جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ترس از مرگ

زمان مطالعه: 4 دقیقه

یکى از عوارض زیانبار دنیاخواهى و حب نفس در انسان فرار از مرگ است؛ زیرا شجاعت و فداکارى که جوهر دفاع را تشکیل مى‏دهد، در سایه‏ى خدامحورى و شهادت‏طلبى به دست مى‏آید؛ اما زمانى که به جاى خدا، دنیا و جاى شهادت‏طلبى، خودخواهى در دل انسان بنشیند، طبعا استقبال از مرگ را که لازمه‏ى فرهنگ دفاع است، به پدیده‏اى شوم و هول‏انگیز مبدل مى‏کند.

دشمنان اسلام همواره با استفاده از حربه‏ى دنیاخواهى و رفاه‏طلبى، انگیزه‏ى دفاع از اسلام و ارزشها را در مدافعان و انقلابیون تضعیف کرده، در نهایت، جبهه‏ى فرهنگى دفاع را به طور کلى متلاشى نموده‏اند. تاریخ مجاهدت مسلمانان در جبهه‏ى مولاى متقیان على «علیه‏السلام» و ترغیب معاویه و عمالش به رفاه و آسایش و فریب مردم با طلا و دینار، تجربه‏ى روشنى را در دسترس ما قرار مى‏دهد تا با هوشیارى ملت شهیدپرور، بویژه مدافعان اصلى نظام جمهورى اسلامى، از تکرار آن جلوگیرى به عمل آید.

در این جا تنها به ذکر یک نمونه از آنچه که آفت فرهنگ دفاع در عصر مولاى متقیان بوده است، بسنده مى‏کنیم.

حضرت على «علیه‏السلام» پس از جنگ با خوارج در نهروان، یاران خود را به جنگ با مردم شام امر فرمود و دستور داد که در «نخیله«، بیرون شهر کوفه، گرد آمده، خود را براى جنگ آماده کنند و کمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند. آنان سخنان حضرت را پیروى نکرده و پنهانى داخل کوفه شدند و آن بزرگوار را با تعدادى از یارانش در آنجا تنها گذاشته، پایگاه نظامى را خالى کردند. آنان که به کوفه رفتند، برنگشتند و آنان که مانده بودند، تابع فرمان حضرت نبوده، براى جنگ آمادگى نداشتند. از این جهت، على «علیه‏السلام» به کوفه مراجعت کرد. براى مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد ترغیب نمود؛ اما مردم اطاعت نکردند. چند روى بدین منوال گذشت تا این که آن حضرت، مردم را گرد آورد و پس از حمد و ثناى خداى متعال فرمود:

»من از شما دلتنگ و نگران مى‏باشم و از ملامت کردن شما رنجیده گشته‏ام. آیا در عوض زندگانى ابدى، به زندگانى موقت دنیا خوشنود هستید و به جاى عزت و بزرگى، تن به ذلت و خوارى داده‏اید؟ وقتى شما را به جنگ با دشمن فرامى‏خوانم، چشمهایتان در

حدقه دور مى‏زند؛ گویا به سختى مرگ و رنج مبتلا شده‏اید که راه گفت و شنود شما با من بسته و در پاسخ به سخنانم، حیران و سرگردانید؛ مانند آن که عقل از شما زائل گشته و دیوانه شده‏اید. هچ وقت شما براى من نه امین و درستکار هستید و نه سپاهى قابل اعتماد و نه یاران توانایى که نیازمند شما گردم. مثل شما همانند شترهایى است که ساربانهایشان ناپیدا هستند. چون از طرفى گرد آیند، از طرف دیگر پراکنده شوند.

