»دفتر هماهنگی و همکاریهای مردم با رئیس جمهور» عنوان حزب غیر رسمی بنیصدر در واقع گروهی بود که در آن عناصر گوناگونی فعالیت داشتند و نقش کانال ارتباطی رئیس جمهور با مردم و گروهها را ایفا میکرد و اخبار و اطلاعات نادرست و جهتدار را به منظور تشدید اختلافات میان مسئولان نظام در اختیار بنیصدر قرار میداد.
عناصر تشکیل دهنده این دفتر نیز هر کدام به نوعی وابستگی فکری و گروهی به جریانهای ضد انقلاب داشتند. بدین ترتیب اگر شخص بنیصدر هم فردی غیر وابسته و معتقد به اصول انقلاب اسلامی میگردید، عناصر دفتر هماهنگی رئیس جمهور با ارائه گزارشهای کذب و آمار غلط و عاری از حقیقت به گونهای او را کانالیزه میکردند که وی در مقام رئیس جمهور و جانشین فرماندهی کل قوا نقش رهبر مخالفان نظام را بازی کند.
تشکیلات «دفتر هماهنگی» در سراسر کشور در سه ماهه اول سال 1360 به صورت کانونهای هماهنگ کننده ضد انقلابیون عمل میکرد و گزارشهایی که بنیصدر در «کارنامه رئیس جمهور«، «گزارش به مردم» مدعی دریافت آنها از سراسر کشور بود، در حقیقت دست پخت این تشکیلات بود و پر واضح است که چنین ترکیبی چه نوع گزارشهایی را ارائه میکرد. یک نمونه از این گزارشها که در «کارنامه رئیس جمهور» در 24 / 1 / 1360 درج شده، چنین است:
»… کل شکوائیههای رسیده در مورد شکنجه و ضرب و شتم 76 مورد و مطالب شکایات به شرح زیر میباشد:
ضرب و شتم در هنگام بازداشت، شکنجه در بازداشتگاهها و اماکن دیگر، حمله به اماکن و انجمنهای اجتماعی، بازداشت به دلیل فعالیتهای سیاسی، ایجاد رعب و وحشت برای اشخاص به عناوین مختلف، اخاذی به زور…» (1).
این قبیل گزارشها حتی بنیصدر را به تأیید حرکتهای بسیار سبک و فاقد ارزش وادار میساخت و شأن و منزلت او را در حد یک عنصر گروهکی رده پایین مطرح میکرد که از آن جمله پیام بنیصدر به «حجت فرح» (فردی که در
شهرستان ازنا به وسیله نیروی انتظامی دستگیر شده بود و برای آزادی خود اقدام به اعتصاب غذا کرده بود) را میتوان ذکر کرد که در بخشی از این پیام مهم آمده بود:
»… آنچه شما میکنید ماجرای یک اعتصاب غذای ساده نیست، بلکه تجلی استقامت ملتی است که برای استقرار عدالت قد برافراشته است و من این مقاومت و پایمردی را به شما تبریک میگویم، زیرا نوید پیروزی ملتی است که چنین فرزندانی آگاه و مصمم را در دامن خود میپروراند…» (2).
بدیهی است که برخوردهایی این چنین به جز افشای بنیصدر و فاصله گرفتن بیش از پیش وی از مردم و انقلاب، نتیجهای دیگر عاید رئیس جمهور نمیکرد و دفتر هماهنگی بنیصدر با این اعمال در واقع شمارش معکوس سقوط بنیصدر را تسریع میبخشید. اشاره به قسمتی از نامه آیتالله صدوقی امام جمعه یزد در 24 / 2 / 1360 به هیئت سه نفره حل اختلاف نمونهای از این افشاگریها میباشد:
»… به جای این که رئیس جمهور اسلامشناس (که به قول خودشان 20 سال هم در اسلامشناسی مطالعه داشتهاند و کتابهایی هم نوشتهاند) نام برده (حجت فرح) را نصیحت کنند، که این عمل خلاف شرع است، از پایمردی و استقامت یک نفری که نه از پرونده و سوابقش اطلاعی دارند، به صرف این که مقلد یک چریک کاتولیک شده است، تشکر و امتنان میکنند. بهتر است به جای این موضعگیریهای غلط در مقابل قوه قضائیه و دولت قانونی و افراد دلسوز انقلاب و اسلام، موضعی صد در صد برادرانه و الهی اتخاذ نمایند.» (3).
