ممنوعیت اعدام انفرادی و دستهجمعی افراد در مناطق اشغال شده، از جمله حمایتهایی است که حقوق بشردوستانهی بینالمللی برای غیرنظامیان مقرر کرده است. این ممنوعیت، که افزون بر جنگهای بینالمللی در جنگهای غیر بینالمللی نیز ساری و جاری است، صریحا در مادهی 3 کنوانسیون چهارم ژنو پیشبینی و در پروتکلهای 1977 تأیید شده است. این ممنوعیت، نظامیان مجروح و بیمار و نیز اسیران جنگی را شامل میشود (مادهی 3 مشترک کنوانسیونهای ژنو(. دولت عراق، با وجود چنین ممنوعیتی، تعهدات بینالمللی خود را نقض کرد و در موارد زیادی به اعدام انفرادی و دستهجمعی غیرنظامیان و نظامیان ایران اقدام کرد.
موارد زیر نمونههای از نقض حقوق بشردوستانه به دست نیروهای عراقی است:
– یک گروهبان اسیر عراقی یکی از صحنههای جنایت ارتش عراق را چنین توصیف کرد: سرهنگ «مقدم حسن،» فرماندهی تیپ 9 از لشکر 12 ارتش عراق، جمعی از ساکنان روستایی در نزدیکی کرخه نور را در سنگر تانک جمع کرد و به تانکها دستور گلولهباران و قتلعام آنها را داد. (1).
– یکی از افسران اسیر لشکر 9 ارتش عراق گفت: «فرمانده لشکر نهم ارتش عراق، سرهنگ ستاد «طالع الدوری«، در منطقهی سوسنگرد، 45 نفر از اهالی یک روستای عربنشین را که همهی آنها از افراد غیرنظامی بودند، در میدان روستا جمع و با تیر مستقیم تانک آنها را گلولهباران کرد.» (2).
– یک خدمهی تانک عراقی گفت: «نیروهای عراقی مسافرانی (غیرنظامیان) را که در جادهی سوسنگرد – حمیدیه در حال فرار از منطقه بودند اسیر و پس از انتقال به پشت جبهه تمامی آنها را اعدام و جنازههایشان را در همان جا دفن کردند. سرهنگ «نوری جدوع«، فرمانده یکی از تیپهای مستقر در حمیدیه نیز حکم اعدام دو نفر غیرنظامی را به جرم اینکه نسبت به اسارت خود اعتراض و بلند صحبت کرده بودند، صادر کرد.«
– یکی دیگر از اسیران عراقی گفت: «یک هفته پس از استقرارمان در خرمشهر، به طرف وانتی که در حرکت بود، شلیک کردیم و راننده را به اسارت گرفتیم، افراد ما راننده را اعدام و جنازه وی را در گودالی دفن کردند.» (3).
علاوه بر این، پس از آنکه رزمندگان اسلام نیروهای ارتش عراق را در جبهههای جنوب به عقب راندند، چندین گور دستهجمعی کشف کردند. در اینجا، به بخشی از اظهارات یکی از بازماندگان این جنایتها در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران اشاره میشود:
»- من فیروز، فرزند کاظم، پدر و دو برادرم در این گور دفن شدند.
– چه موقع این گور دستهجمعی را کشف کردید؟
– دیروز صبح بعد از اینکه به ما خبر دادند، به این منطقه (حوالی سوسنگرد) آمدیم، دیدیم که این گور پر از جسد است که تعدادی از آنها را شناسایی کردیم.
– شما چگونه توانستید این اجساد را شناسایی کنید؟
– از لباس، ساعت مچی و دیگر مشخصات شخصی.
– آیا از بستگان شما در اینجا دفن شدهاند؟
– بله پدر و دو برادرم، سه عمو و دو پسرعمو و در واقع، یازده نفر از بستگانم. مزدوران صدام فرزندان عشایر این منطقه را پس از هجوم به این منطقه اسیر کردند و بدون هیچ گناهی آنها را قتل عام و روی آنها خاک ریختند.
– البته، قبلا تعدادی از این گورهای دستهجمعی کشف شد و این نخستین بار نیست.
