ظرف شستن، جارو کردن و پاکسازی اطراف سنگرها از کارهایی است که بچهها در انجام آنها از یکدیگر سبقت میگیرند و دیوارهی ایثار خود را جلا میدهند. اینجا هر کس روحیهاش بیشتر باشد، بهتر دوام مییابد. محیط خسته کننده است و امکان دارد طی یک ماه فقط همین چند سنگر و این محیط تکراری و مشکوک رو به رو (سمت عراقیها) دیده شود و هیچ امکانی برای تردد به سایر مناطق به وجود نیاید. پس باید با این یکنواختی ساخت. وظایف دیکته شده است. نماز صبح، کارهای عادی و غیر قابل تغییر. دوباره نماز ظهر. بعد از ظهر استراحت وخواب. نماز مغرب و عشاء. آماده برای نگهبانی. اکثر بچهها از روی بیکاری روزی یک نامهی بلند بالا مینویسند و هر روز منتظر دریافت نامه هستند. بهترین چیزی که آنها را سرگرم میکند، جملات محبتآمیزی است که به روی کاغذ مینویسند:
»… امیدوارم حال شما خوب بوده باشد و اگر از حال اینجانب خواسته باشید…»
البته متن نامهها همه به یک شکل نیست. گاهی اوقات نامههایی نگارش میشود که باید هر یک از آنها را یک اثر ادبی تلقی کرد. مطالبی که از عمق جان
بسیجیها خارج میشود و بسیاری از همین نامهها یادگاری پس از شهادت آنها خواهد شد.
مقدمه و مؤخره بسیاری از این نامهها عرفانی است و با استفاده از کلام وحی و یا سخن معصوم (ع) آراسته شده شامل پندها و اندرزهای ارزنده است. این رزمندگان به کوچکی دنیا ایمان پیدا کردهاند، به راحتی دیگران را از دوستی دنیا بر حذر میدارند و جز به اندکی که اجازه دارند معتقد نیستند. نوشتهها از سرشت پاک و آمادگی روحی آنها خبر میدهد. بسیاری از این دست نوشتهها را میتوان به عنوان وصیتنامه همگانی محسوب کرد. چون ریا را نمیشناسند، ریا نمیکنند. صادقانه مینویسند و برای خانواده و دوستان میفرستند.
هر وقت وارد سنگر میشوی، یکی دو نفر مشغول نوشتن هستند. هر روز هم پاکت نامه میخواهند! عدهای دیگر، برای خود سرگرمی تازهای یافتهاند. مهر نماز میسازند، از خاکهای مقدس همین سرزمین و با دقت و زیبایی. گاهی سنگهای کوچک را به اشکال گوناگون در میآورند. کتاب خواندن و استراحت کردن و حرف زدن و انجام کارهای مربوط به سنگر… هر کدام از بچهها را مشغول میکند.
روزها از پی هم میگذرند و مدت کمیاز مأموریت پدافندی باقی مانده است. باز هم بعضی از نیروها خسته شدهاند، تقصیری هم ندارند. باید با صبر خود فرماندهان را یاری کرد. نیروهای ادوات و بهداری و تدارکات و… چند روز پیش تعویض شدند و همین باعث شد که نیروهای گردان هم به فکر عقب رفتن و مرخصی بیفتند. ولی قرار است گردان یک ماه در خط بماند. پس میمانیم و منتظر میشویم که گردان جایگزین به منطقه بیاید.
طی این مدت، جلسههای متعددی در سنگر گردان بین تمام فرماندهان گروهان و دسته برقرار شده و طی آن صحبتهایی در خصوص نیروها، تدارکات، بهبود وضع سنگرهای منطقه و آمادگی برای عملیات بعدی و… صورت گرفته است. این دفعه نیز پیک گردان، گروهان و مسئولان آن را به جلسه فرا میخواند.
ساعت 10 صبح در سنگر گردان حاضر میشویم. معاون گروهان یک، کمی دیر آمد. مسئول گردان توأم با خوشرویی وی را تنبیه کرد. 50 عدد شنا، شوخی هم ندارد. خیلی جدی میگوید و حرفهایش را ادامه میدهد. معاون گروهان هم میپذیرد. چون قبلا گفته شده رأس ساعت باید در جلسه حضور داشت.
»… برادران، مدت مأموریت گردان تمام شد. گردان جایگزین مشخص شده و مسئولان آن به زودی برای توجیه وارد منطقه میشوند. چون اطلاع دادند که صبح زود و بعد از نماز از پادگان به این طرف راه افتادند. البته هنوز سه روز دیگر ما باید در منطقه باقی بمانیم. ولی برو بچههای حاج کمال امشب توی محورهای مربوطه میخوابند تا خوب با منطقه آشنا شوند. فردا هم میروند و پس فردا نیروهایش را میآورند. بنابراین دقت کنید، تمام مسائلی را که طی این مدت آموختهاید و میدانید به بچههای (فرماندهان) حاج کمال منتقل کنید…»
سؤالها شروع میشود:
-… حاجی،ان شاء الله عملیات نزدیکه، برگردیم، باید بریم عملیات؟
-… حاجی، ما با همون اتوبوسهایی که بچههای حاج کمال را میآورن، بر میگردیم عقب…؟
-… حاجی، امکانات و تجهیزات گردان توی خط میمونه یا با خودمون ببریم عقب…؟
-… حاجی، این عراقیها خیلی پررو شدن، اجازه بده امشب بریم چند تا گوش بیاریم. / خنده /
سؤالها ادامه دارد و در مقابل هر کدام از آنها حاجی، پاسخ کوتاه و مناسبی می دهد و گاهی نیز یک سؤال باعث همهمه و شوخی و مزاح و دست انداختن میشود. بچهها از ته دل راضیاند. خودشان هم خسته شدهاند. به طور حتم اگر این خبر را به نیروها بگویند، خیلی خوشحال میشوند. چون آنها فکر میکنند، همین امشب و فردا شب در یک منطقه دیگر عملیات میشود و اینها جا میمانند.
برو بچههای حاج کمال میرسند. اول شربت و کمپوت و نان. بعد حال و احوال و کمی استراحت. سپس توجیه روی نقشه و در پایان حرکت به سوی محورهای پدافندی. گروهانها و دستههایشان تقسیم میشوند. مسئولان به ترتیب و برای اینکه عراقیها اذیت نکنند، با فاصله زمانی وارد منطقه میشوند و کار توجیه شروع میشود.
تو هم باید مسئول دسته جایگزین را خوب با منطقه آشنا کنی. سنگرهای اجتماعی، سنگرهای نگهبانی، مسیرها، فاصلهها، منبع آب، توالتها، زاغهی مهمات و… جهت قبله، توضیح میدهی و اشکالها را میگویی. احتمال اوهام شبهای اول و دوم حتی سوم نیروها را گوشزد میکنی. آنقدر که مسئول دستهی مظلوم، خسته میشود. در پایان هم با هماهنگی مسئول گروهان، مسئول دستهها در محور گروهان گشت میزنند. شب هم مسائل مربوط به نگهبانی و وضعیت آن توضیح داده میشود. دیگر چیزی نمانده و تمام سؤالهای مسئول دستهی میهمان پاسخ داده شد. او راضی است و از هم اکنون برنامه نگهبانی شب اول نیروهایش را مینویسد. پسر زرنگی است. از حرفها یادداشت برداری میکند و از هم اکنون اطلاعاتی برای این منطقه دارد.