آمارهای غلطی که محصول آمارگیری عناصر «دفتر هماهنگی و همکاریهای مردم با رئیس جمهور» بود، چنان بنیصدر کجاندیش را دچار انحراف ساخته بود که حتی دو ماه پس از سقوطش نیز در مصاحبهای که در پاریس با مجله اتریشی «پروفایل» در 12 / 5 / 1360 انجام داد، به همان آمار و ارقام غلط خود استناد کرد و خاطرنشان میساخت:
»مردم ایران، ارتش و روشنفکران به نحو وسیعی طرفدار او هستند در حالی که آیتالله روحالله خمینی رهبر انقلاب، تنها از حمایت 15 درصد از جمعیت ایران برخوردار است.» (4).
بنیصدر یک بار هم این آمار را در جلسه شورای انقلاب در هنگام تصدی ریاست جمهوری و جانشینی فرماندهی کل قوا به زبان آورده و خطاب به حاضران گفته بود که «محبوبیت من از امام خمینی بیشتر است» که موجب بحثی در آن جلسه شورا میگردد.
در مجموع بیماری نفسانی بنیصدر و طمع بیگانگان در وی و اطرافیان منحرف و… کار را به جایی رساند که بنیصدر جهت یکسره کردن تکلیف خط امام و نفی اصول لا یتغیر انقلاب اسلامی، پیشنهاد رفراندوم دهد. وی در سر مقاله روزنامهاش (انقلاب اسلامی) در تاریخ 30 / 2 / 1360 به تصور این که جوسازیهای دفتر هماهنگی و حرکتهای آشوبگرانه گروهکهای ضد انقلاب به اندازه کافی امام و مردم را در خصوص قدرت جریان ضد انقلاب مرعوب ساخته، پیشنهاد رفراندوم را در قالب این جملات مطرح کرد:
»… برای خروج از بن بست کنونی، سالمترین راه بدون بحران این است که همه موافقت بکنند به مردم مراجعه کنیم و با رأی عمومی، آنچه باید بشود، بشود.» (5).
پر واضح بود که «دفتر هماهنگی و همکاریهای مردم با رئیس جمهور» از یک سو و اوهام و تخیلات شخص بنیصدر از سوی دیگر، وی را به این مرحله رسانده بود که پیشنهاد رفراندوم را مطرح سازد تا از این رهگذر به خیال خویش امام و انقلاب اسلامی و مردم را مغلوب و منکوب کند، زیرا بنیصدر راه خودش را انتخاب کرده بود و به خواست گروهکهایی همچون منافقین و چراغ سبزهای بیگانگان، راه خود را به حدی از انقلاب و مردم جدا کرده بود که حتی در فروردین 1360 در مصاحبهای با نشریه «میدل ایست» در 8 / 1 / 1360 – یعنی همان زمانی که رئیس جمهور و جانشین فرماندهی کل قوا بود – انقلاب اسلامی و شهدای عظیم الشأن را مسخره کرده و لطیفهای را علیه انقلاب و شهدا به بیگانگان میآموزد. این مطلب را حضرت آیتالله سید علی خامنهای در مذاکرات جلسه علنی مجلس شورای اسلامی مورخ 31 / 3 / 1360 در جریان بحث درباره طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ریاست جمهوری، این گونه بیان فرمودند:
»… بیشک چهره منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگینترین وزنه انقلاب و جمهوری ما است… هم اکنون آیا کوشش عمدی یا
سهوی در بیقدر کردن این عظمتها به چه تعبیر میشود؟ خیانت یا عدم کفایت؟ فعلا ما به دومی اکتفا میکنیم. اکنون به شاهکارهای آقای بنیصدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله «لوموتن» خبرنگار میپرسد: «آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟» بنیصدر: «چرا، مسلما. من به او نامه نوشتهام و در این باره با او صحبت کردهام. امام برحسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت میکند طبق طرز فکر خاص خود عمل مینماید. از آنچه میبینیم و تجربهای که در عمل به دست میآوردم این نتیجه حاصل میشود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود مردم ناامید خواهند شد. در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره محصور بودن اطلاعات امام مطالبی است که البته این مصاحبه، مصاحبه مفصلی است یعنی هر دو مصاحبه مصاحبههای مفصل و تکان دهندهایست که این مصاحبهها در این جا موجود است… در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره حضور مردم در صحنه میگوید: «لطیفهای در ایران جاری است (میگویند) طالقانی از بهشت تلگرامی برای امام خمینی میفرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کردهام اما از شهیدان انقلاب خبری نیست.» و بنیصدر اضافه میکند: «این وحشتناک ولی گویا و پر مفهوم است.«
من از ملت ایران میپرسم آیا در میان شما چنین لطیفهای است؟ مضمون آن بیایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهداست. آیا این لطیفه را ذهن بیاعتقاد آقای بنیصدر به انقلاب و خونهای شهدای انقلاب، نساخته و نپرداخته است؟…» (6).
