دومین تلاش نیروهای کلاسیک، عملیات سوم آبان بود که روی جاده اهواز – آبادان و با هدف آزاد کردن این جاده برای شکستن محاصره آبادان انجام گرفت.(1) استعداد نیرو و لجستیک یگانهای عمل کننده در این عملیات برابر یک تیپ(2) بر اساس طرح عملیات، گردان 144 پیاده لشکر 21 حمزه همراه با یک گردان تانک میبایست در نقش تلاش اصلی در محور ماهشهر – آبادان به خط سرپل دشمن حمله میکردند و سایر نیروها نیز در محورهای شادگان، دارخوین و بهمنشیر در نقش تلاشهای پشتیبانی وارد عمل میشدند.(3).
این عملیات به دلیل نحوه آرایش تانکها و حرکت آنها روی جاده به صورت ستونوار و همچنین، نداشتن اطلاعات دقیق از دشمن و بیتوجهی به توان دشمن، و تناسب نداشتن توان خودی با اهداف تعیین شده و تاکتیک نامناسب با ناکامی روبهرو شد. (4) در این عملیات 17 دستگاه تانک شرکت داشتند که 15 دستگاه از بین رفت و نیروها با وضعیتی نامطلوب به مواضع اولیه خود عقبنشینی کردند.(5) بنیصدر با پذیرش این شکست (6) و مقایسه نیروهای خودی و دشمن، در گزارشهای روزانه خود نوشت:
»به یک نسبت هر دو نیروی ما و خصم ضعف مشابهی داشتیم، البته ضعف ما بیشتر بوده است.«(7).
وی همچنین با اشاره به نقش روحیه در جنگ ادامه داد:
»نکته جالب در این جنگ این است که روحیه تأثیر قاطعی در عملیات جنگی و سرنوشت آن دارد.«(5).
در واقع ضعف روحی نیروهای کلاسیک از جمله مسائلی بود که بنیصدر در تجزیه و تحلیل علل شکست عملیات به آن اشاره میکرد.
دشمن پس از درک ناتوانی نظامی ایران، به منظور تکمیل محاصره آبادان و همچنین اشغال این شهر، با عبور از رودخانه بهمنشیر، فشار خود را از شمال به جنوب در کرانه شرقی رودخانه کارون تشدید کرد. در محور اهواز نیز عراق تلاش کرد، با تصرف سوسنگرد به سمت اهواز پیشروی کند.
تلاشهای آفندی ارتش در این مقطع از جنگ، نتیجه روشنی در پی نداشت، به همین دلیل از سوم آبان تا 16 دی ماه 1359 (به مدت دو ماه و نیم) رکودی بر جبهههای جنگ حاکم شد، زیرا ایران و عراق هیچ یک قادر به انجام دادن تحرکات نظامی که منجر به شکلگیری تحولات جدیدی شود، نبودند. در این مدت، با وجود وعدهها و تحلیلهایی که ارائه میشد، به نظر میرسید، همان گونه که برای دفاع در برابر حملههای احتمالی دشمن استراتژی مناسبی تدوین نشده بود، برای عقب راندن نیروهای دشمن از مناطق اشغالی نیز برنامه مناسبی وجود نداشت. (8).
ناتوانی بنیصدر در به کارگیری نیروهای مردمی و انقلابی و عدم اعتقاد وی به آنان، موجب شد که «وحدت فرماندهی» در این مقطع از جنگ شکل نگیرد. از سوی دیگر، در میان نیروهای نظامی نیز در مورد اهداف دشمن و نحوه مقابله با آنها اختلاف نظرهای عمیق و شدیدی وجود داشت. چنان که بارها به بروز مشاجرات و استعفای مکرر فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش انجامید و همین مسائل موجب شد که در میان نیروهای کلاسیک نظامی هماهنگی لازم و وحدت نظر حاصل نشود. در این حال، سپاه در آبان 1359 طی
نامهای محرمانه به بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا ضمن تجزیه و تحلیل اوضاع حاکم بر جنگ، در مورد عدم وحدت فرماندهی در میان نیروهای نظامی، نوشت:
»فرماندهی مشترک در کل جبهه وجود ندارد. به طور کلی تنها منطقه خوزستان به سه قسمت تقسیم شده و خطوط سیاسی و حرکات مخالف خط امام در وضعیت جبههها تأثیر کامل دارند: جبهه اول شامل: دزفول، اندیمشک و شوش زیر نظر آقایان ظهیرنژاد و بنیصدر؛ جبهه دوم شامل: اهواز، حمیدیه، سوسنگرد و هویزه زیر نظر لشکر 92 زرهی، آیت الله خامنهای و دکتر چمران؛ جبهه سوم شامل: ماهشهر، شادگان، آبادان و خرمشهر زیر نظر سرهنگ فروزان و سرهنگ ستاد اروند کنار. هیچ گونه هماهنگی لازم و همکاری اصولی در مقابل دشمن نیست، نسبت به هم بیخبر و غیر مسئولانه برخورد میکنند.«(9).
