»بنبست نظامی» در جنگ و «بحران سیاسی» در کشور به عنوان دو چالش اساسی، فرا روی نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند و ادامه حیات نظام لزوما مشروط به پاسخ مناسب برای «شکستن بنبست» و «فائق آمدن بر بحران» بود. از سوی دیگر، عراقیها با درکی که از پیدایش چالشهای سیاسی – امنیتی در ایران داشتند و همچنین، در پی ناکامی نظامی در آغاز جنگ و ناتوانی در تحمیل صلح به ایران، امیدوار بودند به موازات چالشهای سیاسی – امنیتی در ایران، با اقدام نظامی، جنگ را به سود خود پایان دهند. القبس به نقل از مقامهای عراقی در فروردین 1360 درباره طرح عراق برای اشغال و تجزیه خوزستان نوشت:
»عراق قصد حمله گستردهای به خوزستان را دارد و هدف از آن، آزاد کردن خوزستان و اشغال چاههای نفت، اعلام استقلال آن و تشکیل حکومت موقت میباشد.«(1).
درهمین اوضاع، صدام در جمع نیروهای ارتش خلقی (جیش الشعبی(، استراتژی جدید عراق را چنین تشریح کرد:
»ما به مردم عرب عربستان[خوزستان]به عنوان اقلیتی که ویژگیهایش در تاریخ از لحاظ ملی و قومی شناخته شده است و نیز سایر ملیتهای ایران به ویژه کردها، بلوچهاو همه وطن پرستان واقعی و شریف اعلام میداریم که آمادهایم، روابط محکمی با آنها به وجود بیاوریم تا بتوانیم از حقوق ملی و قومی خویش بهرهمند شده و با شرافت و امنیت مناسب، حسن هم جواری برقرار نماییم. ما آمادهایم هرگونه کمک از جمله سلاحی که مورد نیاز آنها باشد به آنها بدهیم. این است تصمیم ما، حال بگذارید حکام ایران به جنگ ادامه دهند. آنها پاره پاره و ما یک پارچه بشویم. ما به تمامیت ارضی ایران علاقهای نداریم و این است استراتژی ما که از مدتها پیش اعلام نمودهایم.«(2).
بنابر اسناد و قراین، عراقیها برای از سرگیری تهاجم دست کم دو طرح مشخص داشتند:
1- تکمیل محاصره آبادان؛ عراقیها برای این منظور، با ایجاد ماکت منطقه عملیاتی آبادان، یک یگان رزمی را در حوالی بغداد آموزش دادند. این یگان در پی عملیات نیروهای خودی در تپههای الله اکبر و شوش، به این منطقه اعزام شد که بخشی از نیروهای آن کشته و یا اسیر شدند. (3).
2- اجرای عملیات در منطقه دزفول با عبور از رودخانه کرخه؛ به گفته یکی از اسرای عراقی، این عملیات قرار بود در فروردین یا اردیبهشت 1360 اجرا شود.
در این حال، پرسش اساسی در مرحله جدید جنگ این بود که چه عوامل و زمینههایی سبب شد تا جمهوری اسلامی که پس از یک ناکامی نظامی، به شدت دستخوش بحران سیاسی شده بود و دشمن نیز در اندیشه تهاجم مجدد و احتمالا تجزیه استان خوزستان بود، ضمن شکستن بنبست جنگ و حل بحران سیاسی، وضعیت کلی جنگ را با آزادسازی مناطق اشغالی، به سود خود تغییر دهد؟ به عبارت دیگر، در مرحلهای که – به عقیده ناظران و تحلیلگران – نظام جمهوری اسلامی در بنبست سیاسی – نظامی گرفتار شده بود و هیچ گونه راهحلی فرا روی خود نداشت، چگونه زمینههای «تحول در جنگ» با تبدیل شدن وضعیت بحرانی به وضعیت با ثبات سیاسی و دستیابی به پیروزیهای نظامی فراهم شد؟ برای پاسخ به این پرسشها، نخست، باید عواملی را که در صحنه نبرد منشأ چنین تحول و تغییر وضعیتی بودند، شناسایی کرد.
