جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرح عملیات (37)

زمان مطالعه: 10 دقیقه

نیروهای عملیات با وانت‏هایی که سقف آنها برای رعایت استتار برداشته شده بود به محمدیه منتقل می‏شوند. نخل‏های منطقه یک بار دیگر شاهد حضور رزمندگانی است که ماه‏ها سنگرهای خط شیر را محراب عبادت خود کرده و اکنون، پس از دو هفته دوری به خاطر سازمان‏دهی عملیاتی، به آن جا بازگشته بودند. آخرین نیروها نزدیک نیمه شب به محمدیه رسیدند و فرماندهان هر گروهان، در تلاش برای هدایت نیروهای خود به طرف معابر وصولی سه گانه هستند:

»برادران با عشقی عجیب با شعار «الله اکبر، خمینی رهبر» و «درود بر روح خدا، فرمانده کل قوا«، سوار ماشین می‏شدند و به طرف خط مقدم جبهه حرکت می‏کردند. تاریکی شب همه جا را فراگرفته بود، هنوز چند ساعت به وقت حمله مانده بود. در این فاصله عده‏ای از برادران صورت بر خاک نهاده و با خدای خود مناجات می‏کردند و بعضی نیز از گناهانی که کرده بودند توبه می‏کردند، چرا که دیگر وقتی برای توبه نبود. رزمندگان در خط مقدم مستقر شده بودند که ناگهان خبری هیجان‏انگیز و خوشحال کننده به آنها رسید.» (1).

بنی‏صدر تا آخرین روزها برای جلوگیری از اجرای عملیاتی که ریشه مردمی داشت و مسئولیت آن با سپاه بود، تلاش می‏کرد و بالاخره در حالی که در فشار

بحرانی قرار گرفت که خود به وجود آورده بود، شورای عالی دفاع که حضور کسانی چون حضرت آیت‏الله خامنه‏ای و شهیدان محمد منتظری و دکتر چمران را در خود داشت، مجوز عملیات را صادر کرد.

امام چند روز قبل در برخورد با جریان‏سازی بنی‏صدر فرموده بودند:

»نصیحت برادرانه خواهم کرد. نصیحت خاضعانه خواهم کرد. لکن این را باید همه بدانند آن روزی که من احساس خطر برای جمهوری اسلامی بکنم، آن روزی که من احساس خطر برای اسلام بکنم، آن روز این طور نیست که باز من بنشینم نصیحت کنم دست همه را قطع خواهم کرد.» (2).

اما آنچه در آخرین ساعات اتفاق می‏افتاد هدیه خداوندی است.

»در ساعت قبل از شروع عملیات، من و (شهید) حسن باقری به روستای محمدیه آمدیم. ما در یک سنگر کوچکی مستقر شده و در این فکر بودیم که بالاخره اسم عملیات را چه بگذاریم. این داستان نیست، این حقیقتی است که اتفاق افتاد. نیروها هم وارد معبر شده بودند. آن شب، رادیو پیام داد که امام، بنی‏صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرده‏اند (3) این مسئله عزل بنی‏صدر باعث شد ما بگوییم چه بهتر که اسم عملیات را «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» بگذاریم.» (4).

رزمندگان در بهترین حالت روحی، در حالی که از حذف بنی‏صدر خوشحال بودند و مستقیما امام خمینی را فرمانده خود می‏دیدند، در مسیرهایی که از آن جا باید بر دشمن یورش می‏بردند، مستقر شدند. پیشانی‏بندهایی به رنگ‏های سبز و قرمز و شعارهای «الله اکبر» چهره آنان را دگرگون کرده بود. فاصله نزدیک با دشمن، با کار بسیار خوبی که گروه تخریب به فرماندهی (شهید) «مرتضی تیموری» انجام داده بود، بسیار نزدیک‏تر شده بود:

»محل اصلی عبور همان کانال بود به این صورت که از حالت T شکل استفاده می‏شد و گردان در انتهای کانال به سه شاخه تقسیم می‏شد، مثلا محور کنار رودخانه از طرف

راست کانال به خط دشمن می‏زد. بچه‏های تخریب در این 6، 5 ماه آن‏قدر رفته بودند نزدیک عراقی‏ها که نگهبانان عراقی را می‏شناختند. تمام مین‏های دشمن را خنثی کرده بودند یعنی چاشنی آن را باز کرده بودند و برای این که میدان مین به هم نخورد و دشمن نفهمد، مین‏ها را گذاشته بودند جای خودش.» (4).

