جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسئولیت و انتظار

زمان مطالعه: 7 دقیقه

مسئولیت دسته کار مشکلی است. یک ماه پیش که معاون دسته بودی، مسئولیت کمتری داشتی، هر چه مسئول دسته می‏گفت تو هم همانند دیگران اطاعت می‏کردی و گاهی اوقات به جای مسئول دسته کارها را به عهده می‏گرفتی. اما حالا به عنوان مسئول دسته انتخاب شده‏ای، کار تو زیاد شده. بچه‏ها هم از تو انتظار خاصی دارند. تو را فرمانده خود می‏دانند. مسئول گروهان به تو فرمان می‏دهد و تو باید فرمان و دستور را به دسته بگویی و آنها را در انجام آن راهنمایی کنی. خود را لایق نمی‏دانی و بارها این حرف را با شرم و حیای کامل به نیروهای دسته گفته‏ای. آنها تو را دوست دارند و بدون حضور تو دست به غذا هم نمی‏برند. سن تو از بعضی از آنها کمتر است، ولی خود را مثل بازوان دو دست در اختیار تو می‏گذارند و به عنوان رئیس دسته قبولت دارند. تو می‏دانی که خاک پای این بسیجیان مخلص هم نیستی، ولی برای پیشبرد کار نظامی گاهی آنهارا می‏دوانی. به آنها فرمان «بنشین و پاشو» می‏دهی و تجربه‏های خود و دیگران را به آنها می‏آموزی.

– از جلو نظام!

– الله.

– خبردار.

– یا حسین.

تو مسئول دسته‏ی دو شده‏ای. در جلسات گروهان و گاهی گردان شرکت می‏کنی. همه با هم برادرند، گروهان یک و دو و سه فرقی ندارند. همه علمدارند. اگر علم از دست سرداری افتاد فرد دیگری باید آن را به دست بگیرد. فرماندهی در لشکر اسلام افتخار است؛ ضمن اینکه فرمان دادن به بسیجیان دلاور، کمی مشکل می‏باشد. کم کم با شیوه‏ی مدیریت دسته آشنا می‏شوی و نیروهایی که تازه به گردان آمده‏اند با تو انس می‏گیرند. خارج از کار نظامی، در خدمت آنهایی و از هر فرصت برای اظهار کوچکی و اخلاص استفاده می‏کنی. ظرف می‏شویی، پوتینها را جفت می‏کنی. مشکلات آنها را بر طرف می‏کنی و…

تو خوب می‏دانی که چگونه باید با نیروهای تازه وارد و عملیات ندیده سخن گفت. خودت این دوران را طی کرده‏ای. وضعیت جنگ را می‏شکافی و به آنها روحیه می‏دهی. خاطرات عملیات را تشریح می‏کنی و با آنها دوست می‏شوی. آنان را برای عملیات آماده می‏کنی. این دفعه هم تو مانند سایر فرماندهان زودتر به عملیات بعدی توجیه می‏شوی. تو آخرین مرحله هستی. باید به پدافند رفت. یعنی به منطقه‏ای که عملیات ندارد ولی باید از خط مقدم محافظت کرد. برای مدت یک ماه. لشکر، پدافندی یک منطقه را پذیرفته و به گردان دستور داده تا برای رفتن به آنجا آماده شود.

مسئول گردان و معاون جدیدش هفته پیش توجیه شده‏اند. حالا نوبت مسئولان گروهان‏ها و دسته‏هاست. صبح زود سوار بر تویوتا از اردوگاه خارج می‏شوی و به طرف منطقه می‏روی. بعد از چند ساعت به منطقه مورد نظر می‏رسی. تعیین حدود خط مقدم مشکل است، چون فکر می‏کنی در خط پدافندی هم باید یکسره گلوله انداخت، ولی این گونه نیست. خط آرام و بی سر و صدا تکلیف همه هم به خوبی مشخص است. توسط مسئول گردانی که در خط است، روی نقشه توجیه می‏شوی. سپس مسئول گردان خودت محل استقرار

گروهانها را توضیح می‏دهد و قرار می‏شود هر گروهان روی منطقه‏ی مربوطه برود و جای دسته‏ها را مشخص کند.