آیت الله خامنهای رئیس جمهور وقت و نماینده امام در شورای عالی دفاع طی مصاحبهای در اردیبهشت 1362، در ارزیابی عملیاتهای نظامی که پیش از عملیات ثامن الائمه (ع) انجام شده بودند، عنصر تعیین کننده در این تغییر وضعیت را مورد شناسایی و تأکید قرار دادند:
»کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه (ع(، عملیاتها غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بوده و علتش هم این است که تا قبل از عملیات
ثامن الائمه (ع(، نیروهای مردمی به کار گرفته نمیشد، یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این، مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا، یکی از درگیریهای ما با بنیصدر همین مسئله بود. نیروهای محدود ارتش هم طبیعی بود که با فرماندهی مثل بنیصدر شانس موفقیت بسیار کمی را داشت و عملا هم موفق نبود.«(4).
در این تجزیه و تحلیل، «نقش سپاه و نیروی مردمی» به عنوان عامل تعیین کننده در پیدایش تحول در جنگ مورد تأکید قرار گرفته است، موضوعی که بنیصدر قادر و مایل به درک آن نبود و به همین دلیل، در تلاشهای نظامی خود ناکام ماند.
آیت الله خامنهای در مصاحبه دیگری با اشاره به زمان فتح خرمشهر و علت تأخیر در آزاد سازی مناطق اشغالی، فرمودند:
»در روز سوم خرداد (یعنی دیروز) خرمشهر از دست رفته و غصب شده ما برگشت و به اعتقاد من یک سال دیر برگشت، چون میتوانست خرمشهر در سال گذشته یعنی یک سال پیش آزاد شود، اما چرا نشد؟ علتش همین عدم محاسبه و محاسبههای غلط بود و اما آنچه که امسال را با سال گذشته فرق میگذارد، چیست؟ ما امکانات و انگیزه بیشتری از سال گذشته نداریم، یعنی امام همان امام و امت همان امت است و همان حرفها و همان توصیهها و همان انگیزهها هنوز هم هست، منتها تفاوت در این است که سال گذشته در این وقت، سپاه پاسداران جدی گرفته نمیشد و وجود سپاه در صحنه رزم فرض نمیشد و البته سال گذشته، مسئول، کسانی بودند که امروز خوشبختانه یا در مملکت وجود ندارند و یا خط فکریشان در این مملکت حاکم نیست، لذا، امسال ما در کنار ارتش دلاور و مؤمن و فداکارمان یک نیروی عظیم کارآمد از جان گذشته و فداکاری داریم که عبارت است از سپاه و بسیج، در صورتی که پارسال ما اینها را نداشتیم. البته نه به این معنا که پارسال ما سپاه و بسیج نداشتیم، بلکه سپاه و بسیج داشتیم، اما آنچه نداشتیم، اجازه ورود اینها به میدان جنگ به طور شایسته بود…«(5).
به کار نگرفتن نیروهای مردمی و سپاه در عرصه جنگ حاصل تفکر و بینش لیبرالیستی بنیصدر و همچنین، بینش نظامی کلاسیک و سنتی بود. هنگامی که این تفکرات – با وجود شعارها – در آزمون عملی شکست خورد، زمینه برای حضور نیروهای مردمی و انقلابی فراهم شد؛ به عبارت دیگر، حضور این نیروها، پاسخ به کاستیها و ضرورتهایی بود که انقلاب و جنگ در آن وضعیت سخت و دشوار به آن نیاز داشتند.
سردار غلامعلی رشید در مورد وضعیتی که بنبست نظامی ایجاد کرده بود و ضرورت
دستیابی به راهحل جدید برای شکستن این بنبست، گفت:
»پس از انتقال لشکرهای ارتش به منطقه، ارتش بسیج شد و به فرماندهی بنیصدر چهار عملیات انجام داد و ما دیدیم اتفاقی نیفتاد، یعنی تحول خاصی صورت نگرفت و عراقیها همچنان در خاک ما ماندند. رفتیم به فکر گفتیم پس چرا ارتش آمده و اقدامات خود را انجام داد، ولی نتیجهای نداد؟ این را هم تشخیص میدادیم که این جور نیست که مجددا بخواهند و یا بتوانند عملیات کنند. بالاخره در برخی از جلسات حاضر میشدیم و میتوانستیم این مسئله را درک کنیم. وقتی آن عملیاتها را انجام دادند، احساس کردیم که حالا باید یک کار دیگری صورت بگیرد.«(6).