– تا حالا چند جسد را از زیر خاک خارج کردید؟
– نزدیک به پانزده جسد که از طریق کارت شناسایی و عکسها و دیگر مشخصات همراه آنها شناسایی شدند.» (4).
ارتش صدام در حالی به چنین اعدامهایی اقدام کرده است که مادهی 53 پروتکل الحاقی نخست 1977 حمله به مردم غیرنظامی را در هر شرایطی ممنوع کرده است و کشورهای عضو کنوانسیونهای چهارگانهی ژنو 1949 به رعایت آن ملزماند. مطابق مادهی 27 قرارداد چهارم ژنو: «اشخاص مورد حمایت در هر مورد نسبت به احترام شخص خود و شرافت خود و حقوق خانوادگی و عادات و رسوم خود ذیحقاند و در هر زمان، باید با آنان با انسانیت رفتار شود، از جمله در مقابل هر گونه عمل خشونتآمیز یا تخویف، دشنام و کنجکاوی عامه حمایت خواهند شد.«
همان گونه که ملاحظه میشود، حقوق بینالملل بشردوستانه، هر گونه عمل خشونتآمیز، حتی تخویف و دشنام را در حق غیرنظامیان برنمیتابد و آن را ممنوع کرده است. حال، آیا اعدام غیرنظامیان ایرانی به دست فرماندهان و
نظامیان عراقی مفهومی جز نقض شدید قوانین بینالملل بشردوستانه دارد؟
طبق مادهی 5 قطعنامهی شمارهی 1861، که شورای اجتماعی – اقتصادی سازمان ملل آن را با عنوان «حمایت از زنان و کودکان در مواقع اضطراری و مخاصمات مسلحانه» در سی و ششمین اجلاس این شورا در 16 مه 1974 به تصویب رساند: «تمامی اشکال سرکوب، رفتار خشن و غیرانسانی با زنان و کودکان از جمله حبس، شکنجه، تیرباران و… مجازات جمعی از سوی متخاصمان طی اقدامات نظامی در سرزمینهای اشغالی ارتکاب یابد، جنایت تلقی خواهد شد.«
با توجه به اینکه قتل عام غیرنظامیان ایرانی به دست قوای ارتش عراق، نقض صریح قوانین و عرفهای جنگی است، به استناد بند ب مادهی 6 اساسنامهی نورنبرگ، در زمرهی جنایتهای جنگی به شمار میرود. جا دارد در ادامه، گزارش مشروح یکی دیگر از موارد اعدام غیرنظامیان را از زبان یک افسر عراقی بشنویم. یکی از افسران گردان تانک مقداد از لشکر 6 ارتش عراق میگوید:
»روزی بالای تانک نشسته بودم و اطراف را نگاه میکردم. هوا گرم بود. بار اندوه آوارگی اهالی روستاهای ویران شده در منطقه سنگینی میکرد. تاکنون جنگ، ویرانی و آوارگی ندیده بودیم، کسی گمان نمیکرد که جنگ این قدر طولانی شود. روز کسل کننده و گرمی بود. بالای تانک نشسته بودم. زنجیرهای نامرئی که پایم را به تانک زیر پایم بسته بود، قلبم را به سختی میفشرد. اطرافم را نگاه میکردم، روبهرویم روستای ویرانی از فاصلهی نسبتا دوری پیدا بود. از سمت روستا کسی به سوی موضع ما میآمد. بلند شدم روی تانک ایستادم و به دقت نگاه کردم؛ یک نفر در حالی که پارچهی سفیدی بر سر چوبی آویخته بود، دوان دوان میآمد و دائما پارچه سفید را تکان میداد. از بالای تانک پایین آمدم و منتظر شدم تا برسد و ببینم کیست و چه کار دارد و در منطقه جنگی چه میکند.
ناگهان یکی از هواپیماهای ایران در آسمان ظاهر شد. داد و فریاد در موضع
به راه افتاد: سنگر بگیرید، هواپیمای دشمن است. من هم فورا خودم را به سنگر رساندم و پناه گرفتم. جنگنده پایین کشید و بمبهایش را روی مواضع ما خالی کرد و رفت.