سپس در بند 13 این نامه با توجه به ضرورت هماهنگی سپاه و ارتش و تلاشهایی که برای جلوگیری از آن صورت میگیرد، آمده است:
»هماهنگی بین ارتش و سپاه از بالا عملا خنثی میشود.«(9).
بنابراین، کاملا روشن بود که با وجود ضرورتهای موجود مبنی بر به کارگیری نیروهای انقلابی و مردمی – که از روحیه شهادت طلبی برخوردار بودند و نتیجه عملکرد آنها به هنگام مقابله با دشمن کاملا مشهود بود – و نیز ضرورت هماهنگی در درون ارتش و بین ارتش و سپاه مقاصد سیاسی بنیصدر عملا مانع از به کارگیری کلیه نیروها و مقدورات میشد. ضمن این که طرح مانور عملیات و اهدافی که در نظر گرفته شده بود، ضعفها و کاستیهای فراوان و غیرقابل انکاری داشت.
به نظر میرسید که شکست عملیاتهای 23 مهر و سوم آبان تا اندازهای توهم بنیصدر را در هم شکست اما وی به جای جبران ضعفهای موجود در استراتژی و تاکتیکهای نبرد و نیز به جای به کارگیری نیروهای انقلابی و مردمی که بخش بزرگی از توان دفاعی و نظامی کشور را تشکیل میدادند، با نگرانی از پیامد شکست، بر تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی خود افزود تا زمینه را برای «سهیم کردن» دیگران در این شکست و ناکامی فراهم سازد. (10).
در واقع، مقاصد سیاسی بنیصدر و روشی که برای رسیدن به آنها آغاز کرده بود،
بیشترین تأثیر را در شکست وی داشت، لیکن بنیصدر تنها با تأکید بر «تخصص» تلاش میکرد تا عدم به کارگیری نیروهای انقلابی و مردمی را توجیه کند. در همین چارچوب، وی تنها دو روز پس از شکست عملیات سوم آبان 1359 بدون این که به تجزیه و تحلیل علل شکست خود و نیروهای متخصصش بپردازد، در گزارش روزانه خود به طرحریزی عملیاتهای بعدی اشاره کرد و نوشت:
»مجموع این مباحث را که میشود گفت خلاصه تحقیق و جستوجو و علم و اطلاع در مدت جنگ و اقامت در خوزستان است، در یک متن آوردیم که این متن، خط و ربط نظامی ما و چگونگی به کار گرفتن امکانات ما و چگونگی هدایت عملیات در جبهههای مختلف را در بر میگیرد.«(11).
وی همچنین در مورد تقدیم طرحها و گزارش وضعیت جبههها به امام، نوشت:
»صبح به سمت تهران حرکت کردیم و به منزل امام رفتیم… ظهیرنژاد وضع و سازمان ارتش را در گذشته، شرح کرد و طرحهایی را که هست، مطرح کرد. اما هم گفتند، باید از اهل خبره یعنی نظامیها در امور نظامی نظر خواست و نظر آنها را به کار گرفت.«(12).
بنیصدر سپس برای تثبیت نظراتش، با استقبال از نظر امام، نوشت:
»این اظهار نظر بسیار به موقع بود و امیدوارم برای بسیاری مجاب کننده باشد و بگذارند اهل خبره کار خودشان را بکنند و جنگ را به نتیجه برسانند.«(5).