از آنجا که ناکامی نظامی علاوه بر داشتن پی آمدهای سوء سیاسی – نظامی، میتوانست روحیه ناامیدی و یأس را در نیروها حاکم کند، امام خمینی در دی 1359 در دیدار با اقشار مردم و نیروهای نظامی و سپاه فرمودند:
»یأس، از جنود ابلیس است، یعنی شیطانها انسان را به یأس وا میدارند.«(7).
همچنین، امام با توجه به موقعیت حساسی که وجود داشت، در اول بهمن 1359 طی پیامی به مردم و نیروهای مسلح، با اشاره به «مقطع زمانی سرنوشتساز«، تذکراتی را در یازده بند بیان فرمودند. موضوع اصلی در پیام امام، غلبه بر اوضاع نامطلوب سیاسی – نظامی و ضرورتا، دستیابی به وحدت، ثبات سیاسی و شکستن بنبست نظامی بود.(8).
مسئولان سیاسی کشور که از سرنوشت جنگ نگران بودند، با حضور در جبهههای نبرد، تلاش کردند، راهحل مناسبی برای خروج از اوضاع بحرانی موجود بیابند. در همین حال شهید حسن باقری مسئول اطلاعات ستاد عملیات جنوب، در فروردین 1360 پس از بحث با برخی مسئولان و فرماندهان نظامی، گفت:
»باید به خود جرأت داد که این نوع جنگیدن به درد نمیخورد و لازم است استراتژی جنگ عوض شود.«(9).
سردار غلامعلی رشید در این باره میگوید:
»ارتش برای انجام عملیات صحبت از حرفهای جدیدی نمیزد و با دیدن طرحی که ارتش با دو لشکر زرهی در 16 دی 1359 با آن به سمت جفیر رفت که جفیر را بگیرد و خرمشهر را آزاد کند که موفق نشد، این فکر در برادران سپاه به وجود آمد که ایده جنگ را باید عوض کرد.«(10).
در چنین اوضاعی، مسئولان کشور نیز به تدریج در مورد فرماندهی بنیصدر دچار تردید شدند. سردار محسن رضایی در این زمینه میگوید:
»پس از 14 اسفند 1359 این مسئله کمکم پیدا شد که گویی فرماندهی بنیصدر کارآیی ندارد، این اولین تردید در شورای عالی دفاع و مسئولان سیاسی کشور و نیروهای حزب اللهی بود.«(11).
بدین ترتیب، زمینه برای آغاز تحول در جنگ فراهم شد.
شکلگیری استراتژی جدید در جنگ، حاصل تحولی بنیادین بود که با حضور نیروهای انقلابی و مردمی ایجاد شد. بازشناسی منطق این تحول میتواند تا اندازهای ماهیت و تأثیرات آن را در روند جنگ روشن کند. در حالی که بنیه دفاعی ایران در آستانه جنگ آسیب دیده بود، حضور مؤثر و تعیین کننده نیروهای مردمی برای رویارویی با دشمن (12) منجر به شکلگیری چهار جریان با سازماندهی متفاوت در صحنه جنگ شد:
1- نیروهای احتیاط که به دستور ارتش فرا خوانده شدند و بنابر گزارش بنیصدر در کارنامه روزانه رئیس جمهور، در این مرحله، حدود 80 هزار نیرو سازماندهی و در یگانهای ارتش به کار گرفته شدند.(13).
2- نیروهای جنگهای نامنظم به فرماندهی دکتر چمران، که در پی حضور نامبرده و نماینده امام در شورای عالی دفاع در صحنه جنگ، سازماندهی و در منطقه اهواز و سوسنگرد استقرار یافتند.