در این حملهی هوایی، چند کامیون و تانک ما آتش گرفت. چند نفر نیز کشته و زخمی شدند. بعد از دقایقی، اوضاع تقریبا عادی شد و عدهای مشغول خاموش کردن آتش شدند.
از سنگر که بیرون آمدم، دیدم پسربچهای که پارچه سفیدی را بالای یک نی آویخته بود، به نزدیکی واحد ما رسیده و حیرتزده شاهد اوضاع بود. با چند نفر از سربازان جلو رفتم، پسرک نفس نفس میزد، خیلی خسته بود، عرق از صورت سوختهاش میچکید و گرد و خاک زیادی سر و رویش را پوشانده بود.
او یک زیر شلوار چیت به پا داشت، عرقگیر رکابی پوشیده و دستهای نازک برشتهاش از آن بیرون آمده بود. از ظاهرش پیدا بود خیلی ترسیده است. لبهایش از تشنگی خشک شده بود. با مشاهده ما بلافاصله با دست اشاره به روستا کرد و با لکنت زبان گفت که مادر و خواهرانش در آن روستا زیر آتش ما قرار گرفتهاند. او این جمله را پی در پی تکرار میکرد و نفسزنان میگفت: مادر و دو خواهرم در آن روستای نیمه ویران هستند. خواهش میکنم به طرف روستا تیراندازی نکنید. امان بدهید تا من آنها را از منطقه خارج کنم.
پسرک التهاب عجیبی داشت، اما از نحوه صحبت کردنش متوجه شدم بیشتر از سنش میفهمد (نمیدانم چرا از او خوشم آمده بود، شاید به خاطر از خود گذشتگیاش بود.) ما متحیر مانده بودیم. او چه میگوید؟ از ما چه میخواهد. سربازان از او پرسیدند: غیر از تو کسی دیگری در روستا هست یا نه؟ پسرک گفت: نه. در این روستا تنها ماندهایم، دیگران یا کشته شده یا فرار کردهاند. ما نتوانستیم فرار کنیم و گرفتار شدیم. دو روز است از ترس نخوابیدهایم و چیزی هم نخوردهایم. مادر و دو خواهرم را در پناه گرفته و از
آنها مواظبت میکنم. منتظریم هر طور شده از روستا برویم. مادرم مرا فرستاد تا بگویم کاری به ما نداشته باشید. امان بدهید که من، مادر و دو خواهرم را از این معرکه نجات بدهم.
ناگهان یکی از سربازها گفت: به حرف او اعتنا نکنید، پسرک دروغ میگوید. او خائن است. با همین پارچه سفید به جنگندهی ایرانی علامت داده و مواضع ما را مشخص کرده است وگرنه جنگندهی ایرانی از کجا میدانست که ما در این منطقه هستیم، حتما این پسرک خائن علامت داده است.
در همین حال، سرتیپ «جواد اسعد شیتنه» متوجه اوضاع شد و به طرفمان آمد. از چهرهاش پیدا بود که از بمباران موضع، شدیدا خشمگین و ناراحت است، از ما پرسید: این پسرک کیست؟ چه میخواهد؟
همان سرباز دوباره گفت: یک خائن است و با پارچهی سفید به جنگندهی ایرانی علامت داد و موضع ما بمباران شد.
پسرک با ناراحتی گفت: تو دروغ میگویی. من برای نجات مادر و دو خواهرم به اینجا آمدهام. این حرفها که میزنی معنی ندارد. بعد رو به ما کرد و ادامه داد: اگر باور ندارید، بیایید به روستا تا من آنها را به شما نشان بدهم و بگویم که حرفهای این سرباز دروغ است.
