جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عملیات علیه جبهه جنوبی دارخوین (سلمانیه – محمدیه – خط شیر)

زمان مطالعه: 11 دقیقه

فرماندهی سپاه سوم عراق که هدایت عملیات در جبهه خوزستان را به عهده داشت با شکست در استراتژی اولیه، توان خود را در رسیدن به پیروزی در شرق کارون معطوف داشت. از دیدگاه نظامی آنها ناچار بودند نیروهای لشکر 3 زرهی را در شرق کارون گسترش دهند تا از آسیب‏پذیری آن در یک عملیات متکی بر حاشیه کارون کاسته شود. حتی در صورت تحلیل فرماندهان عراق بر عدم ضرورت رسیدن به سه راه شادگان، (1) آنها ناچار بودند برای رسیدن به سرپلی که گنجایش استقرار یک لشکر زرهی را داشته باشد، طول منطقه تصرفی روی جاده آبادان – اهواز را حداقل به 30 کیلومتر برسانند. در صورتی که تا آن زمان

نتوانسته بودند بیش از 15 کیلومتر آن را تصرف کنند. لذا در چند مرحله با اجرای عملیات‏های نسبتا وسیع تلاش کردند با تصرف خط شیر و جبهه محمدیه، خود را به سلمانیه رسانده تا انرژی اتمی گسترش یابند. اما هر بار به علت مقاومت سرسختانه نیروهای مستقر در خط شیر و اتکا به یک «پدافند مرموز» و «جنگ چریکی» که بر ایمان و روحیه شهادت‏طلبی استوار بود، شکست خوردند.

»هنوز اوایل کار بود. توجیه نبودیم. عراقی‏ها یک چند روزی که ما آن جا بودیم حمله کردند. از کناره جاده آسفالت و تعدادی آنها هم از جاده شنی و دنبال لوله‏های نفت، شروع کردند. ما چون در کردستان خیلی کمین خورده بودیم آرزو می‏کردیم یک جوری به عراقی‏ها کمین بزنیم. دم غروب بود. خیلی کارهای خدا عجیب بود ساعت 4 و 5 بعدازظهر که عراقی‏ها آتش می‏ریختند یک گلوله خورد جلوی خط، روی لوله‏های نفت در فاصله دویست متری و آتش گرفت و ساعت‏ها می‏سوخت. عراقی‏ها که حمله را شروع کردند نزدیک غروب بود و بچه‏ها داشتند نمازشان را می‏خواندند و عده‏ای هم نمازشان را خوانده بودند و هوا هم هنوز کاملا تاریک نشده بود. بچه‏ها می‏گفتند یک چیزهای مشکوکی دیده می‏شود. اول کماندو بودند و بعد هم زرهی. بچه‏ها جمع شدند و آمادگی بیش‏تر شد. حسین خرازی هم آمد و همه آماده شدند. به قدری ما هیجان‏زده و شوق‏زده بودیم که برای عراقی‏ها کمین بزنیم. تعدادی از بچه‏ها سریعا خط آتش علیه دشمن را تقویت کردند و چهار پنج نفر برای کمک به نیروی زیر پل اضافه شدند (2) برای آمادگی بیش‏تر در هنگام درگیری و این که در حین درگیری لازم

نشود عقب و جلو برویم، غیر از خشاب‏ها که پر بود تمام‏مان توی پیراهن‏هایمان فشنگ می‏ریختیم. صندوق مهمات‏ها را باز می‏کردیم و هر کس به اندازه توانش جعبه‏های فشنگ را توی پیراهن خود می‏ریخت. حمید عقیلی (شهید) حداقل هزار فشنگ توی پیراهنش ریخته بود. عراقی‏ها هم با احتیاط می‏آمدند و نمی‏دانستند خط کجاست. از نخلستان‏های منطقه خودشان با احتیاط جلو می‏آمدند.