3- نیروهای فدائیان اسلام به فرماندهی شهید مجتبی هاشمی که تنها در منطقه آبادان مستقر بودند.
4- نیروهای بسیج ویژه تحت امر سپاه که در کنار نیروهای سپاه در مناطق مختلف، به ویژه در شهرها حضور داشتند.
پس از فروکش کردن التهاب اولیه جنگ که ناشی از تهاجم دشمن بود، بخشی از نیروهای احتیاط به دلیل عدم جذب و سازماندهی کامل در درون سازمان ارتش، به تدریج به خانههای خود بازگشتند. ستاد جنگهای نامنظم نیز با شهادت شهید چمران و پس از مصوبه مجلس شورای اسلامی مبنی بر ادغام بسیج در سپاه، منحل شد. نیروهای فدائیان اسلام نیز به تدریج در بسیج ادغام شدند. ولی نیروهای بسیج ویژه همچنان در کنار نیروهای
سپاه در جبههها باقی ماندند و حتی برخی از نیروهایی که به صورت داوطلبانه و انفرادی به جبهه آمده یا در تشکیلات دیگری سازماندهی و به کارگیری شده بودند، کم کم به بسیج ویژه سپاه پیوستند.
در چهار ماهه نخست جنگ، با وجود قابلیت و توانایی نیروهای بسیج و سپاه و نقش مؤثر آنها در مقابله با متجاوزان، بنیصدر با مانع تراشی، عملا از حضور و به کارگیری این نیروها جلوگیری میکرد. با این حال، به دلیل امیدواریهایی که همچنان به توانایی نیروهای کلاسیک به فرماندهی بنیصدر برای آزادسازی مناطق اشغالی وجود داشت، نیروهای سپاه و بسیج در این عملیاتها شرکت کردند که خسارات بسیاری را متحمل شدند. سردار محسن رضایی در این زمینه میگوید:
»حتی پاسداران ما فکر میکردند، بنیصدر و ارتش میتوانند با این عملیاتها مناطق اشغالی را آزاد کنند، لذا بخش زیادی از نیروهای سپاه در این عملیاتها شرکت کردند و تلفات سنگینی بر آنها وارد شد. ما هم امیدوار بودیم که شاید اینها با جنگ آشنا هستند و با امکانات، تانک و توپ که در اختیار دارند، به نتیجه برسند.«(14).
سپاه در این مرحله از جنگ؛ برای حضور فعال در صحنه نبرد، علاوه بر مخالفتهای بنیصدر، همچنان با دو مانع اساسی و بزرگ دیگر روبهرو بود که بدون رفع این موانع، نمیتوانست از نقش مؤثر و تعیین کنندهای برخوردار شود؛ نخست، بیاعتمادی مسئولان کشور به نیروهای سپاه و بسیج بود؛ گرچه دولتمردان نظام با دید تردید به ماهیت تلاشهای سیاسی – نظامی بنیصدر مینگریستند و تا اندازهای از او ناامید شده بودند، ولی هیچ امید و اعتمادی نیز به امکان موفقیت نیروهای سپاه و بسیج نداشتند. این مسئله در میزان حمایت مسئولان کشور از سپاه، مؤثر بود. (15) مشکل دوم، وجود گرایشهای موجود در سپاه و برداشتهای متفاوتی که از فلسفه وجودی این سازمان و وظایف آن وجود داشت و به منزله مانعی اساسی و جدی، در برابر حضور همه جانبه و گسترده سپاه در کلیه سطوح در جبهههای جنگ خودنمایی میکرد.
با این حال، روند تحولات سیاسی در داخل کشور و تحولات نظامی در جبهههای جنگ در سال 1360 (16) عبور از این موانع را آسان کرد؛ در چهار ماهه نخست جنگ (مهر تا دی 1359) نیروهای مردمی و انقلابی پس از بیتوجهی بنیصدر، با استقرار در مناطقی از جبهههای جنگ، به تشکیل خط، شناسایی مواضع و کنترل تحرکات دشمن و همچنین، هماهنگی با نیروهای هم جوار پرداختند.
