جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

على ‏اصغر و رمز ولایت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

وقتى امام حسین «علیه‏السلام» به میدان مى‏رود، على‏اصغر از فراقش بى‏تابى مى‏کند. مادرش رباب او را در آغوش مى‏گیرد و براى او لالایى مى‏خواند. وقتى پستان بى‏شیر را در دهانش مى‏گذارد، مى‏بیند طفل میلى به شیر ندارد؛ بند قنداقه را از پایش بازمى‏کند و با صدایى خسته او را ناز مى‏کند؛ اما على‏اصغر آرام نمى‏گیرد و در این گیر و دار، با زبان حال به مادرش مى‏گوید:

گفت مادر طفل شیرخوارم مکن‏

با غم لالایى آزارم مکن‏

زود بگشا از تنم قنداقه را

دور کن از غیرتم گهواره را

چون پدر تنها بود در کار و زار

خواب شیرین بهر من ننگ است و عار

دامن بابا روم نازم دهد

آب ناب از چشمه‏ى رازم دهد

غنچه‏اى باشم من از بستان او

چون نگیرم اوج در دستان او

بى‏ولایت زندگى بر من خطاست‏

جسم را بى‏روح ماندن کى رواست‏

عالم اسرار باباى من است‏

این طلب مادر تمناى من است‏

شهد عشق از شیر تو نوشیده‏ام‏

این چنین در کربلا جوشیده‏ام‏

وقتى امام حسین «علیه‏السلام» احساس کرد عشق ولایت، کودک شش ماهه‏اش را بیقرار کرده است؛ به سوى خیمه آمد و مشاهده کرد که عشق مادر مانع مهر دلبر است. افغان مادر، هیچ تناسبى با تعجیل اصغر ندارد؛ لذا راز این بى‏تابى را این چنین براى مادرش بیان مى‏کند:

گفت از نطق ولایت اى رباب‏

کى رهانند نور را از آفتاب‏

عاطفه با عشق همگون کى شود

عقل بى‏احساس مجنون کى شود

بیش از این بى‏تاب و دلگیرش مکن‏

فکر آب و خواب هم شیرین مکن‏

اصغر من تشنه‏ى تیر بلاست‏

افسر شش ماهه‏ام در کربلاست‏

غنچه‏ى نشکفته حاصل مى‏دهد

آسمان را جرأتش دل مى‏دهد

شرمسار از سرخى او لاله است‏

آه از بى‏آهى‏اش در ناله است‏

وقتى على‏اصغر پدر را مى‏بیند، آرام مى‏گیرد. و بدین ترتیب مى‏فهماند که علت بیقراى او شیر نیست؛ بلکه آب ولایت است که از چشمه‏سار پدرش مى‏جوشد و کام نوشیدن این آب نیز، شهادت است؛ به همین دلیل، امام حسین «علیه‏السلام» او را به میدان مى‏برد تا تیر حرمله مهمان گلویش شود و او را به مقصودش برساند.از این رو على‏اصغر با زبان حال به پدر عرض مى‏دارد:

گفت پدر من را در آغوشت بگیر

کى مرا باشد تمنایى به شیر

بوسه باران کن لب عطشان من‏

تا نشانى شور عشق افشان من‏

تا در آغوش پدر مأموى گرفت‏

تیرى آمد در گلویش جا گرفت‏

چون حسین بود حلقه‏ى وصل و لقا

همزمان گشته وصالش با خدا