جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پافشاری رزمندگان

زمان مطالعه: 6 دقیقه

تضاد بین بنی‏صدر و نیروهای خط امام – که ریشه‏های آن را باید در مسائل سیاسی ناشی از خصلت‏های ذاتی و فکری بنی‏صدر جست و جو کرد – باعث شده بود با هر گونه اقدام عملی نیروهای انقلابی در صحنه نبرد مخالفت شود و طرح‏های عملیاتی سپاه نیز با هوچی‏گری، مبتنی بر عدم شناخت مسائل نظامی، از گردونه تحلیل کارشناسی در چارچوب روند اجرا حذف گردد. مقام معظم

رهبری، حضرت آیت‏الله خامنه‏ای، طی تحلیلی از روند جنگ بعد از فتح خرمشهر می‏فرمایند:

»کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه، عملیات‏ها غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بود و علتش هم این است که تا قبل از عملیات ثامن الائمه نیروهای مردمی به کار گرفته نمی‏شد، یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این، مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا یکی از درگیری‏های ما با بنی‏صدر همین مسئله بود. نیروهای محدود ارتش هم طبیعی بود که با فرماندهی مثل بنی‏صدر شانس موفقیت بسیار کمی را داشت و عملا هم موفق نبود.» (1).

اما علی‏رغم تضادهای موجود، فضای حاکم بر نیروهای انقلابی مرید امام به گونه‏ای بود که برای رسیدن به گردونه پیروزی علیه خطوط دفاعی دشمن در صحنه نبرد، از هیچ کوششی فروگذار نکنند. (2) این تلاش و پافشاری بر اجرای عملیات در دو بعد قابل توجه است:

الف) در توسل به اهل‏بیت (ع(: بحران داخلی که در درگیری‏های امت حزب‏الله با گروهک‏ها به اوج خود نزدیک می‏شد، عامل مؤثری شده بود تا رزمندگان حال و هوای خوش توسل به اهل‏بیت (ع) را شدت بخشند. تحلیل آنها این بود که اجرای عملیات موفق در جبهه، بنی‏صدر را که متکی بر شعارهای عوام فریبانه، به نام فرماندهی جنگ، حتی به صورت علنی در مقابل سخنان امام موضع‏گیری می‏کرد را به انفعال کشانده و روحیه جناح حزب‏الله را تقویت خواهد کرد. مخصوصا آنچه در بین رزمندگان جبهه دارخوین مطرح بود و آنها را آزار می‏داد، زمین ماندن دستور حضرت امام مبنی بر آزادسازی آبادان از حصر بود، لذا سنگرهای جبهه – به ویژه خط شیر – در تب اجرای عملیات می‏سوخت و یاران نه تنها در نیمه‏های شب بلکه در لحظه لحظه حضور خود با توسل به اهل‏بیت عصمت و طهارت (ع(، باز شدن این گره کور را طلب می‏کردند:

»مسجد کوچکی در دارخوین داشتیم که محفل ده، دوازده نفر در نیمه‏های شب بود و یک ساعتی به اذان مانده هر کسی برای خود زمزمه‏ای داشت. در یکی از شب‏ها که زمان اجرای عملیات هنوز مشخص نبود و همه در تکاپوی کار بودند. «غلامحسین استکی» از خود بی‏خود شده بود، یک وضع عجیب غریبی درست کرده بود، بلند بلند گریه می‏کرد، ضجه می‏زد، سر به سجده گذاشته بود و خدای خود را می‏خواند. مسجد تاریک تاریک بود و کسی دیده نمی‏شد اما من از صدای او فهمیده بودم که کیست. اتفاقا در آن شب چند نفر تازه وارد داشتیم که با کمپرسی‏های خود برای شن‏ریزی یک جاده چند روزی مهمان ما بودند، تعجب کرده بودند، نشسته بودند و حال و هوای بچه‏ها را نگاه می‏کردند یکی از آنها پرسید قضیه چیست؟ این گریه و التماس… گفتم: می‏خواهند عملیات بشود. گریه می‏کنند تا اجازه بدهند به دشمن حمله کنند. با اجرای عملیات فرمانده کل قوا در چند روز بعد، نیمی از شب زنده‏داران همان مسجد – از جمله غلامحسین – به شهادت رسیدند.» (3).

