از آن جهت که جبهه دارخوین مسئولیت بخش عمدهای از مأموریت در نبردهای شرق کارون را در منطقه وسیعی پذیرفته بود، مناسب است بر ابعاد مختلف اقدامات این جبهه علیه دشمن مروری کوتاه کنیم.
الف) پدافند غیر قابل نفوذ در خط شیر: در خط پدافندی «شیر» برای حملات احتمالی دشمن تمهیدات لازم اندیشیده شده بود. مخفی بودن خط به خاطر عدم عارضه ظاهری از سطح زمین، سنگرهای آتش که با حداقل تسلیحات میتوانست نفوذ دشمن از جناحهای مختلف را کنترل نماید، هوشیاری لحظه به لحظه مدافعان خط و خنثی بودن آتش دشمن به خاطر شلیکهای بدون هدف، مسائلی بود که آسیبپذیری این خط دفاعی را کم کرده بود. هر چند ضعف خط در باز بودن جناحین آن، میتوانست مسئلهساز باشد، چنان که چند بار اتفاق افتاد، ولی این نقاط ضعف با برقراری سنگرهای کمین در جلوی «خط شیر» – که غافلگیری در برابر اقدامات دشمن را به صفر میرسانید – جبران شده بود. خط شیر و «خطهای شیر» در تمام خطوط نبرد غرب و جنوب به خاطر شاخصههای ویژه آن که متکی بر «جنگ مردمی» بود، اتکای اصلی جبهه خودی در جلوگیری از پیشروی دشمن بود؛ آنچه که عراق را به توقف در زمینهای آسیبپذیر ناچار کرد.
ب) شناسایی مستمر در منطقه: خطوط دشمن در منطقه سلمانیه، به طور مداوم از سه جناح شناسایی میشد: اولین محور، شناسایی در مقابل خط شیر مخصوصا در معابری که احتمال نفوذ دشمن داده میشد مانند حاشیه کارون، کنار جاده شنی (جاده قدیم آبادان – اهواز) و جاده آسفالت بود. دومین محور، شناسایی جناح دشمن از مسیر ناشناخته و باتلاقی بود که بعدها نقطه قوت ما، در عملیات ثامن الائمه شد و آن عبور از طریق نهر شادگان بود که آبهای سرریز هور شادگان را به کارون منتقل میکرد. همچنین مسئولان منطقه، محور ویژهای را در جناح غربی کارون در مقابل سلمانیه برای شناسایی انتخاب کرده بودند که هدف از آن کنترل پیشروی دشمن در حاشیه غربی کارون بود.
این نقطه، محلی بود که خط دفاعی دشمن را از کارون دور ساخته و در انرژی اتمی به فاصلهای حدود هفت کیلومتر میرسانید.
به عبارت دیگر، نیروهای عراقی از سمت چپ سلمانیه در مقابل روستای محمدیه تا خرمشهر به کارون چسبیده بودند. پافشاری نیروهای اطلاعاتی برای حضور در جناح غربی کارون در غرب سلمانیه، باعث شده بود منطقه برای نیروهای دشمن ناامن گشته و فکر نفوذ و پیشروی برای رسیدن به کارون از آنها سلب گردد. (1) جبهه دارخوین گستردگی زیادی داشت و محورهای شناسایی صرفا به جناح جنوبی آن ختم نمیشد. مسیرهای گشت و شناسایی جبهه دارخوین از نثاره و سید عبود تا جبهه ماهشهر منطقهای به وسعت 60 کیلومتر را شامل میشد که در شش تا هفت مسیر اجرا میگردید:
»بهترین نیروها در[واحد]اطلاعات رزمی منطقه – که در حقیقت گشت و شناسایی عملیاتی رزمی بود – جمع شده بودند. کسانی مانند مهدی زیدی، سعید امینینور، یحیی درویش، عباس قربانی، محمد خدامی، مرتضی امیدیان، علی خدامی و دهها نفر دیگر که در عملیاتهای بعد به شهادت رسیدند. شناساییها تنها توسط نیروهای اطلاعات عملیات انجام نمیگرفت بلکه به صورت مختلط با نیروهای مستقر در هر محور و بعضا هر یک به صورت جداگانه این مأموریت را انجام میدادند، اما آنچه صورت رسمی به خود گرفت و بعدها اساس و سازمان اطلاعات عملیات لشکرها را پیریزی کرد مجموعه تجربیاتی بود که توسط اطلاعات عملیات، که مسئولیت آن در جبهه دارخوین به عهده نیروهای کیفی گذاشته شده بود، کسب گردید. محورهای اصلی شناسایی در جبهه دارخوین عبارت بود از:
1- محور نثاره تا سید عبود که مسیری حساس بود و گشتهای دشمن نیز در آن جا تردد داشتند.
