جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حسینیه، حسین و عزاداری

زمان مطالعه: 5 دقیقه

کمتر روزی است که اتفاق خاصی در گردان نیفتد. البته این اتفاق نباید همیشه غیرطبیعی باشد، بلکه منظور این است که هر روز گردان مثل یکدیگر نیست و هر روز برنامه‏ای جدید برای نیروهای گردان پیش می‏آید.

یکی از این رویدادهای جالب، همراهی و همکاری نیروهای گردان برای ساخت امکانات و وسایل برای گردان است. مثل ساخت حسینیه و محوطه‏ی صبحگاه و جمع‏آوری زباله‏ها و…

از روزی که گردان به اردوگاه منتقل شده، مسئولان و نیروها در فکر ساخت یک حسینیه هستند. تا به حال چند طرح مختلف به تبلیغات ارائه شده ولی هنوز نمازها و مراسم بر روی مقداری موکت در وسط محوطه انجام می‏شود و شکل یک محل مناسب را به خود نگرفته. خصوصا هنگامی که باد می‏وزد کار مشکل می‏شود. همچنین شبها، نماز شب‏خوانها بیشتر دوست دارند در محل مسقف و پوشیده و محدودی نماز بخوانند.

خلاصه، امروز تصمیم گرفته شد و قرار شد با کمترین هزینه، حسینیه ساخته شود. هر دو خودرو گردان به شهر رفته و با تعداد زیادی چوب و الوار بازگشته‏اند. چوبها توسط نیروهای مشتاق خالی شد. همه‏ی آنها یک اندازه نیستند.

مسئول دسته‏ی دو، هماهنگ کننده‏ی جریان است. گویی تمام طرح و نقشه مربوط به خود اوست. شاید حدود نصف نیروهای گردان منتظر دستور هستند. بیلها در زمین فرو می‏رود و در اندک زمانی محوطه‏ی زیرین حسینیه صاف و هموار می‏شود. سپس بر روی خاک زیر و رو شده آب می‏پاشند و روی آن فشار می‏آورند تا سفت و محکم شود.

حالا نوبت پایه‏ها و خرکهای این بنای ابتدایی است. چند چاله و گودال در اطراف محوطه‏ی موردنظر حفر می‏شود و تعدادی از چوبها به موازات یکدیگر در زمین کاشته می‏شود. در وسط محوطه هم یک ردیف چوبهایی کار گذاشته می‏شود که نسبت به چوبهای اطراف کمی بلندتر هستند. چند نفر هم روی این ستونهای چوبی رفته و تیرکهای افقی را کنار یکدیگر می‏چینند و انسان را به یاد فیلم » محمد رسول الله » می‏اندازد. آنگاه که رسول الله (ص) تصمیم گرفت مسجد قبا را با حداقل امکانات در مدینه بنا کند تا پایگاه سیاسی و نظامی و علمی و دینی شود. اینجا هم مقداری چوب و میخ در حال شکل‏دهی به حسینیه‏ی گردان است تا پس از این شاهد راز و نیازهای خالصانه‏ی رزمندگان اسلام باشد. تعاون و همکاری در حد اعلا وجود دارد. یک نفر می‏گوید و دیگران هم عمل می‏کنند. گاهی اوقات نیز بچه‏ها چیزی به ذهنشان می‏رسد و مطرح می‏کنند.

چند ساعت بعد اسکلت حسینیه برپا شده و چوبهای تراشیده شده و سفید، آماده پوشیدن لباس و تنپوش می‏شوند. کمی آنطرفتر چند نفر مشغول دوختن زیرانداز چادرها به یکدیگرند. زیرانداز چادرها صاف و بزرگ است و می‏توان هر چند تا از آنها را به وسیله‏ی سوراخها و حلقه‏هایی که در اطراف آنها تعبیه شده به یکدیگر وصل کرد و یک چادر بزرگ و دلخواه به وجود آورد.

حالا نوبت انداختن این چادر بزرگ بر روی این اسکلت چوبی است. تمام تلاشها به کار گرفته می‏شود و بیلها به زیر چادر می‏رود و چادر کم‏کم جلو می‏رود تا آنکه تمام سقف و اطراف حسینیه را می‏پوشاند. یعنی چادر از بالا بر روی سقف قرار گرفته و به اطراف نیز آویزان شده. حالا محوطه‏ی مسقفی به وجود آمده

و می‏توان به این فضای 400 متری گفت حسینیه.

بچه‏ها خیلی زحمت کشیده‏اند و عرق از سر و روی آنها سرازیر است ولی وقتی می‏بینند که حسینیه حاضر شده، خستگی از تنشان خارج می‏شود. کمی دورتر می‏روند و با لبخند به آن نگاه می‏کنند اما گویی تازه اول کار است. چادرها باید از بیرون محکم شود که وقتی باد می‏آید تکان نخورد. پس طناب و سنگ به کار گرفته می‏شود و چادرها را محکم به زمین می‏بندند. وارد حسینیه‏ی تازه تأسیس می‏شوی. خنک و تازه است. فکر می‏کنی کوچک است ولی وقتی در آن قدم بزنی و در ذهن خود صفوف نماز را ترسیم کنی، می‏بینی برای 400 نفر کافی است.

