جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سازمان مجاهدین خلق (منافقین)

زمان مطالعه: 15 دقیقه

سازمان مجاهدین خلق که گذشته از مشکلاتی که در مورد ارائه مبانی اعتقادی خود برای عامه مردم و هواداران تازه جذب شده با آن مواجه بود و تمامی شعارها و تبلیغات گمراه کننده‏اش بر علیه «امپریالیسم«، در برابر مواضع قاطع و آشتی‏ناپذیر امام خمینی و نیروهای خط امام بی‏رنگ شده بود، از اواخر سال 1358 به منظور سهم‏طلبی در ارکان قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران، فعالیت‏های فراوانی را انجام داد و اقدام به جذب نیرو و سازمان‏دهی گسترده و سراسری درسطح کشور کرد. با روی کار آمدن بنی‏صدر با توجه به «کیش شخصیت» وی، احتمال نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه از این طریق برای

رده‏های اصلی این سازمان فراهم گشت؛ هر چند ضربه‏ای که در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی از مردم دریافت کردند و رأی دهندگان به کاندیداهای مورد حمایت این سازمان رأی ندادند و از نظر سیاسی منافقین نتوانستند به دیگران (بیگانگان و گروهک‏های دیگر) اثبات کنند که «موفق شده‏اند سازمان مجاهدین خلق را از یک تشکیلات زیرزمینی به سازمانی توده‏ای مبدل سازند«، ناامیدی آنها را در کسب محبوبیت مردم افزایش داد. سازمان مجاهدین خلق پس از تحمل ضربات متعدد سیاسی از توده‏های مردم و مأیوس شدن از این که بتواند از سطوح پایین جامعه به کانون قدرت دست یابد تلاش و سمت و سوی سازمان را بر ورود به حاکمیت از بالا و از کانال بنی‏صدر متمرکز ساخت تا اعتماد بنی‏صدر و اطرافیانش را به سازمان جلب نماید.

رؤیای منافقین هنگامی تحقق می‏یافت که بنی‏صدر در مقام رئیس جمهور و فرماندهی کل قوا، با صدور احکام و فرامینی، رده‏های مختلف سازمان را در مشاغل و پست‏های حساس و کلیدی کشور، جایگزین نیروهای متعهد و مؤمن به انقلاب و پیرو خط امام سازد. از این رو گردهم‏آیی چهاردهم اسفند ماه 1359 در دانشگاه تهران و سخنرانی بنی‏صدر در آن جا در واقع نقطه اوج هماهنگی سازمان و بنی‏صدر محسوب می‏شد و نتیجه یک سال فعالیت سیاسی اطلاعاتی منافقین در این رابطه به نمایش گذاشته شد؛ اما موضع‏گیری حکیمانه امام خمینی در مورد این جریان، شیرینی این پیروزی را در کام بنی‏صدر – که از همین زمان آغاز شده بود – تلخ کرد و خشم و کینه سران سازمان را نسبت به امام و مردم و نیروهای خط امام مضاعف ساخت به گونه‏ای که مترصد فرصتی برای انتقام گرفتن از جریان و کسانی شدند که آنها را پس از تحمل زحمات طاقت‏فرسای بیش از یک ساله، از رسیدن به قدرت و حاکمیت مانع شده بودند. بدین ترتیب که منافقین در حالی که مغرورانه و با شادکامی جشن ائتلاف خویش با لیبرال‏ها را به عنوان گامی در راه رسیدن به حاکمیت تبیین کرده و برای دیگر گروه‏ها، راه‏کارهای رسیدن و حصول به این مرحله بزرگ را اعلام می‏نمودند، اقدام به سازمان‏دهی اعضا و هواداران خود در ابعاد مختلف می‏کردند.

منافقین با اتکا به بنی‏صدر و لیبرال‏ها آن قدر در زمینه قدرت و حاکمیت یافتن خود مطمئن بودند که امر سازمان‏دهی نظامی نیروهایشان برای «قیام رهایی‏بخش» را با سرعتی معمولی انجام می‏دادند، به گونه‏ای که در تحلیل‏های درون گروهی و حتی علنی‏شان نیز این مسئله را ابراز می‏نمودند که با توجه به هماهنگی‏های به عمل آورده شده سازمان با بنی‏صدر و امکان دست‏یابی به کانون‏های قدرت از آن طریق «دست یازیدن به راه حل نظامی برای رسیدن به قدرت، حرکتی زودرس و اقدامی شتاب‏زده قلمداد می‏گردد.«

