین شرایطى، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را، جز ننگ و ذلت نمى‏بینم.»

ممکن است سؤال کنید که وقتى امام حسین «علیه‏السلام«، قدرت بالوارثه‏ى حق تعالى در عالم هستى است، پس چگونه از لشکر یزید شکست خورد؟

در پاسخ باید گفت: شکست در منطق ولایت اصلا راه ندارد.

هل تربصون بنا الا احدى الحسنین. (3).

»آیا جز یکى از دو نیکویى (پیروزى یا شهادت) را درباره‏ى ما انتظار دارید؟»

ضمن این که پیشتر گفتیم ولى اعظم، مأمور است که قدرت را در جهت حکومت، هدایت و بقاى موجودات به کار گیرد؛ نه در جهت هدم و ویرانى آنها و این بستگى به استعداد حال موجودات دارد که بد نیست و به دو نمونه از آن روز عاشورا اشاره کنیم:

وقتى امام حسین «علیه‏السلام» فریاد «هل من ناصر ینصرنى» را تکرار مى‏کرد، خورشید، باد، کوه، زمین و ملائکه در عرش، براى یارى اعلام آمادگى کردند؛ اما سر این یارى خواستن، به معانى غلبه‏ى ترس و خوف بر امام نبوده است؛ چنانچه زبان حالش این چنین است:

سر هل من ناصر ینصرنى‏

لا بمعنا الخوف أن یغلبنى‏

کوه ندانست این و در فریاد شد

بهر یارى‏ام مهیا باد شد

ناگهان دیدم زمین از سوز و درد

حفره‏هایى چند در خود بازکرد

آفتاب با شعله‏هاى آتشین‏

گفت مرا رخصت بده‏اى نازنین‏

تا فرستم خرمنى از شعله را

تل خاکستر نمایم کوفه را

جنیان خود را هویدا کرده‏اند

بهر یارى‏ام تقاضا کرده‏اند

وقتى امام حسین «علیه‏السلام» دید که طلب یارى او، ضعف و ناتوانى ولى اعظم تلقى شده است، بناچار اشاره‏اى به عظمت قدرت ولایت در سراسر هستى نمود و سپس فرمود:

گفتم آنها را چه دارید در گمان‏

قدرت خود مى‏دهید بر من نشان؟

قصدم از یارى ز روى ضعف نیست‏

موج دریا مضطرب از کف نیست‏

نشأت کون و مکان از کان من‏

هستى عالم همه از جان من‏

گر ز روى قهر و نیستى دم زنم‏

لنگر هستى زجایش برکنم‏

نمونه‏ى دیگر، فرمان امام حسین «علیه‏السلام» به شمشیرها است؛ آن جا که مى‏فرماید: «ان کان دین محمد لم یسقتم الا بقتلى فیا سیوف خذینى«. چون این خطاب کلامى بود، یکى از شمشیرها عرضه مى‏دارد:

ناگهان شمشیرى آمد در سخن‏

گفت چه فرمانى است این، اى روح من‏

عالمى سرگشته‏ى روى تو است‏

هر چمن آکنده از بوى تو است‏

آب دریا از تو آید در خروش‏

دوزخ از تهدید تو گردد خموش‏

نور خورشید از ضمیر پاک تست‏

کوه را بینم که سینه چاک توست‏

آنچه بینم در زمین و آسمان‏

تو بر آنها مى‏دهى هر لحظه جان‏

گرچه جنس جامدم از آهن است‏

لیک مهرت یا حسین اندر من است‏

خوب مى‏دانى که با تو همدمیم‏

با یزید و لشکرش نامحرمیم‏

ما ز تو هر لحظه فرمان مى‏بریم‏

گر بخواهى قلب دشمن مى‏دریم‏

وقتى امام حسین «علیه‏السلام» شعور و لایى شمشیر را ملاحظه کرد، ضمن قدردانى از آن فرمود:

گفت حسین شمشیر را اى باادب‏

قدرشناس من شدى از لطف رب‏

آنچه مى‏گویى ترا دستور نیست‏

چون حسین بر مرگ خلق مأمور نیست‏

اقتضاى حالشان خون خوردن است‏

اقتضاى حال من جان دادن است‏

خواهشى دارم کنون ردم مکن‏

شرمسار در محضر جدم مکن‏

چون که دین جد من اندر جهان‏

جز به قتل من نماند جاودان‏

مى‏دهم رخصت شما را اى سیوف‏

در میان گیرید مرا با این صفوف‏

بنابراین، امام حسین «علیه‏السلام» به عنوان ولى اعظم خدا، مأمور تخریب و ویرانى بشریت نیست؛ بلکه مأمور است بشریت را، به حکومت یا به شهادت هدایت کند. امام راحل (ره) نیز به هر دو جنبه آن توجه کامل داشته‏اند:

»کسى که فرمایشات ایشان را، (امام حسین «علیه‏السلام«) از وقتى که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون؛ حرفهاى ایشان را مى‏شنود، همه را، مى‏بیند که ایشان متوجه بوده

است که چه دارد مى‏کند. این جور نبود که آمده است بیند که [چه خواهد شد]؛ بلکه آمده بود، حکومت هم مى‏خواست بگیرد. اصلا براى این معنا آمده بود و این یک فخرى است و آنهایى که خیال مى‏کنند که حضرت سید الشهداء براى حکومت نیامده، خیر؛ اینها براى حکومت آمدند.» (4).

همچنین امام راحل (ره(در جاى دیگر مى‏فرماید:

»دربار اموى خیلى خوشحال مى‏شد که سید الشهدا بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر سوار باشند؛ اما او، مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (5).

همان طور که گفتیم، مأموریت ولى اعظم، هدایت، اصلاح جامعه و حفظ آن بر اساس اقامه‏ى عدل است. بدیهى است که لازمه‏ى چنین مأموریتى، داشتن حکومت است. آنچه که امام حسین «علیه‏السلام» در وصیت نامه خود متذکر شدند، مبین همین معناست:

و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى (ص) ارید أن آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى‏على بن ابى‏طالب فمن قبلنى بقبول الحق فالله اولى بالحق و من رد على هذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم و هو خیر الحاکمین و هذه وصیتى الیک یا اخى. (6).

»و من نه از روى خودخواهى، یا براى خوشگذارانى و فساد و ستمگرى، از مدینه خارج مى‏شوم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح مفاسد امت و احیاى سنت و سیره‏ى جدم، رسول خدا (ص) و پدرم على (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد و پیروى‏ام کند، راه خدا را پذیرفته است و هر کس این را رد کند، من با صبر و استقامت، راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند، میان

من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است.»

طبیعى است که امر به معروف و نهى از منکر و احیاى سنت و سیره‏ى رسول اکرم «صلى الله علیه و آله» و حضرت على «علیه‏السلام«، بدون داشتن حکومت امکان‏پذیر نیست؛ اما امام حسین «علیه‏السلام» مى‏بیند که حال و روز مردم، به دلیل حاکمیت جهل و زور، اقتضاى حکومت ولى خدا را نمى‏کند. در جهالت این قوم، همین بس که فاسق‏ترین دودمان عصر، به عنوان خلیفه‏ى اسلام بر جامعه‏ى اسلامى حکومت حکمرانى مى‏کنند. وقتى مروان از امام حسین «علیه‏السلام» مى‏خواهد تا با یزید بن معاویه بیعت کند، امام مى‏فرمایند:

انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام و السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول الله (ص) یقول الخلافة محرمة على آل ابى‏سفیان فاذا رأیتم معاویه على منبرى فابقرا بطنه و قد راه اهل المدینه على المنبر فلم یبقروا فابتلا هم الله بیزید الفاسق. (7).