سرتیپ «جواد اسعد شیتنه» با عصبانیت دستور داد پسرک را به پست فرماندهی بیاورند. پسرک را به پست فرماندهی بردند صدای فریاد سرتیپ بیرون میآمد. او نعره میکشید: تو خائنی. تو به ما خیانت کردی و صدای گریه پسرک به گوش میرسید و قسم میخورد که: «نه این طور نیست. من حقیقت را برایتان گفتم.«
سرتیپ گوشش بدهکار نبود. موهای مجعد پسرک را در چنگ گرفته بود و مدام به صورتش سیلی میزد و با لگدهای سنگین خود پاهای نازک و سوختهی او را مجروح میکرد. پسرک مانند گنجشک در دست سرتیپ هر چه تقلا میکرد فایدهای نداشت. گاهی پسرک مستأصل میشد و مادرش را صدا میزد.
سرتیپ پسرک را تهدید کرد: حالا اعدامت میکنم. سزای آدم خائن اعدام است. اگر حقیقت را نگویی همین الآن میدهم اعدامت کنند. پسرک تکرار کرد: دروغ میگویند. من برای نجات مادر و خواهرانم به اینجا آمدهام.
بالاخره سرتیپ چند کماندو را احضار کرد و گفت: این پسر لجوج خائن را ببرید آن طرف تیربارانش کنید. آن کماندوها پسر کوچک را کشان کشان از پست فرماندهی بیرون آوردند و به طرف بیابان و خارج از مواضع بردند.
فریاد پسرک در بیابان پیچیده، کسی نبود به داد او برسد. صحنه به قدری دردناک و غیرعادی بود که کماندوها اعدام پسر نوجوان را به عهدهی یکدیگر میگذاشتند. دست آخر کماندوها به این نتیجه رسیدند که همان سربازی که به سرتیپ اسعد گفته بود این پسرک خائن است، خودش او را اعدام کند.
پسربچه در مخمصه عجیبی گرفتار شده بود. کار به کجا میکشد.
پیش خودم گفتم الآن سرتیپ اسعد دستور میدهد پسرک را برگردانند تا به روستایش برود و مادر و دو خواهرش را از مهلکه خارج کند.
کمی از موضع دور شدیم. پسرک را در محلی نگه داشتند. او داد و فریاد میکرد و جیغ میکشید. کماندوها بدون اینکه چشم او را ببندند، سرپا نگهش داشتند و چند قدم از او فاصله گرفتند تا همان سرباز به طرفش نشانه رود.
با نشانهگیری سرباز پسرک گریهاش بند آمده بود و فقط با چشمان بازش به لوله تفنگ خیره شده بود. سرباز با فاصلهای کمی که از پسر داشت رگبار را به سوی او شلیک کرد.
گرد و خاک زیادی در اطراف پسر به هوا برخاست. لحظاتی بعد غبارها فرونشست اما در نهایت حیرت و تعجب پسرک همچنان ایستاده بود.
کم مانده بود قلبم از کار بایستد. کماندوها همه تعجب کرده بودند. همه شوکه شده بودند. در این احوال، ناگهان صدای خشن سرتیپ اسعد که در کنار کماندویی دیگر ایستاده بود. طنین انداخت، بیعرضههای بیلیاقت! این همه سرباز هنوز نتوانستهاید یک پسر بچهی خائن را اعدام کنید. کماندویی که در کنار سرتیپ اسعد بود، احترام نظامی گذاشت و گفت: قربان اگر اجازه
بدهید من شخصا کار این پسر خائن را تمام کنم. سرتیپ سرش را تکان داد و دستی بر شانهی او زد. او هم با عجله از بلندی سرازیر شد، اسلحهی یکی از کماندوها را گرفت و سریع به طرف پسر نشانه رفت.
پسرک که در بهت فرورفته بود در یک لحظه به طرف کماندوی تیرانداز یورش برد و دو دستی تفنگ او را گرفت. کشمکش بین پسرک و کماندو شروع شد.
طبیعی بود که کشمکش چند ثانیه بیشتر دوام نیاورد؛ زیرا دستان ضعیف پسرک قدرت مقابله با هیکل تنومند کماندو را نداشت.
پسرک با قدرت تمام دودستی اسلحه را چسبیده بود و فریاد میزد: نه، نمیگذارم اعدامم کنید. نمیگذارم اعدامم کنید. فریادهای دلخراش او و دیدن آن جدال مرا تحریک کرده بود. صحنهی عجیبی بود. او مقاومت میکرد و کماندو با لگد به پاها و پهلوی او میزد.