زمان شروع عملیات ساعت چهار صبح مشخص شده بود و در این زمان، هر گروهان خود را به مواضع دشمن نزدیک‏تر کرد. معبر مین از قبل باز شده بود و نیروهای تخریب جلوی ستون هر گروهان حرکت می‏کردند. بالاخره لحظه وصل یاران رسید:

»نیروها کانال را پر کرده بودند ما جزء نیروهای سازمانی گردان نبودیم ولی طبق معمول هر کس با هر مسئولیتی که داشت وارد صحنه نبرد می‏شد. وقت نماز صبح بود. بچه‏ها نماز را در داخل کانال یا در کنار بوته‏هایی که استتار کامل داشت خواندند و بعد ستون شدند و حرکت کردند و پس از چند دقیقه درگیری شروع شد. ساعت را نگاه کردم 4:13 را نشان می‏داد. دو سه دقیقه نگذشت که نیروها آن طرف خط دشمن بودند عراقی‏ها غافل‏گیر شده و با توجه به پخش شدن سریع نیروها، خط اول عراق به راحتی و خیلی زود سقوط کرد. اولین شهید که دیدم «مرتضی طلاکوب» از بچه‏های قدیمی کردستان بود و اولین مجروح «علی رضاییان«، که بعدا فرمانده قرارگاه حمزه شد و به شهادت رسید.» (5).

باید خط اول به سرعت پاک‏سازی می‏شد و با استفاده از تاریکی شب که به روشنایی نزدیک می‏شد، خط دوم هم تصرف شود. خط اول متکی به دو جاده برای رسیدن به خط دوم و عقبه دشمن بود: یکی در نزدیکی کارون که پوشش‏های گیاهی داشت و به نخلستان نسبتا بزرگی می‏رسید و دیگری جاده شنی در پایین جاده آسفالت بود. به همین دلیل نیروها برای پیش‏روی به این دو مسیر هدایت شدند:

»هر سه محور موفق شد به هدف خود در خط اول برسد. مشخص بود نیروها با تمام توان درگیر بودند. محمدیه زیر آتش عراقی‏ها، وجب به وجب آن در حال سوختن بود. خط دوم هم تصرف شد و نیروها به سمت خط سوم ادامه حرکت دادند. مهم‏ترین مسئله‏ای که باید به آن توجه می‏کردیم زدن خاکریز جدید بود که مهندس «طرح‏چی«

از جهاد قول آن را داده بود. خبرهایی که می‏رسید خوب بود ولی گذشت زمان و درگیری با دشمن، نیروهای ما را کاهش داده بود و با روشن شدن هوا، مشکلات جدیدی را باید تحمل می‏کردیم.» (4).

منطقه دشمن کاملا باز شده و در اختیار ما قرار گرفته بود و با گذشت زمان، درگیری در آخرین نقطه پیش‏روی شدت می‏گرفت. هدف، استقرار در خط دفاعی دوم دشمن بود ولی نیروهای ما از غافل‏گیری عراقی‏ها استفاده کرده، به خط سوم رسیدند.

دشمن آگاه بود که مقاومت نیروها در خاکریز سوم به معنای تثبیت منطقه تصرف شده است، لذا با آخرین توان، پاتک‏های خود را شروع کرد. گردان زرهی صلاح‏الدین که احتیاط آنها بود به صحنه آورده شد. با روشن شدن هوا، جنگ، رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. زیرا تانک‏ها و تیربارهای دشمن قدرت مانور بهتری پیدا کرده بودند. داستان آن صحنه‏های خدایی را مجالی دیگر باید و ما در این جا قطره‏ای از دریای آن نبرد حسینی را بازگو می‏کنیم:

»صدای رگبار کلاش در میان انفجارهای سنگین محو می‏شود و نگاه‏های معصومانه بچه‏ها که با جلو آمدن تانک‏ها به محاصره درآمده‏اند، با یکدیگر تلاقی می‏کند. هر چند لحظه یکی از یاران فریاد الله اکبر سر می‏دهد و دشمن را به آتش می‏کشد. آن سوی خاکریز، برای دشمن جهنمی درست شده است. تانک‏های آنها یکی پس از دیگری منهدم می‏شود. دیگر گلوله آر. پی. جی باقی نمانده و نوبت استفاده از کوکتل‏ها رسیده است. کوکتل در این نبرد نابرابر، نشانه مظلومیت یاران خط امام در کمبود امکانات و تسلیحات نظامی است.