نگاهی به بخش‏هایی از مصاحبه مسعود رجوی با نشریه «مجاهد«، ارگان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در اسفند 1359 چاپ و منتشر شد (مجاهد 114) این خوش‏بینی و به عبارت بهتر توهم را طی پاسخی که به اعتراض «سازمان پیکار» – گروه منشعب شده از سازمان منافقین که عقاید مارکسیستی و ضد دینی خود را علنی ساخته بود – داده، به روشنی مشخص می‏سازد. «سازمان پیکار» در نشریه 81 خود به نام «پیکار» که در آبان 1359 منتشر کرده بود در اعتراض به ائتلاف منافقین با لیبرال‏ها و خوش‏بینی آنها به این ائتلاف اعلام کرده بود:

»کمونیست‏های راستین… خواهان بر هم زدن صلح داخلی می‏باشند. آنان از صلح تحت حاکمیت بورژوازی نفرت دارند؛ این نفرت را به میان توده‏ها می‏برند؛ آنان از هر نارضایتی جرقه‏ای می‏سازند و از هر جرقه‏ای شعله‏ای درخشان به پا می‏کنند.» (1).

مسعود رجوی در پاسخ به اعتراض «دوستان تندروی» خود چنین می‏گوید:

»چه کسی گفته است که باید از هر نارضایتی و در هر شرایطی جرقه ساخت؟ آیا فکر نمی‏کنید که در همین حیص و بیص، خود کارخانه جرقه‏سازی هم خدای نکرده آتش بگیرد…» (2).

در ورای این پاسخ، بخش‏های دیگری از آن هم ذیلا آورده می‏شود. گذشته از توهم و خوش‏بینی رجوی به این که نقاط رخنه به درون هرم حاکمیت را یافته، حکایت از عدم آگاهی منافقین، لااقل در کوتاه مدت، برای ورود به فاز نظامی و قیام مسلحانه دارد. دقت در نحوه بیان استدلال‏ها، این واقعیت را بیش‏تر هویدا می‏سازد:

»… این ماجراجویی است اگر وقتی توده‏ها هنوز آگاه نشده‏اند ما به تعرض دست بزنیم چنانچه ما در رهبری توده‏ها در کاری که مخالف اراده آن‏هاست اصرار ورزیم، سرانجام با شکست روبه‏رو خواهیم شد و گرایش به شتاب‏زدگی «چپ» که عوامل ذهنی و عینی را ندیده می‏گیرد برای هر جنبش انقلابی فوق‏العاده زیان‏بخش است…

در کشوری که با 70 درصد بی‏سواد و سابقه بیش از نیم قرن دیکتاتوری و اختناق سازمان یافته که عمده‏ترین تاکتیک و برنده‏ترین سلاح مرتجعین آن عوام‏فریبی و تکیه بر ناآگاهی توده‏هاست، شما صرف‏نظر از مشتی بسیار اندک (و در موارد و نقاطی انگشت شمار) از روشن‏فکران چپ، از حمایت معنوی و مادی کدام طبقات یا اقشار و حتی صنف‏های اجتماعی برخوردارید که این چنین فرمان جنگ سراسری می‏دهید و یا مشتی مجاهدین را مماشات‏گرانه و در ردیف سازش و تسلیم توصیف می‏کنند…

مسئله این است که وقتی کسی مثل پیکار هیچ ابایی از هر گونه تعجیل در کار جنگ داخلی در همین لحظه حاضر ندارد، با کدام حساب‏گری و تناسب قوا، پیروزی انقلابیون را در آن تضمین می‏کند؟…» (3).

با وجود همه حساب‏گریهای منافقین، سقوط بنی‏صدر و هم فکران وی از رده‏های مسئولیتی در هیئت حاکمه بسیار زود هنگام‏تر از زمانی بود که رجوی و سازمان منافقین پیش‏بینی کرده بودند، لذا حرکت فاز نظامی سازمان که در شرایط پیش‏بینی شده می‏بایست ماه‏ها بعد به شکل قهرمانانه انجام یابد، به دلیل اقدامات فعالانه امام و نیروهای خط امام و حضور آگاهانه مردم در صحنه – که مجموعا منجر به افشا و طرد لیبرال‏ها از پست‏های کلیدی نظام جمهوری اسلامی ایران در آن برهه گردید – در 30 خرداد 1360 به حرکتی مذبوحانه و از روی انفعال مبدل گشت. این انفعال باعث شده بود که سازمان تنها ظرف بهار 1360 تغییرات استراتژی عملیاتی خود در قبال نظام را برای اعضا و هواداران خود توجیه نماید و این مدت کوتاه برای انجام کاری در این سطح، بسیار ناکافی بود طوری که بسیاری از عناصر سازمان، توجیه نشده وارد فاز نظامی و حرکات مسلحانه شدند و یکی از علل این که تعداد کثیری از دستگیرشدگان تواب شده و از منافقین اعلام برائت کردند در همین مسئله ریشه داشت و همچنین «مسئله‏دار شدن» تعداد دیگری از اعضا و هواداران در