این فاصله گرفتن بنیصدر از مردم و انقلاب، روی دیگری هم داشت و آن، مراودت و ارتباط با گروهکهای ضد مردمی و عناصر ضد انقلاب به صورتی گسترده بود و در واقع بنیصدر به دلیل محکم شدن ارتباطاتش با اینها و اوهام و خیالاتی که ساخته و پرداخته «دفتر هماهنگی» و اعتقادات خودش بود، فاصله گرفتن از امام، انقلاب و مردم را حرکتی درست برای باقی ماندن در قدرت، تحلیل میکرد و بر این توهم نیز فخر میفروخت:
»در یکی از ملاقاتهایی که شورای عالی سپاه با بنیصدر در زمان فرماندهی کل قوایی بنیصدر و بستری شدن امام در بیمارستان داشتند. یکی از اعضای شورای عالی (سپاه از بنیصدر) میپرسد: چرا هر وقت ما میخواهیم با شما ملاقات کنیم باید روزها منتظر بمانیم ولی آقای مسعود رجوی هر وقت اراده کند میتواند با شما ملاقات کند؟!
آقای بنیصدر جواب میدهد: من باید این گروهها را داشته باشم، زیرا وقتی که ما از
دولت آلمان علت شرکتشان در تحریم اقتصادی نسبت به ایران را پرسیدم، به ما گفتند ما با مطالعه بولتنهای پزشکی امام به این نتیجه رسیدهایم ک امام بیش از سه ماه دیگر زنده نیست. بنابراین امام سه ماه دیگر فوت میکند و روحانیت دسته دسته میشوند، تنها این گروهها هستند که به علت داشتن تشکیلات، در ایران باقی میمانند و قدرت را در دست میگیرند. من باید این گروهها را داشته باشم.» (7).
داشتن این گروهها، مستلزم آن بود که بنیصدر با سوء استفاده از موقعیت سیاسی و نظامی خویش در نظام موجب خشنودی و خرسندی آنان گردد و به عبارت دیگر بهتر «حق عضویت» خود را پرداخت نمایند؛ از این رو امکانات مورد نیاز گروهکهای مسلح را، هم به لحاظ تسلیح و تجهیز آنان و هم اعطای مجوزهای قانونی جهت حمل و نگهداری و استفاده، در اختیار آنان قرار داد، حتی در این زمینه «ابتکاراتی» نیز از خود نشان داد و یک حرکت تبلیغاتی اعطای مجوز مذکور را در یک نمایش مطبوعاتی به صورتی علنی اعلام کرد و دقیقا پس از اطلاعیه 10 مادهای دادستانی انقلاب اسلامی مبنی بر ممنوعیت حمل سلاح و تجمع گروهکها و انجمنها و…، همچنین پس از پاسخی که امام خمینی در 21 / 2 / 1360 طی سخنرانی علنی به نامه مجاهدین خلق (منافقین) دادند، (8).
منافقین طی نامهای به بنیصدر مسئله را این گونه طرح مینمایند:
»اکنون که نظر رهبری کشور بر خلع سلاح ماست و آغاز به درمان نمودن همه نابسامانیها را از این نقطه صلاح میدانند، سازمان مجاهدین خلق ایران هم چنان که در گذشته نیز ضمن اعلامیه 4 / 6 / 1358 خاطرنشان نموده است:
با حفظ نقطه نظرهای عقیدتی و سیاسی خود و تذکر مجدد مسئولیتهای تاریخی حضرت آیتالله خمینی نظر ایشان را گردن میگذارد مشروط بر این که شما (آقای رئیس جمهور) به عنوان عالیترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی، اجرای تمام عیار و همه جانبه قانون تسری آن که همه قوانین کشور را، که تنظیم روابط آنها در عهده مسئولیت شخص شماست، عملا تضمین و اعلام نمایند و در صورت عدم امکان تمامی دلایل خود را بیکم و کاست در اختیار ملت قرار دهید تا هر کسی تکلیف خود را بداند.» (9).