از هر گوشه این خاکریز صدای الله اکبر بلند می‏شود و به دنبال آن «منتظران شهادت» از چند جناح هجوم می‏کند. صحنه بی‏نظیری است. «علی عمرو» آن نوجوان بزرگ، سینه‏خیز از خاکریز بالا می‏رود. برمی‏گردد و نگاه خود را به دیگران که شاهد صحنه‏اند می‏دوزد. لبخند از لب‏های او قطع نمی‏شود. خاکریز سوم برای او «مدرسه عشق» است. کوکتل مولوتفی را در میان دست‏های کوچکش می‏فشارد و به اولین تانک دشمن – که خود را روی سکوی بلندی رسانده است – نزدیک می‏شود، پس از آن لحظه‏ای نمی‏گذرد که با رگبار دژخیمان در خون خود غوطه‏ور می‏شود. صدای تکبیر با

انفجار و دود و عشق به لقا در هم می‏آمیزد. در این میان آنها که هنوز از تیر و ترکش‏ها آسیب ندیده‏اند، مجروحین را در کنار هم جمع می‏کنند و سپس به صف مقاومت می‏پیوندند.

مقاومت جانانه است اما فشار دشمن هم بیش از حد است. دشمن راه رسیدن کمک را به وسیله شلیک‏های مداوم تانک و موشک بسته است و سعی می‏کند از رسیدن بلدوزرها به مرکز منطقه جلوگیری نماید. یاران مستقر در خاکریز سوم، درگیر جنگ سختی با گردان زرهی شده‏اند و شجاعانه مقاومت می‏کنند تا دستگاه‏های مهندسی خاکریز را احداث کنند تا عملیات بدون نتیجه نباشد.

دو دستگاه بلدوزر با فاصله 50 متر از یکدیگر از دور دیده می‏شوند. فاصله ما و آنها به کندی کم می‏شود و بلدوزرها شجاعانه جلو می‏آیند. بچه‏های خط امام در محاصره‏اند. شاهدان صحنه، هر چه از دعا و ذکر می‏دانند، می‏خوانند و منتظر شروع کار بر و بچه‏های مهندسی‏اند. راننده‏های واحد مهندسی رزمی و جهاد سازندگی نمی‏دانند در میعادگاه عشق چه ولوله‏ای است و حماسه‏سازان برای رسیدن آنها چه مقاومت حسینی را در برخورد با دشمن به وجود آورده‏اند. یکی از تانک‏های دشمن تغییر مکان داده به طرف موضعی که بر منطقه نبرد مسلط است حرکت می‏کند. چند نفر از رزمندگان سعی می‏کنند تانک دشمن را از رسیدن به موضع جدید بازدارند. موشک آر. پی. جی وجود ندارد. یک بار دیگر نبرد رزمندگان با استفاده از کوکتل مولوتف در مقابل تانک و رگبار دوشکاها شروع می‏شود و آن جا قطعه‏ای از کربلا می‏شود.

بالاخره تانک دشمن خود را به موضع مورد نظر می‏رساند. بالای تانک یکی از نفرات آنها پشت دوشکا نشسته و وحشیانه شلیک می‏کند. گلوله‏های دوشکا تمام شدنی نیست و انگار ده‏ها نفر کمک تیربارچی شده‏اند. بچه‏ها ناچارند تغییر موضع دهند تا کشته نشوند. با دوربینی که در دست دارم، خدمه تانک عراقی‏ها را نگاه می‏کنم. سیاه چرده و کمی چاق و چله است. با دیدن چهره او، غم دلم را می‏گیرد. می‏بینم حیوان ناشناخته‏ای بهترین دوستانم را یکی یکی به شهادت می‏رساند. «فرج‏الله سنایی» در کنار نشسته است. می‏گوید:

– من از این طرف می‏روم. توی دید نیست.

– نرو فرج‏الله. تو را می‏زند.

تا می‏آیم جلوی او را بگیرم حرکت می‏کند. چند متری دور نشده است که با رگبار دوشکا نقش زمین می‏شود.

معرکه عشق برجاست. رهروان امام غوغایی به پا کرده‏اند.

بلدوزرها همچنان در حرکتند. یکی از تانک‏های دشمن به طرف آنها شلیک می‏کند. گلوله تانک مانند قطعه آتش، آسمان را می‏شکافد و تندتر از حرکت چشم‏های ما به وسط یکی از بلدوزرها اصابت کرده آن را منهدم می‏کند. دود و آتش زیاد ناشی از انفجار، احتمال شهادت راننده آن را در ذهن ما بیش‏تر می‏کند.