حین ارتکاب به اعمال تروریستی و ضد مردمی طی مقطع زمانی خرداد تا مهر 1360 به نحوی که نمی‏توانستند آن گونه که دل‏خواه سازمان است قدرت سازمان بر علیه مردم را در انجام کشتار سبعانه افراد عادی و غیر مسلح به منصه ظهور برسانند و این همه نشان دهنده آن بود که سران منافقین فرصت لازم جهت توجیه نیروهایشان را نداشته‏اند. با مروری بر حوادث این مقطع می‏توان مدعی شد که سازمان منافقین در اواخر خرداد ماه 1360 از حضور یکپارچه مردم مؤمن به انقلاب در صحنه دچار بهت و حیرت شده و طرح برنامه زمان‏بندی شده قبلی خود را عجولانه بهم زد و فاز نظامی و قیام مسلحانه زودرس را اعلام نمود.

شتاب‏زدگی منافقین در اعلام قیام مسلحانه به حدی بود که حتی سازمان پیکار که آن همه برای جنگ داخلی «سینه چاک» می‏کرد، عجولانه بودن این حرکت را در نشریه شماره 114 خود – که در تاریخ 9 / 5 / 1360 منتشر کرد – مورد انتقاد قرار داد و آن را «افتادن در دام رژیم» لقب داد:

»… ارتجاع درست از آن رو خواهان تسریع نبرد قطعی و جنگ داخلی… بود که تناسب قوا به نفع وی قرار داشت و تلاش می‏کرد با تکیه بر این برتری قوا، صفوف انقلاب در حال رشد و انسجام را یک‏سره پراکنده و منهدم سازد… خطرناک‏ترین روش سیاسی در این شرایط پاسخ‏گویی مثبت به دعوت رژیم حاکم به وارد شدن نبرد قطعی بود؛ روشی که نیروهای دمکرات (منظور منافقین است) به آن دست یازیدند.» (4).

هر چند که این گروهک (پیکار) نیز در عمل، هم سنگر با دیگر گروهک‏های ضد انقلابی طی مقطع زمانی مذکور، جنایات فجیعی را به انجام رسانده بود و در مسابقه قتل و سرقت و آدم‏ربایی و انفجار با آنها به رقابت وحشی‏گری می‏پرداختند، لکن مراد از ذکر جملاتی از «پیکار» در انتقاد به اعلام غیر مترقبه جنگ مسلحانه منافقین با نظام این است که معلوم گردد ورود به فاز نظامی و «قیام مسلحانه» منافقین به قدری شتاب‏زده بود که حتی «رفقای تندرو» سازمان نیز جا مانده و لب به انتقاد گشوده بودند.

به هر حال، اعلام قیام مسلحانه منافقین در تاریخ 26 / 3 / 1360 طی اعلامیه‏ای با رنگ و بویی نسبتا مذهبی (برخلاف اطلاعیه‏های قبلی سازمان

مجاهدین خلق که با عنوان «به نام خدا و خلق قهرمان ایران» آغاز می‏شد این بار با «بسم الله الواحد القهار» شروع گردیده بود(، به بهانه اعتراض به حمله دادستانی به خانه «مهدی ابریشم‏چی» و… در حالی صورت می‏گرفت که مردم هشیارانه از روز قبل از آن (25 / 3 / 1360) با فرمان امام خمینی به خیابان‏ها ریختند و آماده دفاع از ارزش‏های انقلاب و خط امام شده بودند. به عبارت دیگر، اوضاع بر عکس آن چیزی شد که منافقین برای فاز نظامی خود پیش‏بینی می‏کردند. توده‏های مردم مستضعف با حضور آگاهانه در صحنه، به گونه‏ای انقلابی عمل کردند که منافقین در راه‏پیمایی مسلحانه 30 خرداد 1360 برای بیرون نمودن مردم از صحنه دست به اعمالی زدند که سبب ایجاد رعب و وحشت در بین اقشار مختلف مردم گردند.