مشخص است که ارسال این نامه سرگشاده و علنی به بنیصدر چه پاسخی را طلب میکرد و از قرائن و شواهد این گونه برمیآید که مفاد نامه مذکور و همچنین پاسخی که قرار بوده بنیصدر به آن بدهد قبلا در جلساتی که طرفین داشتهاند کاملا هماهنگ شده بود. زیرا براساس اسنادی که از خانههای تیمی منافقین به دست آمده، منافقین از اولین روزهای سال 1359 به برنامهریزی جلسات مستمر با بنیصدر مبادرت ورزیده و نیروهای خود را برای ائتلاف با بنیصدر آماده کرده بودند. دو سند زیر که از خانههای تیمی منافقین به دست آمده در این زمینه به حد کافی گویا میباشد. سند اول نامهای است از مسعود رجوی در 3 / 1 / 1359 به بنیصدر پس از شکست نسبی لیبرالها در جریان انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی و سرخوردگی بنیصدر از این قضیه:
»آقای دکتر بنیصدر، رئیس جمهوری
پس از سلام، اولا چنانچه گرفتاریهایتان در این ایام اجازه نمیدهد که حضورا مصدعتان گردیم، با توجه به ضرورت فوقالعاده ارتباط مستمر با رئیس جمهوری، در اوضاع حساس کنونی کشور میخواستم تقاضا کنم که یک رابط سیاسی کاملا مورد اعتماد که ضمنا بتواند نیابتا افکار و نظرات خود شما را در مراجعات ما منعکس سازد و همچنین قادر باشیم بدون فوت وقت و از دست رفتن فرصتهای مربوطه، مشاورت لازم را به عمل بیاوریم. نیازی به تذکر نیست که اگر مزاحمتی نباشد و مطبوعات نیز مانع نشوند و
تبلیغات نکنند، بسیار مرجح میدانم که مستقیما با خودتان در ارتباط باشم.» (10).
سند دومی که از خانههای تیمی منافقین به دست آمده حکایت از تحلیل شرایط توسط رهبران سازمان برای هواداران و سمپاتها و ردههای پایین تشکیلات مینماید و بیانگر آن است که در ورای لفاظیها و جمله پردازیهای فریبنده، عناصر توجیه شونده به سوی پیوستن به چه جریانی کانالیزه میشدهاند و منافقین چگونه بنیصدر و دفتر هماهنگی را در اختیار گرفته بودهاند.
»… بنیصدر هم اکنون در موضع رهبری جبهه ضد ارتجاع است و این یک واقعیت است. چه بخواهیم و چه نخواهیم خودش را بر ما تحمیل میکند و باید در کلیه جملات و اطلاعیههایمان از جملات او استفاده کنیم و بنیصدر بعد از این جریان، نقش یخشکن را بازی میکند یعنی انجماد حاصل از صحبتهای ایشان (امام) و یکی ترس و یأس که ایجاد شده باید شکست و یأس را تبدیل به امید کرد که این هم شیوههای مختلف دارد مثل زدن «فالانژها» (اصطلاحی که منافقین برای نیروهای مؤمن به انقلاب و حزباللهی به کار میبرند) و پراکنده شدن و جنگ و گریز… در همین رابطه اگر دکتر (بنیصدر) بخواهد روزنامه بدهد ما برایش چاپ میکنیم و نیروهایش را سازماندهی میکنیم…» (11).