در این مرحله، سپاه، سازمان منسجم و مناسبی برای جنگ با نیروهای منظم دشمن نداشت زیرا خود را مسئول جنگ نمیدانست، با این حال، در حدود 30 تا 40 گردان سازمان نیافته در اختیار داشت که از مریوان تا فاو مستقر بودند. در منطقه غرب کشور نیز بیشتر، «ابوشریف» به عنوان مسئول عملیات سپاه فعال بود، ولی در منطقه جنوب، نیروهای بومی و محلی سپاه حضور و مسئولیت داشتند.(17).
منطقه جنوب در مقایسه با منطقه غرب از اهمیت بیشتری برخوردار بود، زیرا اهداف اصلی دشمن در استان خوزستان تأمین میشد بنابراین، توان اصلی عراق در این منطقه متمرکز شده بود. بیشتر مسئولان سیاسی – نظامی کشور نیز در جنوب حضور داشتند و حتی، بنیصدر برخی از نشستهای شورای عالی دفاع را در دزفول برگزار میکرد.
بدین ترتیب، با توجه به اهمیت منطقه جنوب و ضرورت هماهنگی نیروهای سپاه در این منطقه، «ستاد عملیات جنوب» (18) به عنوان نخستین اقدام، تشکیل شد. تشکیل این ستاد به منزله نقطه عطفی در «هویتیابی سازمان سپاه» در منطقه جنوب بود. از این پس، «ستاد عملیات جنوب» محل تمام هماهنگیهای درونی و بیرونی سپاه و بین منطقه جنوب با مرکز سپاه بود. نیروهای اعزامی به منطقه جنوب نیز ابتدا به پایگاه منتظران شهادت اعزام شده و از آنجا طبق تدابیر ستاد عملیات جنوب به مناطق مختلف فرستاده میشدند.
ستاد عملیات جنوب مسئولیت منطقه دهلران تا آبادان را بر عهده داشت؛ این مناطق، به تناسب معابر تهاجم دشمن و یگانهایی که از سپاه برای مقاومت در برابر دشمن تشکیل شده بود، به چند محور تقسیم شدند:
»محور یکم: دزفول، با مسئولیت برادر رئوفی؛ محور دوم: شوش، با مسئولیت برادران شهید
مجید بقایی و مرتضی صفار؛ محور سوم: تپههای الله اکبر که بچههای مشهد در آن مستقر بودند؛ محور چهارم: سوسنگرد، با مسئولیت برادر عزیز جعفری؛ محور پنجم: کرخه کور)نور(، با مسئولیت شهید علی هاشمی؛ محور ششم: جاده اهواز – خرمشهر (ایستگاه کارخانه نورد) با حضور برادران سپاه اهواز؛ محور هفتم: منطقه فارسیات، با مسئولیت برادر اسدی؛ محور هشتم: دارخویین، با حضور بچههای اصفهان و مسئولیت شهید حسین خرازی؛ محور نهم: ماهشهر، با مسئولیت آقای عسگری؛ محور دهم: فیاضیه، با مسئولیت برادر احمد کاظمی؛ محور یازدهم: سپاه آبادان با مسئولیت برادر بنادری؛ محور دوازدهم: خرمشهر، با مسئولیت شهید جهانآرا که فرمانده سپاه این شهر بود.«(2).
مسئولان محورها برای ارائه گزارش، در جلسات ستاد عملیات جنوب شرکت میکردند. در این جلسات، شهید حسن باقری، رحیم صفوی، غلامعلی رشید، شمخانی و برادر احمدپور، مسئول تدارکات و پشتیبانی نیز حضور داشتند. مسئولیت این جلسات ابتدا با برادر رحیم صفوی بود و پس از آن که وی از مهر ماه 1360 به تهران منتقل شد، برادر غلامعلی رشید جلسات را اداره میکرد. سردار غلامعلی رشید درباره این جلسات میگوید:
»اینها میآمدند و گزارش جبهههایشان را میدادند و بعد هم یک قسمت از وقت جلسه بحثهای مربوط به پشتیبانی بود که آقای احمدپور انجام میداد. در این جلسات از آخرین حوادث مطلع میشدیم و مشکلاتی که وجود داشت، آخرین وضعیت خودی و دشمن را متوجه میشدیم.«(2).