2- روستای هالوب به طرف جاده خرمشهر که به خاطر انحراف مسیر کارون در این منطقه نظر دشمن را جلب میکرد.
3- محور کفیشه و دارخوین به خاطر حساسیت دارخوین و تلاقی این مسیر با ایستگاه حسینیه در جاده اهواز – خرمشهر.
4- محور انرژی اتمی، از مسیر روستای مشارع که به خاطر حساسیت دشمن به تأسیسات انرژی اتمی مورد توجه بود.
5- محور سلمانیه در جناح غربی کارون (چنان که اشاره گردید(.
6- محور شناسایی در خط مقدم (خط شیر(.
7- محور مهم و تعیین کننده نهر شادگان.» (2).
پافشاری جبهه دارخوین در گشتهای اطلاعاتی و عملیاتی که به صورت مرتب و با انگیزهای قابل تحسین انجام میگرفت باعث گردید ابتکار عمل به طور کامل از دشمن سلب شود.
ج) جنگ آب، مهار دشمن: با توجه به گستردگی جبهه خوزستان و محدود بودن نیروهای مدافع در جبهه خودی، از روشهای مختلفی برای مهار توان مانور دشمن در رسیدن به اهواز و محورهای منتهی به آن استفاده شد. یکی از اقدامات مهم استفاده از آب گرفتگی در زمینهای باز و گسترده منطقه بود که در مورد اهواز باید در جای خود بررسی شود. در جبهه دارخوین نیز که تحت تأثیر شرایط کارون بود در چند نوبت از این تاکتیک استفاده گردید که به آن اشاره میشود:
1- اجرای طرح در دارخوین: دشمن در جبهه مقابل دارخوین در فاصله هفت کیلومتری مستقر بود در حالی که بیش از هجده کیلومتر از جاده اهواز – خرمشهر دور شده بود. عراق در این محور یک گردان نیرو داشت که عموما مکانیزه بود و ما باید با نیروی اندکی از حملات یک گردان مکانیزه جلوگیری میکردیم (3) لذا انتقال آب کارون در جلوی خطوط دشمن میتوانست قدرت
مانور آنها را محدود کند. برای همین از روستای دارخوین کانالی به طول پنج تا شش کیلومتر کشیده شد و آب کارون با استفاده از چندین موتور پر قدرت در کانال پمپاژ و به منطقه دشمن هدایت گردید. اما به سبب محدود بودن آب انتقالی و گستردگی منطقه، این طرح چندان موفق نبود و پس از مدتی قطع گردید، این پروژه در چهار ماهه اول جنگ اجرا گردید.
2 – طرح سد در روستای هالوب: با حضور کارشناسان طرحی نسبتا گسترده و با اصول فنی در روستای هالوب در 15 کیلومتری دارخوین اجرا گردید. طرح عبارت بود از: احداث سد آهنی با استفاده از لولههای ضخیم به قطر یک متر که در صورت تکمیل قادر بود ارتفاع آب را به صورت کنترل شده در پشت سد بالا بیاورد و پس از آن کارون از طریق کانالی به عرض پنجاه متر که در پیچ تند رودخانه، قبل از هالوب، ایجاد شده بود، به دشت غربی منطقه هدایت گردد. با تکمیل طرح، کارون به جبهه غربی سرازیر گردید ولی پس از یکی دو روز، فشار آب سد را منهدم کرد و طرح با شکست نسبی روبهرو گردید. طرح هالوب به خاطر این که امکان عبور و مرور پیاده و خودروی سبک را برای مدت کوتاهی ایجاد کرده بود به پل هالوب هم معروف گردید و در اواخر سال 1359 اجرا گردید.