فاصله اول ما حدود 5 / 1 تا 2 کیلومتر بود. عراقی‏ها بین پل و روی جاده شنی با احتیاط و یواش یواش راه افتادند. ما با هم حرف می‏زدیم و می‏گفتیم که کماندو هستند. یکی یکی می‏شمردند و همه سر جای خودشان نشسته بودند، نفس نمی‏کشیدیم. همه آماده و سر حال توی کمین نشسته بودیم. بچه‏ها دلشان می‏خواست هرچه زودتر به این‏ها حمله کنند. می‏گفتیم، عجب، وقتی که ضد انقلاب در کمین ما می‏نشیند چقدر لذت می‏برد و حالا خودمان خوشحال بودیم که توی کمین عراقی‏ها نشسته‏ایم.

نیروی پیاده دشمن از ما رد شد و رفت طرف محمدیه، دقایقی بعد از خط کبوتر هم رد کردند و رفتند طرف سلمانیه. سر ستونشان که به سلمانیه رسید این عقب عراقی‏ها تانک و نفربر راه انداختند و از روی جاده شنی حرکت کردند. چند روز قبل مین ضد تانک آورده بودند آنها را همین طور گذاشته بودیم روی زمین در کنار جاده شنی. عراقی‏ها روی مین نرفتند و ادامه حرکت دادند. ما حرکت دشمن را به دقت زیر نظر داشتیم. سه دستگاه تانک و نفربر آمد. بچه‏ها گفتند اگر این‏ها از خط شیر هم رد بشوند برایمان دردسر می‏شود، تانک‏ها و نفربرها که درست آمدند در میان کمین، آر پی جی‏ها شلیک شد و درگیری شدت گرفت.

تانک‏ها هول کرده بودند، آمدند فرار کنند، رفتند روی مین و بالاخره با دشمن قاطی شدیم. آنقدر جنگیدیم که مهمات کم آوردیم و از هم مهمات قرض می‏گرفتیم. درگیری تا ساعت پنج صبح، یعنی ده ساعت طول کشید. عراقی‏ها خیلی کشته دادند. چند نفر هم اسیر شدند. اسرای آنها می‏گفتند که به ما گفته‏اند پاسدارها مثل جن هستند از زیر زمین یک باره بیرون می‏آیند. اتفاقا همین طور هم شد ما کمین زده بودیم. در این عملیات یک نفر از بچه‏ها شهید شد…» (3).

این صحنه درگیری که نشان دهنده سطح نظامی نیروهای خودی و حال و هوای جنگ انقلابی است در کتاب «حماسه دارخوین» این گونه روایت شده است:

»عراقی‏ها در سحرگاه 29 / 8 / 59 با نیروی رزمی و پشتیبانی تانک و نفربر به محمدیه «خط شیر» حمله کردند که با مقاومت همه جانبه نیروهای بسیج و سپاه مواجه شدند و برادران یکی پس از دیگری حملات را دفع نمودند و پس از چند ساعتی نبرد توانستند 110 نفر از مزدوران صدام را به هلاکت برسانند و 8 نفر از آنها را اسیر کنند. در این حمله مزدوران عراقی چندین تانک از دست دادند و سه نفربر عراقی سالم توسط برادران ما به غنیمت گرفته شد.

(شهید) رضا رضایی فرمانده محمدیه که در آن حمله حضور داشت و (شهید) رضا جعفر پیشه جریان حمله را این طور تعریف می‏کردند: ما با تعدادی از برادران در خط شیر مستقر بودیم، تعداد ما در مقابل عراقی‏ها یک دهم بود و با عکس‏هایی که فانتوم‏های جمهوری اسلامی ایران از مواضع دشمن برداشته بودند، مشخص شد که ارتش بعث عراق در حدود چهارصد تانک و خودرو وارد منطقه کرده است، در حالی که تعداد نفرات ما بسیار کم‏تر بود. یکی از شب‏ها ما با تعداد کمی از رزمندگان اسلام مشغول نگهبانی بودیم، هوا ابری بود، و صدای حرکت درخت‏های نخل و صدای باد به گوش می‏رسید، و از طرفی هم متجاوزین عراقی مشغول کوبیدن ما بودند و هر چند دقیقه‏ای تعدادی خمپاره به طرف ما روانه می‏کردند.

