مسئولیت دسته کار مشکلی است. یک ماه پیش که معاون دسته بودی، مسئولیت کمتری داشتی، هر چه مسئول دسته میگفت تو هم همانند دیگران اطاعت میکردی و گاهی اوقات به جای مسئول دسته کارها را به عهده میگرفتی. اما حالا به عنوان مسئول دسته انتخاب شدهای، کار تو زیاد شده. بچهها هم از تو انتظار خاصی دارند. تو را فرمانده خود میدانند. مسئول گروهان به تو فرمان میدهد و تو باید فرمان و دستور را به دسته بگویی و آنها را در انجام آن راهنمایی کنی. خود را لایق نمیدانی و بارها این حرف را با شرم و حیای کامل به نیروهای دسته گفتهای. آنها تو را دوست دارند و بدون حضور تو دست به غذا هم نمیبرند. سن تو از بعضی از آنها کمتر است، ولی خود را مثل بازوان دو دست در اختیار تو میگذارند و به عنوان رئیس دسته قبولت دارند. تو میدانی که خاک پای این بسیجیان مخلص هم نیستی، ولی برای پیشبرد کار نظامی گاهی آنهارا میدوانی. به آنها فرمان «بنشین و پاشو» میدهی و تجربههای خود و دیگران را به آنها میآموزی.
– از جلو نظام!
– الله.
– خبردار.
– یا حسین.
تو مسئول دستهی دو شدهای. در جلسات گروهان و گاهی گردان شرکت میکنی. همه با هم برادرند، گروهان یک و دو و سه فرقی ندارند. همه علمدارند. اگر علم از دست سرداری افتاد فرد دیگری باید آن را به دست بگیرد. فرماندهی در لشکر اسلام افتخار است؛ ضمن اینکه فرمان دادن به بسیجیان دلاور، کمی مشکل میباشد. کم کم با شیوهی مدیریت دسته آشنا میشوی و نیروهایی که تازه به گردان آمدهاند با تو انس میگیرند. خارج از کار نظامی، در خدمت آنهایی و از هر فرصت برای اظهار کوچکی و اخلاص استفاده میکنی. ظرف میشویی، پوتینها را جفت میکنی. مشکلات آنها را بر طرف میکنی و…
تو خوب میدانی که چگونه باید با نیروهای تازه وارد و عملیات ندیده سخن گفت. خودت این دوران را طی کردهای. وضعیت جنگ را میشکافی و به آنها روحیه میدهی. خاطرات عملیات را تشریح میکنی و با آنها دوست میشوی. آنان را برای عملیات آماده میکنی. این دفعه هم تو مانند سایر فرماندهان زودتر به عملیات بعدی توجیه میشوی. تو آخرین مرحله هستی. باید به پدافند رفت. یعنی به منطقهای که عملیات ندارد ولی باید از خط مقدم محافظت کرد. برای مدت یک ماه. لشکر، پدافندی یک منطقه را پذیرفته و به گردان دستور داده تا برای رفتن به آنجا آماده شود.
مسئول گردان و معاون جدیدش هفته پیش توجیه شدهاند. حالا نوبت مسئولان گروهانها و دستههاست. صبح زود سوار بر تویوتا از اردوگاه خارج میشوی و به طرف منطقه میروی. بعد از چند ساعت به منطقه مورد نظر میرسی. تعیین حدود خط مقدم مشکل است، چون فکر میکنی در خط پدافندی هم باید یکسره گلوله انداخت، ولی این گونه نیست. خط آرام و بی سر و صدا تکلیف همه هم به خوبی مشخص است. توسط مسئول گردانی که در خط است، روی نقشه توجیه میشوی. سپس مسئول گردان خودت محل استقرار
گروهانها را توضیح میدهد و قرار میشود هر گروهان روی منطقهی مربوطه برود و جای دستهها را مشخص کند.
دشت است و تپه و خاکریز. سنگر هم زینت بخش این بیابان شده. همه چیز مرتب و خوب. فاصلهی سنگرها و محلهای نگهبانی مشخص شده است. در محدودهی هر دسته یک منبع آب قرار دارد که با گونیهای خاک محافظت میشود.
سنگرها به طور کامل و دقیق و مستحکم بنا شدهاند. برای ورود به هر سنگر باید از یک پیچ عبور کنی. فاصلهی گروهان تا عراقیها حدود 500 متر است. نه خیلی زیاد، نه خیلی کم. جلوی هر دو طرف استحکامات بازدارندهی نظامی، میدان مین، سیم خاردار و… قرار دارد.
البته عراقیها چند رشته موانع اضافی تهیه کردهاند که نشان از ترس و واهمه آنها از حملهی شبانه ایرانیهاست.
