تضاد بین بنیصدر و نیروهای خط امام – که ریشههای آن را باید در مسائل سیاسی ناشی از خصلتهای ذاتی و فکری بنیصدر جست و جو کرد – باعث شده بود با هر گونه اقدام عملی نیروهای انقلابی در صحنه نبرد مخالفت شود و طرحهای عملیاتی سپاه نیز با هوچیگری، مبتنی بر عدم شناخت مسائل نظامی، از گردونه تحلیل کارشناسی در چارچوب روند اجرا حذف گردد. مقام معظم
رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، طی تحلیلی از روند جنگ بعد از فتح خرمشهر میفرمایند:
»کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه، عملیاتها غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بود و علتش هم این است که تا قبل از عملیات ثامن الائمه نیروهای مردمی به کار گرفته نمیشد، یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این، مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا یکی از درگیریهای ما با بنیصدر همین مسئله بود. نیروهای محدود ارتش هم طبیعی بود که با فرماندهی مثل بنیصدر شانس موفقیت بسیار کمی را داشت و عملا هم موفق نبود.» (1).
اما علیرغم تضادهای موجود، فضای حاکم بر نیروهای انقلابی مرید امام به گونهای بود که برای رسیدن به گردونه پیروزی علیه خطوط دفاعی دشمن در صحنه نبرد، از هیچ کوششی فروگذار نکنند. (2) این تلاش و پافشاری بر اجرای عملیات در دو بعد قابل توجه است:
الف) در توسل به اهلبیت (ع(: بحران داخلی که در درگیریهای امت حزبالله با گروهکها به اوج خود نزدیک میشد، عامل مؤثری شده بود تا رزمندگان حال و هوای خوش توسل به اهلبیت (ع) را شدت بخشند. تحلیل آنها این بود که اجرای عملیات موفق در جبهه، بنیصدر را که متکی بر شعارهای عوام فریبانه، به نام فرماندهی جنگ، حتی به صورت علنی در مقابل سخنان امام موضعگیری میکرد را به انفعال کشانده و روحیه جناح حزبالله را تقویت خواهد کرد. مخصوصا آنچه در بین رزمندگان جبهه دارخوین مطرح بود و آنها را آزار میداد، زمین ماندن دستور حضرت امام مبنی بر آزادسازی آبادان از حصر بود، لذا سنگرهای جبهه – به ویژه خط شیر – در تب اجرای عملیات میسوخت و یاران نه تنها در نیمههای شب بلکه در لحظه لحظه حضور خود با توسل به اهلبیت عصمت و طهارت (ع(، باز شدن این گره کور را طلب میکردند:
»مسجد کوچکی در دارخوین داشتیم که محفل ده، دوازده نفر در نیمههای شب بود و یک ساعتی به اذان مانده هر کسی برای خود زمزمهای داشت. در یکی از شبها که زمان اجرای عملیات هنوز مشخص نبود و همه در تکاپوی کار بودند. «غلامحسین استکی» از خود بیخود شده بود، یک وضع عجیب غریبی درست کرده بود، بلند بلند گریه میکرد، ضجه میزد، سر به سجده گذاشته بود و خدای خود را میخواند. مسجد تاریک تاریک بود و کسی دیده نمیشد اما من از صدای او فهمیده بودم که کیست. اتفاقا در آن شب چند نفر تازه وارد داشتیم که با کمپرسیهای خود برای شنریزی یک جاده چند روزی مهمان ما بودند، تعجب کرده بودند، نشسته بودند و حال و هوای بچهها را نگاه میکردند یکی از آنها پرسید قضیه چیست؟ این گریه و التماس… گفتم: میخواهند عملیات بشود. گریه میکنند تا اجازه بدهند به دشمن حمله کنند. با اجرای عملیات فرمانده کل قوا در چند روز بعد، نیمی از شب زندهداران همان مسجد – از جمله غلامحسین – به شهادت رسیدند.» (3).
