جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حکم اعدام پاسداران، اعدام نظامیان هنگام دستگیری

زمان مطالعه: 11 دقیقه

رژیم عراق نه تنها بر نیروهای مسلح خود نظارتی نداشت و هیچ ضمانت اجرای کیفری مؤثری را برای تخلفات شدید تصویب نکرد، بلکه هرگز قصد رعایت کنوانسیون‏های بین‏المللی را نداشت و آنها را مقررات اداری بین دولت‏ها می‏دانست که برای نظامیان عراقی در جبهه‏های جنگ لازم الاجرا نیست. فرمان روزانه‏ی شماره 1 صدام حسین (1) به تمامی افسران واحدهای موجود در جبهه و مشاهدات عینی اسیران آزاد شده ایرانی و اسیران عراقی در ایران و همچنین، اسنادی که از ستادهای فرماندهی عراق به دست نیروهای ایرانی افتاده است، نشان می‏دهد که افسران عالی‏رتبه عراقی موظف شده بودند که پاسداران اسیر را اعدام کنند.

با وجود اینکه بسیاری از افسران و فرماندهان یگان‏های ارتش عراق از صدور چنین فرمانی جا خوردند و هرگز برای اجرای آن رغبتی نشان ندادند، اما عده‏ی دیگری از فرماندهان لشکرها و تیپ‏ها و افسران رده بالای این ارتش که از پیش در انجام دادن چنین کارهایی کوتاهی نمی‏کردند، با خیال آسوده به اجرای این فرمان پرداختند. (2) در ادامه به نمونه‏هایی از دستورهای صادر شده براساس فرمان صدام اشاره می‏شود.

سپهبد هشام الفخری، فرمانده سپاه چهارم ارتش عراق، از جمله افسران عالی‏رتبه‏ی عراقی است که در جنگ ایران و عراق، جنایت زیادی مرتکب شده است. وی پس از عملیات حاج عمران، دستور داد تا سه تن از رزمندگان ایرانی دستگیر شده در این عملیات را نزد او ببرند. وی پس از آنکه دست و پای اسیران را بست، آنها را به هلی‏کوپتر منتقل کرد و سپس در حین پرواز، آنها را از هلی‏کوپتر به پایین انداخت و به حالت تمسخر گفت: «سلام مرا به خمینی برسانید.» این ژنرال جنایتکار معمولا در برخورد با هر اسیر ایرانی به ویژه پاسداران، آن اسیر را با سلاح کمری خود به شهادت می‏رساند. همچنین در فاو دستور داد تمام اسیران ایرانی، حتی مجروحان را اعدام کنند؛ البته این حکم را صدام صادر کرده بود. (3).

سرلشکر طالع الدوری، یکی دیگر از افسران عالی‏رتبه‏ی عراقی بود که اصرار زیادی بر اعدام و دفن دسته‏جمعی اسیران ایرانی داشت. وی همیشه در عملیات‏ها به واحدهایش دستور می‏داد که به هیچ وجه اسیر نگیرند و اگر هم گرفتند آنان را پیش از تخلیه به پشت جبهه، اعدام کنند. (4).

زمانی که واحد تحت امر سرهنگ ستاد «عبدمطلق الجبوری» بین شوش و بستان در روستای سیسبان مستقر بود، هشت تن از نیروهای ایرانی به اسارت درآمدند که به دستور وی، دست و پای آنان را بستند و زنده به گورشان کردند. (5).

در جنگ ایران و عراق، شخص صدام حسین، رئیس حکومت و فرمانده کل نیروهای مسلح عراق، فرمان اعدام نظامیان ایران را صادر کرده است؛ بنابراین، در صورت تشکیل یک دادگاه جنگی برای رسیدگی به جنایت‏های جنگی نظامیان عراقی، وی متهم ردیف اول خواهد بود؛ زیرا اعدام غیرقانونی و بدون محاکمه‏ی نظامیان، نقض قوانین و عرف‏های جنگی به شمار می‏رود. بدین ترتیب، قتل یا بدرفتاری با اسیران جنگی، نه تنها جنایت جنگی، بلکه جنایت علیه بشریت هم محسوب می‏شود؛ چرا که جنایت علیه بشریت، از زمره‏ی اقدامات خشونت‏آمیزی است که متضمن نقض یا سلب حقوق اساسی افراد انسانی می‏باشد.