3 – استفاده از سد دز: در نوروز سال 1360، آب سد دز در حد بسیار زیادی باز شد و با بالا آمدن آب، مسیر کارون از طریق کانالهایی که ایجاد شده بود به دشت وسیع، حدفاصل کارون تا جاده اهواز – خرمشهر در منطقهای به طول 130 کیلومتر و عرض 25 کیلومتر هدایت گردید. پس از آن نیروهای خودی مواضع خود را تخلیه کردند و دشمن هم تا جاده آسفالت اهواز – خرمشهر عقبنشینی کرد و در مواضع متکی به جاده مستقر شد. این آب گرفتگی که تبعات آن تا عملیات ثامن الائمه منطقه را تحت تأثیر قرار داده بود توسط دژی که عراق در شمال خرمشهر ایجاد کرده بود به کارون هدایت و سطح ارتفاع آن
کنترل میشد تا به خرمشهر که در اختیار عراق بود سرایت نکند. طرحهایی نیز برای انهدام این دژ بررسی شد، از جمله انهدام دژ توسط مین یا شلیک موشک، (4) که هر کدام به دلایلی از جمله عرض زیاد دژ که به هشت متر میرسید اجرا نگردید.
در هر صورت، استفاده از طرحهای آب گرفتگی – که به جنگ آب هم معروف بود – بخشی از اقدامات مؤثر و بعضا بیاثر جبهه خودی علیه دشمن بود که عموما از تابستان سال 1360 قطع گردید.
د) عملیات ایذایی: نوع استقرار و تاکتیک به کار گرفته شده توسط نیروهای مستقر در محورهای مختلف جبهه دارخوین که بر اصل استتار و جنگ چریکی استوار بود، قدرت مانور و انعطاف در نیروهای دشمن را به صفر رسانده بود از این رو پس از تحمیل پدافند به آنها، هیچ گونه اقدام عملی و تعیین کننده از جانب عراق تا عملیات فرمانده کل قوا، علیه جبهه خودی صورت نگرفت. با این حال، هرگز دشمن به حال خود رها نشد و نیروها به روشهای مختلف از جمله پیشروی و نزدیک شدن به دشمن و سپس شلیک چند آر. پی. جی، اقدامات ایذایی میکردند:
»اسفند ماه سال 1359 بود. مصطفی ربیعی که سر نترسی داشت و نسبت به موقعیت عراقیها و شرایط منطقه بیش از هر کس دیگری توجیه بود، (شهید) سید ابراهیم صفوی، مصطفی رفیعی و من به طرف مواضع عراقیها راه افتادیم. حرکت ساعت سه بعدازظهر انتخاب شد. هدف ما نزدیک شدن به دشمن و شلیک چند آر. پی. جی به طرف آنها بود. با چنین عملیاتی، امنیت و آرامش از دشمن سلب میشد و ترس و وحشت در دل آنها ایجاد میشد. با یک جیپ میول، در حالی که عقب آن یک بشکه 20 لیتری بنزین و چند عدد مین ضد تانک گذاشته بودیم، حرکت کردیم. آمادگی خوبی از لحاظ جسمی و روحی داشتیم و مسلح به کلاش، فشنگ به اندازه کافی و یک قبضه آر پی جی و چند موشک بودیم. احتمال میدادیم عراقیها به خاطر بارندگی و آب گرفتگی منطقه، مواضع اصلی خود را تخلیه
کرده و به یک موضع عقبتر که نزدیک به جاده اهواز – خرمشهر باشد عقبنشینی کرده باشند. هدف ما از این گذشت، اول ایذاء دشمن بود. دوم، شناسایی خطوط جدید. سوم، شناسایی رخنهای که عراقیها در بین مواضع گردانهای خود داشتند. (5) چهارم، کار گذاشتن مین در مسیرهایی که جای شنی تانکهای عراقی دیده میشود. راه افتادیم، پس از طی شش هفت کیلومتر با احتیاط به مواضع دشمن نزدیک شدیم و سید ابراهیم با دور شدن از خودرو، وارد یکی از خاکریزها، که دایرهای شکل بود شد. قرار گذاشتیم اگر عراقیها به او حمله کردند ما فرار کنیم. به خیر گذشت، زیرا دشمن مواضع خود را تخلیه کرده بود و ما هم سرکشی کوتاهی از موضع کردیم و ادامه مسیر دادیم. با دوربین، خاکریز جدید دشمن شناسایی شد. دو موضع با فاصلهای حدود دو کیلومتر از هم دیده میشدند. به یکی از آنها نزدیک شدیم. در فاصله 500، 400 متری، سربازان عراقی با تعجب از این که در روشنایی روز و با خودرو به آنها نزدیک میشویم روی خاکریز جمع شده و ما را نگاه میکردند، ما هم از این که سربازان