»ما از خداییم و به سوى او مى‏رویم. اینک باید فاتحه‏ى اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایى مانند یزید گرفتار شده‏اند. از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که مى‏فرمود خلافت بر خاندان ابى‏سفیان حرام است و اگر معاویه را بر منبر من دیدید، شکم او را پاره کنید: با این حال، مردم مدینه او را بر منبر دیدند؛ ولى او را نکشتند تا خداوند نیز آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.

براستى شاهدى از این زیباتر نمى‏توان براى جهل مردم زمانه پیدا کرد؛ جهالتى که دگرگونى عجیبى را در جامعه‏ى اسلامى نشان مى‏دهد و عمق خیانت امویان را برملا مى‏سازد. در چنین شرایطى باید امام از حکومت – که حق بلافصل اوست – دست بردارد؛ زیرا ظلمت، همیشه دشمن نور است و زورمداران همواره با سوء استفاده از جهل مردم، عدالتخواهان و صاحبان اصلى حکومت و هدایت را، از صحنه‏ى زندگى سیاسى و اجتماعى دور مى‏کنند؛ اما امام حسین «علیه‏السلام» به عنوان ولى زمان، مأمور به هدایت است؛ حال اگر این کار در شکل حکومت ممکن نشد، باید در قالبى دیگر – که همان شهادت است – هدایت و رستگارى جامعه را تضمین کند. از این روست که

امام راحل (ره) فرمود:

»سید الشهداء و اصحاب او و اهل بیت او، آموختند تکلیف را؛ فداکارى در میدان و تبلیغ در خارج میدان.» (8).

بر این اساس، اگر با تبلیغ برقرارى حکومت عدل و اقامه‏ى معروف، از بین بردن منکر ممکن نباشد، تکلیف، فداکارى در میدان است. پس شهادت هم، نوعى بیدارى و هدایت است؛ هدایتى که با رفع موانعى همچون دنیاطلبى و جهالت همراه است. ستمگران همواره با بهره‏گیرى از این حربه‏ها، به مبارزه علیه حرکتهاى آزادیبخش و عدالتخواهانه برخاسته‏اند و با تبلیغات دروغین خود، کار خیرخواهان جامعه را به جایى رسانده‏اند که مردم، آلودن دست خود به خون آنان را، عملى خداپسندانه و موجب نیل به بهشت دانسته‏اند. این تثلیث زور و پول و فریب، در عصر امام حسین «علیه‏السلام» به اوج قدرت خود رسید. مردم آن گونه نسبت به ولى زمان خود جاهل شدند که قتل تو را ثواب و مایه‏ى ورود به بهشت مى‏دانستند. آنان حتى پس از این اقدام شوم، بیرق «بیت الجنة» را بر سر در منازل خویش آویختند.

این خطر امروز نیز ما را تهدید مى‏کند. اگر اتحاد زور و زر و تزویر حفظ شود و در جامعه عمومیت یاید. امروز نیز قطعا دیر نخواهد بود که ما را دشمن ولى زمان خویش سازد. تا زمانى که جهل، ابراز فریب دنیاطلبان مکارباشد، خون مقدس دهها حسین و حسن و فاطمه (صلوات الله علیهم اجمعین) بر زمین جارى خواهد بود!

تا زمانى فکر دینا در سر است‏

تشنه‏ى خون حسنى دیگر است‏

شیعه خون از این مصیبت مى‏خورد

زخم از تیغ جهالت مى‏خورد

جهل ما باشد دبستان یزید

خنجر ستانى دگر آرد پدید

امام حسین «علیه‏السلام» با پدیده‏ى خطرناک جهل مواجه است؛ جهلى که به نام دین، کفر و فسق و فجور را، خوراک فکر و روح مردم مى‏کند و نور ولایت را از ضمیر جانشان مى‏زداید:

هر دلى را جهل مهجورش کند

جاى رجعت دشمن نورش کند

مرد حق را مى‏زند هر لحظه نیش‏

تا نماید آرزوى مرگ خویش‏

کوفیان مصداق این معنا شدند

تشنه‏ى خون حسین یکجا شدند

امام حسین «علیه‏السلام» مأمور به انهدام و قتل مردم نیست؛ بلکه او تکلیف دارد که مردم را هدایت کند؛ حتى اگر اقتضاى این هدایت، خونخوراى مردم باشد:

اقتضاى حالشان خون خوردن است‏

اقتضاى حال ما جان دادن است‏

همان طور که گفته شد، ولایت روح جهان هستى است و ولى قطب عالم امکان و اعیان است؛ لذا مرگ و نیستى، در ولى اعظم راه ندارد. پس اگر امام حسین «علیه‏السلام«، با پیکرى پاره پاره در خون خود شنا مى‏کند، اقتضاى حال مردمى است که جز با خون ولى اعظم، از هلاکت جهل و شرارت نجات پیدا نمى‏کردند؛ زیرا امام حسین «علیه‏السلام» مأمور افاضه حیات و نیز حفظ آن در صراط مستقیم هدایت است:

در جهالت مى‏کند ظالم شتاب‏

مى‏زند بر قلبها قفل حجاب‏

چون حسین بر جان خلق رزاق شد

بهر بیدارى خلق براق شد

گفت بیاید خون دهم بى‏التهاب‏

تا شوم مفتاح بر قفل حجاب‏

پس مرا شمشیرها زخمى کنید

قتل من را این زمان حتمى کنید

بنابراین، وقتى خون ولى مى‏جوشد، خون بشریت را به جوش مى‏آورد و از رکود و هلاکت و جهل و نیستى مى‏رهاند و حیات دوباره‏اى را در ارواح متروک و منجمد مى‏دمد. و این است معناى کلام امام راحل (ره) که فرمودند: «این خون سید الشهداست که خونهاى همه‏ى ملتهاى اسلامى رابه جوش مى‏آورد.»

هر دلى خونم بنوشد نوش او

چون که گردم جلمه عقل و هوش او

پس شهادت نوعى بیدارى از نوع درون‏بینى است و شهادت ولى اعظمى چون امام حسین «علیه‏السلام«، نوعى قرب است و از آن جا که ولى، واسع رحمت است، مبداء مقام قرب نیز هست.

ما ز رحمت آمدیم از سوى دوست‏

تا شهادت مى‏رویم تا کوى دوست‏

هر ولى چون چشمه‏اى از شراب اوست‏

خون جوشانش لقاى قرب اوست‏

لذا مقام قرب شهادت ولى اعظم، سراسرش بیدارى و تذکر و پند و عبرت است.

مشهور است که سالار شهیدان خود فرمود: «انا قتیل العبرة» و در دعاى آن حضرت و از قول معصومین «علیهم‏السلام» وارده شده است:

انا قتیل العبرة لا یذکرى مؤمن الا استعبر» (9).

»من کشته‏ى عبرت هستم؛ مرا مؤمنین یاد نمى‏کند، مگر آن که از این حادثه پند مى‏گیرد.»

امام صادق «علیه‏السلام» نیز در زیارتى که خطاب به آن حضرت است، مى‏فرماید: لیستنقذ عبادک من الضلالة و الجهالة و العمى و الشک (10).

»او کسى است که با قیام خود، بندگان خدا را از گمراهى و جهل و کورى و شک نجات داد.»

بنابراین، هدف از برگزارى محافل و مجالس عزادارى امام حسین «علیه‏السلام» باید احیاى اندیشه‏ى اهل بیت «علیه‏السلام» و فرهنگ عاشورا باشد و تنها حقیقت عزادارى با چنین هدفى تحقق پیدا مى‏کند.


1) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 62.

2) تاریخ طبرى، ج 4، ص 205.

3) سوره‏ى توبه، آیه 52.

4) صحیفه نور، ج 20، ص 190.

5) همان، ج 1، ص 174.

6) احمد بن محمد خوارزمى: مقتل الحسین، ص 192.

7) ابن‏طاووس: لهوف، ص 53.

8) صحیفه نور، ج 17، ص 59.

9) عبدالرزاق، مقتل الحسین، ص 100.

10) بحارالانوار، ج 98، ص 177.