بنیصدر با تأکید فریبکارانه بر تخصص و نظر اهل خبره، تلاش میکرد از هر گونه انتقاد دور بماند و بسیار امیدوار بود که با اتکا به نیروهای کلاسیک به پیروزی نظامی دست یابد. او با وجود شکستهای فاحش، مدعی بود (13) که تلاشهایش را برای «بازسازی نیروهای مسلح به عنوان شرط اساسی و ضروری تغییر جنگ از حالت دفاع به حمله«(14) آغاز کرده است.
با وجود ادعاها و تبلیغات بسیار بنیصدر در زمینه طرحریزی عملیات نظامی، و با توجه به تجربه به دست آمده از عملیات 23 مهر و سوم آبان 1359 و شناختی که از روحیه و توانایی نیروهای کلاسیک داشت، وی سخت نگران عدم موفقیت خود بود. بنیصدر در روزنامه خود (15) به برخی از این مسائل اشاره کرده است که در جای خود قابل تأمل است:
»به یکی از فرماندهان گفتم شما با همه قابلیت نظامی که دارید از عمل میترسید! میترسید دست به اجرای طرحی بزنید و ناکام بشوید و این جغدها که دور تا دور آماده ایستادهاند تا ما شکستی در جایی بکنیم، به پرواز درآیند و نوای یاس سردهند یا به پرواز آیند و با ایجاد جبهه روانی، سیاسی، به تبلیغ مشغول شوند.«(16).
وی که به شدت به یک پیروزی نظامی برای رسیدن به مقاصد سیاسی نیاز داشت، افزود:
»من همه مسئولیت را به گردن میگیریم، شما طرحها را به اجرا بگذارید.«(5).
بنیصدر همچنین نوشت:
»من تعهد میکنم که در این جنگ پیروز میشویم، به شرط این که ما را به حال خود بگذارید و به شرط این که بگذارند کارم را انجام دهم و با اختیار کشور را به سوی پیروزی ببرم.«(17).
با سپری شدن ماههای آبان و آذر، به تدریج تلاشهای تبلیغاتی بنیصدر برای پوشش ناکامیهای پیشین و شکستهای احتمالی آینده، تشدید شد اما به دلیل ضعفهای اساسی در بینش و مدیریت، قادر به طراحی و اجرای عملیات سریع و پیروزمندانه نبود. بنیصدر با گرفتاری در چنین تناقضی با ارسال نامهای به امام از ضرورت اتمام جنگ سخن گفت:
»با وضعی که هست اگر حالات جنگ را تمام نکنیم، هرگز به این کار موفق نمیشویم. اما میشود این طور فرض کرد… جنگ تا تمام شدن مهمات ادامه پیدا کند در حالی که ما دشمن را عقب نزده باشیم، در این صورت کشور بدون ارتش، بدون ارز، بدون حاکمیت دولت و با استانهای آشفته چه خواهد کرد؟«(18).
با فرا رسیدن چهارمین ماه حضور دشمن در مناطق اشغالی، ضرورت اجرای عملیات بیش از پیش افزایش یافت. بنیصدر در مورد عمومی شدن این درخواست گفت:
»امروز میگویند چرا مسامحه میشود و چرا ارتش با هجوم و حمله پیشروی خود را شروع نمیکند؟ این قدر گفته و میگویند که همه این سؤال را میکنند. امروز این سؤال یک سؤال عمومی شده است.«(19).
بنیصدر در این اظهارات با زیرکی خاصی از توضیح علت عمومی شدن این درخواست خودداری میکند؛ حال آن که این حق طبیعی و مسلم مردم بود که از فرماندهی کل قوا درخواست کنند که با یورش به دشمن آنها را از سرزمینهای اشغالی عقب برانند. ضمن این که پیش از این، در توجیه از دست دادن این مناطق و پیشروی دشمن، همواره بر این استدلال تأکید میشد که تعرض به دشمنی که در حال پیشروی است، اشتباه است و باید ابتدا دشمن را «متوقف و تثبیت» کرد، سپس مورد تعرض قرار داد!