مقاومت ملتمسانه پسرک وجود بعضی از سربازان را به آتش کشیده بود، اما از کسی کاری برنمیآمد.
دلم میخواست پسرک همچنان با قدرت مقابله کند و مانع از اعدامش شود. او با سماجت اسلحه را چسبیده بود و با تتمهی نیرویی که به سرعت تحلیل رفته بود، فریاد میزد: نمیگذارم اعدامم کنید. مادر و خواهرم تنها هستند. آنها منتظر مناند. چرا این کار را میکنید[ولم کنید]اما توان پسرک تمام شده بود. کماندو با یک حرکت سریع او را از زمین بالا کشید و با یک حرکت دیگر بر روی خاکها پرت کرد. پسرک کوچک غلتی زد و به زحمت از جا بلند شد. بند عرق گیرش بریده بود و بدن لخت خاکی و مجروحش کاملا پیدا بود. او از ترس دوباره اسلحه را دو دستی چسبید و با چشمان قرمز شدهاش در حالی که نفس نفس میزند گفت: نمیگذارم اعدامم کنید. نمیگذارم اعدامم کنید….
پسربچه دیگر امید خود را برای زنده ماندن از دست رفته دید، گفت پس بگذارید شهادتین را بگویم. حرفهای این پسر آب سردی بود که برروی
آتش ریخته باشند. چند بار میخواستم بروم تا این صحنهها را نبینم ولی حس عجیب دیگری مرا به دیدن آن وامیداشت.
کماندو، بیاعتنا به فریادهای پسر جوان در حالی که عصبانی به نظر میرسید فریادکنان گفت: هر غلطی میخواهی بکن، فقط زود باش.
او رو به قبله نشست و بلند بلند شهادتین گفت. سرخی رنگ غروب روی تن لخت و مجروح پسر و موهای مجعد و خاکی او حالتی به وی بخشیده بود که گویی از این دنیا نیست.
دیگر آرام نشسته بود و کماندو بالای سر او ایستاده بود. ناگهان صدای رگبار طولانی در بیابان پیچید.
دیگر نه آن نوجوان دیده میشد، نه آن کماندو. گرد و غبار و دود اطراف آنها را پوشانده بود و تنها صدای رگبار در گوشمان به جا مانده بود.
صدای رگبار مسلسل که قطع شد، جثه نحیف پسرک 30 گلولهی کلاشینکف را در خود جای داده بود. پس از اتمام[اعدام آن نوجوان]، سرتیپ اسعد از بلندی خاکریز سرازیر شد و بیاعتنا به طرف مقر خودش رفت (5)… من هم بلند شدم و محل وقوع حادثه را ترک کردم. در راه مکثی کردم و به عقب برگشتم تا پسرک را ببینم. جز یک جسد خونآلود و متلاشی چیزی دیده نمیشد.» (6).
اعدام این نوجوان غیرنظامی که تنها جرمش درخواست از قوای متجاوز عراقی برای دور کردن خانوادهاش از آتش جنگ بود، فقط نمونهای از اعمال ضدانسانی و نقض آشکار موازین حقوقی بینالمللی بشردوستانه در هجوم ارتش عراق به ایران است. در این باره مادهی 4 قرارداد چهارم ژنو دربارهی حمایت از افراد کشور در حال جنگ اذعان میدارد: «افراد غیرنظامی که در خاک دشمناند، باید اجازهی ترک آنجا را داشته باشند، مگر در صورتی که این امر به دلایل امنیتی ممنوع شود.«
همچنین، مادهی 27 قرارداد چهارم ژنو مقرر میکند: «افراد غیرنظامی در کشور دشمن و ساکنان سرزمینهای اشغالی در تمامی شرایط باید از حق احترام، شرافت و حقوق… برخوردار باشند و با آنها همیشه باید با انسانیت رفتار کرد.» (7).