این توسل‏ها بدون پاسخ نمی‏ماند و بسیجیان به آنچه می‏خواستند می‏رسیدند و این نویدی بود برای همه که بفهمند پشت قضیه محکم است و باید بر دشمن بتازند:

»… در جبهه دارخوین مدت زیادی بود که نه از طرف ما حمله‏ای صورت می‏گرفت و نه دشمن تحرکی داشت و دو طرف به وسیله توپخانه و خمپاره بر روی هم آتش می‏کردند. برادران اکثرا از وضعیت جبهه ناراحت بودند و اغلب بچه‏ها وقتی می‏دیدند کاری نمی‏توانند بکنند، به نیروی حق متوجه می‏شدند و اکثر شب‏ها در سنگرها دعای توسل می‏خواندند و به ائمه – علیهم‏السلام – و امام زمان (عج) متوسل می‏شدند و بعد هم نماز شب می خواندند و از خدا می‏خواستند که خودش کمکی بکند. یکی از شب‏ها که از وضع جنگ ناراحت بودم خوابیدم و در خواب دیدم به طرف دشمن در حرکت هستم، ناگاه مشاهده کردم که امام حسین (ع) در جلو و بقیه ائمه (ع) پشت سر آن بزرگوار به طرف دشمن حرکت می‏کردند. در دلم گفتم ای کاش آقا می‏ایستاد تا زیارتشان کنم که ناگهان امام حسین (ع) ایستادند، مشغول زیارتشان شدم و حالت عجیبی پیدا کرده بودم. بعد دیدم که امام عصر حجت بن الحسن (ع) از منطقه روبه‏رو تشریف آوردند و به امام حسین (ع) گفتند: آقا ما جلو هستیم چرا این جا ایستاده‏اید. امام

حرکت کردند و من هم دیوانه‏وار به دنبال حضرت حرکت کردم. ناگهان در حین دویدن در جلو دو خیمه سبز پر نور دیدم که در آن جا قرار داشت. داخل یکی از آنها شدم. دیدم امام خمینی آن جا تشریف دارند. سلام کردم. جواب سلام فرمودند. عرض کردم: آقا چه می‏شود اوضاع جنگ؟ با سرشان اشاره فرمودند که به خیمه دوم برو. به خیمه دوم وارد شدم دیدم امام زمان حضرت مهدی (عج) آن جا تشریف دارند. سلام کردم. آقا جواب گفتند و فرمودند مگر نمی‏بینید که ما زودتر از شما این جا آمده‏ایم، بیایید جلو که شما پیروزید.» (4).

این نویدها که روحیه جنگ‏جویی و شهادت‏طلبی نیروها را بالا می‏برد نه تنها در خواب مشاهده می‏شد، بلکه شدت توسل‏ها و خودسازی یاران جبهه باعث شده بود در بیداری هم مورد عنایت قرار بگیرند به گونه‏ای که در لحظه «تجلی نور ولایت» چندین نفر توفیق مشاهده آن را داشتند و از خود بی‏خود می‏شدند:

»شب جمعه‏ای برادران رزمنده با دلی شکسته و با سوز، دعای کمیل می‏خواندند. سپس با روحی پاک عرض کردند: امام زمان اگر واقعا ما سرباز شماییم چرا یک مرتبه سری به ما نمی‏زنید. از آقا حضرت مهدی (عج) دعوت کردند برای شرکت در جلسه. همان طور که در حال دعا خواندن بودند و با خدا راز و نیاز می‏کردند ناگاه در طرف راست خود نوری دیدند که بی‏اختیار همه بلند شدند و ایستادند و حال همه متغیر شد و فریاد یا ابن‏الحسن (عج) رزمندگان، سنگ را می‏لرزانید. شب بعد از آن برادری خواب دیده بود که آقا امام زمان حضرت مهدی (عج) به او فرموده بودند: «مرا به جلسه خود دعوت کردید، آمدم.» (5).

در تبیین «اصول جنگ دفاع مقدس» در جبهه خودی، طرح این واقعیت و تأثیر توسل‏ها در پیروزی‏های رزمندگان اسلام، موضوعی است که باید در قواره‏های علمی و تحلیل‏های سیاسی نظامی گنجانده شود و به آن افتخار گردد و به عنوان یک عامل تعیین کننده در چارچوب اصول و قواعد رزمی که جمهوری اسلامی ایران به آن پای‏بند است مورد توجه قرار گیرد؛ آنچه که تبلور آن را در برخورد و سخنان امام باید جست و جو کرد که: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.«