یک ردیف جعبه‏ی مهمات جلوی در ورودی چیده می‏شود تا کسی با پوتین و کفش وارد نشود. و نظافت آن مثل مساجد و حسینیه‏های شهرها پاک و مطهر باقی بماند. داخل حسینیه هم با چند موکت و پتو فرش می‏شود.

حالا نوبت محراب و منبر است. سمبل تقدس. نشانه بحث و وعظ. گودالی به اندازه‏ی محراب کنده می‏شود و با یک پتوی سیاه اطراف آن را می‏پوشانند تا از ریزش خاک جلوگیری کند.

چند جعبه مهمات را به صورت پله‏ای روی یکدیگر سوار می‏کنند و با میخ و تخته آن را محکم می‏کنند. آن را نیز با یک پتوی سیاه و ساده می‏پوشانند و در گوشه‏ای از حسینیه قرار می‏دهند. نمی‏دانم عود از کجا آمد. ناگهان بود عود و اسپند و صدای صلوات مطهرکننده‏ی حسینیه شده و انسان خود به خود احساس می‏کند باید با وضو در اینجا بایستد.

برق شادی و خوشحالی در چشمان بچه‏ها برق می‏زند و خشنود از ساخت حسینیه گردان می‏شوند تا سریع برای نماز ظهر حاضر شوند. چادر تبلیغات هم راهی برای ورود به حسینیه باز می‏کند و خیلی زود بوق و بلندگوها وصل می‏شود و صدای مؤذن، از داخل حسینیه همه را به نماز می‏خواند.

چقدر زیباست، مسجدی که با کمترین امکانات و با دست و بازوی توانای

رزمندگانی ساخته شود که می‏خواهند برای احیای همین مساجد با دشمن خود پیکار کنند. چقدر مقدس است نمازی که از آب وضو و عرق حاصل از خستگی مربوط به ساخت این حسینیه خوانده می‏شود.

اکثر گردانها دارای حسینیه‏اند و علاوه بر اقامه‏ی نماز جماعت و مراسم عزاداری، از آن به عنوان محل گردهمایی نیز استفاده می‏کنند. هر گردانی با توجه به امکاناتش حسینیه‏اش را ساخته. یکی کوچک و یکی بزرگ. یکی با چوب و دیگری با بلوک سیمانی و تعدادی نیز با چادرهای پیوسته. اما آنچه که در همه‏ی آنها دیده می‏شود، صفا و سادگی است. این حسینیه‏ها بهترین شاهد برای خلوص و پاکی رزمندگان است. هیچ یک از آنها سکوت و خلوتی را نمی‏بینند. نماز بالاترین فریادست. نماز شب بهترین راه برای سلوک الی الله است. سینه‏زنی و عزاداری تجلی تولی و تبری است. گریه‏های شبانه عشق می‏آورد. تلاوت قرآن قلب را در دین خدا ثابت و استوار می‏کند. هیچ گردانی بدون حسینیه نیست. اگر چنین باشد جهاد در راه عقیده از بین می‏رود. اینجا همه در راه اعتقادهای عمیق مذهبی سلاح به دست گرفته‏اند. اینجا کسی تک بعدی نیست. اینجا کسی فقط ملی‏گرا نیست. ما کماندوهای بی‏ایمان نیستیم. ما مسلمانان رزمنده‏ایم. حسینیه یعنی نماز یعنی نیاز، یعنی گریه، اشک، اطاعت، اسارت، شهادت، رفتن به میدان و دیگر برنگشتن، حسینیه یعنی سقایی تشنگان، یعنی شاهد آتش‏سوزی خیمه‏ها، یعنی نی، یعنی تلاوت قرآن. حسینیه یعنی قیام، یعنی نوای غربت، یعنی فدای خدا شدن، حسینیه یعنی یا خدا، یا علی، یا حسین، یا زهرا، یا زینب، یا عباس، یا مهدی. حسینیه یعنی تن بی‏سر، سر بی‏تن. حسینیه یعنی پوتین، لباس رزم، کوله‏پشتی، فانسقه، بند حمایل، نارنجک، فشنگ و انفجار، حسینیه یعنی رزم شبانه، سکوت در شب، ستون نظامی، حرکت، رفتن و حمله.

هیچ رزمنده‏ای نیست که حسینیه را نشناسد. هیچ مسلمانی نباید از حسینیه دور باشد. هر کس از حسینیه جداست، مسلمان نیست. حسینیه مأمن مردان خداست. هیچ مردی نیست که حسینیه را ندیده باشد. اصلا کسی که با حسینیه

بیگانه است، مرد نیست. باید مردانه زیست پس بهتر است با حسینیه زندگی کرد. باید حسینیه را ساخت و در آن زندگی کرد و برای آن مرد.

حسینیه محل شروع جهاد و ایمان است. حسینیه‏ای یعنی انسان مسلمان، مسلمان بهشتی. پس ای حسینیه تو شاهد باش که این مردان، برای تو آمده‏اند و برای تو می‏روند و برای تو می‏جنگند. حسینیه! چهره‏ی این جوانان را خوب به خاطر بسپار و تو شاهد باش که اینها آمده‏اند و می‏روند و تنها خاطره‏ای از آنها باقی خواهد ماند.

هر گردان باید حسینیه‏ای داشته باشد. پس چه فرق می‏کند که این محل از چه ساخته شده باشد. مهم این است که همه‏ی آنها رو به قبله‏اند و مردان خدا را در آغوش می‏گیرند. حسینیه روح نبرد است.