زمانى که ولید بن عقبه، حاکم مدینه، از امام حسین «علیهالسلام» مىخواهد تا با یزید بیعت کند. امام «علیهالسلام» مىفرماید:
أیها الامیر نحن اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و مهبط الرحمة بنا فتح الله و بنا یختم…. (1).
»اى امیر! ما خاندان نبوت و رسالت، محل تردد فرشتگان و مهبط نزول رحمت هستیم؛ خداوند متعال (هستى) را به ما آغاز کرد و به واسطهى ما به پایان مىرساند.»
براستى بیانى که از این گویاتر و زیباتر پیدا نمىشود که «حقیقت ولایت» را به عنوان باب افتتاح عالم هستى به اثبات برساند. رحمت واسعهى الهى، که بر هیاکل همهى موجودات اعم از عالم عقول و ارواح و اجسام احاطه دارد (برحمتک التى وسعت کل شىء) محل نزولش آسمان ولایت است و اعیان و حقایق وجودى، با لباس ولایت پا به عرصهى هستى نهادند و با ولایت، خلع وجود امکانى مىشوند:
ما عدم بودیم و در هست آمدیم
با گل روى حسین مست آمدیم
همچو نورى بىحجاب آمد حسین
در جهان چون آفتاب آمد حسین
همچنین هنگامى که امام حسین «علیهالسلام» در مقابل لشکر عمر بن سعد ایستاده بود، در قالب ابیاتى خود را چنین معرفى مىکند:
انا ابنعلى الطهر من آل هاشم
کفا بى بهذا مفخرا حین افخر
و جدى رسول الله اکبر من مشى
و نحن سراج الله فى الخلق یزهر
و فاطم امى من سلالة احمد
و عمى یدعى ذا الجنا حین جعفر
و فینا کتاب الله انزل صادقا
و فینا الهدى و الوحى بالخیر یذکر
و نحن امان الله للناس کلهم
نسر بهذا فى الانام و نجهر
و نحن ولاة الحوض نسقى ولاتنا
بکاس رسول الله ما لیس ینکر (2).
باب من باشد على مرتضى
افتخارم جد پاکم مصطفى
مادر من از سلال احمد است
جلوهى فیض خداى سرمد است
ما سراج حق شدیم اندر نهان
مظهر نور خداییم در جهان
حوض کوثر مادرم زهرا بود
آب او جارى درون ما بود
شد ولایت چشمهى آب حیات
هر که نوشیدش بود اهل نجات
در جهان هر ذره را جان مىدهیم
هر چه استدعاى اوست آن مىدهیم.
آرى ولایت، حقیقتى سارى و جارى در هیاکل همهى موجودات است و فیض وجود، از مجراى ولایت نصیب همهى اشیاى عالم مىشود. بىدلیل نیست وقتى امام حسین علیهالسلام اعمال حج را ناتمام مى گذارد و از مکه خارج مىشود، کعبه گریبان چاک مىزند و در برابر امام حسین «علیهالسلام» که روح و حقیقت کعبه است، چنین کرنش مىکند:
کعبه را گر شأن و عزت دادهاند
آبش از عشق ولایت دادهاند
روح کعبه در ولایت خفته است
این حقیقت را محمد (ص) گفته است
کعبه در نزدش گریبان چاک کرد
شکوهها از حاجى ناپاک کرد
گفت! چرا مردم ز روحم غافلند!
کشتىام سازند ز نوحم غافلند
سنگر بىجانم حسین! جانم تویى
در دو عالم نور تابانم تویى
1) شیخ مفید: الارشاد، ص 200.
2) شیخ عباسى قمى: منتهىالآمال، ص 469.