جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سرود آهنگران و پرچمهای افراشته

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یک بار دیگر اعزام، همراه سایر نیروها، با سرود آهنگران، پرچمهای افراشته، پیشانی بندهای قرمز و سبز «یا مهدی ادرکنی«، «یا حسین کربلا» و «یا فاطمة الزهرا» زنان به بدرقه آمده‏اند. زنانی که کودکان خردسال را به آغوش می‏کشند. مادران پیری که به سختی راه می‏روند. چادر بهترین دستمال اشک است. اشک جدایی و فراق. اشک هجران و عروج. بوی اسپند وسط تکیه و حسینیه و عباسیه. حرکت اتوبوسها و نهایتا حرکت به سوی جبهه‏ها.

مادر این دفعه نیز تنها به خانه بر می‏گردد. بغض از گلو گذشته و در گوشه‏ی چشمش فوران می‏کند. خواهر نیز لبها را به هم می‏فشرد. قرمز و اشک آلود. خانه‏ای که رزمنده‏اش جبهه باشد یعنی محل نزول ملائک. منزلی که مادر بسیجی با نجوا و زمزمه و با یاد پسر دلاورش شام درست می‏کند یعنی مدینه‏ی عشق.

هر روز برادر و پدر و همسایه سراغ نامه‏هایت را می‏گیرند. از ورود هر غریبه‏ای به کوچه به خود می‏لرزند. هر جویای پلاک را پیام آور شهادت می‏بینند. اگر می‏توانستند، برای کوچه در می‏گذاشتند تا فقط تو در را باز کنی. همه می‏دانند تو در جبهه‏ای، حتی فامیلهای دور. فامیلهایی که در آرزوی بازگشت

پسرشان از فرنگ‏اند! آنهایی که نام دخترشان را آذر (آتش) می‏گذارند و نام گربه‏شان را ملوس. فامیلهایی که فقط دوران کودکی تو را دیده‏اند و پس از انقلاب، رغبتی در دیدار یکدیگر نداشته‏اید. کسانی که شوهای شبانه را به خبرهای جنگ برتری می‏دهند و نمی‏خواهند دنیایشان با استرسی آلوده شود. همه می دانند تو بسیجی هستی. بعضی‏ها هم در معاملات اداری از تو خرج می‏کنند: «… آقا همین الان فلان فامیل ما در جبهه است…»

اما این تو تنها نیستی که رزمنده شده‏ای. خیلیها بسیجی و در جبهه‏اند. مادران زیادی عصر به عصر طبق عادت در را باز می‏کنند تا فرزندشان به خانه بیاید. خواهران زیادی هستند که همیشه بر سر سفره یک قاشق اضافی می‏آورند و بعد می‏گویند اشتباه شد، فکر کردم داداش هست! ولی این را بدان که تو با همه‏ی رزمندگان در یک صف قرار داری. برای یک هدف اعزام شده‏اید. تحت یک فرماندهی و با یک دشمن مشترک رو به رویید و بدان که همه به هم نیاز دارید و باید کمک و مددکار یکدیگر باشید. پس با روحیه‏ی بالا مشکلات را بر طرف سازید و خود را آماده‏ی روزهای سخت کنید. جبهه همین اعزام و پادگان و اردوگاه نیست. اینها مقدمه جبهه است. جنگ در پشت خاکریزها و درون سنگرهاست. آنجا که مجروح می‏افتد و شهید به شهادت می‏رسد. جبهه آنجایی است که باید شبانه از نعش عراقی‏ها عبور کنی تا به ساحل توپخانه‏ها برسی. تو تنها بسیجی نیستی. تو خدمتگزار دیگرانی. همه با هم می‏جنگید. ارتشی و سپاهی و بسیجی و… تو ذره‏ای از این عالم هستی که در کنار سایر ذرات برای ذات اقدس الهی می‏جنگی. پس ایمان را همراه خود داشته باشید و لحظه‏ای از عنایت خداوندی غافل مشو. دل به خدا ببند و به ائمه معصومین توسل کن.

این دفعه آب است و هور است و اندکی خشکی. از خاک رها می‏شوی و باید به خاک برسی. همان گونه که خاک بوده‏ای و به خاک باز می‏گردی. از جزیره رها می‏شوی و به ساحلی مقدس خواهی رسید. این دفعه قایق است و نیزار. روزهای متوالی در مناطق مشابه آموزش داده می‏شود و تمام احتمالات بررسی

می‏شود. غواصها انتخاب و تربیت می‏شوند. کار مشخص است. باید غواصها از آب عبور کنند و پس از تصرف خط اول دشمن نیروها به سرعت از میان نیزارها عبور کنند و بقیه‏ی کار را ادامه دهند.