تداوم جلسات مسئولان محورها و هماهنگیهایی که با تلاش ستاد عملیات جنوب انجام میگرفت، منجر به ایجاد نوعی انسجام درونی و پیدایش ایدههای جدید شد؛ به عبارت دیگر، ستاد عملیات جنوب به منزله کانون «شکلگیری هویت نظامی و اندیشههای دفاعی سپاه» برای شکستن بنبست جنگ بود. استقرار طولانی نیروها در خطوط مقابل دشمن و شناساییهای انجام شده، سبب شد تا سپاه ضمن ارائه ایدهها و پیشنهادهای جدید، عملکرد بنیصدر و نیروهای نظامی را مورد نقد و بررسی قرار دهد و با توجه به امکانات و مقدورات خود، (19) مرحله جدید جنگ را با آغاز عملیاتهای محدود طرحریزی و اجرا کند. سردار محسن رضایی درباره شکلگیری این استراتژی و آغاز عملیاتهای محدود میگوید:
»استراتژی نظامی به طور کلی در ایران از هم پاشید. در این جا استراتژی جدید نیروهای حزب الله آغاز شد. نیروهای حزب اللهی آمدند و جنگ انقلابی را تدوین کردند و بر اساس آن یک سری عملیاتهای محدود انجام شد.«(20).
سردار غلامعلی رشید در توضیح نحوه این طرحریزیها میگوید:
»هرکس در هر محوری مسئول بود یک پیشنهادهایی میداد، بررسی میکردیم، وقتی قانع میشدیم، به کمک آنها میرفتیم. تیم ما (آقا رحیم، شهید باقری و من) مثلا از اهواز میرفتیم پیش عزیز جعفری در سوسنگرد، میماندیم پیش آنها. اگر در عملیات کمک لازم داشتند، کمک میکردیم و مشکلات آنها را پیگیری میکردیم.«(17).
با توجه به مرحله جدید جنگ، آموزه (دکترین) (21) نیروهای انقلابی برای پاسخ به خلاء و ضرورتهای موجود، عبارت بود از:
1- تداوم جنگ با اجرای عملیات محدود؛
2- تکیه بر وحدت، ایمان و عشق به شهادت؛
3- جذب نیرو و گسترش سازمان رزم نیروهای انقلابی با جذب و به کارگیری نیروهای بسیجی؛
4- هماهنگی و همکاری کامل با واحدهای پشتیبانی آتش ارتش جمهوری اسلامی ایران و به کارگیری نیرو و امکانات آنها؛ (22).
5- اتخاذ تاکتیکهای جدید با اتکا بر نیروهای پیاده (23) و اجرای عملیات در شب؛
6- آشنایی با وضعیت زمین منطقه و استفاده کامل از آن؛
7- ایجاد شبکه اطلاعاتی در خطوط برای جمعآوری اطلاعات از دشمن و تکیه بر اطلاعات در طرحریزی؛
8- استفاده بیشتر از سلاحهایی که مهمات آنها در اختیار باشد، مانند آر. پی جی – 7. (24).
در مرحله جدید، با توجه به تجارب ناشی از عملیاتهای گذشته، بر کسب اطلاعات دقیق از دشمن و آشنایی کامل با زمین منطقه و بهرهبرداری مناسب از آن نیز تأکید میشد.
به این ترتیب، نخستین عملیات با مشخصههای جدید و کاملا متفاوت با روشهای گذشته و در عین حال، کاملا مطابق با توان و مقدورات خودی، در 26 اسفند 1359 در جبهه غرب سوسنگرد با نام مبارک امام مهدی (عج) طرحریزی و اجرا شد. در این عملیات، نیرویی در حد یک گردان مانوری تقویت شده با استعداد 350 تن توانستند به نیروهای دشمن که شامل یک گردان پیاده، یک گروهان تانک و دو گروهان مکانیزه بودند، حمله کنند و ضمن انهدام دشمن، 70 تن از آنها را به اسارت درآوردند.(25).