کسانی که در معرکه شاهد صحنه‏اند، همچنان دعا می‏کنند. عراقی‏ها بلدوزر بعدی را بلافاصله هدف قرار می‏دهند. گلوله برق‏آسا آسمان را می‏شکافد و از بالای بلدوزر عبور می‏کنند. راننده که تازه فهمیده به دام افتاده است، با عجله جلوی خود را خاکریز زده و پشت آن سنگر می‏گیرد. ما نفس راحتی می‏کشیم. صدای بلدوزر نزدیک‏تر می‏شود و خاکریز را به طرف رودخانه ادامه می‏دهد. به این صورت خط دفاعی مقدسی ایجاد می‏گردد که باعث می‏شود سرپل عراق در بحران جدیدی قرار گیرد.

اکنون باید در پشت خاکریز جدید مستقر گردید. فاصله ما که در خاکریز سوم عراق در محاصره قرار گرفته‏ایم با آن حدود یک کیلومتر است. معرکه قتل‏گاه هنوز برپاست. عراقی‏ها که از خشم، مانند گرگ وحشی شده‏اند، تیراندازی می‏کنند و تمام توان خود را ناجوانمردانه بر یاران محاصره شده که مأموریت خود را به خوبی به انجام رسانده‏اند، وارد می‏کنند. یاران حسین (ع(، آنها که کارنامه قبولی گرفته‏اند به میهمانی یار پذیرفته می‏شوند و تنها دو سه نفر از میعادگاه عشق باز می‏گردند…» (6).

با احداث خاکریز در مرکز منطقه تصرفی، نیروها باید پشت آن پدافند می‏کردند و خط جدید دفاعی را تشکیل می‏دادند، از نیروهایی که در خط سوم درگیر بودند، غیر از یکی دو نفر، همه شهید شدند. چند روز قبل از عملیات از اصفهان درخواست نیرو شده بود و این نیروها که آموزش لازم را دیده و یک گردان بودند قبل از ظهر روز عملیات به منطقه وارد شدند. نیروهایی که تا کنون آتش خمپاره ندیده بودند در سخت‏ترین شرایط، یعنی اولین روز احداث خط جدید، که شدیدترین آتش روی آن ریخته می‏شد، وارد خط دفاعی شدند.

از نیروهای قدیمی هم شاید بیست سی نفر به صورت پراکنده در منطقه بودند و با هر زحمتی بود خط را سر و سامان می‏دادند. آقا رحیم، حسن باقری و حسین خرازی در این شرایط، رزمندگان ساده‏ای شده بودند که هر کدام در نقش یک تیرانداز، وارد عمل شده و بعضا قسمتی از خط را از سقوط نجات می‏دادند. در چنین وضعیتی، آقا رحیم هم که فرمانده اول عملیات بود مجروح گردید:

»عراقی‏ها هفت شبانه روز پاتک کردند، حتی نفربرهای عراقی تا خاکریز اول می‏رسیدند و بچه‏ها آنان را منهدم می‏کردند. دشمن گردان‏های نیروی مخصوص را از خرمشهر آورده بود و جنگ چند مرتبه به مبارزه تن به تن کشیده شد. جنگی نابرابر بود بین یک گردان و یک لشکر. از نیروهای ما که در زمان حمله 270 نفر بودند 120 نفر شهید شدند که 60 شهید در منطقه دشمن ماند و پس از عملیات ثامن الائمه به عقب آوردیم. مسئولان سه گروهان، یعنی فرماندهان اصلی شهید شدند، بقیه نیروها هم که شهید شدند عموما در حد فرمانده گردان بودند. سه کیلومتر پیش‏روی کردیم، 246 نفر اسیر گرفتیم. عملیات فرمانده کل قوا تأثیرات زیادی داشت از جمله این که عراقی‏ها یک هفته بعد 5، 4 کیلومتر در محور بهمن شیر و جاده ماهشهر عقب‏نشینی کردند. در یکی از پاتک‏های سنگین، ترکشی نصیب من شد و سرم شکافت. در اورژانس کارهای لازم را انجام دادند و من به خط برگشتم. در خط بچه‏ها از دیدن من که با سر و روی بسته و باندپیچی شده به منطقه برگشته بودم روحیه گرفته بودند. یعنی روحیه همه این بود که باید تا شهادت جلو برویم و آبادان را از محاصره خارج کنیم.» (4).