عراقی را میدیدیم، ذوق کرده بودیم، کف میزدیم و به یکدیگر نشان میدادیم و میگفتیم عراقی، عراقی. باز هم فاصله را نزدیکتر کردیم ولی از این به بعد با احتیاط و قدم به قدم. در ده بیست متری مقابل ما سیمهای خاردار و میدان مینی که خیلی محکم و قوی نبود، دیده میشد. به 300 متری آنها رسیده بودیم. دو دستگاه تانک عراقیها بالای سکو آمده و منتظر عکس العمل ما بودند. سید ابراهیم از ماشین دور شد و موضع گرفت. وضع خطرناکی پیش آمده بود. مصطفی رفیعی آر. پی. جی را از عقب جیپ برداشت، موشک را در آن مستقر کرد و چند متر از ما دور شد. به محض آن که آر. پی. جی را برای شلیک روی شانه خود گذاشت، عراقیها ما را زیر آتش گرفتند. دو گلوله مستقیم تانک در کمتر از یک چشم بر هم زدن جلوی ما روی زمین خورد و منفجر شد. جهنمی به پا شد. از چپ و راست ما گلولههای دوشکا عبور میکرد. خمپارههای آنها هم وجب به
وجب به زمین مینشست و منفجر میشد ولی حتی یک ترکش به ما نمیخورد همه اینها در عرض سه چهار ثانیه اتفاق افتاد. رفیعی از شلیک منصرف شد و به طرف ما دوید. اما ربیعی دست بردار نبود. آر. پی. جی را گرفت، از ماشین دور شد و در میان انفجارهای زیادی که ما در میان آن قرار داشتیم موشک آر پی جی را به طرف عراقیها شلیک کرد و بعد از آن به سرعت سوار ماشین شدیم و فرار کردیم. از میان سرهای ما گلولههای رسام دوشکا عبور میکرد و چند گلوله تانک از چپ و راست ماشین و بالای سرهای ما هوا را میشکافت و ما هم تند تند آیه «وجعلنا» میخواندیم. یکی از آن گلولهها کافی بود تا با اصابت به بشکه بنزین و یا مینها ما را در هوا دود کند. عراقیها سخت عصبانی بودند و دست از آتش بازی بر نمیداشتند و ما هم سالم در حال عقبنشینی بودیم. از محل دور شدیم و یک ساعت بعد، نزدیکیهای غروب آفتاب، دو مرتبه به طرف دشمن برگشتیم…» (6).
از اقدامات مهم ایذایی در جبهه دارخوین، عملیات علیه مواضع دشمن حتی در عمق 25 کیلومتری، یعنی روی جاده آسفالت اهواز – خرمشهر و حتی بعد از آن به طرف مرز بود که همیشه با موفقیت اجرا میگردید:
»هوانیروز در منطقه ماهشهر عقبه مطمئنی داشت. با آنها هماهنگ شده بود و در صورت درخواست، یک فروند هلیکوپتر 214 و دو فروند هلیکوپتر کبرا در دارخوین به زمین مینشستند. ما در جناح شرقی کارون در پاسگاه دارخوین هم سنگرهای نگهبانی داشتیم، زیرا احتمال حمله از طرف نیروهای دشمن یا عوامل آنها به مراکز فرماندهی جبهه داده میشد. اولین کسانی که برای این منظور انتخاب و به کارگیری شدند بسیجیانی بودند که با هم اعزام شده و قبلا در کردستان تجربه زیادی پیدا کرده بودند. (7) مسئولیت آنها غیر از حفاظت از دارخوین، شرکت در عملیاتهای ایذایی بود که با هلیکوپتر انجام میشد و البته برای این کار همه سر و دست میشکستند و عموما به صورت مشترک با نیروهای اطلاعات – عملیات این مأموریتها اجرا میشد. خلبانان هوانیروز بسیار شجاع بودند به گونهای که بچههای ما تحت تأثیر آنها قرار
میگرفتند. خلبانی بود به نام «ناصر» که عموما فرماندهی عملیاتها را به عهده داشت و بدون ترس تا عمق مواضع عراقیها پیشروی میکرد و آنها را به موشک میبست. حتی در بعضی مواقع بر زمین مینشست و بچهها از سنگرهای دشمن اسیر میگرفتند. یک بار نیز پس از انهدام موتوری عراقیها در عمق 25 کیلومتری، به طرف پدافندی که هلیکوپترها را زیر آتش گرفته بود بر میگردند و در فاصلهای دورتر بر زمین مینشیند و نیروهای عملیاتی به طرف پدافند یورش برده پس از انهدام آن، خدمه را به اسارت میگیرند، در دارخوین عراقیهای اسیر، مات مانده بودند که چه شده است…» (6).