محدوده پدافندی گروهان حدود سه کیلومتر است. دستهی یک در سمت چپ، دسته سه وسط و دستهی دو در سمت راست باید مستقر شوند. ارکان گروهان هم در بین دستهی سه و دستهی دو در یک سنگر بزرگ جا میگیرند. فرماندهان با وضعیت منطقه آشنا میشوند. باید بنابر دستور فرماندهی لشکر، گردان برای یک ماه به این منطقه پدافندی بیاید. گردان در زمان مقرر و با زمانبندی مناسب و رعایت کامل حفاظت نیروها به وسیله اتوبوس تا بنه گردان آورده میشوند و سپس خیلی آرام توسط تویوتا در خط پخش میشوند. دو شب بعد همه در جای خود مستقر شدهاند. شب اول و دوم مشکلات زیادی به وجود آمد. نیروها به منطقه آشنا نبودند و از طرف دیگر حضور دشمن را در نزدیکی خود میدیدند و بدین جهت دچار وهم و خیال میشدند. هر بوته میتوانست یک دسته عراقی باشد که سینه خیز به سمت خاکریز میآیند. وزش هر باد، حامل صدای عراقیها بود که با یکدیگر صحبت میکردند. فرود چند گلوله خمپاره در منطقه نیز اوضاع را آشفتهتر میکرد. نیروها خوب به منطقه توجیه نبودند، ولی این دوران سپری شد و پس از گذشت چند شب، بیشتر
نیروها میتوانستند چشم بسته این سو و آن سو بروند. تعداد نیروها کافی نیست، لذا بین هر سه دسته مقداری فاصله ایجاد شده است. گروهان تکمیل است ولی محدودهی پدافندی زیاد است.
با توجه به اینکه نگهبانی به صورت نوبهای و شیفتی است نمیتوان در طول شب تمام محدوده را پوشش داد. در هر نوبت نگهبانی که از غروب شروع میشود و تا طلوع آفتاب ادامه مییابد چهار نوبت نگهبانی وجود دارد. در هر نوبت شش نفر نگهبانی میدهند. شعاع دید هر فرد به طور متوسط درشبهای مهتابی و شبهای غیر مهتابی کمتر از 30 متر است. پستها دو نفری است و هر دو نفر که در یک سنگر مستقر میشوند میتوانند شعاع 30 متری اطراف خود را ببینند. فاصلهی هر سنگر نگهبانی از یکدیگر کمتر از 100 متر است و هر دسته در طول شب میتواند مواظب 300 متر باشد. سه دسته وجود دارد و هر کدام 300 متر را و جمعا 900 متر نگهبانی میدهند، دو کیلومتر باقی مانده نیز باید مورد کنترل قرار گیرد. کار مشکلی است. هر نفر در شب سه ساعت نگهبانی میدهد، در طول روز هم یک ساعت. فراموش نشود که تعداد هر دسته با فرمانده و معاون و… روی هم رفته 26 نفرند. همه باید نگهبانی بدهند، فرقی نمیکند. اگر چه مسئول دسته زمان بیشتری از شب را بیدار است ولی مسئولیت تعویض پستها به عهدهی پستهای قبلی است. یعنی وقتی نگهبانی گروه اول تمام میشود طبق برنامه و لیست تنظیمی به سنگر رفته و دو نفر بعد را برای نگهبانی آماده میکند و خودش برای استراحت میرود. مهمترین کار در خط پدافندی، نگهبانی و محافظت از خط است. باید هر حرکت مشکوکی به دقت مورد نظر قرار گیرد. شب و روز هم تفاوتی ندارد. در طول روز سنگر وسط، آمادهی پذیرش نگهبان است. از شش صبح تا شش غروب و در هر ساعت یک نفر.
و اما دو کیلومتر. احتیاج به 180 نیروی دیگر دارد. ولی نیروی گردان محدود است. چرا گردان این همه منطقه را فقط به یک گروهان داده؟ فقط محدودهی این گروهان زیاد نیست، سایر گروهانها هم هر کدام با 3 – 2 هزار متر
منطقه اضافی رو به رو هستند که نیروی کافی برای نگهبانی از آن در اختیار ندارند. اما باید ساخت و تحمل کرد. همین است. یک خط 10 کیلومتری برای یک گردان. فرماندهان بالاتر هم متوجه این قضیه هستند، ولی آیا میتوان تمام نیروهای رزمنده را فقط در خطوط پدافندی مستقر کرد. مشخص است، زود خسته میشوند و هیچ گاه موفق به اجرای عملیات نخواهند بود. بنابراین هر گروهان موظف است منطقه خالی را بپوشاند. چگونه؟ با گشت و نیروی متحرک. این بهترین راه است. هر گروهان ترتیبی اتخاذ کرده که به وسیلهی نیروهای پست، یک گشت بین دو دسته وجود داشته باشد. هر بار یک گشت دو نفره از سوی یک دسته به راه میافتد و خود را به دسته دیگر میرساند و سپس باز میگردد. براساس زمان تعیین شده، دستهی مقابل نیز اقدام به ارسال گشت میکند و بدین وسیله تمام خط پدافندی مورد محافظت نسبی قرار میگیرد. البته تمهیدات دیگر نیز در نظر گرفته شده است. سنگرهای متعدد و مناسب روی خاکریز احداث شده که هر یک از آنها قابلیت حضور مقابله نیرو را دارد و در زمان مناسب میتواند به عنوان یک سنگر خوب مورد استفاده قرار گیرد.