به خدا سوگند! شما به هنگام برافروخته شدن آتش جنگ بد مردمى هستید. با شما مکر و حیله مى‏کنند؛ اما شما حیله نمى‏کنید. شهرهاى شما را تصرف مى‏نمایند و شما خشمگین نمى‏شوید. دشمن به خواب نمى‏رود و شما را خواب غفلت ربوده و فراموشکار هستید. سوگند به خدا! مغلوبند کسانى که براى جلوگیرى از دشمن، با یکدیگر همراهى نمى‏کنند. سوگند به خدا! گمان مى‏کنم اگر جنگ شدت یابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن، از پسر ابوطالب جدا خواهید شد. سوگند به خدا! آن که دشمن را به طورى بر خود مسلط کند که گوشش را بدون این که چیزى بر استخوان باقى بماند، بخورد و استخوان را شکسته و پوست از تنش جدا سازد، مردى است ناتوان و زبون«.

تا این که در ادامه‏ى خطبه فرمودند:

فأما أنا فو الله دون أن أعطى ذلک ضرب بالمشرقیة تطیر منه فراش الهام و تطیح السواعد و الأقدام و یفعل الله بعد ذلک ما یشاء (1).

»و اما من، به خدا سوگند! پیش از آن که به دشمن فرصت و توانایى دهم، با شمشیر مشرفى (2) چنان به او خوهم زد که ریزه استخوانهاى سر او بپرد و بازوها و قدمهایش قطع شود و پس از کوشش من، اختیار فتح و پیروزى با خداست.»

به طورى که در این خطبه ملاحظه مى‏شود، مولاى متقیان على «علیه‏السلام» علت روى گردانى مردم از دفاع و جهاد با دشمن را، در چند چیز مى‏داند که عبارتند از:

1 – دلبستگى به دنیاى ناپایدار و فراموشى زندگانى ابدى و پایدار

2 – ترس از مرگ که موجب فرار آنان از صحنه‏هاى خطر مى‏شود؛ زیرا جوهر جهاد و مبارزه، در کف اخلاص نهادن مال و جان و تقدیم آن به خداى متعال است.

3 – بیزارى از رنج و سختیهاى ناشى از جنگ و علاقمندى به رفاه و آسایش؛ اگر چه با خوارى سازش همراه باشد.

4 – عدم تشخیص مصالح فردى و اجتماعى، به لیل تأثیر سوء دنیاگرایى در عقل و اندیشه‏ى افراد جامعه.

5 – امین و صادق نبودن به فرامین امام و رهبرى جامعه و لوث شدن اطلاعات و رابطه‏ى رهبرى و مردم؛ و به دلیل تأثیر ناصواب امیال دنیایى و نفسانى و عدم درک و تحلیل درست قضایاى اجتماعى و سیاسى.

و اما آثار سوء و آفات فقدان انگیزه‏ى دفاعى از دیدگاه مولاى متقیان على «علیه‏السلام» را مى‏توان به شرح زیر خلاصه کرد:

الف: طمع دشمن در حمله به فرهنگ و موجودیت جامعه را تقویت مى‏کند.

ب: به صورت فزاینده‏اى گستاخى و طرح نقشه‏هاى خائنانه و شیوع شایعات را از سوى دشمنان افزایش مى‏دهد.

ج: وحدت و استحکام جامعه را متزلزل کرده، مردم را نسبت به پیامد توطئه‏هاى دشمن بى‏تفاوت مى‏سازد.

د: صداقت و امانت و درستکارى از بین مى‏رود و مردم نسبت به یکدیگر بى‏اعتماد مى‏شوند؛ بویژه نظرات و قضاوتها در مورد مسؤولان و نیروهاى نظامى متفاوت مى‏شود.

ه. امنیت و ثبات سیاسى و روانى در جامعه ضعیف مى‏شود و در نهایت، ضربه‏پذیرى آن در برابر حملات دشمنان افزایش مى‏یابد.

و: توان دفاعى کشور ضعیف گشته، مردم نسبت به سرنوشت جامعه‏ى خود بى‏اعتنا مى‏شوند. هر کسى براى حفظ موقعیت خود دیگرى را مورد تهدید قرار مى‏دهد و هنگامى که افراد یک جامعه، تهدید علیه یکدیگر به حساب آیند، دشمن خود را براى وارد ساختن ضربه نهایى آماده مى‏کند.


1) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 34.

2) »مشرف» جایى است که شمشیر ساخت آن، معروف بوده است.