شب تاریکی بود و چشم چشم راه نمی‏دید و به سختی 2 – 3 متری دیده می‏شد. زیرا اوایل ماه محرم بود و در اثر نبودن ماه و ابری بودن هوا، بیش از اندازه منطقه تاریک شده بود که ناگهان یکی از گلوله‏های خمپاره که نمی‏دانم از خودمان بود یا از دشمن به قسمتی از لوله‏های نفت اصابت کرد و مواد ته مانده در لوله‏ها آتش گرفت و منطقه مقداری روشن شد.

ما در آن شب تصمیم داشتیم به گشت و شناسایی برویم و اگر شد از نزدیک به طرف نیروهای بعثی تیراندازی کنیم، ولی هنوز کسی حرکت نکرده بود، آتش همچنان شعله می‏کشید و منطقه را روشن کرده بود. ناگاه ما متوجه پیش‏روی نیروهای متجاوز عراقی شدیم که در جلوی لوله‏های نفت در حال پیش‏روی بودند.

بچه‏ها را سریع بیدار کردیم و خیلی زود همگی آماده دفاع شدیم. فرمانده خط شیر قبلا به برادران رزمنده گفته بود تا نیروهای عراقی به شما نرسیده‏اند و در فاصله چندین متر شما قرار نگرفته‏اند به طرف آنها تیراندازی نکنید.

آتش همچنان زبانه می‏کشید و مزدوران عراقی در جلوی آتش حرکت می‏کردند.

بیچاره‏ها فکر می‏کردند که شب تاریکی است و کسی آنها را نمی‏بیند، در صورتی که جلو آتش کاملا مشخص بودند. سربازان عراقی همین طور پیش‏روی می‏کردند و هر لحظه که می‏گذشت به ما نزدیک‏تر می‏شدند، تا این که کم‏کم به نزدیکی خط شیر رسیدند که ناگهان رزمندگان اسلام با فریاد الله اکبر باران آتش آر. پی. جی. 7 و رگبار مسلسل‏ها را به روی آنها گشودند.

متجاوزین مزدور بعث به شدت وحشت‏زده شده بودند، اکثر آنها در همان لحظات اول در اثر گلوله‏های مجاهدین اسلام به خاک و خون کشیده شده، و بعضی از آنها تسلیم شدند و فریاد «انا مسلم و دخیل یا خمینی» سر می‏دادند، و تعدادی از مزدوران نیز مقاومت نمودند. چند لحظه بعد تانک‏های عراقی جهت کمک به نیروهای پیاده خود وارد منطقه شد. ولی به لطف خدا تانک‏های آنها نیز توسط برادران مورد اصابت موشک قرار گرفت و در نتیجه حمله آنها با ده‏ها کشته و اسیر پایان گرفت.

(شهید) جعفر پیشه می‏گفت: این پیروزی را ما مدیون خداوندیم که آن گلوله خمپاره را به طرف لوله‏های نفت پشت سر عراقی‏ها هدایت کرد و پس از اصابت گلوله خمپاره، لوله‏های نفت آتش گرفت و منطقه را روشن نمود و گرنه ما با این تعداد نیرو به هیچ وجه نمی‏توانستیم جلوی متجاوزین عراقی را بگیریم، زیرا دشمن در موقع پیش‏روی حتی کفش‏های خود را درآورده بود، که اگر به نزدیک ما رسید، سر و صدا نکند. ولی به لطف خداوند و در اثر آتش گرفتن لوله‏های نفت، مزدوران بعثی مثل روز برای ما مشخص شدند و توانستیم حمله را دفع کنیم.» (4).

عراقی‏ها علی‏رغم شکست در عملیات‏هایی که از زمان عبور از کارون شروع کرده بودند مخصوصا در 29 / 8 / 59 که شکست در عملیات گسترده‏ای را پذیرفته بودند، به دلیل اهمیت و لزوم گسترش در این جناح پس از یک هفته اقدام به عملیات دیگری کردند:

»یک بار دیگر عراقی‏ها از سمت چپ جاده آسفالت عملیات کردند ولی این بار متکی به ستون مکانیزه، یعنی نیروی پیاده را سوار نفربر و ایفا کرده بودند و جیپ فرماندهی از جلوی آنها حرکت می‏کرد (5) آنها با سرعت از طرف نهر شادگان حرکت می‏کردند تا