نشریه «مجاهد» شماره 127 طی گزارشی درباره «راه‏پیمایی میلیشیای قهرمان» در 30 خرداد درباره وقایع این روز می‏نویسد:

»- شنبه 30 خرداد، تهران شاهد خروش خلق بود…

– ساعت 4:15 بین تعدادی از میلیشیاهای قهرمان و چماق‏داران مزدور درگیری است. دو ماشین جیپ آهو از چماق‏داران حمایت می‏کند؛ میلیشیا چماق‏داران را متواری کرده و تعدادی از موتور سیکلت‏های مزدوران توسط مردم به آتش کشیده می‏شود…

– ساعت 4:45 مردم از «مصدق» تا «طالقانی» تعداد زیادی لاستیک آتش زده‏اند.

– ساعت 5:10 در میدان فردوسی… میلیشیا یک مینی‏بوس سپاه را واژگون کرده و پشت آن سنگر گرفته…» (5).

در واقع عملیات 30 خرداد 1360، اجرای مواردی بود که سازمان منافقین در اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 خود در تاریخ 28 / 3 / 1360 صادر و منتشر کرده بود. در قسمتی از این اطلاعیه چنین آمده است:

»… بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هر آنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماق‏دار آن‏هاست که قصد آن کرده‏اند تا نقشه به پایان نرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را، در قلع و قمع مجاهدین، به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نام‏بردگان، هر که باشند و در هر لباسی دقیقا شایسته سخت‏ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمنا سازمان

مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می‏دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایت‏کاران در حین انجام جرم ضد انقلابی میسر نباشد به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند.» (6).

رؤیای آغاز ایجاد جو رعب و وحشت، قضایی که در آن: «حزب‏اللهی‏ها و نیروهای پیرو خط امام خمینی جرأت بیرون آمدن از خانه‏هایشان را نکنند و مردم هر جا را که نگاه می‏کنند میلیشیای قهرمان را ببینند که مسلحانه در حال مبارزه است و…«، همه و همه در راه‏پیمایی 30 خرداد می‏بایست تجلی می‏یافت لذا برای این راه‏پیمایی همه نوع ابزار مورد نیاز تهیه شده و در اختیار اعضا و هواداران قرار گرفته بود. گزارشی در این باره، تعدادی از این ابزار و وسایل را معرفی کرده و به عملکرد آنها اشاره می‏نماید:

»… در این روز، منافقین، تمام نیروهای ضد انقلاب را برای یک درگیری سازمان یافته در مقابل امت اسلامی سازمان‏دهی می‏کنند و تصمیم می‏گیرند که با اسلحه گرم و سرد و هر آنچه که در اختیار میلیشیا قرار دارد نظیر فلفل و نمک، کارد موکت‏بری و کوکتل مولوتف و سه راهی و نارنجک و کلت، مردم را از صحنه خارج نمایند…

عملی نمودن تهدیدات اطلاعیه‏های سیاسی نظامی (منافقین(، 25 نفر شهید و صدها زخمی تیغ موکت‏بری و دشنه و گلوله و کوکتل مولوتف به جای گذاشت. برادر علی مازندرانی مسئول امور شهرستان‏های بنیاد شهید یکی از قربانیان این توطئه بود…» (7).

یکی از شاهدان عینی ماجرای تظاهرات مسلحانه سی‏ام خرداد 1360 منافقین در تهران که گوشه‏هایی از فجایع پیش آمده را در جلسه علنی و رسمی مجلس شورای اسلامی به اطلاع مردم و نمایندگان مجلس رساند حجت الاسلام هادی غفاری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود که اظهار داشت:

»… دیروز من وقتی به صحنه‏ای رسیدم که اجساد چهار تن از برادران پاسدار شهیدمان وسط آسفالت خیابان بود… دیشب تا صبح من اجساد برادران پاسدار را از این غسال‏خانه به آن غسال‏خانه برای پیدا کردن نامشان و نام فامیلشان و خانواده‏شان بردم.