در مجموع اقدامات عملیاتی علیه جبهه عراق در منطقه دارخوین تجربیات ارزندهای را به دنبال داشت که اجرای عملیات فرمانده کل قوا اولین ثمره طیبه آن است.
1) در یکی از عملیاتهای شناسایی، نیروهای مستقر در سلمانیه که افرادی شجاع و کار کشته بودند در کمین دشمن قرار گرفتند. حمید علی دوستی – که در کمین مجروح شده بود و بعدا فرمانده گردان شد و به شهادت رسید – به همراه جواد جعفر پیشه موفق به عقبنشینی شدند. محسن موهبت هم که آیندهای بسیار درخشان برای او پیشبینی میشد مجروح شد و پس از چند ساعت در موقع انتقال به شرق کارون بر اثر خونریزی زیاد به شهادت رسید و رضا رضاییان که در لحظه حمله دشمن مجروح شده بود به دست سربازان عراقی به شهادت رسیده و سر او را از بدن جدا کرده بودند. این واقعه در تاریخ 2 / 10 / 59 روی داد.
2) پیشین و سند شماره 453 / 504، روایت سردار حمید رئیسی.
3) خطوط دفاعی چهارگانه جبهه دارخوین در غرب کارون، هر یک با حداکثر پنجاه نیرو که با سلاحهای انفرادی و چند قبضه آر. پی. جی. 7 مسلح شده بودند، تأمین میشد. محل استقرار، فاقد خاکریز بود و نیروها با کندن سنگرهایی در زمین، در نیم دایرهای به قطر 400 تا 500 متر، با استتار کامل از منطقه خود دفاع میکردند به همین خاطر مواضع ما در غرب کارون برای دشمن ناشناخته بود و عکسهای هوایی هم اطلاعات جدیدی به آنها نمیداد.
4) توسط یک تیم از برادران «گروه چمران» موشکی ساختند که مسئولیت آن به عهده مهندس مجد بود. این موشک در دهلاویه آزمایش شد و در دومین آزمایش تکمیلی در دارخوین منفجر شد و دو نفر از برادران از جمله مهندس مجد به شهادت رسیدند.
5) از توان دشمن خارج بود که در مناطقی مانند غرب کارون و در منطقهای به طول 130 کیلومتر، خطوط دفاعی منسجم که با یکدیگر الحاق داشته باشند ایجاد کند، لذا به صورت گردانی و گروهانی، مواضع خود را با فاصلههای متناسب با حساسیت منطقه، تشکیل داده بود. این رخنهها در مواضع عراقیها باعث گردید نیروهای ما بتوانند از میان آنها عبور کرده و عملیات نفوذ انجام دهند. شناساییهایی از این دست باعث شد اطلاعات ما از دشمن دقیق باشد و بتوانیم، ضمن استفاده کامل از سرپل غرب کارون در عملیات بیت المقدس، بهترین معابر وصولی به جاده استراتژیک اهواز – خرمشهر را در اختیار داشته باشیم، لذا در عملیات آزادسازی خرمشهر، کلیه نیروهای عراق در این مواضع، غافلگیر شده و به صورت کامل منهدم شدند.
6) مأخذ 29.
7) این برادران عبارت بودند از: غلامحسین استکی، عباس قادری، مصطفی تهرانی و احمد قوقهای که در عملیات فرمانده کل قوا (21 / 3 / 60) به شهادت رسیدند. بشیر ابراهیمیان که فرمانده گردان شد و در عملیات بستان (8 / 9 / 60) به شهادت رسید. رضا جوادی که فرمانده گردان شد و در عملیات کربلای 5 (بهمن ماه 65) به شهادت رسید و سید حبیب الله اعتصامی که از قدیمیترین و مؤثرترین نیروهای توپخانه سپاه بود و به فرماندهی تیپ 15 خرداد رسید و اکنون جانباز 70 درصد و از شهیدان زنده دوران جنگ تحمیلی است.