به سلمانیه برسند و پشت سر آنها هم ستون تانک و نفربر حرکت می‏کرد. هوا مه‏آلود بود و سر ستون یک چیزهایی دیده می‏شد. آن روز صبح، من نگهبان بودم، بعد از نماز صبح بود، فهمیدم عراقی‏ها حمله کرده‏اند. بچه‏ها تا صبح نگهبانی داده بودند وقتی فهمیدند عراقی‏ها حمله کرده‏اند همه شارژ شدند. سر حال، ما دنبال بهانه‏ای می‏گشتیم تا به عراقی‏ها حمله کنیم. هوا مه بود و یک مقداری بارندگی شده بود و پوتین‏هایمان به گل‏ها می‏چسبید، زیرا خاک جنوب چسبندگی زیادی دارد. اگر می‏خواستیم با پوتین برویم نمی‏توانستیم به عراقی‏ها برسیم. بچه‏ها کفش‏ها را درآوردند و پابرهنه عراقی‏ها را دنبال کردند. دشمن هم با تیربار نفربرها شروع به تیراندازی کرد. هیچ یک از نیروها اهل توقف یا سینه‏خیز نبودند. اصلا این چیزهایی که در آموزش می‏گویند رعایت نمی‏شد. با سرعت، پیاده به طرفشان می‏دویدند. یکی از بچه‏ها هم زخمی شد ولی با همان حالتی که تیر خورده بود ادامه می‏داد. عراقی‏ها که این طور عکس العمل و حمله ما را دیدند، شروع به عقب‏نشینی و فرار کردند. در عقب‏نشینی دو تا از تانک و نفربرهایشان را زدند. ما رانندگی تانک بلد نبودیم. تیربار تانک را بچه‏ها باز کردند و اولین تیرباری که آوردند در خط مستقر کردند و گیر نمی‏کرد. همین تیربار بود و همه خوشحال بودند…» (6).

روایت این صحنه درگیری در خط شیر از سردار سرلشکر صفوی نیز شنیدنی است:

»نه ما از دشمن شناخت داشتیم نه عراق از ما شناخت کامل داشت. در مدت یک ماه، 2 – 3 مرتبه عراق، محمدیه را محاصره کرد و یک مرتبه هم تا سلمانیه پیش‏روی کرد. 28 آبان ماه 1359 بود و نیروها در خط شیر مستقر بودند. دشمن یک حرکت پیاده‏ای را از سمت راست و یک حرکت زرهی را از سمت چپ جاده شروع کرد. لوله‏های نفت به خاطر انفجار خمپاره آتش گرفت و بچه‏ها در نور شعله‏های آتش سربازان عراقی را می‏بینند. همان تعداد محدودی که در خط مستقر بودند، شهید خرازی، شهید احمد فروغی، شهید منصور موحدی و دیگران با دشمن درگیر می‏شوند. ما هم از دارخوین ده نفر را برداشتیم و به محمدیه رسیدیم. وقتی به صحنه درگیری رسیدیم تانک‏ها روی جاده مستقر بودند و منطقه را با تیربار دوشکا زیر آتش گرفته بودند… عراقی‏ها تار و مار شدند. 5، 4 دستگاه تانک و نفربر آنها غنیمت گرفته شد. عده زیادی از آنها هم کشته شدند. در این عملیات برای اولین

بار اسیر گرفته شد. بچه‏ها تعدادی اسیر و کشته‏های عراقی را عقب یک وانت سوار می‏کنند و برای نشان دادن به مردم به اهواز می‏برند….» (7).

