جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه‏های خالصانه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ظرف شستن، جارو کردن و پاکسازی اطراف سنگرها از کارهایی است که بچه‏ها در انجام آنها از یکدیگر سبقت می‏گیرند و دیواره‏ی ایثار خود را جلا می‏دهند. اینجا هر کس روحیه‏اش بیشتر باشد، بهتر دوام می‏یابد. محیط خسته کننده است و امکان دارد طی یک ماه فقط همین چند سنگر و این محیط تکراری و مشکوک رو به رو (سمت عراقیها) دیده شود و هیچ امکانی برای تردد به سایر مناطق به وجود نیاید. پس باید با این یکنواختی ساخت. وظایف دیکته شده است. نماز صبح، کارهای عادی و غیر قابل تغییر. دوباره نماز ظهر. بعد از ظهر استراحت وخواب. نماز مغرب و عشاء. آماده برای نگهبانی. اکثر بچه‏ها از روی بیکاری روزی یک نامه‏ی بلند بالا می‏نویسند و هر روز منتظر دریافت نامه هستند. بهترین چیزی که آنها را سرگرم می‏کند، جملات محبت‏آمیزی است که به روی کاغذ می‏نویسند:

»… امیدوارم حال شما خوب بوده باشد و اگر از حال اینجانب خواسته باشید…»

البته متن نامه‏ها همه به یک شکل نیست. گاهی اوقات نامه‏هایی نگارش می‏شود که باید هر یک از آنها را یک اثر ادبی تلقی کرد. مطالبی که از عمق جان

بسیجیها خارج می‏شود و بسیاری از همین نامه‏ها یادگاری پس از شهادت آنها خواهد شد.

مقدمه و مؤخره بسیاری از این نامه‏ها عرفانی است و با استفاده از کلام وحی و یا سخن معصوم (ع) آراسته شده شامل پندها و اندرزهای ارزنده است. این رزمندگان به کوچکی دنیا ایمان پیدا کرده‏اند، به راحتی دیگران را از دوستی دنیا بر حذر می‏دارند و جز به اندکی که اجازه دارند معتقد نیستند. نوشته‏ها از سرشت پاک و آمادگی روحی آنها خبر می‏دهد. بسیاری از این دست نوشته‏ها را می‏توان به عنوان وصیتنامه همگانی محسوب کرد. چون ریا را نمی‏شناسند، ریا نمی‏کنند. صادقانه می‏نویسند و برای خانواده و دوستان می‏فرستند.

هر وقت وارد سنگر می‏شوی، یکی دو نفر مشغول نوشتن هستند. هر روز هم پاکت نامه می‏خواهند! عده‏ای دیگر، برای خود سرگرمی‏ تازه‏ای یافته‏اند. مهر نماز می‏سازند، از خاکهای مقدس همین سرزمین و با دقت و زیبایی. گاهی سنگهای کوچک را به اشکال گوناگون در می‏آورند. کتاب خواندن و استراحت کردن و حرف زدن و انجام کارهای مربوط به سنگر… هر کدام از بچه‏ها را مشغول می‏کند.

روزها از پی هم می‏گذرند و مدت کمی‏از مأموریت پدافندی باقی مانده است. باز هم بعضی از نیروها خسته شده‏اند، تقصیری هم ندارند. باید با صبر خود فرماندهان را یاری کرد. نیروهای ادوات و بهداری و تدارکات و… چند روز پیش تعویض شدند و همین باعث شد که نیروهای گردان هم به فکر عقب رفتن و مرخصی بیفتند. ولی قرار است گردان یک ماه در خط بماند. پس می‏مانیم و منتظر می‏شویم که گردان جایگزین به منطقه بیاید.

طی این مدت، جلسه‏های متعددی در سنگر گردان بین تمام فرماندهان گروهان و دسته برقرار شده و طی آن صحبتهایی در خصوص نیروها، تدارکات، بهبود وضع سنگرهای منطقه و آمادگی برای عملیات بعدی و… صورت گرفته است. این دفعه نیز پیک گردان، گروهان و مسئولان آن را به جلسه فرا می‏خواند.

