با عنایت به این که انگیزهى دفاعى در پرتو اعتقاد و عشق صادق به خداى متعال بارور مىشود، و جوهر مقاومت و حماسه نیز با تجلى قدرت خدا در اراده و قلب
انسان مجاهد و مدافع تکون مىیابد، باید بپذیریم که هویت دفاعى در فرهنگ جامعه نیز تنها در مدار خداباورى تحقق پیدا مىکند. آنچه را که خداوند متعال از بندگانش به عنوان مظهر اسماء فعلى خود انتظار دارد، تبلور حضور خدا در زندگى فردى و اجتماعى است. آنانى که دین را مقولهاى فردى تصور مىکنند و ادارهى جامعه را با پیشفرضها و اقتضائات جمعى به دست تجربهها و فهمهاى نوظهور در هر عصرى مىسپارند، با الفباى خداشناسى بیگانهاند. خداوند متعال انسان را به عنوان خلیفه برگزید تا معرف حضور خدا در همهى ابعاد زندگى باشد و نه تنها خود صبغهى الهى بگیرد، بلکه باید همه چیز را رنگ و بوى خدایى بخشد و همگان در رفتار و کردار او، خدا را ببینند. مأموریت اصلى انبیاء و سفراى الهى، خدایى ساختن جامعه و بشریت بوده است. آنانى که به بهانهى علمى کردن سازمان زندگى بشر، قصد حذف خدا یا کم رنگ کردن حضور او را در زندگى فردى و اجتماعى دارند، در واقع قافلهى بشرى را به قهقرا سوق مىدهند. اگر دینزدایى با حربهى علم و تمدن ادامه یابد، روزى فراخواهد رسید که انسان تهدیدى جدى علیه انسان خواهد شد و با دست خود، جامعه بشرى را با بمبهاى «ایسم» متلاشى خواهد کرد.
متأسفانه روشنفکران جوامع دینى نیز با طرح مسائلى انحرافى نظیر: «دین در تعارض با علم و تمدن است«، دوران حکومت دینى به پایان رسیده است» و مسائلى از این قبیل، از درون جوامع دینى به تخریب مبانى و پایههاى دین برآمدهاند و تئورى شکستخوردهى «سکولاریسم» و «پلورالیسم» را با آب و رنگى تازه به جوامع خود عرضه مىکنند.
خطر دیگرى که از این نیز مهمتر است، عملکرد دینداران بىعملى است که عافیتطلبى و دنیاخواهى را در پرتو تظاهر دینى جستجو مىکنند؛ نه در دعوى، انسانهایى صادقند و نه در دلیل، تحقیق. اسم دین را به صد زبان مىآورند؛ اما رسم دین را نابود مىکنند.
صاحبان دلیل هم آن چنان دین و خداشناسى را پیچیده کردهاند که دست یافتن به معرفت حقیقى، بزودى براى هر کسى ممکن نیست. طرح مسائل غامض فلسفى و براهین عقلى، بسیارى از ذهنها را از حوزه معرت دینى دور کرده است. تا به دام تسامحگرایانى گرفتار آیند که دین را در دو کلمهى «پذیرش» و «تحمل» خلاصه کردهاند.
اینک وظیفهى ما در برابر این جریانات گوناگون که یک هدف را نشانهى گرفتهاند و تنها به «حذف خدا از زندگى مردم» مىاندیشند، آن است که خداباورى را در جوامع عینیت بخشیم، بویژهى در نظام جمهورى اسلامى که اساس و محور آن. خدا و ارزشهاى متعالى اسلام است.
ما باید خداى «قریب«، «مجیب«، «شهید» و «شاهد» رابا همان اوصافى بشناسیم که خود را معرفى کرده است و باور کنیم که عالم محضر اوست و ما همه از مظاهر اوییم؛ او همه جا هست و هیچ چیز را نمىیابى که از دایرهى علم و قدرت خداى متعال خارج باشد. در این میان، تکلیف ما، کشف خویش در این محضر است. خداوند متعال در قرآن کریم خود را «گواه و شاهد هستى» نامیده است. و اصالت حضور را به خود اختصاص داده است که نمونههایى از آن عبارتند از:
قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب. (1).
و نیز:
و اتقین الله إن الله کان على کل شىء شهیدا (2).
و همچنین فرمود:
أو لم یکف بربک أنه على کل شىء شهید (3).