دشت است و تپه و خاکریز. سنگر هم زینت بخش این بیابان شده. همه چیز مرتب و خوب. فاصله‏ی سنگرها و محلهای نگهبانی مشخص شده است. در محدوده‏ی هر دسته یک منبع آب قرار دارد که با گونیهای خاک محافظت می‏شود.

سنگرها به طور کامل و دقیق و مستحکم بنا شده‏اند. برای ورود به هر سنگر باید از یک پیچ عبور کنی. فاصله‏ی گروهان تا عراقی‏ها حدود 500 متر است. نه خیلی زیاد، نه خیلی کم. جلوی هر دو طرف استحکامات بازدارنده‏ی نظامی، میدان مین، سیم خاردار و… قرار دارد.

البته عراقیها چند رشته موانع اضافی تهیه کرده‏اند که نشان از ترس و واهمه آنها از حمله‏ی شبانه ایرانی‏هاست.

محدوده پدافندی گروهان حدود سه کیلومتر است. دسته‏ی یک در سمت چپ، دسته سه وسط و دسته‏ی دو در سمت راست باید مستقر شوند. ارکان گروهان هم در بین دسته‏ی سه و دسته‏ی دو در یک سنگر بزرگ جا می‏گیرند. فرماندهان با وضعیت منطقه آشنا می‏شوند. باید بنابر دستور فرماندهی لشکر، گردان برای یک ماه به این منطقه پدافندی بیاید. گردان در زمان مقرر و با زمانبندی مناسب و رعایت کامل حفاظت نیروها به وسیله اتوبوس تا بنه گردان آورده می‏شوند و سپس خیلی آرام توسط تویوتا در خط پخش می‏شوند. دو شب بعد همه در جای خود مستقر شده‏اند. شب اول و دوم مشکلات زیادی به وجود آمد. نیروها به منطقه آشنا نبودند و از طرف دیگر حضور دشمن را در نزدیکی خود می‏دیدند و بدین جهت دچار وهم و خیال می‏شدند. هر بوته می‏توانست یک دسته عراقی باشد که سینه خیز به سمت خاکریز می‏آیند. وزش هر باد، حامل صدای عراقی‏ها بود که با یکدیگر صحبت می‏کردند. فرود چند گلوله خمپاره در منطقه نیز اوضاع را آشفته‏تر می‏کرد. نیروها خوب به منطقه توجیه نبودند، ولی این دوران سپری شد و پس از گذشت چند شب، بیشتر

نیروها می‏توانستند چشم بسته این سو و آن سو بروند. تعداد نیروها کافی نیست، لذا بین هر سه دسته مقداری فاصله ایجاد شده است. گروهان تکمیل است ولی محدوده‏ی پدافندی زیاد است.

با توجه به اینکه نگهبانی به صورت نوبه‏ای و شیفتی است نمی‏توان در طول شب تمام محدوده را پوشش داد. در هر نوبت نگهبانی که از غروب شروع می‏شود و تا طلوع آفتاب ادامه می‏یابد چهار نوبت نگهبانی وجود دارد. در هر نوبت شش نفر نگهبانی می‏دهند. شعاع دید هر فرد به طور متوسط درشبهای مهتابی و شبهای غیر مهتابی کمتر از 30 متر است. پستها دو نفری است و هر دو نفر که در یک سنگر مستقر می‏شوند می‏توانند شعاع 30 متری اطراف خود را ببینند. فاصله‏ی هر سنگر نگهبانی از یکدیگر کمتر از 100 متر است و هر دسته در طول شب می‏تواند مواظب 300 متر باشد. سه دسته وجود دارد و هر کدام 300 متر را و جمعا 900 متر نگهبانی می‏دهند، دو کیلومتر باقی مانده نیز باید مورد کنترل قرار گیرد. کار مشکلی است. هر نفر در شب سه ساعت نگهبانی می‏دهد، در طول روز هم یک ساعت. فراموش نشود که تعداد هر دسته با فرمانده و معاون و… روی هم رفته 26 نفرند. همه باید نگهبانی بدهند، فرقی نمی‏کند. اگر چه مسئول دسته زمان بیشتری از شب را بیدار است ولی مسئولیت تعویض پستها به عهده‏ی پستهای قبلی است. یعنی وقتی نگهبانی گروه اول تمام می‏شود طبق برنامه و لیست تنظیمی به سنگر رفته و دو نفر بعد را برای نگهبانی آماده می‏کند و خودش برای استراحت می‏رود. مهمترین کار در خط پدافندی، نگهبانی و محافظت از خط است. باید هر حرکت مشکوکی به دقت مورد نظر قرار گیرد. شب و روز هم تفاوتی ندارد. در طول روز سنگر وسط، آماده‏ی پذیرش نگهبان است. از شش صبح تا شش غروب و در هر ساعت یک نفر.