… من نمی‏توانم بگویم اما به شما می‏گویم گرچه دلم نمی‏خواهد بگویم، دشنه‏ای را که الان در کمیته خیابان فردوسی است، بروید ببینید، دشنه را به طول 20 سانتی‏متر در قلب

یک پسر فروکردند در حالی که می‏گفتند بگو: درود بر بنی‏صدر. برادرمان را گوش تا گوش سرش را بریدند (فدایی: به محافظ من هم بیست ضربه کارد زدند(… من به شما چه بگویم که در خیابان‏ها چه افراشتند… چقدر لاستیک آتش زدند… با دشنه به نوامیس ما حمله کردند. سرنیزه‏های کلاشینکف را به چشم بچه‏ها فرومی‏کردند. اگر اجازه بدهید و مایل باشید امروز دسته جمعی با هم به کمیته خیابان فردوسی می‏رویم، آب اسیدها را به شما نشان می‏دهم. آب اسیدی که داخل آن فلفل ریخته بودند و با این دستگاه‏هایی که با آن آب به سر می‏پاشند همین طوری ریخته‏اند روی سر بچه‏ها. الان بروید ببینید، برویم تا من 290 مجروح دیشب را به شما نشان بدهم، ببینید که بعضی‏ها کور شده‏اند بعضی‏ها کر شده‏اند، بعضی‏ها پوست صورت ندارند. بعضی دختران را من اینجا می‏گویم… بعضی دخترها را با دشنه ازاله بکارت کردند.» (8).

تحلیل منافقین این بود که با یک تظاهرات مسلحانه این چنینی، جو رعب مطلوب سازمان بر مردم تحمیل خواهد شد و مردم حزب‏اللهی ما برای در امان ماندن از دشنه، گلوله و کارد موکت‏بری و اسید و… یا منفعل شده و از خانه‏ها بیرون نخواهند آمد و یا در صحنه‏های تظاهرات مسلحانه، تظاهر بر همراهی خواهند کرد ولی به هر حال هوس رو در رو شدن با اعضا و هواداران مسلح و بی‏رحم سازمان را نخواهند داشت. اما این تحلیل نیز غلط از آب درآمد و مردم و نیروهای حزب‏اللهی به عکس تصور منافقین حضوری بیش‏تر و منسجم‏تر پیدا کردند و حتی با دست خالی به گونه‏ای شجاعانه با این عناصر مسلح و سنگدل مواجه می‏شدند که در نهایت، آن کسانی که صحنه را ترک کرده و به خانه‏های تیمی پناه می‏برند، همان اعضا و هواداران مسلحی بودند که بسیاری از گلوله‏های سلاحشان را به سوی «خلق قهرمان» شلیک کرده و به سمت خانه‏های تیمی عقب‏نشینی می‏کردند.

از فردای سی‏ام خرداد و مشاهده این حقیقت که ایجاد چنین جوهایی در ایران اسلامی تأثیری معکوس بر جای می‏گذارد، خط ترور و انفجار آغاز می‏گردد تا از این طریق هم جو رعب و وحشت ایجاد کنند و هم نیروی کمتری را وارد صحنه اجتماع نمایند. ترورها و انفجارهای منافقین در این مقطع زمانی کادرها و نیروهای بسیار مؤثری را از مردم و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری

اسلامی ایران گرفت. اشخاصی که هر کدام در نوع خود کم‏نظیر و حتی بعضا بی‏نظیر بودند و شاید همین موضوع، امپریالیسم را به اتخاذ چنین شیوه ناجوان‏مردانه‏ای ترغیب می‏نمود.

برخی عناوین اخبار ترورها و انفجارهایی که بعد از سی‏ام خرداد 1360 توسط منافقین صورت گرفته را مرور می‏نماییم:

»قم – روز دوم تیرماه 1360: یک بمب در سالن راه آهن در لحظه پیاده شدن مسافرین منفجر می‏گردد. این حادثه 7 شهید و بیش از 50 زخمی بر جای گذاشت.

تهران – روز سوم تیر ماه 1360: با هوشیاری مردم، یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران کشف و خنثی می‏شود.

قم – دو دختر در روز 6 / 4 / 1360: به اتهام حمل دو بمب کششی نسبتا قوی در داخل یک ساک، توسط برادران پاسدار در مسجد جمکران قم دستگیر و تحویل مراجع قانونی شدند.

تهران – صبح روز 6 / 4 / 1360: یک بمب در حوالی میدان انقلاب منفجر شد که خوشبختانه خسارات چندانی به بار نیاورد. همچنین یک بمب در تقاطع خیابان ولی عصر – طالقانی که در داخل یک ترموس آب تعبیه شده بود توسط پاسداران کشف و خنثی شد.