از دیگر موارد نقض حقوق بینالملل بشردوستانه به اسارت گرفتن غیرنظامیانی بود که در حال ترک منطقهی جنگی بودند که نیروهای عراق پس از انتقال به پشت جبهه، آنها را اعدام میکردند و در صورت هر گونه اعتراضی به رفتار وحشیانهی آنها، در همان جا تیربارانشان میکردند. برای نمونه، یکی از مسافران اتوبوسی که از آبادان به سمت اهواز در حرکت بود، پس از اعتراض به وحشیگریهای نیروهای عراقی به دست ستوان عراقی به نام غانم عبدالعزیز به شهادت رسید. همچنین، افراد مسنی که به علت کهولت سن یا نداشتن کسی، نتوانستند از مناطق جنگی خارج شوند، نیز به دست ارتش عراق به شهادت رسیدند. (8).
قتل عام زنان و کودکان و بدرفتاری با آنها از دیگر موارد نقض حقوق بشردوستانه به دست نیروهای ارتش عراق، بوده است. طبق مادهی 27 عهدنامهی چهارم ژنو و مادهی 76 پروتکل شمارهی 1 الحاقی، زنان به ویژه در مقابل هر گونه لطمه به شرافتشان در برابر تجاوز، اجبار به فحشا و هر گونه هتک حرمت مورد حمایت قرار دارند. در صورت محرومیت از آزادی، آنان باید در مکانی جدا از مردان نگهداری شوند. موضوعی که مادهی 76 قرارداد چهارم ژنو، بند 5 مادهی 75 پروتکل اول و بند 26 مادهی 5 پروتکل دوم لاهه نیز آن را تصریح کرده است.
از سوی دیگر، مادهی 76 پروتکل نخست مقرر میکند که باید نسبت به زنان باردار و مادران کودکان کم سن و سال توجه ویژهای شود. کودکان نیز تصویر کاملا نمایانی از قربانیان بیگناه را ارائه میدهند که باید از آنها حمایت شود. براساس مادهی 24 کنوانسیون چهارم ژنو، دو طرف متخاصم باید تدابیر لازم را
اتخاذ کنند تا کودکان کمتر از پانزده سال که بر اثر جنگ یتیم میشوند و یا از خانوادهی خود جدا میافتند، به حال خود رها نشوند و در هر شرایطی، تسهیلات لازم برای نگهداری و انجام فرایض مذهبی و تربیتی آنان فراهم شود. براساس مادهی 77 پروتکل نخست، باید به کودکان احترام ویژهای گذاشته و در برابر هر گونه هتک حرمت از آنها حمایت شود. (9).
رژیم عراق کمترین توجهی به این قوانین نداشت و نظامیان این کشور اجازهی هر گونه جنایتی را داشتند. چگونه میتوان باور کرد که به دلیل زخمی شدن یکی از نیروهای عراقی، روستایی را به آتش بکشند و ساکنان آن را به شکل فجیع و دلخراشی قتل عام کنند. آری، این عمل به دستور سرگرد عراقی به نام «زید یونس عاشور«، فرمانده یکی از گروهانهای تیپ 33 زرهی ارتش عراق، در حوالی خرمشهر اتفاق افتاد. در این جنایت، به دلیل زخمی شدن یکی از همشهریان صدام (تکریتی(، چهارده نفر از اهالی یکی از روستاهای خرمشهر زنده به گور شدند، تعدادی بر اثر حمله نیروها و توپخانهی دشمن جان خود را از دست دادند و تعدادی نیز اسیر شدند که در میان آنها، پانزده زن و کودک خردسال دیده میشد که به دستور این سرگرد تیرباران شدند. (10).
در مورد قتل عام غیرنظامیان در مناطق اشغالی به دست نیروهای ارتش متجاوز عراق، نامهی سری و فوری سپاه سوم عراق که پس از فتح خرمشهر در مقرهای آنها پیدا شد، با مطالب دلخراشی که اسیران عراقی درباره کشتار غیرنظامیان به دست قوای متجاوز عراق گفته بودند، کاملا مطابقت دارد. (11).
همان طور که گفته شد، افراد غیرنظامیای که در خاک دشمناند، باید اجازهی ترک آنجا را داشته باشند، مگر اینکه این امر به دلایل امنیتی ممنوع شود. (12).