در این حال، بنیصدر که علت تأخیر و کندی در حمله به دشمن را روحیه نیروهای ارتش ذکر میکرد. (20) و مسئولیت عملیات را به عهده ارتش گذاشت و گفت:
»از این به بعد وظیفه نیروهای مسلح است که به این خواست عمومی پاسخ بدهند.«(5).
چهار روز بعد، در جلسهای که با حضور امام خمینی، مسئولان وقت نظامی و اعضای شورای عالی دفاع برگزار شد، امام پس از جویا شدن از وضع جبههها و شنیدن پاسخ جانشین وقت ستاد مشترک ارتش، پرسیدند:
»… مدنی است درباره حمله صحبت میشود اما حمله نمیشود، چرا؟«(21).
امام خمینی سپس با توجه به خطرات ناشی از تداوم حضور دشمن در مناطق اشغالی و رکود حاکم بر جبههها و همچنین تبلیغات بنیصدر برای حمله و عدم اجرای آن، فرمودند:
»در صورتی که به دشمن هجوم نشود، احتمال این هست که روحیهها برگردد و خطر پیش آید که نه از من و نه از رئیس جمهور کاری ساخته نباشد.«(21).
امام در این تحلیل هشدارگونه بر این نکته تأکید فرمودند که به جای تبلیغات سیاسی، باید به جنگ پرداخت، زیرا در صورت ادامه حضور اشغالگران، «ثبات سیاسی» کشور از میان خواهد رفت. به عبارت دیگر، امام ضرورت فائق آمدن بر بحران داخلی و پایان بخشیدن به حضور اشغالگران در مناطق اشغالی را تنها در اجرای عملیات نظامی به دور از هر گونه تبلیغات و جنجال سیاسی – که بنیصدر انجام میداد – میدانستند.
با وجود این ضرورتها و رهنمودهای امام و همچنین وعدههای بنیصدر برای اجرای عملیات، تا پایان آذر 1359، هیچ اقدام نظامی مهمی انجام نشد. نماینده امام در شورای عالی دفاع (آیت الله خامنهای) پس از برگزاری جلسه این شورا و عدم حضور بنیصدر و برخی از فرماندهان نظامی، در جمعبندی گزارش جلسه (22) خطاب به بنیصدر نوشتند:
»اکنون چندین هفته است که همه – از جمله خود شما – احساس میکنیم که موقع نظامی ما
اجازه میدهد که به دشمن حمله کنیم. این بنابر تفکر برادران نظامی که آمادگیهای تجهیزاتی و رزمی را تا پیش از این مدت برای تعرض وسیع کافی نمیدیدند و اما بر تفکر کسانی که به روحیه ایمان بهای بیشتری میدهند قبل از این مدت هم آمادگی وجود داشته است.«(23).
در واقع، تأخیر در اجرای عملیات بر پایه کسب آمادگی نظامی بود، حال آن که نیروهای انقلابی و مردمی – که به دستور بنیصدر منزوی شده بودند – از مدتها پیش آمادگی لازم را برای حمله سریع به دشمن داشتند و این مسئله نشان میداد که تأکید بر آمادگیهای تجهیزاتی و رزمی» (24) برای تأخیر عملیات منطقی نبود. در این نامه در مورد مصوبات شورای عالی دفاع برای حمله به دشمن و تغییر مکرر زمان آن، آمده است:
»درک این موقعیت (ضرورت حمله به دشمن) به ما حکم میکرد که بیدرنگ حمله را آغاز کنیم. اول قرار شد حمله فقط در جبهه آبادان انجام بگیرد، بعد پیشنهاد و تصویب شد که در جبهه اهواز، هم زمان تعرض شروع شود. شما در روز دوشنبه 17 / 9 شفاها و مؤکدا به تیمسار ظهیرنژاد دستور دادید که طرحش را اجرا کند. طبق گفته او زمان برای اجرای آن طرح، سه شنبه بعد)25 / 9) میشد. روز 18 / 9 که این جانب و تیمسار فلاحی به ماهشهر رفتیم، معلوم شد عملیات اروند هم درست روز سه شنبه انجام خواهد گرفت. پس با این قرار سه شنبه روزی بود که باید تعرض وسیع ما در دو جبهه اهواز و آبادان آغاز میشد. سه شنبه گذشت و عملیات آغاز نشد و در جلسه جمعه 28 / 9 که از سرکار و آقای فلاحی سؤال شد، هیچ پاسخ قانع کنندهای ندادید و نبودن چند بولدوزر را به عنوان مانع شروع عملیات – عملیاتی با آن اهمیت – ذکر کردید! جو جلسه و دلایلی که بر ضرورت شروع حمله ذکر میشد موجب گشت که شما و آقای فلاحی قاطعانه قول بدهید که تا پایان هفته یعنی نهایت تا 5 / 10 / 1359 حمله شروع شود.«(25).