در پی این عملیات، جبههها جان تازهای گرفت و استراتژی جدید جنگ که متکی به تهاجم با نیروهای پیاده بود، پیریزی شد و در ادامه آن، عملیاتهای «الله اکبر» و «شوش» به اجرا درآمد. این استراتژی در فروردین ماه مورد پذیرش سران نیروی زمینی و ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت که یکی از نتایج آن، آزاد شدن ارتفاعات الله اکبر و پنج کیلومتر از غرب سوسنگرد بود.(26).
در آموزههای جدید که برای نخستین بار به معرض آزمون گذاشته شده بودند، بر خلاف آموزه نیروهای کلاسیک که در شکستن خطوط دشمن و پیشروی، بیشتر، بر آتش و نیروی زرهی تأکید میشد، نیروی پیاده اساس کار را تشکیل میداد. بهرهبرداری از تاریکی هوا و اجرای عملیات در شب نیز بخش دیگری از ویژگیهای آموزه جدید بود که به منظور جبران کمبود امکانات مورد تأکید بود، ضمن این که تجربه نشان داد دشمن در برابر عملیات در شب آسیبپذیر است.
1) دفتر حقوقی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، جلد اول (تهران، بهمن 1361(، ص 102.
2) پیشین.
3) اسیران عراقی در این زمینه گفتند: «فرماندهی نظامی عراق به لزوم و ضرورت در دست داشتن زمین در این منطقه و ادامه محاصره آبادان میاندیشید. فرماندهی عراق میدانست، آبادان کاملا در محاصره نیست، لذا در پی فرصت مناسب بود تا با فراهم آوردن نیروی کافی، بار دیگر به عملیات گسترده[برای]عبور از شط العرب[اروند رود]و سقوط آبادان اقدام کند.» بنا به گزارشهای موجود، عراقیها لشکر 7 پیاده و تیپ 320 نیروی مخصوص خود را برای انجام دادن این عملیات آماده کرده بودند، لیکن اقدام ایران در اجرای عملیات محدود سبب شد تا نیروهای دشمن به مناطق مورد هجوم، اعزام شوند.(سند مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تحلیل نبردهای بین ایران اسلامی و بعثیان عراقی، نوشته اسرای عراقی(.
4) انتشارات سروش، مجموعه مصاحبهها، سال 1361 و 1362، مصاحبه با مجلهی پیام انقلاب، 16 / 2 / 1362)تهران: سال 1366(، ص 119.
5) پیشین، مصاحبه تلویزیونی گروه سپاه پاسداران صدا و سیما،4 / 3 / 1361.
6) غلامعلی رشید، «شرایط و ضرورتهای تولد، رشد،تثبیت و گسترش سپاه در جنگ«، مجله سیاست دفاعی، (پژوهشکدهی علوم دفاعی دانشگاه امام حسین (ع(، شمارهی 19، تابستان 1376، ص 14.
7) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، جلد 11، (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی(، ص 4.
8) پیشین، صص 12 – 8.
9) سند شماره 402/د، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، دفتر سالنامهها و یادداشتهای روزانه شهید حسن باقری، 1 / 1 / 1360 تا 26 / 12 / 1360.
10) مأخذ 5 – ص 15.
11) سرلشکر محسن رضایی، درسهای تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، دانشکدهی فرماندهی و ستاد سپاه، دورهی عالی جنگ، 19 / 4 / 1374.
12) در کتاب درسهایی از جنگ مدرن، جلد دوم، جنگ ایران و عراق، در این مورد نوشته شده است: «ایران با بسیج تعداد زیادی از داوطلبان جدید مردمی و واحدهای به شدت پراکنده و فاقد سازمان دهی ارتش و نیروهای انقلابی به سرعت بسیج شده، به مقابله با تجاوز عراق برخاست.«(آنتونی کردزمن و آبراهام واگز، درسهایی از جنگ مدرن، جلد دوم، ترجمه حسین یکتا، کارشناس مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 112، منتشر نشده(.