به هر حال، بنیصدر و دفتر هماهنگی با پشت گرمی حاصل از حمایت گروهکهای مسلح، طی یک اقدام هماهنگ شده با منافقین و در پاسخ به نامه سرگشاده و علنی سازمان منافقین که طی آن خواستار اعطای تضمینهایی از جانب رئیس جمهور شده بودند تا سلاحها و مهمات خود را تحویل مقامات قانونی دهند، در یک مصاحبه مطبوعاتی در 2 / 3 / 1360 و در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه خودش – انقلاب اسلامی – که سؤال کرده بود: «مجاهدین اخیرا یک نامه نسبتا طولانی خطاب به شما نوشتهاند و این نامه در رابطه به خلع سلاح است اگر این نامه را ملاحظه کردهاید نظرتان چیست؟ چنین پاسخ میدهد:
»بله، من نامه ایشان را خواندم. نوشتهاند که آمادهاند اسلحههایشان را تحویل بدهند تنها (گفتهاند) تضمین چیست که با ما، با قانون اجرا بشود، خوب من چه جوابی بدهم؟» (12).
این سخنان به مثابه اعطای مجوز عدم تحویل سلاح قلمداد میگردید و مشخص بود که این نمایش دارای «پردههایی» دیگر نیز خواهد بود که نامه
محرمانه رجوی به بنیصدر در همین رابطه چگونگی بخشهای دیگر این سناریو را از دیدگاه منافقین روشن میسازد و راه کارهایی که رجوی در پیش پای بنیصدر و دفتر هماهنگی برای برخورد با نظام میگذارد، هویدا میگردد:
»از گوشه و کنار شنیدهایم که در پاسخ به نامه مجاهدین، رئیس جمهور گفتهاند که امنیت و روال قانونی خود و خانواده و دفترشان را نیز به خاطر حذف اختیاراتشان نمیتوانند تضمین کنند و به همین دلیل سفارش به مقاومت کرده و میکنند و خود نیز به دنبال فرصتی هستند تا در نزد مقام رهبری، تأمینات و اختیارات قانونیشان را تضمین بخواهند و… همچنین شنیدهایم که این مطالب در قسمت بعدی مصاحبه مندرج در انقلاب اسلامی خواهد آمد که اگر این طور باشد فی الواقع حق مطلب ادا شده آنگاه قضاوت نهایی به عهده مردم است که رئیس جمهورشان را تضمین خواهند نمود یا خیر؟ این را هم فی المثل به سادگی میتوان با اعلام سه روز روزه سیاسی آزمود…
البته ارجحتر و بهتر، راهپیمایی آرام و مطلقا بدون تظاهر تا جماران پس از کسب اجازه از مقام رهبری است طبعا میلیونها نفر را با خود خواهد داشت، مخصوصا اگر حضرت آیتالله هر گونه تظاهر و شعارهای حزباللهی و روحاللهی و امثال ذلک را قدغن فرمایند و رئیس جمهور نیز از عموم مردمی که خواستار تغییرات اساسی هستند دعوت کنند. بدیهی است که حتی نفس این پیشنهاد، انحصارطلبان را تا حدودی بر جای خود خواهد نشاند. شکل اجرای آن نیز مثلا میتواند بدین طریق باشد که رئیس جمهور ضمن اعلامیه چند مادهای، موارد نقض قانون و اختیارات خود را خاطرنشان نموده و با توجه به نارضایتیهای عمومی در ذیل آن تقاضای مردم از حضرت آیتالله و رفتن برای عرض حال به جماران را عنوان کنند.» (13).
»رجوی» در این نامه تز رفراندوم اعلام شده از سوی بنیصدر را با خوشحالی مورد استقبال قرار میدهد و این اقدام بنیصدر را حرکتی در جهت اهداف مورد نظر سازمان منافقین ارزیابی کرده و مینویسد:
»پس از سلام مقدمتا تبریکات خود را به مناسبت ارائه تز رفراندوم به اطلاع میرسانم. شما به این وسیله ثابت کردید که در برابر انحصارطلبان و عملکرد ضد انقلابی، ضد مردمی و ضد مکتبی آنان، چنانچه بارها گفتهام، قصد مقاومت دارید. قبل از این، از شما چه پنهان، در سطوح گستردهای این سؤال ایجاد شده بود که «آیا بنیصدر به
راستی خواهد ایستاد؟«… به این ترتیب آقای دکتر، تا این تاریخ، از قضا دقیقا «آلنده ایران» هستید و نه پینوشه…
هیچ کدام از حضرات را یارای حذف رسمی شما نیست، چرا که خود به طور مضاعف متضرر خواهند شد. با عرض معذرت گاهی وقتها این طور به نظر میرسد که شما به قدر کافی به موضع و تواناییهای قانونی، سیاسی و اجتماعی خود بها نمیدهید که گویی نسبت به آنها اشراف مکفی ندارید… حال آن که طرف دیگر به خوبی میداند که شما چه از نظر سیاسی و چه به لحاظ اجتماعی در وضعی هستید که اگر بخواهید و اگر بایستید میتوانید فی الواقع جارویش کنید… اما من یقین دارم که در هر صورت که شما در موقعیت مناسب فی المثل با دعوت به اعتصاب هم که شده، بسیاری کارها را قادرید بکنید… احتمالا خودشان هم میدانند که اگر حکومتشان چه در داخل و چه به طور بینالمللی تتمه آبرویی داشته باشد اساسا منوط به شخص شماست و الا همه دنیا میدانند که بدون شما حکومت هفتهای نیز دوام ندارد.» (14).