این توسلها بدون پاسخ نمیماند و بسیجیان به آنچه میخواستند میرسیدند و این نویدی بود برای همه که بفهمند پشت قضیه محکم است و باید بر دشمن بتازند:
»… در جبهه دارخوین مدت زیادی بود که نه از طرف ما حملهای صورت میگرفت و نه دشمن تحرکی داشت و دو طرف به وسیله توپخانه و خمپاره بر روی هم آتش میکردند. برادران اکثرا از وضعیت جبهه ناراحت بودند و اغلب بچهها وقتی میدیدند کاری نمیتوانند بکنند، به نیروی حق متوجه میشدند و اکثر شبها در سنگرها دعای توسل میخواندند و به ائمه – علیهمالسلام – و امام زمان (عج) متوسل میشدند و بعد هم نماز شب می خواندند و از خدا میخواستند که خودش کمکی بکند. یکی از شبها که از وضع جنگ ناراحت بودم خوابیدم و در خواب دیدم به طرف دشمن در حرکت هستم، ناگاه مشاهده کردم که امام حسین (ع) در جلو و بقیه ائمه (ع) پشت سر آن بزرگوار به طرف دشمن حرکت میکردند. در دلم گفتم ای کاش آقا میایستاد تا زیارتشان کنم که ناگهان امام حسین (ع) ایستادند، مشغول زیارتشان شدم و حالت عجیبی پیدا کرده بودم. بعد دیدم که امام عصر حجت بن الحسن (ع) از منطقه روبهرو تشریف آوردند و به امام حسین (ع) گفتند: آقا ما جلو هستیم چرا این جا ایستادهاید. امام
حرکت کردند و من هم دیوانهوار به دنبال حضرت حرکت کردم. ناگهان در حین دویدن در جلو دو خیمه سبز پر نور دیدم که در آن جا قرار داشت. داخل یکی از آنها شدم. دیدم امام خمینی آن جا تشریف دارند. سلام کردم. جواب سلام فرمودند. عرض کردم: آقا چه میشود اوضاع جنگ؟ با سرشان اشاره فرمودند که به خیمه دوم برو. به خیمه دوم وارد شدم دیدم امام زمان حضرت مهدی (عج) آن جا تشریف دارند. سلام کردم. آقا جواب گفتند و فرمودند مگر نمیبینید که ما زودتر از شما این جا آمدهایم، بیایید جلو که شما پیروزید.» (4).
این نویدها که روحیه جنگجویی و شهادتطلبی نیروها را بالا میبرد نه تنها در خواب مشاهده میشد، بلکه شدت توسلها و خودسازی یاران جبهه باعث شده بود در بیداری هم مورد عنایت قرار بگیرند به گونهای که در لحظه «تجلی نور ولایت» چندین نفر توفیق مشاهده آن را داشتند و از خود بیخود میشدند:
»شب جمعهای برادران رزمنده با دلی شکسته و با سوز، دعای کمیل میخواندند. سپس با روحی پاک عرض کردند: امام زمان اگر واقعا ما سرباز شماییم چرا یک مرتبه سری به ما نمیزنید. از آقا حضرت مهدی (عج) دعوت کردند برای شرکت در جلسه. همان طور که در حال دعا خواندن بودند و با خدا راز و نیاز میکردند ناگاه در طرف راست خود نوری دیدند که بیاختیار همه بلند شدند و ایستادند و حال همه متغیر شد و فریاد یا ابنالحسن (عج) رزمندگان، سنگ را میلرزانید. شب بعد از آن برادری خواب دیده بود که آقا امام زمان حضرت مهدی (عج) به او فرموده بودند: «مرا به جلسه خود دعوت کردید، آمدم.» (5).