ب) برخورد با مسئولان برای اجرای عملیات: در سه ماهه اول جنگ، بنی‏صدر به پاسگاه فرماندهی جبهه دارخوین آمد و عده‏ای از فرماندهان ارتش از جمله شهید فکوری (فرمانده نیروی هوایی) او را همراهی می‏کردند. برخورد او با نیروهای منطقه، که در نظر بنی‏صدر، «حزب‏اللهی‏های ریشو و دور از قواره» بودند بیش‏تر سیاسی بود تا نظامی و این برخورد، دیدگاه منفی موجود در ذهن رزمندگان علیه بنی‏صدر را تقویت کرد:

»یک روز بنی‏صدر با چند نفر از فرماندهان به دارخوین آمد. اتاقی بود که جلسات در آن برقرار می‏شد. مقابل آن هم سنگری ساخته بودیم ولی عموما از همان اتاق استفاده می‏شد. برادران او را تحویل گرفتند و خیلی بالا، پایین بردند. البته رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود و امام هم همین برخورد را انتظار داشتند. در جلسه، مسئولان منطقه دارخوین، توانایی خود را برای حمله به دشمن طرح کردند که با برخورد سرد بنی‏صدر روبه‏رو می‏شد و با کلمات «ببینیم چه می‏شود.» هر موضوعی که روی آن تأکید می‏شد، فیصله پیدا می‏کرد. در آن زمان رسم بود که عکس مسئولان کشور را بزرگ کرده بودند و به عنوان خط امام و جبهه حزب‏الله، آنها که علاقه‏مند بودند به دیوار می‏زدند. عکس کسانی مثل شهید بهشتی، آیت‏الله خامنه‏ای، آیت‏الله موسوی اردبیلی، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر، شهید رجایی و چند نفر دیگر. ما هم این عکس‏ها را در کنار عکس امام به دیوار اتاق نصب کرده بودیم. بنی‏صدر در اتاق نشسته بود و گزارش منطقه را می‏گرفت، حساس شده بود و از بالای عینک به دیوار نگاه می‏کرد. معلوم بود که عکس خود را ندید. کم‏کم به صورت علنی نگاه می‏کرد، دست چپ، دست راست، خیر، عکس نبود. بعد هم که بلند شد برود، و خیلی هم با بچه‏ها سبک برخورد می‏کرد و با لحن خیلی بدی صحبت می‏کرد، در زمان خارج شدن از اتاق هم طاقت نیاورد و دیوار پشت سرش را هم نگاه کرد. خیر عکس او نبود.» (3).

برخورد نیروها با فرماندهی که از «ستاد عملیات جنوب» به منطقه می‏آمدند نیز دیدنی بود:

»از بس به حسین فشار آورده بودیم که عملیات، عملیات، او آقا رحیم را آورد. بچه‏ها در انرژی اتمی سازمان‏دهی شده بودند و همه چیز را برای شروع عملیات آماده بود. از صحبت‏های آقا رحیم و پا به پا کردن‏های او فهمیدیم که کار از بالا گیر دارد. صدای

اعتراض بالا گرفت. یکی از بچه‏ها بود به نام قوچانی، (شهید) علی قوچانی که بعدا فرمانده تیپ شد، آن وقت 17، 16 سال بیش‏تر نداشت و خیلی جوان بود. بلند شد رفت کنار آقا رحیم و بلند گفت: «مگر ما علاف هستیم؟ می‏ترسید؟» چرا عملیات نمی‏کنید؟ آقا رحیم از این روحیه نیروها خیلی خوشش می‏آمد. آقا رحیم شروع کرد به حرف زدن، و چیزهایی را که نباید بچه‏ها می‏دانستند، گفت. بعد شعارهای ضد بنی‏صدر شروع شد.» (6).

پای کار بودن رزمندگان برای اجرای عملیات، دلیل تعیین کننده بر یورش به دشمن بود؛ نقطه مثبتی که تا پایان جنگ تحمیلی باعث گردید رزمندگان و خط شکنان یک گام جلوتر از متولیان و فرماندهان جنگ، حضور در صحنه نبرد را دنبال کنند.


1) محمد درودیان، آغاز تا پایان، ص 49، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، چاپ چهارم، 1380.

2) این نیروها در بین برادران ارتش هم بسیار بودند. آنها ضمن حضور در خطوط نبرد، منتظر روزهایی بودند که جبهه خودی را به پیروزی در سلسله عملیات بزرگ برساند.

3) مأخذ 1.

4) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان، حماسه دارخوین، ص 79، اصفهان، 1361، به نقل از شهید حسن ارکدستانی.

5) همان، ص 40.

6) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 503، روایت سردار علی زاهدی.