سلسله عملیات عراق علیه جبهه دارخوین، نه تنها از پشتیبانی آتش توپخانه و هوانیروز برخوردار بود بلکه نیروی هوایی عراق نیز در اقداماتی هماهنگ با عملیات زمینی و با هدف قرار دادن نقاطی در عقبه منطقه نبرد تلاش می‏کرد مراکزی را که به تصور آنها فرماندهی منطقه در آن قرار داشت منهدم نماید. در یکی از همین حملات، یک فروند از میگ‏های دشمن سرنگون گردید و در حاشیه غربی کارون در روستای دارخوین سقوط کرد. مهم‏ترین نکته‏ای که توجه به آن ضروری است امدادهای غیبی و کمک‏های الهی در لحظه لحظه نبردها بود که شکست دشمن را سبب می‏شد. در حقیقت، آن جا که رزمندگان اراده می‏کردند دین خدا را نصرت و یاری دهند و با اتکا به قدرت ایمان و توکل بر خدا، به دشمن یورش می‏بردند به پیروزی می‏رسیدند. فاصله سطح تجهیزات و سلاح‏های ما و دشمن در طول جنگ تحمیلی همواره حفظ گردید. حتی زمانی که جبهه خودی به سلاح‏های متعارف دست یافت کشورهایی چون فرانسه تکنولوژی بسیار پیش‏رفته در اختیار عراق قرار دادند و آن‏گاه که هیچ خط دفاعی یارای مقابله با رزمندگان اسلام را نداشت، سلاح‏های شیمیایی اهدایی شرکت‏های آلمانی و دیگر کشورهای بلوک غرب گره از کار صدام باز می‏کرد.

جبهه دارخوین و رزمندگان آن، بیش از هر جبهه‏ی دیگر، به خاطر شدت توسلات به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‏السلام) که با حضور روحانی پاک باخته‏ای چون مصطفی ردانی‏پور محقق گشته بود، خود را مدیون الطاف خداوند و عنایات ائمه معصومین (علیهم‏السلام) می‏دانستند و الا با پاهای برهنه و سلاح‏هایی که هر لحظه گیر می‏کرد و از کار می‏افتاد در برابر دشمنی که از سلاح‏های پیش‏رفته برخوردار بود، امکان پیروزی وجود نداشت. حسن عابدی (8) در مورد یکی از عملیات‏هایی

که عراق با عبور از خط شیر تا سلمانیه پیش‏روی کرد، می‏گفت:

»عراقی‏ها از سلمانیه هم عبور کردند. دیگر جلوی آنها نیرویی نمانده بود. البته بچه‏ها در کمین آنها نشسته بودند ولی ما چند نفر که روی قبضه خمپاره 120 کار می‏کردیم غافل‏گیر شدیم و به ناگاه دیدیم عراقی‏ها از چپ و راست جاده با نفربر و پیاده هجوم کرده‏اند. صدای هلهله و صحبت آنها به عربی به وضوح شنیده می‏شد. خود را جمع و جور کردیم دیگر راهی برای عقب‏نشینی هم نمانده بود، زیرا آنها فاصله سلمانیه به طرف عقب را هم با تیربارهایی که روی نفربرها داشتند بسته بودند. قبضه 120 در حیاط یکی از خانه‏های روستایی بود و عموما خمپاره‏ها را برای این که آتش دهنه آنها توسط دشمن دیده نشود در چنین خانه‏هایی مستقر می‏کردیم. ما که سلاح انفرادی هم نداشتیم در خانه پنهان شدیم و درب را از داخل بستیم و طبق معمول چنین مواقعی به امام زمان (عج) توسل پیدا کردیم. کار ما ساخته بود. برای ما مشخص بود که کشته یا اسیر می‏شویم. از روی پشت بام هم دیده بودیم که کماندوهای عراقی چند سرباز ژاندارمری را هم که در سلمانیه مستقر بودند اسیر کرده‏اند. یک ساعتی گذشت و صدای رگبار عراقی‏ها که به هر طرف شلیک می‏کردند قطع نمی‏شد. ناگهان ما در اطراف خانه، صدای «دخیل یا خمینی» شنیدیم. تعجب کردیم و با این فکر که نیروهای‏مان سربازان عراقی را دست‏گیر کرده‏اند از خانه خارج شدیم، ولی با تعجب غیر از سربازان عراقی که دست‏ها را روی سر گذاشته و ملتمسانه به ما نگاه می‏کردند و دخیل یا خمینی می‏گفتند، کسی را ندیدیم. خود را جمع و جور کردیم و با تشر و فریاد آنها را به گوشه حیاط روانه کردیم و دو مرتبه در را بستیم، اسرا 6، 5 نفر می‏شدند. حالا ما سلاح‏های آنها را هم در اختیار داشتیم و از دیدن عراقی‏های اسیر کیف می‏کردیم. بالاخره غائله تمام شد و عراقی‏ها شکست خوردند و بی‏سیم هم دو مرتبه به کار افتاد و ما آتش 120 را روانه منطقه دشمن کردیم. وقتی اسرا را به عقب می‏بردند از یکی از آنها پرسیدیم: شما چطور اسیر شدید و چرا اسلحه‏های خود را انداختید و دخیل یا خمینی گفتید؟ یکی از آنها خانه خمپاره را نشان داد و گفت: از