نخستین قانون انسان‏دوستانه‏ی بین‏المللی مقرر می‏کند هر رزمنده باید از کشتن دشمن، که به دلیل از کار افتادن سلاح یا تسلیم خود، از ادامه‏ی جنگ ناتوان باشد، پرهیز کند. این اصل بنیادین انسان‏دوستانه‏ی بین‏المللی در ماده‏ی 23 کنوانسیون 1907 لاهه وضع و در ماده‏ی 41 از پروتکل نخست 1977 تأیید شده است. (6) این در حالی است که رژیم عراق بدون توجه به قوانین بین‏المللی بشردوستانه به اعدام و کشتن اسیران ایرانی در صحنه‏ی نبرد اقدام می‏کرد.

کمیته‏ی بین‏المللی صلیب سرخ در استمداد (از کشورهای جهان) در 7 مه 1983 به این موضوع اشاره کرده است و حتی چندین شاهد عینی از رزمندگانی که توانستند از اسارت فرار کنند یا پس از مدتی طولانی آزاد شدند، این امر را تأیید می‏کنند. همچنین گزارش هیئت اعزامی دبیر کل سازمان ملل حاکی است:

»… ما به هنگام بازدید اردوگاه‏های اسیران ایرانی، اظهاراتی را درباره‏ی اعدام افراد تازه به اسارت گرفته شده شنیدیم، اما با توجه به میزان اسنادی که در اختیار داریم، نمی‏توانیم از جانب خود در این مورد نتیجه‏گیری کنیم.«

در بند 75 این گزارش آمده است: «با توجه به خصومت‏های شدیدی که طی جنگ پدید آمده، نمی‏توان این احتمال را که تعداد درخور توجهی از سربازان ایرانی ممکن است به هنگام تسلیم کردن خود به قتل رسیده باشند، رد کرد.«

در بند 76 گزارش مزبور آمده است: «هر چند ما در موقعیتی قرار نداشتیم که بتوانیم اطلاعاتی را که در اختیارمان قرار می‏گرفت، ارزیابی کنیم، اما به عقیده‏ی ما، هیچ یک از مطالبی که شنیدیم، با بیانیه‏ی کمیته‏ی بین‏المللی صلیب سرخ در 7 مه 1983 مغایرت نداشت.» (7).

در قسمتی از این بیانیه آمده است که برخی از نیروهای ایران بلافاصله، پس از اسارت اعدام شدند. (8).

آنچه در این باره می‏توان گفت اینکه هم صلیب سرخ جهانی و هم هیئت اعزامی دبیر کل سازمان ملل به ایران و عراق، درباره اعدام اسیران ایرانی به دست نظامیان عراقی اشتراک نظر داشتند؛ بنابراین، اطلاعاتی که به این نتیجه‏گیری مهم منجر شده، مشاهدات عینی اسیران ایرانی در عراق بوده است که برای نمایندگان هیئت اعزامی دبیر کل سازمان ملل بازگو کرده‏اند، ضمن آنکه اظهارات اسیران عراقی در ایران مبنی بر اعدام اسیران ایرانی به دست نیروهای ارتش عراق، با گفته‏ها و مشاهدات اسیران ایرانی کاملا تطابق دارد.

در قسمتی از گزارش هیئت اعزامی دبیر کل آمده است: «باید یادآور شویم که وزیر امور خارجه عراق دو دیدار با ما (هیئت اعزامی دبیر کل) داشت و به این اصل کلی اعتراف کرده بود که طی جنگ، به ویژه در اوایل آن ممکن است اشتباهاتی روی داده باشد.» (9).