همچنین، اگر آنها خاک کشور مزبور را ترک نکنند یا محبوس باشند، با آنها باید مانند دیگر خارجیان رفتار شود (12) و آنها باید بتوانند به زندگی عادی خود ادامه بدهند. در این میان، دولت اشغالگر نیز مکلف است نظم عمومی را حفظ کند.
نظامیان عراقی برخلاف اصول مزبور، نه تنها به افراد غیرنظامی اجازه ندادند در مناطق اشغالی بمانند، بلکه از خروج آنها از مناطق جنگی نیز جلوگیری کردند و آنهایی را که در حال فرار از منطقه بودند، دستگیر و اعدام کردند.
نیروهای ارتش عراق در حالی افراد پیر و سالخورده و اطفال کمتر از پانزده سال و… را در سرزمینهای اشغالی به شهادت رساندند که مادهی 14 قرارداد ژنو مقرر میدارد:
»دولتهای متعاهد پس از آغاز جنگ میتوانند در خاک خود و در صورت لزوم، در اراضی اشغالی نواحی و نقاط بهداری و امنیت ایجاد و تشکیلات آن را طوری قرار دهند که… پیران و اطفال و زنان باردار و مادران اطفال کمتر از هفت سال را از تأثیرات جنگ پناه دهند.«
در مادهی 31 قرارداد چهارم ژنو نیز مقرر شده است: «هیچ گونه فشار جسمی یا معنوی دربارهی اشخاص مورد حمایت از جمله به منظور تحصیل اطلاعات از آنان یا اشخاص ثالث نمیتوان وارد آورد.» (7).
در این باره، طبق بند 1 قواعد بنیادین حقوق بینالملل بشردوستانه، قابل اعمال در مخاصمات مسلحانه، که در سال 1978 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید: «افراد خارج از کارزار و کسانی که در مخاصمات شرکت ندارند، باید حیات و تمامیت جسمانی و معنویشان مورد احترام قرار گیرد. آنها باید در برابر تمامی اقدامات خشن و تلافیجویانه حمایت شوند.» این در حالی بود که نظامیان ارتش عراق به هیچ یک از این موازین پایبند نبودند و برخلاف نص صریح مادهی 32 قرارداد چهارم ژنو، جمعیت غیرنظامی ایرانی را که در میان آنها افراد پیر، کودکان، زنان باردار و… حضور داشتند، با فجیعترین روشها از جمله سوزاندن، تیرباران و… به شهادت رساندند. مادهی 32 مقرر میکند: «دولتهای متعاهد هر گونه اقدامی را که خواه آلام جسمانی اشخاص مورد حمایت موجود در اختیار ایشان و خواه قتل آنان را موجب شود، صریحا بر خود ممنوع میکنند. این ممنوعیت، نه تنها[در مورد]قتل و
شکنجه و صدمات جسمانی و… میباشد بلکه[در مورد]هر گونه خشونتهای دیگری است که عامل آن مأموران کشوری یا نظامی باشند.«
در مورد سابقهی کاربرد خشونت در جنگها و چگونگی برخورد با مجریان آن، گفتنی است که در جریان جنگ جهانی دوم، نیروهای نظامی ارتش آلمان هزاران غیرنظامی فرانسوی را در مناطق اشغالی تیرباران کردند و این افزون بر قتلهایی بود که صورت میگرفت. افسرانی که این کشتارها را مرتکب شده بودند، بعدها جنایتکار جنگی شناخته و به مرگ محکوم شدند. (13).
در مورد اعدام غیرنظامیان، مادهی 68 قرارداد چهارم ژنو مقرر میکند:
»مقررات جزاییای که دولت اشغال کننده وضع میکند، نمیتواند مجازات اعدام دربارهی اشخاص مورد حمایت را شامل شود، مگر در صورتی که جرم اشخاص مزبور جاسوسی و عملیات مهم خرابکاری در تأسیسات نظامی دولت اشغال کننده یا تخلفات عمدی باشد که مرگ یک یا چند نفر را موجب شده باشد، آن هم مشروط به اینکه قوانینی که در اراضی اشغال شده، پیش از آغاز اشغال جاری بوده است برای این قبیل موارد، مجازات اعدام را پیشبینی کرده باشند.» (14).