13) ابوالحسن بنیصدر، روزها بر رئیس جمهوری چه میگذرد؟ جلد اول (تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامی، 1360(.
14) مأخذ 22، 10 / 4 / 1374.
15) سردار غلامعلی رشید در این مورد گفته است: «در همین چهار ماهه دوم جنگ (دی 1359 تا اردیبهشت 1360) به فکر عملیاتهای محدود افتادیم، چون عملیاتهای بزرگ را کسی تصویب نمیکرد. اگر ما پیشنهاد میدادیم، اعتقادی به حرفهای ما نداشتند، یعنی کسی باور نمیکرد که مثلا برویم و بگوییم ما یک طرح بزرگ داریم. نه شورای سپاه و نه کسی در تهران، قادر به تأمین بسیج نیرویی که ما پیشنهاد میدادیم هم نبودند، اصلا چنین چیزی وجود نداشت.«.
16) با تشدید درگیری سیاسی و پیوند بنیصدر با منافقین و چپهای امریکایی و دست نیافتن بنیصدر به پیروزی، توجه مسئولان از جبههها با بیثباتی داخل کشور متمرکز شد.
17) مأخذ 5.
18) این ستاد در باشگاه گلف اهواز، که در طول جنگ به «پایگاه منتظران شهادت» مشهور شد، مستقر بود.
19) در حالی که بنیصدر کلیه امکانات و تجهیزات نظامی شامل هواپیما، توپ و تانک را در اختیار داشت، هر گونه برنامهریزی بر پایه آنها بی نتیجه بود، لذا، در برنامهریزی جدید، بر «نیروهای انقلابی و شهادت طلب» تأکید شد.
20) مأخذ 10.
21) آموزه به جای دکترین به کار گرفته شده است و مهمترین کاربرد نظامی این مفهوم آن است که نیروهای نظامی چگونه در عملیاتهای رزمی خواهند جنگید.(معاونت تحقیق و پژوهش دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، تئوری عملیات و جنگ، 1375، ص 33(.
22) سرلشکر محسن رضایی در مورد تحول در فرماندهی و افزایش همکاریهای ارتش و سپاه در این مقطع میگوید: «فرماندهی دچار یأس شد و همین نیروها به نتیجه رسیدند که اصلا آن فرماندهی فایدهای ندارد و بایستی خودشان فکری بکنند.و فرماندهان لشکرهای ارتش که در جبههها دیگر آن سختگیریهای قبلی را نمیکردند، همین مسئله موجب شد میدان مانور نیروهای حزب الله افزایش یابد.«(سرلشکر محسن رضایی، درسهای تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، دوره عالی جنگ، 27 / 4 / 1374(.
23) ستاد عملیات جنوب در تیرماه 1360 طی تحلیلی در این زمینه نوشت: «با طولانی شدن جنگ، توجه سپاه و نیروهای مردمی روی این نکته متمرکز شد که با توجه به محدودیت و آسیبپذیری وسایل زرهی و عدم امکان جایگزینی آنها با موقعیت فعلی انقلاب اسلامی ایران – به علت مخالفتش با ابرقدرتهای سازنده این وسایل – بهترین راه تکیه بر استفاده از نیروهای پیاده میتواند باشد.«(مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، اسناد ستاد عملیات جنوب(.
24) موارد 6، 7 و 8 در این قسمت، با استفاده از گزارش واحد اطلاعات عملیات سپاه خوزستان با عنوان «اوضاع سیاسی فعلی جنگ در جنوب و مسئله محاصره آبادان«، ص 2، تهیه شده است.
25) ستاد عملیات جنوب،واحد اطلاعات عملیات سپاه خوزستان، گزارش اوضاع سیاسی فعلی جنگ در جنوب و مسئله محاصرهی آبادان، 25 / 4 / 1360.
26) ستاد عملیات جنوب، گزارش از موقعیت جنگ در ماه دهم. 6 / 4 / 1360، ص 1.