بنیصدر گرچه قاطعانه قول داده بود، عملیات را در 5 / 10 / 1359 اجرا کند ولی نه تنها به قول خود عمل نکرد، بلکه در جلسه شورای عالی دفاع نیز حضور نیافت و این موضوع باعث شد، نماینده امام در شورای عالی دفاع در نامهای – که پیش از این به آن اشاره شد – به بنیصدر زیانهای ناشی از تأخیر در اجرای عملیات و وعدههای کاذب را به او یادآوری کند:
»شروع عملیات تعرضی در جبهه آبادان و اهواز همچنان مانده است برای زمانی که هیچ معلوم
نیست کی خواهد بود. این وضع برای ما که در موضع تصمیم گیرنده برای سرنوشت جنگ تعیین شدهایم، غیر قابل تحمل است. بارها شما و فرماندهان وعده شروع تهاجم را در زمان معینی دادهاید و آن گاه به وسیله خود شما و دیگران به مردم نیز نوید مبهمی دادهاید و همیشه تخلف شده است. آیا تخلفهای مکرر در این نویدها، مردم و تمامی مسئولان را دچار تردید و یأس نمیکند؟ و آیا برای اعضای شورای عالی دفاع که مسئولان درجه اول اوضاع و سرنوشت جنگند، در چشم دیگران اعتباری باقی میگذارد؟«(26).
در این نامه پس از تشریح تخلفات و آثار منفی آن، در مورد علت این تخلفات از بنیصدر چنین پرسش شده است:
»بارها شما در حضور اعضای شورای عالی دفاع به مسئولان نظامی فرمان تهاجم دادهاید. سؤال این است که آیا در آن لحظه شما میدانستید که چه موانعی در راه اجرای فرمانها وجود دارد؟ و آیا با توجه به اوضاع، این فرمان را صادر کردهاید؟ در این صورت چرا فرمان شما جدی گرفته نشده و اطاعت نشده است؟ اگر اوضاع را در آن لحظه نمیدانستید، چرا فرماندهان نظامی برای شما که مافوقشان هستید اوضاع را تشریح نکرده و شما را در جریان نقایص و موانع قرار ندادهاند؟«(27).
نماینده امام در شورای عالی دفاع در ادامه با توجه به نظر امام درباره آثار نامطلوب رکود در جبههها، به حرکتهای موذیانه گروهکها در داخل کشور اشاره کرده و نوشتند:
»به جرأت میتوان گفت که زمینه این خرابکاریها در پشت جبهه، وجود حالت «نه جنگ نه صلح» در جبهه است. ادامه این حالت، ادامه این خرابکاریها را به دنبال خواهد داشت و به طور متزاید پشت جبههها را خراب خواهدکرد.«(28).
سپس در ادامه نامه، یازده دلیل در مورد ضرورت اجرای عملیات در دو جبهه اهواز و آبادان – که مورد توافق اعضای شورای عالی دفاع بود – ذکر شده است:
»به عقیده ما در حال حاضر تعرض نظامی در جبهه آبادان و اهواز ضرورتی مهم و حیاتی است، زیرا:
1- نیروهای نظامی ما در هر دو جبهه دارای استعداد کافی برای انجام این مأموریت هستند. این نیروها حداقل دو برابر آن مقداری است که قبلا برای چنین عملیاتی لازم شمرده میشد.
2- افزایش نیروهای ما در این دو جبهه با این فرض که به جبهههای دیگر ما لطمهای وارد نیاید، حمله غیر ممکن است. جناب عالی خود بارها گفتهاید که ما در بهترین شرایطیم و وضع ما از این بهتر نخواهد شد.