آیا مردان و کودکانی که به دستور سرهنگ «مقدم حسن» در سنگر تانک به رگبار بسته شدند، عملیات مهم خرابکاری در تأسیسات نظامی عراق را طراحی و اجرا کرده بودند؟ یا زنان و کودکان و سالخوردگان یکی از روستاهای سوسنگرد که به علت عملیات برقآسای قوای متجاوز عراقی نتوانستند دیار خود را ترک کنند و به دستور فرماندهی لشکر نهم ارتش عراق، سرهنگ طالع الدوری، با تیر مستقیم تانک تکهتکه شدند، جرمهای ذکر شده در مادهی 68 قرارداد چهارم ژنو را مرتکب شده بودند؟
آیا زنان بارداری که به دست سرگرد عراقی از پای درآمدند و همچنین افراد غیرنظامیای که در حال فرار از معرکه بودند و دیگر ساکنان مناطق اشغالی که نتوانستند از منطقه خارج شوند و در میان آنان افراد مسن، زنان و کودکان حضور داشتند، پس از دستگیری همه قتل عام شدند، به کدام یگان
ارتش عراق یورش و آنها را تار و مار یا تأسیسات مهم نظامی دشمن را منهدم کرده بودند که سزاوار چنین مجازات سنگینی بودند. آیا این اعدامهای غیرقانونی جز نقض قوانین جنگ مفهوم دیگری دارد؟
در حالی کودکان چهار پنج ساله در مناطق اشغالی به دست نیروهای دشمن تیرباران میشدند که طبق مادهی 68 قرارداد چهارم ژنو: «در هیچ حالی دربارهی شخص مورد حمایتی که سنش در موقع جرم کمتر از هیجده سال باشد، نمیتوان حکم اعدام صادر کرد.» (14).
یادآوری این نکته ضروری است که هر چند بیگناهی تمام افراد غیرنظامی که در مناطق اشغالی مظلومانه به دست دشمن اعدام شدند، محرز بوده و آنها هرگز تخلفاتی که در مادهی 68 قرارداد چهارم ژنو به آن اشاره گردیده است، مرتکب نشده بودند، لکن حتی اگر آنها مظنون به ارتکاب جرایم مادهی 68 بودند، باید آنها را در دادگاههای ذیصلاح و با دادرسیهای منظمی که قبلا انجام میشد، محاکمه میکردند. اما رژیم عراق هرگز چنین دادگاههایی را تشکیل نداد و برخلاف مادهی 71 قرارداد چهارم ژنو، غیرنظامیان را مظلومانه به شهادت رساند و با این اعمال خود به بدیهیترین قوانین بشردوستانهی بینالمللی در زمینهی حمایت از غیرنظامیان پشت پا زد.
1) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد اول، تهران: انتشارات سروش، چاپ چهارم، 1369، ص 60 و 61.
2) همان، ص 17.
3) همان، ص 222 و 223.
4) گزارش شورای عالی دفاع، ستاد تبلیغات جنگ، ص 15.
5) سرتیپ جواد اسعد شیتنه بعدها به جرم تردید در اجرای مأموریت ضدحمله از سوی لشکر سوم زرهی و عدم اجرای فرامین روشن و صریح به دستور صدام اعدام شد. (نگارنده(.
6) مأخذ 10، ص 152 تا 156.
7) مأخذ 1، ص 109.
8) مأخذ 10، ص 156 و 157.
9) ناصر قرباننیا، اخلاق و حقوق بینالملل، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، انتشارات سمت، 1378، ص 161.
10) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد دوم، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، ص 130.
11) مأخذ 9، ص 148.
12) مأخذ 1، ص 102.
13) شارل روسو، حقوق مخاصمات مسلحانه، جلد 1، ترجمه سید علی هنجنی، تهران: دفتر خدمات حقوقی بینالمللی، 1369، ص 176 و جزوه درسی همین موضوع، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز، دانشکده حقوق، بخش حقوق جنگ.
14) مأخذ 1، ص 118.