ساعت 10 صبح در سنگر گردان حاضر می‏شویم. معاون گروهان یک، کمی دیر آمد. مسئول گردان توأم با خوشرویی وی را تنبیه کرد. 50 عدد شنا، شوخی هم ندارد. خیلی جدی می‏گوید و حرفهایش را ادامه می‏دهد. معاون گروهان هم می‏پذیرد. چون قبلا گفته شده رأس ساعت باید در جلسه حضور داشت.

»… برادران، مدت مأموریت گردان تمام شد. گردان جایگزین مشخص شده و مسئولان آن به زودی برای توجیه وارد منطقه می‏شوند. چون اطلاع دادند که صبح زود و بعد از نماز از پادگان به این طرف راه افتادند. البته هنوز سه روز دیگر ما باید در منطقه باقی بمانیم. ولی برو بچه‏های حاج کمال امشب توی محورهای مربوطه می‏خوابند تا خوب با منطقه آشنا شوند. فردا هم می‏روند و پس فردا نیروهایش را می‏آورند. بنابراین دقت کنید، تمام مسائلی را که طی این مدت آموخته‏اید و می‏دانید به بچه‏های (فرماندهان) حاج کمال منتقل کنید…»

سؤالها شروع می‏شود:

-… حاجی،ان شاء الله عملیات نزدیکه، برگردیم، باید بریم عملیات؟

-… حاجی، ما با همون اتوبوسهایی که بچه‏های حاج کمال را می‏آورن، بر می‏گردیم عقب…؟

-… حاجی، امکانات و تجهیزات گردان توی خط می‏مونه یا با خودمون ببریم عقب…؟

-… حاجی، این عراقی‏ها خیلی پررو شدن، اجازه بده امشب بریم چند تا گوش بیاریم. / خنده /

سؤالها ادامه دارد و در مقابل هر کدام از آنها حاجی، پاسخ کوتاه و مناسبی می دهد و گاهی نیز یک سؤال باعث همهمه و شوخی و مزاح و دست انداختن می‏شود. بچه‏ها از ته دل راضی‏اند. خودشان هم خسته شده‏اند. به طور حتم اگر این خبر را به نیروها بگویند، خیلی خوشحال می‏شوند. چون آنها فکر می‏کنند، همین امشب و فردا شب در یک منطقه دیگر عملیات می‏شود و اینها جا می‏مانند.

برو بچه‏های حاج کمال می‏رسند. اول شربت و کمپوت و نان. بعد حال و احوال و کمی استراحت. سپس توجیه روی نقشه و در پایان حرکت به سوی محورهای پدافندی. گروهانها و دسته‏هایشان تقسیم می‏شوند. مسئولان به ترتیب و برای اینکه عراقی‏ها اذیت نکنند، با فاصله زمانی وارد منطقه می‏شوند و کار توجیه شروع می‏شود.

تو هم باید مسئول دسته جایگزین را خوب با منطقه آشنا کنی. سنگرهای اجتماعی، سنگرهای نگهبانی، مسیرها، فاصله‏ها، منبع آب، توالتها، زاغه‏ی مهمات و… جهت قبله، توضیح می‏دهی و اشکالها را می‏گویی. احتمال اوهام شبهای اول و دوم حتی سوم نیروها را گوشزد می‏کنی. آنقدر که مسئول دسته‏ی مظلوم، خسته می‏شود. در پایان هم با هماهنگی مسئول گروهان، مسئول دسته‏ها در محور گروهان گشت می‏زنند. شب هم مسائل مربوط به نگهبانی و وضعیت آن توضیح داده می‏شود. دیگر چیزی نمانده و تمام سؤالهای مسئول دسته‏ی میهمان پاسخ داده شد. او راضی است و از هم اکنون برنامه نگهبانی شب اول نیروهایش را می‏نویسد. پسر زرنگی است. از حرفها یادداشت برداری می‏کند و از هم اکنون اطلاعاتی برای این منطقه دارد.