اعتراف وزیر خارجه وقت عراق به اینکه ممکن است اشتباهاتی روی داده باشد، از طرفی اعتراف به جنایت‏های این رژیم است و از سوی دیگر، بسیاری مضحک به نظر می‏رسد؛ زیرا «اشتباه» تنها یک بار اتفاق می‏افتد و تکرار آن، دیگر اشتباه نیست، بلکه خطاست و تخلف محسوب می‏شود. آیا بستن اسیر بی‏دفاع ایرانی به دو تانک و دو تکه کردن آن، پرت کردن اسیران از هلی‏کوپتر، به رگبار بستن رزمندگان اسیر، سوزاندن پاسداران، زنده به گور کردن آنان و… که به طور مستمر تا آخر جنگ ادامه داشت، همه اشتباه بودند و سهوا انجام می‏شده است؟

نمونه‏ای از رفتارهای بی‏رحمانه‏ی نظامیان رژیم عراق با اسیران ایرانی در عملیات رمضان (تیر 1361(، رخ داد. هنگامی که تعدادی از نیروهای ایران در این عملیات دستگیر شدند، نیروهای ارتش عراق آنها را به صورت دایره‏وار قرار دادند و یک در میان به سمت آنها شلیک کردند، برخی از پاسداران را هدف گلوله تانک قرار دادند، دو دست پاسدار دیگری را قطع کردند و پاهای اسیری را نیز به دو تانک بستند و تانک‏ها را در دو جهت مخالف به حرکت درآوردند. (10).

محافظ شهید تندگویان (بخشی‏پور) می‏گوید:

»عراقی‏ها تصور می‏کردند ما پاسداریم، اما کارت شناسایی شرکت نفت که همراهمان بود، جانمان را نجات داد. در این هنگام، ما شاهد اعدام دو پاسدار به نام‏های حسین دانشور (25 ساله) و علی پروین (50 ساله) بودیم.» (11) آزاده‏ی دیگری که در جزیره‏ی مجنون اسیر شده بود، چنین می‏گوید، به هنگام انتقالمان به عقب، یک قایق جلوتر از ما حرکت می‏کرد که چند اسیر ایرانی در آن بود، عراقی‏ها دست و پای آنها را بستند و در وسط راه، به داخل آب انداختند. (12).

اما جنایت‏های دلخراش و ضدانسانی نیروهای عراقی به این موارد ختم نمی‏شود. به شهادت رساندن اسیران به بهانه‏های واهی یا برای کسب اطلاعات، از دیگر روش‏هایی بود که نیروهای عراق بدان متوسل می‏شدند. در حالی که طبق ماده‏ی 17 کنوانسیون سوم ژنو: برای کسب اطلاعات از اسیران نباید هیچ گونه فشاری به آنها وارد آید. اسیرانی که از دادن اطلاعات خودداری کنند نیز نباید مورد تهدید یا دشنام قرار گیرند یا در معرض ناراحتی و سلب مزایا از هر نوع واقع شوند.«

آزاده‏ای می‏گوید: «پس از اینکه سوار خودرو شدیم، افسر عراقی به یکی از رزمندگان که خیلی جوان بود گفت: «بلند شو برو جلو ماشین بنشین!» وی به دلیل همدردی با بچه‏ها، پاسخ منفی داد و اضافه کرد: «من می‏خواهم مثل بقیه پشت کامیون بنشینم.» افسر بلافاصله، کلتش را کشید و روی شقیقه او گذاشت و با بی‏رحمی و شقاوت تمام آن نوجوان را به شهادت رساند.» (13).

»از یکی از افسران ایرانی که همراه عده‏ای از نیروهای بسیجی به اسارت دشمن درآمده بود، خواسته شد رمز بی‏سیم و اطلاعات مربوط به جبهه را در اختیار نیروهای عراقی بگذارد. وی راضی نشد و با قاطعیت پاسخ داد: «من به نظام جمهوری اسلامی و امام و ملتم وفادارم و هرگز این کار را نمی‏کنم.» تهدیدش کردند که اگر نگویی، تیربارانت می‏کنیم، گفت: «به خدا ایمان دارم و از مرگ نمی‏ترسم.» می‏خواستند او را اعدام کنند که بلافاصله گفت: «اجازه بدهید! حالا که می‏خواهید اعدامم کنید، دو رکعت نماز بخوانم.» هنوز نمازش را تمام نکرده بود که رگبار گلوله سینه‏اش را شکافت و او را به شهادت رساندند.» (14).