در وضعیت جدید، باید تاکتیک‏های حضور در خط تغییر داده می‏شد، زیرا تا قبل از عملیات، فاصله جبهه خودی و دشمن دو کیلومتر بود و طرفین به صورت مستقیم روی خطوط یکدیگر دید و تیر نداشتند. با پیش‏روی جدید، در حاشیه کارون حدود چهار کیلومتر خاکریز زده شد و پس از رسیدن به آخرین حد پیش‏روی، خط دفاعی عمود بر کارون و جاده آسفالت احداث گردید. خط جدید که به یاد سه نفر از شهدای عملیات فرمانده کل قوا به نام رضا، عباس و علی رضایی «خط رضایی‏ها» نام گرفته بود و در سمت چپ جاده آسفالت اهواز – آبادان حدود دویست متر ادامه داشت و بعد از آن تا جبهه ماهشهر بدون خاکریز بود و عراقی‏ها هم خط خود در این جناح را به صورت نیم دایره به موازات جاده آسفالت ادامه داده بودند، لذا خطوط جدید در این جناح کاملا آسیب‏پذیر بود.

عملیات «فرمانده کل قوا» بازتاب گسترده‏ای در رسانه‏های داخلی و خارجی داشت و روند رو به رشد سقوط بنی‏صدر از دیگر مراکز قدرت را شدت بخشید:

»با تغییر فرماندهی نیروهای مسلح و با تحرک عظیم رزمندگان ما در جبهه‏های دارخوین، این جبهه که مدت‏ها خاموش و متوقف بود به حرکت درآمد. در پی حکم سرنوشت‏ساز امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در آخرین ساعت چهارشنبه مبنی بر تغییر فرماندهی کل قوا، در ساعت چهار بامداد روز پنجشنبه جان بر کفان سلحشور جبهه‏های جنوب با یک طرح حساب شده و کاملا هماهنگ برای بیرون راندن قوای رو به ضعف دشمن وارد کارزار شدند… اولین ضد حمله در ساعت 8 صبح و دومین ضد حمله ساعت 30: 11 شروع شد. سومین ضد حمله…» (7).

عملیات فرماندهی کل قوا به طور مستقیم و غیر مستقیم تأثیرات قابل ملاحظه‏ای در طرح‏ریزی عملیات ثامن الائمه گذاشت. اولا این باور را در تمامی نیروها – خصوصا فرماندهان نظامی – ایجاد کرد که می‏توان با تکیه بر نیروهای پیاده، آبادان را از محاصره دشمن خارج نمود و این خود، تحولی در این منطقه بی‏تحرک محسوب می‏گردید. ثانیا با انهدام بخش وسیعی از نیروهای دفاعی عراق و نزدیک‏تر شدن به پل «قصبه» نوید دهنده یک پیروزی بزرگ محسوب می‏شد، چرا که در عملیات ثامن الائمه نیروهای این محور می‏توانستند از فاصله کمتری به سمت پل قصبه (روی رودخانه کارون) هجوم ببرند ضمن این که نبرد سنگین با نیروهای عراق خود حامل تجارب بسیار ارزنده‏ای برای کلیه طراحان و مسئولان ستاد عملیات جنوب در این محور بود. از جمله این تجارب، پیدا کردن راه جاده‏ای برای زمین‏گیر کردن احتیاط دشمن بود که در این عملیات پاتک‏های سنگینی را اجرا نموده بود و این امر در عملیات ثامن الائمه با دو تدبیر به اجرا درآمد. سردار صفوی در این خصوص می‏گوید:

»نظر ما در عملیات ثامن الائمه بر این بود که اولا دشمن را در تمام محورها درگیر کنیم تا به کارگیری احتیاط برای فرماندهی عراق در منطقه مشکل باشد و تصمیم‏گیری در این رابطه برای دشمن سخت گردد. و ثانیا استفاده از نهر شادگان برای حمله به نیروهای احتیاط منطقه دارخوین بود که خود یکی از عوامل موفقیت عملیات ثامن الائمه گردید.» (4).

البته تجارب تاکتیکی دیگری از جمله خط شکنی و مشکلات آن، قدرت آتش دشمن و لزوم پاسخ‏گویی به آن، نقش نیروهای زرهی و مانند آن نیز از نتایج این عملیات محسوب می‏گردد.


1) مأخذ 11، ص 42.

2) صحیفه نور، ج 14، ص 270، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.

3) امام خمینی، زمانی که نصایح مؤثر واقع نشد به این صورت بنی‏صدر را از قدرت نظامی خلع فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم. ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، آقای ابوالحسن بنی‏صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شده‏اند.«(»صحیفه نور«، جلد 14، ص 274(.

4) مأخذ 18.

5) مأخذ 1.

6) سید علی بنی‏لوحی، یاد ایام (مجموعه خاطرات سال 1360(، ص 35، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1374.

7) روزنامه جمهوری اسلامی، 23 / 3 / 1360.