3- با ادامه حالت کنونی – که فقط به آتش توپخانه دو طرف میدان داده است و نه چیز دیگر –
دشمن با برخورداری از نیروهای مهندسی عالی، قادر بر ایجاد استحکامات صعب الوصول و جادههای ارتباطی بیشتر خواهد بود.
4- همچنین فرصت خواهد داشت که نیروهای تازه نفس و داوطلب را با تجهیزات جایگزین که طبق گزارشهای متعدد هم اکنون به سوی عراق روانه است، وارد میدان کند.
5- وضع کنونی، متقابلا نیروهای ما را دچار ضعف روحیه و از دست دادن تدریجی میل به تعرض و بدگمانی به فرماندهی و مسئولان خواهد ساخت.
6- و نیز مردمی را که پشت جبهه و در شهرهای مجاور جبههها هر لحظه در انتظار پایان کارند به بیتفاوتی و فراموشی از جنگ و در نتیجه قطع پشتیبانیهای ارزشمند خود خواهد کشانید.
7- ما روزانه در همهی جبههها و در شهرهای نزدیک جبهه تلفات انسانی غیر قابل توجیهی داریم، به طوری که جمیع تلفات یک هفته جبهههای ما کمتر از تلفات یک حمله موفق نیست.
8- وضع کنونی از جهت اتلاف مهمات نیز وضعی خسارتآمیز است. روزانه مقادیر سنگینی از مهمات ما – که برابر گزارش ستاد مشترک هم اکنون رو به اتمام است – در همه جبههها نابود میشود و این برای ما که دست و دل خرید نداریم، میتواند فاصله ساز باشد.
9- احتمال بارندگی و عوارضی از این قبیل در آینده نزدیک بسیار زیاد است که در آن صورت شروع عملیات تعرضی حداقل سه ماه عقب خواهد افتاد و ملت ایران محکوم خواهد بود که هیکل شوم و سنگین دشمن را چند ماه دیگر هم بر روی خوزستان عزیز تحمل کند.
10- غیر از خسارت سیاسی و روانی، تأثیر چنین وضعیتی بر روی اقتصاد کشور بسی مصیبت بار است.
11- فرمان امام در مورد آبادان و خونین شهر صریح و قاطع بود. به نظر شما این اندازه تأخیر در اجرای این فرمان، منطقی و قابل قبول است؟ آیا حفظ حرمت این فرمان به ما شوری نمیدهد که با گستاخی و خطرپذیری بیشتری مسئله جنگ را تعقیب کنیم؟«(29).
دلایل یاد شده اساسا بر این فرض استوار بود که تلاشهای نظامی بنیصدر – همان گونه که وعده داده شده بود – به «آزادسازی مناطق اشغالی» منتهی خواهد شد، حال آن که رخدادهای بعدی به خوبی نشان داد که منطق و تفکر حاکم بر رفتار نظامی و ابزارهایی که به کار گرفته شد، به هیچ وجه نمیتوانست فرمان امام و خواسته عموم مردم مبنی بر آزادسازی مناطق اشغالی را تحقق بخشد. بدین ترتیب، تأخیر در تعرض به دشمن ضمن از دست دادن زمان، منجر به تداوم حضور دشمن در مناطق اشغالی و تلاش آنها در تحکیم این مواضع با اقدامات مهندسی و انتقال نیروهای تازه نفس به جبهه ها میشد. در مقابل، روحیه نیروهای خودی نیز دچار یأس و سرخوردگی میشد.
1) سازمان عقیدتی – سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ارتش در هشت سال دفاع مقدس، جلد سوم: اشغال خرمشهر و شکستن حصر آبادان، (تهران: بهار 1373) ص 195.
2) پیشین، ص 156.
3) مأخذ 12، ص 158.
4) در کتاب ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، جلد سوم، بهار 1373، ص 168، در مورد دلیل ناکامی این عملیات آمده است: «تک روز سوم آبان در محور ماهشهر – آبادان برای واحد پیاده در گرمای بسیار زیاد و در زمین کاملا باز و با دشمنی که چندین برابر نیروی خودی توان رزمی داشت، انتخاب هدفی در عمق (حدود 20 کیلومتر) غیراصولی بود.«.