در تبیین «اصول جنگ دفاع مقدس» در جبهه خودی، طرح این واقعیت و تأثیر توسلها در پیروزیهای رزمندگان اسلام، موضوعی است که باید در قوارههای علمی و تحلیلهای سیاسی نظامی گنجانده شود و به آن افتخار گردد و به عنوان یک عامل تعیین کننده در چارچوب اصول و قواعد رزمی که جمهوری اسلامی ایران به آن پایبند است مورد توجه قرار گیرد؛ آنچه که تبلور آن را در برخورد و سخنان امام باید جست و جو کرد که: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.«
ب) برخورد با مسئولان برای اجرای عملیات: در سه ماهه اول جنگ، بنیصدر به پاسگاه فرماندهی جبهه دارخوین آمد و عدهای از فرماندهان ارتش از جمله شهید فکوری (فرمانده نیروی هوایی) او را همراهی میکردند. برخورد او با نیروهای منطقه، که در نظر بنیصدر، «حزباللهیهای ریشو و دور از قواره» بودند بیشتر سیاسی بود تا نظامی و این برخورد، دیدگاه منفی موجود در ذهن رزمندگان علیه بنیصدر را تقویت کرد:
»یک روز بنیصدر با چند نفر از فرماندهان به دارخوین آمد. اتاقی بود که جلسات در آن برقرار میشد. مقابل آن هم سنگری ساخته بودیم ولی عموما از همان اتاق استفاده میشد. برادران او را تحویل گرفتند و خیلی بالا، پایین بردند. البته رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود و امام هم همین برخورد را انتظار داشتند. در جلسه، مسئولان منطقه دارخوین، توانایی خود را برای حمله به دشمن طرح کردند که با برخورد سرد بنیصدر روبهرو میشد و با کلمات «ببینیم چه میشود.» هر موضوعی که روی آن تأکید میشد، فیصله پیدا میکرد. در آن زمان رسم بود که عکس مسئولان کشور را بزرگ کرده بودند و به عنوان خط امام و جبهه حزبالله، آنها که علاقهمند بودند به دیوار میزدند. عکس کسانی مثل شهید بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی اردبیلی، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر، شهید رجایی و چند نفر دیگر. ما هم این عکسها را در کنار عکس امام به دیوار اتاق نصب کرده بودیم. بنیصدر در اتاق نشسته بود و گزارش منطقه را میگرفت، حساس شده بود و از بالای عینک به دیوار نگاه میکرد. معلوم بود که عکس خود را ندید. کمکم به صورت علنی نگاه میکرد، دست چپ، دست راست، خیر، عکس نبود. بعد هم که بلند شد برود، و خیلی هم با بچهها سبک برخورد میکرد و با لحن خیلی بدی صحبت میکرد، در زمان خارج شدن از اتاق هم طاقت نیاورد و دیوار پشت سرش را هم نگاه کرد. خیر عکس او نبود.» (3).
برخورد نیروها با فرماندهی که از «ستاد عملیات جنوب» به منطقه میآمدند نیز دیدنی بود:
»از بس به حسین فشار آورده بودیم که عملیات، عملیات، او آقا رحیم را آورد. بچهها در انرژی اتمی سازماندهی شده بودند و همه چیز را برای شروع عملیات آماده بود. از صحبتهای آقا رحیم و پا به پا کردنهای او فهمیدیم که کار از بالا گیر دارد. صدای
اعتراض بالا گرفت. یکی از بچهها بود به نام قوچانی، (شهید) علی قوچانی که بعدا فرمانده تیپ شد، آن وقت 17، 16 سال بیشتر نداشت و خیلی جوان بود. بلند شد رفت کنار آقا رحیم و بلند گفت: «مگر ما علاف هستیم؟ میترسید؟» چرا عملیات نمیکنید؟ آقا رحیم از این روحیه نیروها خیلی خوشش میآمد. آقا رحیم شروع کرد به حرف زدن، و چیزهایی را که نباید بچهها میدانستند، گفت. بعد شعارهای ضد بنیصدر شروع شد.» (6).
پای کار بودن رزمندگان برای اجرای عملیات، دلیل تعیین کننده بر یورش به دشمن بود؛ نقطه مثبتی که تا پایان جنگ تحمیلی باعث گردید رزمندگان و خط شکنان یک گام جلوتر از متولیان و فرماندهان جنگ، حضور در صحنه نبرد را دنبال کنند.
1) محمد درودیان، آغاز تا پایان، ص 49، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، چاپ چهارم، 1380.
2) این نیروها در بین برادران ارتش هم بسیار بودند. آنها ضمن حضور در خطوط نبرد، منتظر روزهایی بودند که جبهه خودی را به پیروزی در سلسله عملیات بزرگ برساند.
3) مأخذ 1.
4) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان، حماسه دارخوین، ص 79، اصفهان، 1361، به نقل از شهید حسن ارکدستانی.
5) همان، ص 40.
6) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 503، روایت سردار علی زاهدی.