هنگامی که یکی از اسیران ایرانی از شدت تشنگی به سمت شیر آب رفت تا کمی آب بنوشد، چند تن از سربازان عراقی او را محاصره کردند و آن قدر با کابل بر سر و صورتش زدند تا وی به شهادت رسید. (15).

یکی از نیروهای لشکر 10 ارتش عراق می‏گوید: «یکی از فرماندهان لشکر 10 به همراهی نیروهای پیاده که جلوتر از واحد تانک مستقر بود، توانسته بود 25 نفر از نیروهای ایرانی را اسیر کند. درجه‏ی این فرمانده پیاده، سروان بود. وی پانزده تن از اسیران را به پشت جبهه فرستاد و ده تن باقی مانده را در یک صف قرار داد و تیرباران کرد.» (16).

سرباز اسیر عراقی اهل کربلا نیز گفت: «در منطقه‏ی سر پل ذهاب، یکی از نیروهای ایرانی به اسارت درآمد. سروان حکیم اهل دیاله عراق، از باطری کامیون‏ها اسید تخلیه کرد و روی دهان و سر و صورت اسیر ایرانی ریخت و او را به طرز فجیعی، به شهادت رساند.» (17).

در 5 ژانویه‏ی 1981 (15 دی 1359(، نیروهای متجاوز عراق از شهر سوسنگرد عقب رانده شدند، اما مجددا این شهر را تصرف کردند. در یکی از عملیات‏های نفوذی رزمندگان ایرانی، افراد تیپ 9 ارتش عراق، 9 تن از پاسداران را اسیر کردند. نیروهای عراقی زمانی که فهمیدند اسیران پاسدارند، خیلی خوشحال شدند. فرمانده تیپ، سرهنگ مقدم حسن، اسیران را به مقر

تیپ برد و دستور داد تا دست‏های آنها را از پشت بستند و روی زمین نشاندند. پس از آن، یک گالن بنزین آورد و روی رزمندگان خالی کرد و مقداری هم دور آنها ریخت. سپس از فرماندهان دیگر واحدهای تیپ هم برای تماشای این صحنه‏ی فجیع و ضدانسانی دعوت کرد و آنها را به آتش کشید. این فرمانده جانی مرتب زیر لب می‏گفت، اینها مجوس‏اند، چه بهتر آتش‏پرست را بسوزانیم. (18).

از دیگر جنایت‏های تیپ 9 ارتش عراق که در جبهه‏ی کرخه نور انجام شد، اینکه نیروهای این تیپ هنگام عبور از رودخانه کرخه، یکی از پاسداران را به اسارت درآوردند و در کناره‏ی کرخه با بنزین سوزاندند.

به هر حال، بخشی از جنایت‏هایی که ارتش عراق در مورد اسیران ایرانی مرتکب شد در گزارش‏های صلیب سرخ جهانی و همچنین در اسناد و مدارک جمهوری اسلامی ایران و گاه به وسیله‏ی جناح‏های مخالف رژیم عراق، منعکس شده است.

تلویزیون بغداد در تاریخ 28 / 12 / 1983 (7 دی 1362) برنامه‏ی جشن اعطای نشان شجاعت و مدال افتخار به سربازان و افسران عراقی، که از نظر سران رژیم عراق و فرماندهان ارتش عراق در طول جنگ به کارهای سترگ و پرافتخار دست زده بودند، پخش کرد؛ در این برنامه صدام حسین که خود مدال‏ها و نشان‏ها را به سربازان و افسران اعطا می‏کرد، از آنان خواست تا هر یک داستانی از دلاوری‏هایشان در جبهه‏های نبرد را که موجب گرفتن نشان شجاعت شده است، نقل کنند. یکی از سربازان داستانی را که خنده و قهقهه‏ی صدام را موجب شد، چنین نقل کرد: «یادم می‏آید که گروه ستوان محمود (19) یکی از سربازان ایرانی را دستگیر کرد. در سنگر، ستوان محمود با ما

بود، با سنگ به جانش افتادیم تا کشتیمش، آنها نخواستند یک نارنجک را مصرف کنند.» در این هنگام، صدام[با قهقهه]گفت: «در این حادثه، گوشتش از استخوانش جدا نشد؟» (20).