تهران – روز 6 / 4 / 1360: (آیت‏الله) سید علی خامنه‏ای امام جمعه تهران در یکی از مساجد جنوب شهر تهران در حین سخنرانی مورد سوء قصد قرار می‏گیرند و انفجار بمب کار گذاشته شده در کنار تریبون سخنرانی، موجب مجروح شدن ایشان می‏شود.

تهران – روز 7 / 4 / 1360: انفجار بمبی قوی در جلسه گروه کثیری از مسئولین بلندپایه کشور، تعداد 72 تن از مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران شامل رئیس دیوان عالی کشور حضرت آیت‏الله بهشتی، گروهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، تنی چند از وزرای کابینه آقای رجایی، شهید گشته و تعدادی دیگر نیز مجروح و مصدوم گردیدند.

رشت – مهندس علی انصاری استاندار گیلان و معاون ایشان در 14 / 4 / 1360 توسط سه موتور سوار ترور شدند که هر دو نفر به شهادت رسیدند.«

ترورها و انفجارات صرفا محدود به مسئولان کشوری نشده و به سطح پایین‏ترین اقشار جامعه تسری می‏یابد. گوشه‏ای از گزارش‏های «ترور خلق» که از خانه‏های تیمی به دست آمده است از این قرار است:

»21 تیر ماه – تنبیه و گوش مالی فالانژها و پاسدارها و سایر اراذل و اوباش ضد انقلابی

تقریبا از عادی‏ترین کارهاست، این عملیات به اشکال مختلف مانند کتک‏کاری با مشت و لگد، چاقو زدن و برخی ابتکارات جالب صورت می‏گیرد. مثلا بچه‏های دانش‏آموز برای زدن یک فالانژ که نسبت به زمین زدن او خوش‏بین نبودند مقداری طناب تهیه کرده و از پشت طناب را به گردن فالانژ کمند می‏کنند و او را به زمین می‏زنند و اقدامات لازم را برای او انجام می‏دهند.

22 تیرماه – یک فالانژ ابتدا کتک مفصلی می‏خورد، سپس با کارد دو ضربه به او وارد می‏شود که به شدت مجروح می‏شود.

23 تیرماه – یک نفر با چاقو چشم دو فالانژ را درآورده و شاهرگ یک فالانژ دیگر را نیز بریده است.

24 تیرماه – مصادره موتور – چهار نفر در عملیات شرکت داشتند. 2 نفر به صورت عابر خود را وانمود کرده و در ساعت 12: 05 به عنوان مسافر ترک موتور می‏نشیند سپس چاقو را بیخ گلوی شخص گذاشته که اهمیت نمی‏دهد، تهدید می‏کنند باز اهمیت نمی‏دهد، سپس بچه‏ها دو سری چاقو در پهلوی چپ و زیر کتف او زده و وقتی قصد برداشتن موتور را داشتند، گشت کمیته سر رسیده و یکی از بچه‏ها هول شده و به طرف گشت فرار می‏کند که دستگیر می‏شود.

تأثیرات: از ما فرد چاقو زن و 2 نفر از بچه‏ها ترسیده‏اند، به طوری که چاقو زن گذاشته و رفته و هیچ ردی نگذاشته و آن دو نفر هم حاضر به عملیات نیستند.

25 تیرماه – اجرای اعدام انقلابی – ساعت 8 بعدازظهر یکی از دوستان حسن دنبالش رفته و با او آمده‏اند جای خلوت، سپس یکی از بچه‏ها با فن کشتی او را زمین زده، حسن التماس می‏کرد. دشنه را 5 بار به شکمش زده و سپس خرخره او و بعد شاهرگ او با چاقو بریده می‏شود.

21 تیرماه – برادران انقلابی، یک فالانژ کتاب فروش را در فاطمی ابتدا مفصلا کتک زده و سپس چادرش (دکه‏اش) را به آتش می‏کشند…

27 تیرماه – مغازه بستنی فروشی نبش امجدیه با دو کوکتل مولوتف توسط رزمندگان انقلابی به آتش کشیده می‏شود.

23 تیرماه – انقلابیون: چادر وحدت جلوی دانشگاه را با کوکتل به آتش کشیده و سپس سه بار رگبار ژ – 3 به طرف آن بسته‏اند…

23 تیرماه – فروشگاه لوازم خانگی که با سپاه و کمیته همکاری می‏کرد با کوکتل به آتش کشیده می‏شود اما متأسفانه به علت در دسترس نبودن وسایل مشتعل شونده، مغازه به طور کامل نمی‏سوزد.

