یکى از عوارض زیانبار دنیاخواهى و حب نفس در انسان فرار از مرگ است؛ زیرا شجاعت و فداکارى که جوهر دفاع را تشکیل مىدهد، در سایهى خدامحورى و شهادتطلبى به دست مىآید؛ اما زمانى که به جاى خدا، دنیا و جاى شهادتطلبى، خودخواهى در دل انسان بنشیند، طبعا استقبال از مرگ را که لازمهى فرهنگ دفاع است، به پدیدهاى شوم و هولانگیز مبدل مىکند.
دشمنان اسلام همواره با استفاده از حربهى دنیاخواهى و رفاهطلبى، انگیزهى دفاع از اسلام و ارزشها را در مدافعان و انقلابیون تضعیف کرده، در نهایت، جبههى فرهنگى دفاع را به طور کلى متلاشى نمودهاند. تاریخ مجاهدت مسلمانان در جبههى مولاى متقیان على «علیهالسلام» و ترغیب معاویه و عمالش به رفاه و آسایش و فریب مردم با طلا و دینار، تجربهى روشنى را در دسترس ما قرار مىدهد تا با هوشیارى ملت شهیدپرور، بویژه مدافعان اصلى نظام جمهورى اسلامى، از تکرار آن جلوگیرى به عمل آید.
در این جا تنها به ذکر یک نمونه از آنچه که آفت فرهنگ دفاع در عصر مولاى متقیان بوده است، بسنده مىکنیم.
حضرت على «علیهالسلام» پس از جنگ با خوارج در نهروان، یاران خود را به جنگ با مردم شام امر فرمود و دستور داد که در «نخیله«، بیرون شهر کوفه، گرد آمده، خود را براى جنگ آماده کنند و کمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند. آنان سخنان حضرت را پیروى نکرده و پنهانى داخل کوفه شدند و آن بزرگوار را با تعدادى از یارانش در آنجا تنها گذاشته، پایگاه نظامى را خالى کردند. آنان که به کوفه رفتند، برنگشتند و آنان که مانده بودند، تابع فرمان حضرت نبوده، براى جنگ آمادگى نداشتند. از این جهت، على «علیهالسلام» به کوفه مراجعت کرد. براى مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد ترغیب نمود؛ اما مردم اطاعت نکردند. چند روى بدین منوال گذشت تا این که آن حضرت، مردم را گرد آورد و پس از حمد و ثناى خداى متعال فرمود:
»من از شما دلتنگ و نگران مىباشم و از ملامت کردن شما رنجیده گشتهام. آیا در عوض زندگانى ابدى، به زندگانى موقت دنیا خوشنود هستید و به جاى عزت و بزرگى، تن به ذلت و خوارى دادهاید؟ وقتى شما را به جنگ با دشمن فرامىخوانم، چشمهایتان در
حدقه دور مىزند؛ گویا به سختى مرگ و رنج مبتلا شدهاید که راه گفت و شنود شما با من بسته و در پاسخ به سخنانم، حیران و سرگردانید؛ مانند آن که عقل از شما زائل گشته و دیوانه شدهاید. هچ وقت شما براى من نه امین و درستکار هستید و نه سپاهى قابل اعتماد و نه یاران توانایى که نیازمند شما گردم. مثل شما همانند شترهایى است که ساربانهایشان ناپیدا هستند. چون از طرفى گرد آیند، از طرف دیگر پراکنده شوند.
به خدا سوگند! شما به هنگام برافروخته شدن آتش جنگ بد مردمى هستید. با شما مکر و حیله مىکنند؛ اما شما حیله نمىکنید. شهرهاى شما را تصرف مىنمایند و شما خشمگین نمىشوید. دشمن به خواب نمىرود و شما را خواب غفلت ربوده و فراموشکار هستید. سوگند به خدا! مغلوبند کسانى که براى جلوگیرى از دشمن، با یکدیگر همراهى نمىکنند. سوگند به خدا! گمان مىکنم اگر جنگ شدت یابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن، از پسر ابوطالب جدا خواهید شد. سوگند به خدا! آن که دشمن را به طورى بر خود مسلط کند که گوشش را بدون این که چیزى بر استخوان باقى بماند، بخورد و استخوان را شکسته و پوست از تنش جدا سازد، مردى است ناتوان و زبون«.
تا این که در ادامهى خطبه فرمودند:
فأما أنا فو الله دون أن أعطى ذلک ضرب بالمشرقیة تطیر منه فراش الهام و تطیح السواعد و الأقدام و یفعل الله بعد ذلک ما یشاء (1).
»و اما من، به خدا سوگند! پیش از آن که به دشمن فرصت و توانایى دهم، با شمشیر مشرفى (2) چنان به او خوهم زد که ریزه استخوانهاى سر او بپرد و بازوها و قدمهایش قطع شود و پس از کوشش من، اختیار فتح و پیروزى با خداست.»
به طورى که در این خطبه ملاحظه مىشود، مولاى متقیان على «علیهالسلام» علت روى گردانى مردم از دفاع و جهاد با دشمن را، در چند چیز مىداند که عبارتند از:
1 – دلبستگى به دنیاى ناپایدار و فراموشى زندگانى ابدى و پایدار
2 – ترس از مرگ که موجب فرار آنان از صحنههاى خطر مىشود؛ زیرا جوهر جهاد و مبارزه، در کف اخلاص نهادن مال و جان و تقدیم آن به خداى متعال است.
3 – بیزارى از رنج و سختیهاى ناشى از جنگ و علاقمندى به رفاه و آسایش؛ اگر چه با خوارى سازش همراه باشد.
4 – عدم تشخیص مصالح فردى و اجتماعى، به لیل تأثیر سوء دنیاگرایى در عقل و اندیشهى افراد جامعه.
5 – امین و صادق نبودن به فرامین امام و رهبرى جامعه و لوث شدن اطلاعات و رابطهى رهبرى و مردم؛ و به دلیل تأثیر ناصواب امیال دنیایى و نفسانى و عدم درک و تحلیل درست قضایاى اجتماعى و سیاسى.
و اما آثار سوء و آفات فقدان انگیزهى دفاعى از دیدگاه مولاى متقیان على «علیهالسلام» را مىتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
الف: طمع دشمن در حمله به فرهنگ و موجودیت جامعه را تقویت مىکند.
ب: به صورت فزایندهاى گستاخى و طرح نقشههاى خائنانه و شیوع شایعات را از سوى دشمنان افزایش مىدهد.
ج: وحدت و استحکام جامعه را متزلزل کرده، مردم را نسبت به پیامد توطئههاى دشمن بىتفاوت مىسازد.
د: صداقت و امانت و درستکارى از بین مىرود و مردم نسبت به یکدیگر بىاعتماد مىشوند؛ بویژه نظرات و قضاوتها در مورد مسؤولان و نیروهاى نظامى متفاوت مىشود.
ه. امنیت و ثبات سیاسى و روانى در جامعه ضعیف مىشود و در نهایت، ضربهپذیرى آن در برابر حملات دشمنان افزایش مىیابد.
و: توان دفاعى کشور ضعیف گشته، مردم نسبت به سرنوشت جامعهى خود بىاعتنا مىشوند. هر کسى براى حفظ موقعیت خود دیگرى را مورد تهدید قرار مىدهد و هنگامى که افراد یک جامعه، تهدید علیه یکدیگر به حساب آیند، دشمن خود را براى وارد ساختن ضربه نهایى آماده مىکند.
1) نهجالبلاغه، خطبهى 34.
2) »مشرف» جایى است که شمشیر ساخت آن، معروف بوده است.