همچنین رزمنده‏ی اسیری که خود از شاهدان عینی اعدام اسیران ایرانی به دست نیروهای عراقی بود، می‏گوید: «خودم را سرباز لشکر 77 خراسان معرفی کردم. آنها در همان خط، برای گرفتن اطلاعات از من، سرباز منصور غلامی را اعدام کردند.«

رزمنده‏ای دیگر نیز ماجرایی از ابتدای اسارت خود را چنین بیان می‏کند:

»عراقی‏ها ما را در پشت خط دوم روی زمین نشاندند. آن وقت ستون 20 تا 30 نفره‏ای را آوردند پیش ما، ناگهان یکی از افسران عراقی ستون بچه‏ها را به رگبار بست. در این ماجرای هولناک و تلخ، تعدادی از بچه‏ها شهید و تعدادی هم مجروح شدند.«

چگونگی اعدام رزمنده‏ای در همان ابتدای اسارت را یکی از همرزمانش چنین شرح می‏دهد:

»در بین راه به اسارت نیروهای دشمن درآمدیم. حدود 20 تا 25 نفر بودیم، که 20 نفر از سربازان لشکر 92 زرهی خوزستان هم به جمع ما پیوستند. عراقی‏ها یکی از بچه‏ها را بلند کردند و جلو چشمانمان اعدام کردند.» (21).

همچنین اقدامی بسیار شقاوت‏مندانه در جبهه‏ی دارخوین به دست یکی از افسران عراقی انجام شد، که از قول شاهد ماجرا چنین نقل شده است:

رضا رضاییان که در جبهه‏ی دارخوین مسئولیت شناسایی منطقه غرب کارون را داشت، به دستور فرمانده‏اش حسین خرازی، برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن با همرزمش محسن، به سوی منطقه حدفاصل خط خودی و خط دشمن حرکت کردند. هنوز از حاشیه رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر دشمن توجه‏شان را جلب کرد، به طرف آن رفتند. نیروهای دشمن متوجه آنها شده، محاصره و دستگیرشان کردند. پس از شکنجه و آزار وحشیانه، افسر عراقی سرنیزه‏ای در ران محسن فرو برد که خون از رانش فوران کرد. سپس به سراغ رضاییان رفت و

گفت اگر مقاومت کنی سرت را می‏برم. رضاییان سرش را پایین انداخت. افسر عراقی پا روی سینه‏اش گذاشت و او را به پشت خواباند. دست رضاییان را بستند و ضربه‏ای به سرش زدند که از حال رفت، اما از هوش نرفته بود. افسر عراقی با شقاوت تمام سر رضا رضاییان را از پیکرش جدا کرد. محسن که خون بسیاری از او رفته بود، هنوز به هوش بود و صحنه دست پا زدن شهید رضاییان را مشاهده می‏کرد.

افسر عراقی سر شهید رضاییان را بلند کرد و با خنده گفت: هدیه خوبی است برای فرمانده، این پاسدارها دارخوین را فلج کرده‏اند. این جنایتکار با سر شهید رضاییان به سمت خاکریز خودشان رفت.

گشتی‏های خودی وقتی رسیدند که عراقی‏ها آنجا را ترک کرده بودند. آنها با پیکر بی‏سر شهید رضاییان مواجه شدند، اطراف را جست‏وجو کردند، صدای محسن آنها را متوجه کرد. محسن که هنوز نفس می‏کشید، به سختی گفت: سرش را بردند. (22).

حادثه‏ای فجیع و دردناک نیز در 8 اسفند 1362 به وقوع پیوست که نگارنده، خود شاهد و ناظر آن بوده است:

»نیروهای گردان عاشورا جمعی تیپ 15 امام حسن (ع(، بعد از چند شبانه‏روز نبرد جانانه در منطقه‏ی عملیاتی خیبر، مقابل شهر القرنه‏ی عراق، از هر طرف به محاصره‏ی کامل تانک‏های دشمن درآمدند، طوری که چاره‏ای جز تسلیم شدن وجود نداشت. پس از چند دقیقه، نیروهای دشمن نارنجکی در بین اسیران پرتاب کردند و چندین نفر از برادران از جمله: منصور مؤیدی، علی یوسفی، گنجعلی سروستانی، احمد خزائی، کاظم نوری‏پور، کشوری ربوشه و… (از خوزستان) را شهید و تعداد دیگری را مجروح کردند.» (23).