26 تیرماه – در «کارون» با شناسایی یک پاسدار، یکی از افراد با چاقو به قلب او می‏زند. این عمل با روحیه عالی و تهاجمی صورت می‏گیرد و بدین ترتیب پاسدار فالانژ کشته می‏شود.

25 تیرماه – یک مبل فروشی واقع در پل چوبی، متعلق به فرد فالانژیست که پسر و دخترش در سپاه هستند و در ضمن پشت شیشه‏ای عکس بهشتی داشت با کوکتل به آتش کشیده می‏شود.

31 تیرماه – توسط یک تیم از واحد عملیات شهید طهمورث حسینی و بهروز مولایی در محله 13 آبان، محمد جمشیدی عنصر خائن و خود فروخته رژیم و عنصر کمیته ضد خلقی 13، هدف قرار گرفته و مورد اصابت سه گلوله از ناحیه کتف، سینه و سر می‏شود.

24 تیرماه – در امیر آباد شمالی، تاکسی یک نفر فالانژ به آتش کشیده می‏شود…» (9).

همان گونه که از بدو امر نیز مشخص بود حرکت نامعقول منافقین در ورود به فاز نظامی هیچ ثمری را برای آنها جز متلاشی شدن هسته‏ها و تیم‏های تشکیل شده از هواداران و اعضای سازمان توسط مردم و نیروهای مؤمن به انقلاب به همراه نداشت. منافقین از انجام اعمال فوق قصد آن را داشته‏اند که:

اولا: مردم را از حضور در صحنه بترسانند به طوری که از ترس جان و مال و ناموس خویش، جرأت حمایت از انقلاب را نداشته باشند. این هدف نه تنها تحقق نیافت بلکه اقدامات ناجوان‏مردانه عناصر سازمان موجبات حضور گسترده‏تر و فشرده‏تر مردم در صحنه را، برای رویارویی با خطراتی که از این ناحیه انقلاب و نظامشان را تهدید می‏نمود، فراهم آورد (10).

ثانیا: از دیگر اهداف منافقین جلوگیری از شکل‏گیری قوای سه گانه نظام و منفعل ساختن حکومت در انجام وظایف قانونی‏اش بود؛ که این نیز پاسخ قاطعی را با اعلام و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و برگزیده شدن محمدعلی رجایی به عنوان دومین رئیس جمهور نظام جمهوری اسلامی ایران (با رقمی قابل توجه از تعداد رأی دهندگان گرفته تا فشردگی صفوف آنها در هنگام اخذ آرا در حالی که منافقین با انجام عملیات نظامی، نقاطی را به آتش کشیده و در چندین نقطه از شهرهای کشور اقدام به حملات مسلحانه و ترور و ارعاب مردم نمودند) دریافت کرد به طوری که پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات، منافقین عملا محمل نیم‏بند حضور خود در داخل کشور را به عنوان نیروی «آلترناتیو» (جایگزین) هیئت حاکمه، از دست دادند و نتوانستند بنی‏صدر و مآلا رده‏های بالای سازمان را وارد جرگه قدرت حاکمه نمایند و در عداد دیگر جریانات ضد انقلاب از قبیل سلطنت‏طلب‏ها، بختیارچی‏ها و… قرار گرفته و مسعود رجوی و بنی‏صدر با هماهنگی کامل به کشورهای عضو ناتو (ترکیه، یونان، قبرس…) و با مدد خلبان مخصوص محمدرضا پهلوی یعنی سرهنگ معزی مجبور به فرار از ایران شده و در پاریس اقامت گزیدند و بدنه سازمان را در برابر فشار فزاینده مردم که برای دست‏گیری و خلع سلاح آنان بسیج شده بودند، تنها گذاشتند.

تشکیل شورایی تحت عنوان «شورای ملی مقاومت«، در واقع اعلام پذیرش این شکست فاحش بود هر چند که رجوی به هنگام ورود به فرودگاه نظامی پاریس گفت: «تا دو ماه دیگر باز خواهیم گشت«، اما هواداران و اعضای منافقین این قول را در حالی می‏شنیدند که از خوف دست‏گیری توسط مردم حتی برای انجام دادن بسیاری از کارهای ضروری از خانه‏های تیمی خود خارج نمی‏شدند.