به طورى که ملاحظه مىشود، خداوند متعال به رسولش مىفرماید:
»آیا گواهى من شما مردم را کفایت از دلیل نمىکند؟»
ما باید معرفتشناسى را از خدا آغاز کنیم و او را به عنوان واقعیت هستى، مبناى معرفتشناسى قرار دهیم. به عبارت دیگر، باید از علت به معلول برسیم؛ معلولى که خود مظهر خدا و عین وابستگى به علت است. مظهر خود جلوهى ظهور حق است و لذا هیچ گاه از حق دلیل حضور مطالبه نمىکند. زیرا جلوه خود دلیل بر وجود ذى جلوه است. جلالالدین مولوى، این واقعیت را در قالب تمثیلى زیبا بیان کرده است: وقتى مادر به طفلش مىگوید بیا تا شیرت دهم، طفل از او دلیل نمىخواهد؛ زیرا طفل بودن، خود داشتن مادر و نوشیدن شیر را ایجاب مىکند:
یا به طفل شیر مادر بانگ زد
که بیا من مادرم هان اى ولد
طفل گوید مادرا حجت بیار
تا که با شیرت بگیرم من قرار
البتهى رابطهى ما با خدا، فراتر از رابطهى طفل با مادر است. ما عین وابستگى به خدا و ظهور او هستیم. و خداوند هیچ گاه براى وجود خود، از بشر تقاضاى دلیل نکرده است؛ زیرا خود دلیل بر وجود خویش است. مولاى موحدان على «علیهالسلام» در دعاى شریف صباح مىفرماید:
یا من دل على ذاته بذاته
»اى کسى که خود گواه بر خویشتن است.»
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وى روى متاب
همچنین امام سجاد «علیهالسلام» در دعاى شریف ابوحمزهى ثمالى مىفرماید:
بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک لو لا انت لم ادر ما انت
»ترا با تو شناختم و تو دلیل و راهنماى من بر خورد هستى و تو مرا به سوى خود دعوت کردى. اگر تو نبودى. نمىدانستم تو کیستى.»
محقق را که وحدت در شهود است
نخستین نظره بر نور وجود است
دلى کز معرفت نور صفا دید
به هر چیزى که دید اول خدا دید
بنابراین، ما باید خدامدار زندگى کنیم؛ در غیر این صورت، اعتقاد صرف و شعار مسلمانى منهاى عمل، مقبول اسلام نیست، به طورى که خداوند متعال این شیوه از مسلمانى را در قرآن کریم محکوم مىکند و مىفرماید:
و من الناس من یعبد الله على حرف، فإن اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین. (4).
»و کسانى از مردم هستند که تنها با حرف، خدا را بندهاند و اگر خیرى از این بندگى به آنها برسد، خود را دیندارى مطمئن مىبینند و اگر فتنهاى به آنها رو کند، منقلب مىشوند و خسران دنیا و آخرت نصیب چنین بندگانى است.» براستى که قرآن حال و روز ما را چه زیبا ترسیم مىکند. عدهاى دین و خداخواهى
را براى دنیا و تأمین آسایش خود مىخواهند. دینى که عافیت و رفاه بیاورد. به دور آن گردش مىکنند؛ اما وقتى تهاجم اندیشههاى ضد دینى را مىبینند، نه تنها مرد مبارزه و میدان نیستند؛ بلکه تغییر چهره مىدهند تا شاید قافله جدید براى آنها ارمغان دنیوى بهترى بیاورد. آنها دین را براى زندگى مىخواهند؛ نه زندگى را براى دین.
بدین ترتیب، ما باید براى تحکیم فرهنگ و ارزشهاى دینى، عرفان و معرفت شهودى را به متن زندگى خود وارد کنیم و هویت ملى و دینى خود را در خدامدارى و خدایى ساختن جامعه شکل دهیم؛ به گونهاى که رفتار و کردار و معاشرت و مشورت ما با دیگران، رنگ و بویى خدایى داشته باشد و مردم از دیدن ما و رفتار ما به یاد خدا بیفتند و آثار عبودیت و بندگى را در ما مشاهده کنند. این اولین و مهمترین رکن فرهنگسازى در جامعهى دینى است. به عبارت دیگر، خداسالارى باید جایگزین خودسالارى و دنیاسالارى شود؛ در غیر این صورت، مصداق روشن آیهى فوق خواهیم بود که خداپرستى و دیندارى، تنها لقلقهى زبان است نه حضور خدا در روح و جان.
امام راحل (ره(، به دلیل آن که خداباورى با روح و جانش آمیخته شد، آن گونه در عصر مخوف دینزدایى درخشید و چون خود را در محضر ربوبیت مىدید، فرمود: «عالم محضر خداست؛ در محضر خدا، معصیت نکنید.» حدود این محضر از خدا به سوى خداست و کسانى که در این محدوده سیر مىکنند، منطقى استوار و بنیانى مرصوص دارند و هیچ قدرتى، یاراى مقابله با آنان را ندارد؛ چنانچه امام راحل (ره) فرمودند:
»منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنین، منطق قرآن است. انا لله و انا الیه راجعون» با این منطق، هیچ قدرتى نمىتواند مقابله کند.» (5).
1) سورهى رعد، آیهى 43.
2) سورهى احزاب، آیهى 55.
3) سورهى فصلت، آیهى 53.
4) سورهى حج آیهى 11.
5) صحیفه نور، ج 15، ص 112.