این فجایع در حالی رخ می‏داد که ماده‏ی 13 قرارداد سوم ژنو، اذعان می‏کند: «با اسیران جنگی باید در هر زمان با انسانیت رفتار کرد، به ویژه هیچ اسیر جنگی را نمی‏توان مورد جرح جسمانی قرار داد.» همین ماده می‏افزاید هر عمل یا غفلت غیرموجه از طرف دولت اسیر کننده که سلامت اسیر را شدیدا به خطر اندازد، ممنوع است و در حکم تخلف از این قرارداد شمرده خواهد شد. حتی پروتکل نخست 1977 نیز تأکید کرده است که: «نباید رحم و شفقت را از اسیران دریغ کرد.«


1) فرمان روزانه‏ی شماره 1 صادر شده از طرف فرمانده کل نیروهای مسلح آنچه در ذیل می‏آید باید اجرا شود:1. هر یک از پاسدارانی که به اسارت گرفته می‏شوند، باید کشته شوند.2. هر فردی از حزب دموکرات که به اسارت درمی‏آید، باید کشته شود.3. هر کمونیستی که همراه با نیروهای ایرانی به اسارت درمی‏آید، باید کشته شود.4. هر فردی که با نیروهای ایرانی همکاری کند و به اسارت گرفته شود، به جرم خیانت به نژاد عرب، باید کشته شود.[فصار الدیلمی (سرهنگ ستاد(، اسراری از درون ارتش عراق، ترجمه‏ی حمید محمدی، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 102].

2) نصار الدیلمی (سرهنگ ستاد(، اسراری از درون ارتش عراق، ترجمه حمید محمدی، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 103.

3) مشاهدات نگارنده از برنامه تلویزیونی روایت فتح، شبکه 1 سیما، 23 / 1 / 1380.

4) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد اول، تهران: انتشارات سروش، چاپ چهارم 1369، اقتباس از ص 17.

5) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد دوم، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول 1368، ص 161.

6) مأخذ 1، ص 155.

7) آرشیو اسناد جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران، گزارش هیئت اعزامی دبیر کل سازمان ملل از اردوگاه اسیران جنگی ایران و عراق، دی 1363.

8) آرشیو اسناد جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران، بیانیه کمیته بین‏المللی صلیب سرخ جهانی (ICRC(، هفت می 1983.

9) مأخذ 6، گزارش 9 اسفند 1363.

10) مرتضی سرهنگی، آزادگان بگویید (خاطرات گروهی از اسرای ایرانی(، جلد 2، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 139.

11) مرتضی سرهنگی، آزادگان در بند (خاطرات آزادگان(، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، ص 18 و 19.

12) مأخذ 9، ص 139.

13) اسماعیل بیگی، یادها و زخم‏ها، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1370، ص 9.

14) مأخذ 9، ص 346 و 347.

15) مرتضی سرهنگی، در تهاجم باد (خاطرات آزادگان اندیمشک(، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1370، ص 220.

16) مأخذ 3، ص 46.

17) مأخذ 3، ص 79.

18) مأخذ 3، ص 59.

19) در اصل نوار پخش شده از تلویزیون عراق ابتدا به خاطر رعایت مسائل حفاظتی نام ستوان یاد شده حذف گردید ولی در ادامه برنامه، کارگردان تلویزیون نتوانست نام او را که مجددا تکرار گردید، حذف کند و معلوم شد که نام او ستوان محمود بوده است و کلیه ارتشیان شریک در این جنایت وحشیانه، افراد گردان سوم و چهارم نیروهای ویژه تیپ گارد ریاست جمهوری بوده‏اند.

20) ستاد تبلیغات جنگ، ستیز با صلح، تهران: چاپ دوم 1366، ص 157 و 156.

21) احمد احمدی، غروب غربت (خاطرات آزادگان سمنان(، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 50.

22) نصرت‏الله محمودزاده، عقیق، تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزش‏های دفاع مقدس، 1375، ص 63 – 61.

23) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، سند شماره 480943.