وقتی از طرف مقابل نگاه میکنی، یک رشته سنگرهای محکم و آماده را میبینی که تصور میشود در تمام آنها نیرو وجود دارد. همین بساط را عراقیها نیز فراهم کردهاند. براساس شواهد و قراین میتوان حدس زد که رو به روی ما هم خالی است و عراقیها نیز با اندکی نیرو، منطقه را پوشش میدهند و برای جبران ترس در طی شب چند بار اقدام به زدن گلولههای منور و خمپاره میکنند.
هر روز هم میدانهای مین خود را بررسی و بر تعداد موانع اضافه میکنند. همین چند روز اخیر مقدار زیادی میل گرد موسوم به «خورشیدی» و «فوگاز» و… اضافه کردهاند و هر شب صدای نقل و انتقال تجهیزات نظامیبه گوش میرسد. عراقی میترسد، به همین دلیل شاید نیروهایش از نگهبانیهای طولانی شبانه رنج میبرند و در طول روز هیچ عراقی در خط مشاهده نمیشود و تمام آنها مشغول خواب و استراحتاند.
واقعا ما جز خدا هیچ کس دیگری را نداریم. امکانات و تجهیزات و تسلیحات کافی نداریم. نیروهای کماندویی آن چنانی نداریم. فقط ایمان و اخلاص و صمیمت داریم. سنگرهایمان تقریبا خالی است و تعداد نیروها کم است. مانند همیشه با ضعف تدارکات روبروییم. گاهی اوقات تانکر آب نمیآید و بچهها بدون آب میمانند. غذای مناسب به خط نمیرسد و لذت بیسکویت و آبگوشت بچهها را از اشتها انداخته است و مسائل درمانی و بهداشتی هم ضعیف است، اما خدا ما را دوست دارد و نمیگذارد نورش خاموش شود…
خداوند این رزمندگان را حفظ میکند و ترس و اضطراب را از دل آنها بیرون میبرد. یک جوان 20 – 18 ساله به تنهایی در سنگر نگهبانی میماند و از هیچ چیز نمیترسد. ذکر خدا بر لب دارد و شوق شهادت در دل. سختیها را برای خدا تحمل میکنند و از همه چیز گذشتهاند. مسئول گروهان هر روز به دستهها سرکشی میکند، به سنگر نیروها میرود و میهمان آنها میشود. وضعیت را از نزدیک زیر نظر دارد و برای نیروهایش ایجاد انگیزه و روحیه میکند. خط پدافندی خسته کننده است. نیروها خیلی زود از کار یکنواخت نگهبانی ملول میشوند. باید به آنها انگیزه داد؛ و اینک مسئول گروهان به دنبال راه چارهای برای ایجاد روحیه است. اول بازسازی سنگرهای اجتماعی و استراحت. سنگرها باید مستحکم شوند، حتی سنگرهای نگهبانی. در کنار هر سنگر باید مخزن مهمات در نظر گرفته شود. با یک پوشش مناسب.دوم منطقه باید بهداشتی شود. همه موظف میشوند اطراف خود و حتی آن طرف خاکریز را به هنگام غروب تمیز کنند. هیچ زباله و آشغالی نباید در اطراف دیده شود. مواد اضافی و زبالهها باید کمیدورتر و در زیر خاک دفن شوند. سوم تشکیل کلاسهای قرآن و معارف که هر کس دوست دارد شرکت میکند. بیشتر بچهها شرکت میکنند، یادداشت بر میدارند و در ساعتهای دیگر با نامه نوشتن و کتاب خواندن و مهر نماز ساختن خود را سر گرم میکنند.
وظایف مسئول دسته هم مشخص است. اما مهمترین کار ایجاد هماهنگی و
صمیمیت بین نیروهاست. باید مسائل را توضیح دهد و مشکل نیروها را حل کند. بیشتر از همه تلاش کند و یک الگوی مناسب برای نیروهایش باشد.
این سرزمین تشنه ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام است. بسیجی باید در این شرایط برای خود کلاس درس بگذارد و مقدمات سربازی امام زمان را طی کند. شجاع و هوشیار و مطیع باشد.
بارها اتفاق میافتد که بچهها نوبت نگهبانی خود را انجام میدهند و از روی صدق و اخلاص یک نوبت دیگر نگهبانی را به پایان میبرند و گاه این ایثار سه نوبت نگهبانی را شامل میشود. تو میخوابی و منتظر میمانی که ساعت یک نیمه شب برای نگهبانی بیدارت کنند. ولی چشمان تو با صدای ملکوتی قرآن و قبل از نماز باز میشود. سراسیمه از جا بر میخیزی، پاس بخش را مییابی، اما قبل از هر سخنی او میپرسد: «خوب خوابیدی؟» و باز قبل از اینکه پاسخ بدهی. میگوید: «امیر به جای تو نگهبانی داد…»
خیلی از اوقات وقتی منطقه شلوغ است و گلولههای سرگردان رد و بدل میشود، بچهها کارهای بیرون از سنگر را به عهده میگیرند و اجازه نمیدهند کس دیگری در معرض خطر قرار گیرد.