به عبارت دیگر، بنیصدر با ائتلاف با منافقین و عناصر ضد انقلاب مسلح و پذیرش نظرهای آنان، «تیر خلاص» حضور خود در نظام را با اعلام رفراندوم شلیک نموده و خود را در حد یک هوادار یا عضو دون پایه منافقین تنزل داد و سرنوشت خویش را به دست موضعگیریها و عملکرد منافقین در این مقطع سپرده، عملا از صحنه سیاسی منعزل گشت.
1) روزنامه انقلاب اسلامی، 24 / 1 / 1360.
2) روزنامه انقلاب اسلامی، 19 / 2 / 1360.
3) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نشریه «رویدادها و تحلیل«، شماره 16، 10 / 3 / 1360، نامه آیتالله صدوقی به هیئت سه نفره حل اختلافات.
4) خبرگزاری پارس، به نقل از خبرگزاری رویتر از وین، 12 / 5 / 1360.
5) روزنامه انقلاب اسلامی، 30 / 2 / 1360.
6) صورت مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، جلسه 168، 31 / 3 / 1360.
7) بیانیه شماره 21 دفتر سیاسی سپاه پاسداران، 31 / 6 / 1360.
8) امام خمینی در جمع علما و روحانیون استانهای آذربایجان شرقی و غربی 21 / 2 / 1360 در قسمتی از بیانات خویش فرمودند: «… ما امروز گرفتار قلمهایی هستیم و گرفتار بعضی گروهکهایی که مسلح هم هستند. ما گرفتار بعضی اشخاصی هستیم که کنار نشستهاند و به اشخاصی که در میدان هستند، چه میدان جنگ و چه میدانهای مبارزه با فساد و چه میدانهای بازسازی کشور، در خارج آنها نشستهاند و قلمها را در دست گرفتهاند و اشکال میکنند و کارشکنی میکنند… و آنهایی که این طور، هم با قلمهایشان و علاوه با تفنگهایشان هم با ما معارضه دارند، ما به آنها کرارا گفتهایم و حالا هم میگوییم که ما، مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیدهاید یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کردهاید، نمیتوانیم صحبت کنیم و نمیتوانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما اسلحهها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید؛ اسلام شما را میپذیرد و اسلام هوادار همه شماهاست. فقط گفتن به این که ما حاضریم و در آن نوشتهای که نوشتهاید، در عین حالی که اظهار مظلومیتها زیاد کردهاید، لکن باز ناشیگری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه بر ضد اسلام میخواهند بکنند میتوانیم تفاهم کنیم؟ شما این مطلب را، این رویه را ترک کنید و اسلحهها را تسلیم کنید و اگر میگویید ما به قانون در عین حالی که رأی ندادهایم، لکن سر به او میسپاریم قبول داریم او را، به قانون شما عمل کنید و قیام بر ضد دولت که برخلاف قانون است و قیام مسلحانه که بر ضد قانون است و دارای اسلحه که بر ضد قوانین کشور است، به اینها عمل کنید، ما هم با شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید، عمل میکنیم…«(»صحیفه نور«، جلد 14، صص 215 و 219(.
9) روزنامه «مجاهد» ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره 121، 25 / 6 / 1360.
10) مأخذ 7.
11) مأخذ 7، ص 19.
12) روزنامه انقلاب اسلامی،2 / 3 / 1360، ص 2.
13) مأخذ 7، ص 36 – 37، سند درون گروهی به دست آمده از خانههای تیمی منافقین.
14) مأخذ 7، ص 41 و 42.