و اما دو کیلومتر. احتیاج به 180 نیروی دیگر دارد. ولی نیروی گردان محدود است. چرا گردان این همه منطقه را فقط به یک گروهان داده؟ فقط محدوده‏ی این گروهان زیاد نیست، سایر گروهانها هم هر کدام با 3 – 2 هزار متر

منطقه اضافی رو به رو هستند که نیروی کافی برای نگهبانی از آن در اختیار ندارند. اما باید ساخت و تحمل کرد. همین است. یک خط 10 کیلومتری برای یک گردان. فرماندهان بالاتر هم متوجه این قضیه هستند، ولی آیا می‏توان تمام نیروهای رزمنده را فقط در خطوط پدافندی مستقر کرد. مشخص است، زود خسته می‏شوند و هیچ گاه موفق به اجرای عملیات نخواهند بود. بنابراین هر گروهان موظف است منطقه خالی را بپوشاند. چگونه؟ با گشت و نیروی متحرک. این بهترین راه است. هر گروهان ترتیبی اتخاذ کرده که به وسیله‏ی نیروهای پست، یک گشت بین دو دسته وجود داشته باشد. هر بار یک گشت دو نفره از سوی یک دسته به راه می‏افتد و خود را به دسته دیگر می‏رساند و سپس باز می‏گردد. براساس زمان تعیین شده، دسته‏ی مقابل نیز اقدام به ارسال گشت می‏کند و بدین وسیله تمام خط پدافندی مورد محافظت نسبی قرار می‏گیرد. البته تمهیدات دیگر نیز در نظر گرفته شده است. سنگرهای متعدد و مناسب روی خاکریز احداث شده که هر یک از آنها قابلیت حضور مقابله نیرو را دارد و در زمان مناسب می‏تواند به عنوان یک سنگر خوب مورد استفاده قرار گیرد.

وقتی از طرف مقابل نگاه می‏کنی، یک رشته سنگرهای محکم و آماده را می‏بینی که تصور می‏شود در تمام آنها نیرو وجود دارد. همین بساط را عراقی‏ها نیز فراهم کرده‏اند. براساس شواهد و قراین می‏توان حدس زد که رو به روی ما هم خالی است و عراقی‏ها نیز با اندکی نیرو، منطقه را پوشش می‏دهند و برای جبران ترس در طی شب چند بار اقدام به زدن گلوله‏های منور و خمپاره می‏کنند.

هر روز هم میدانهای مین خود را بررسی و بر تعداد موانع اضافه می‏کنند. همین چند روز اخیر مقدار زیادی میل گرد موسوم به «خورشیدی» و «فوگاز» و… اضافه کرده‏اند و هر شب صدای نقل و انتقال تجهیزات نظامی‏به گوش می‏رسد. عراقی می‏ترسد، به همین دلیل شاید نیروهایش از نگهبانیهای طولانی شبانه رنج می‏برند و در طول روز هیچ عراقی در خط مشاهده نمی‏شود و تمام آنها مشغول خواب و استراحت‏اند.