این خانه به طرف ما آر پی جی و تیربار زیادی شلیک می‏شد و ما را ترس گرفت و تسلیم شدیم. در حالی که ما نه تنها اسلحه‏ای نداشتیم به آنها شلیک کنیم بلکه خود را برای اسیر شدن آماده کرده بودیم…» (9).

فشار و پاتک‏های عراق به جبهه دارخوین در جناح شرقی کارون (سلمانیه و خط شیر(، پس از این که دو ماه از عبور آنها از کارون گذشته بود قطع گردید و لشکر 3 زرهی به پدافند در این جناح اکتفا کرد. اما طولی نکشید که همین نقطه ضعف و پذیرش پدافند در منطقه‏ای نامطمئن، سبب گردید به طور کامل منهدم شود.


1) در صورت موفقیت لشکر 5 مکانیزه، در اهواز، عراق ناچار بود در یک عملیات هماهنگ جناح شرقی کارون حدفاصل آبادان تا اهواز را نیز تصرف کند. با شکست لشکر 5 عراق، از پافشاری دشمن برای دست‏یابی به شرق کارون تا اندازه‏ای کاسته شد، ضمن این که اقدامات بازدارنده جبهه خودی در این امر بسیار مؤثر بود.

2) خط شیر، از 10 – 20 متری کارون شروع می‏شد. دقیقا چسبیده به کارون نبود و این فاصله را درخت‏های گز پوشش داده بودند و جزر و مد آب در این فاصله اثر داشت ولی یک سنگر به طرف کارون این رخنه را پوشانده بود. خط شیر در سمت چپ به جاده هم نمی‏رسید چون کانال آب اولیه که باعث ایجاد این خط شده بود تا صد متری جاده بیش‏تر نرفته بود. در امتداد خط، یک پل زیر جاده بود که به پل رضا معروف بود و بچه‏ها در شرایط بسیار سخت آن جا مستقر بودند و شب به شب نیروی دفاعی در آن جا را تعویض می‏کردند. همین فاصله خط و جاده آسفالت محل عبور و معبر وصولی دشمن در این عملیات شده بود. لذا عراقی‏ها از میان بچه‏های خط شیر و نیروهای مستقر در زیر پل عبور می‏کردند. در فاصله پایین‏تر، خط دفاعی و پل دیگری بود به نام خط و پل کبوتر با نیروی مدافع حدود 30 نفر، لذا عراقی‏ها در صورت ادامه حرکت در این رخنه، در تله و کمین نیروهای خودی می‏افتادند. سمت چپ جاده آبادان – اهواز هم تا جاده ماهشهر بدون عارضه بود. و ما هیچ نیرویی نداشتیم و منطقه تحت تأثیر آب گرفتگی هور شادگان بود.

3) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 503، روایت سردار علی زاهدی.

4) مأخذ 18، ص 28 تا 31.

5) در این عملیات عراق مسیر حرکت خود را در سمت چپ جاده که دارای خط دفاعی نبود انتخاب کرد و هدف آنها این بود که با سرعت خود را به عمق منطقه برسانند.

6) مأخذ 23.

7) مأخذ 12.

8) شهید حسن عابدی، پس از حضور در کردستان به دارخوین آمد و با شکل‏گیری این جبهه و تلاش برای اجرای عملیات «فرمانده کل قوا«، به خاطر فعالیت و تلاشی که داشت به عنوان مسئول تأمین مهمات از ارتش انتخاب گردید و پس از آن نیز لشکر امام حسین (علیه‏السلام) از حضور خالصانه او تا سال 64 در مسئولیت‏های مختلف استفاده کرد. حسن در عملیات والفجر 8 در شبه جزیره فاو به شهادت رسید.

9) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 498، روایت شهید حسن عابدی.