5) پیشین.
6) بنیصدر پس از شکست عملیات سوم آبان و ناکامی در آزادسازی مناطق اشغالی، با فراخواندن مردم به خونسردی، گفت: «مردم باید خونسرد باشند و شتاب نکنند و بگذارند ما از روی آمادگی کامل، نیروهای دشمن را داخل خاک خودمان مضمحل کنیم و بعد به داخل خاک دشمن برویم.«(روزنامه میزان، 5 / 8 / 1359(.
7) ابوالحسن بنیصدر، روزها بر رئیس جمهور چه میگذرد؟ جلد سوم، گزارش روز 3 / 8 / 1359، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران، ص 7.
8) این مسئله از رفتار و عملکرد بنیصدر به عنوان فرمانده جنگ چنان آشکار بود که حتی رادیو امریکا به نقل از تحلیلگران نظامی غرب به آن اشاره کرد و گفت: «ایران از یک استراتژی همه جانبه برای دفاع از کشور و عقب راندن مهاجمان عراقی بیبهره است.«(خبرگزاری پارس، «گزارشهای ویژه«، نشریه 228، 11 / 8 / 1359، رادیو امریکا، 10 / 8 / 1359(.
9) مأخذ 4.
10) بنیصدر پس از ناکامی در دو عملیات گذشته، در نامهای به امام نوشت: «یک بار کتبا نوشتم و جمعه پیش شفاها عرض کردم که اینها قرارشان بوده و هست که مرا از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری بردارند!«.(سند شماره 250918 / 50، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 30 / 8 / 1359(.
11) مأخذ 16، گزارش روز پنجم، آبادان 1359، ص 13.
12) مأخذ 16، گزارش روز هشتم آبان 1359، ص 31.
13) وی در نامهای به امام در همین زمینه نوشت: «اگر کوششهای شبانهروزی این جانب نبود، ارتش هرگز آمادگی پیدا نمیکرد.«(سند شماره 250902 / 51، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 11 / 10 / 1359(.
14) مأخذ 16، گزارش روز یکشنبه 18 آبان 1359، ص 73.
15) روزنامه انقلاب اسلامی.
16) مأخذ 16، ص 140.
17) مأخذ 16، گزارش روز پنجشنبه 8 آبان 1359، ص 31.
18) مأخذ 16، گزارش روز سه شنبه 27 آبان 1359، ص 140.
19) مأخذ 6، گزارش 29 آذر 1359، ص 138.
20) بنیصدر در نامهای به امام، تأخیر در اجرای عملیات را متوجه ارتش دانست و نوشت: «به هر حال با همه آنچه عرض شد، به نظر این جانب ترس ارتشیان عامل عمده کندی کار است.«(سند شماره 250920 / 51، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 11 / 10 / 1359(.
21) پیشین، مأخذ 28.
22) گرچه متن نامه یک روز پس از جلسه 5 / 10 / 1359 یعنی در تاریخ 6 / 10 / 1359 نوشته شد، لیکن با یک هفته تأخیر (در 13 / 10 / 1359) ارسال شد که در مورد علت تأخیر آمده است: «در طول هفته بعد از آن، از آن جا که هر روز انتظار را اقدامی میرفت و مرتبا چه جناب عالی و چه فرماندهان نظامی خبر از قریب الوقوع بودن حمله میدادید، بنده ترجیح دادم که فعلا از فرستادن نامه خودداری کنم و در صورت استمرار تخلف، آن را ارسال دارم.«.
23) سند شماره 250893، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، نامه آیت الله خامنهای به بنیصدر، 6 / 10 / 1359.
24) بنیصدر پس از ناکامی در عملیات 16 دی ماه 1359، نداشتن نیروی احتیاط را مطرح کرد، در حالی که پیش از این، «آمادگیهای تجهیزاتی و رزمی» را بهانه کرده بود!.
25) پیشین، صص 1 و 2.
26) مأخذ 32، ص 2.
27) مأخذ 32، صص 2 و 3.
28) مأخذ 32، ص 3.
29) مأخذ 32، صص 5 – 3.