واقعا ما جز خدا هیچ کس دیگری را نداریم. امکانات و تجهیزات و تسلیحات کافی نداریم. نیروهای کماندویی آن چنانی نداریم. فقط ایمان و اخلاص و صمیمت داریم. سنگرهایمان تقریبا خالی است و تعداد نیروها کم است. مانند همیشه با ضعف تدارکات روبروییم. گاهی اوقات تانکر آب نمی‏آید و بچه‏ها بدون آب می‏مانند. غذای مناسب به خط نمی‏رسد و لذت بیسکویت و آبگوشت بچه‏ها را از اشتها انداخته است و مسائل درمانی و بهداشتی هم ضعیف است، اما خدا ما را دوست دارد و نمی‏گذارد نورش خاموش شود…

خداوند این رزمندگان را حفظ می‏کند و ترس و اضطراب را از دل آنها بیرون می‏برد. یک جوان 20 – 18 ساله به تنهایی در سنگر نگهبانی می‏ماند و از هیچ چیز نمی‏ترسد. ذکر خدا بر لب دارد و شوق شهادت در دل. سختیها را برای خدا تحمل می‏کنند و از همه چیز گذشته‏اند. مسئول گروهان هر روز به دسته‏ها سرکشی می‏کند، به سنگر نیروها می‏رود و میهمان آنها می‏شود. وضعیت را از نزدیک زیر نظر دارد و برای نیروهایش ایجاد انگیزه و روحیه می‏کند. خط پدافندی خسته کننده است. نیروها خیلی زود از کار یکنواخت نگهبانی ملول می‏شوند. باید به آنها انگیزه داد؛ و اینک مسئول گروهان به دنبال راه چاره‏ای برای ایجاد روحیه است. اول بازسازی سنگرهای اجتماعی و استراحت. سنگرها باید مستحکم شوند، حتی سنگرهای نگهبانی. در کنار هر سنگر باید مخزن مهمات در نظر گرفته شود. با یک پوشش مناسب.دوم منطقه باید بهداشتی شود. همه موظف می‏شوند اطراف خود و حتی آن طرف خاکریز را به هنگام غروب تمیز کنند. هیچ زباله و آشغالی نباید در اطراف دیده شود. مواد اضافی و زباله‏ها باید کمی‏دورتر و در زیر خاک دفن شوند. سوم تشکیل کلاسهای قرآن و معارف که هر کس دوست دارد شرکت می‏کند. بیشتر بچه‏ها شرکت می‏کنند، یادداشت بر می‏دارند و در ساعتهای دیگر با نامه نوشتن و کتاب خواندن و مهر نماز ساختن خود را سر گرم می‏کنند.

وظایف مسئول دسته هم مشخص است. اما مهمترین کار ایجاد هماهنگی و

صمیمیت بین نیروهاست. باید مسائل را توضیح دهد و مشکل نیروها را حل کند. بیشتر از همه تلاش کند و یک الگوی مناسب برای نیروهایش باشد.

این سرزمین تشنه ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام است. بسیجی باید در این شرایط برای خود کلاس درس بگذارد و مقدمات سربازی امام زمان را طی کند. شجاع و هوشیار و مطیع باشد.

بارها اتفاق می‏افتد که بچه‏ها نوبت نگهبانی خود را انجام می‏دهند و از روی صدق و اخلاص یک نوبت دیگر نگهبانی را به پایان می‏برند و گاه این ایثار سه نوبت نگهبانی را شامل می‏شود. تو می‏خوابی و منتظر می‏مانی که ساعت یک نیمه شب برای نگهبانی بیدارت کنند. ولی چشمان تو با صدای ملکوتی قرآن و قبل از نماز باز می‏شود. سراسیمه از جا بر می‏خیزی، پاس بخش را می‏یابی، اما قبل از هر سخنی او می‏پرسد: «خوب خوابیدی؟» و باز قبل از اینکه پاسخ بدهی. می‏گوید: «امیر به جای تو نگهبانی داد…»

خیلی از اوقات وقتی منطقه شلوغ است و گلوله‏های سرگردان رد و بدل می‏شود، بچه‏ها کارهای بیرون از سنگر را به عهده می‏گیرند و اجازه نمی‏دهند کس دیگری در معرض خطر قرار گیرد.