پس از انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آمدن دولت حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر، نخست وزیر، فعالیت منافقین را تنها می‏توان «عقده گشایی» و «انتقام از مردم«، آن هم از ناجوان مردانه‏ترین اشکال آن تعبیر کرد. بمب گذاری‏هایی که هیچ هدفی را جز حذف فیزیکی اشخاص حزب‏اللهی، مسئول و خدمت‏گزار به محرومین و مردم دنبال نمی‏نمود و روش‏های این

ترورها به قدری رذیلانه بود که حتی عناصر سازمان، خود را بیش از پیش مخفی می‏ساختند تا پی‏آمدهای این حرکات ننگین خویش را شاهد نباشند. بیانات امام خمینی که پس از شهادت رجایی و باهنر ایراد فرمودند به این نکته اشاره‏ای آشکار دارد:

»… و گمان نکنید که این‏ها از روی قدرت یک همچو کارهایی را انجام می‏دهند. یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه 12 ساله هم می‏تواند او را بگیرد یک جایی بگذارد و خود او منفجر بشود. این قدرتی نیست. این کمال ضعف است. من ابن‏ملجم را از اینها مردتر می‏دانم؛ برای این که او آمد و در حضور مردم کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند، و این‏ها آن مردانگی آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدی یک کاری انجام می‏دهند و خودشان را اصلا ظاهر نمی‏کنند. اینهایی که از این جا فرار کردند و از خارج دستور می‏دهند که مردم را اقتیال کنند و به طور دزدکی بکشند، اینها تز نامردهاست.» (11).

از نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی که در جریان چند انفجار بزرگ، طی این مقطع، استفاده شده یعنی عناصری همچون: کلاهی (عامل انفجار هفتم تیر 1360(، کشمیری (عامل انفجار نخست وزیری در هشتم شهریور 1360(، عامل انفجار دادستانی و به شهادت رسیدن آیت‏الله قدوسی و… که زحمات بسیار زیادی جهت نفوذ دادن آنها در تشکیلات نظام و در کنار رده‏های بالای کشور کشیده بودند، چنین بر می‏آید که گویا انجام اعمال فوق اهمیتی استراتژیک و بسیار تعیین کننده برای سازمان منافقین داشته است و شاید غربی‏ها، شرط پذیرفتن سازمان مجاهدین خلق را انجام اقداماتی این چنینی تعریف کرده بودند و در واقع منافقین با خرج کردن این نیروهای نفوذی خود، حق عضویت پذیرفته شدن در بلوک غرب را پرداخت نموده‏اند.

به هر صورت، سازمان مجاهدین خلق نه تنها نتوانست از طریق بنی‏صدر به حاکمیت چنگ اندازد و آن را قبضه کند، بلکه سرنوشت بنی‏صدر را هم نتوانست تغییر دهد و او را به قدرت بازگرداند و تعیین تکلیف عنصری مرده (از نظر سیاسی) نیز به گردن سازمان، «بار» شد و منافقین برای نجات خویش، سرنوشت خود و سازمان را تقدیم غرب کرده و سرنوشت خود را به سرنوشت غربی‏ها و خصوصا امریکایی‏ها سپردند.


1) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تروریسم ضد مردمی، ص 1361،155، به نقل از نشریه پیکار، شماره 81، آبان 1359.

2) مأخذ 14، ص 5، به نقل از نشریه «مجاهد«، شماره 114، اسفند 1359.

3) مأخذ 14، ص 158 و 159.

4) مأخذ 14، ص 207.

5) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، «رویدادها و تحلیل«، شماره 19، 14 / 4 / 1360، به نقل از نشریه «مجاهد«، شماره 127، 2 / 4 / 1360.

6) اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق، شماره 25، مورخ 28 / 3 / 1360.

7) مأخذ 7، ص 78 و 79.

8) مأخذ 6، ص 35 تا 37.

9) مأخذ 7، ص 106 – 108، اسناد کشف شده و به دست آمده از خانه‏های تیمی منافقین.

10) به عنوان نمونه روز نهم تیرماه 1360، تهران شاهد یکی از بزرگ‏ترین تشییع جنازه‏ها در طول تاریخ می‏باشد و مردم از مسئولان می‏خواهند با قاطعیت با گروه‏ها برخورد نمایند. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در این تظاهرات میلیونی اظهار می‏دارد: به جای این که روحیه شما ضربه ببیند شما مردم به صحنه آمدید و به خیابان‏ها ریختید و به مسئولان و حتی امامتان دلداری دادید.

11) صحیفه نور، جلد 15، ص 115، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.