جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعدام انفرادی و دسته ‏جمعی غیر نظامیان در مناطق اشغال شده

زمان مطالعه: 14 دقیقه

ممنوعیت اعدام انفرادی و دسته‏جمعی افراد در مناطق اشغال شده، از جمله حمایت‏هایی است که حقوق بشردوستانه‏ی بین‏المللی برای غیرنظامیان مقرر کرده است. این ممنوعیت، که افزون بر جنگ‏های بین‏المللی در جنگ‏های غیر بین‏المللی نیز ساری و جاری است، صریحا در ماده‏ی 3 کنوانسیون چهارم ژنو پیش‏بینی و در پروتکل‏های 1977 تأیید شده است. این ممنوعیت، نظامیان مجروح و بیمار و نیز اسیران جنگی را شامل می‏شود (ماده‏ی 3 مشترک کنوانسیون‏های ژنو(. دولت عراق، با وجود چنین ممنوعیتی، تعهدات بین‏المللی خود را نقض کرد و در موارد زیادی به اعدام انفرادی و دسته‏جمعی غیرنظامیان و نظامیان ایران اقدام کرد.

موارد زیر نمونه‏های از نقض حقوق بشردوستانه به دست نیروهای عراقی است:

– یک گروهبان اسیر عراقی یکی از صحنه‏های جنایت ارتش عراق را چنین توصیف کرد: سرهنگ «مقدم حسن،» فرمانده‏ی تیپ 9 از لشکر 12 ارتش عراق، جمعی از ساکنان روستایی در نزدیکی کرخه نور را در سنگر تانک جمع کرد و به تانک‏ها دستور گلوله‏باران و قتل‏عام آنها را داد. (1).

– یکی از افسران اسیر لشکر 9 ارتش عراق گفت: «فرمانده لشکر نهم ارتش عراق، سرهنگ ستاد «طالع الدوری«، در منطقه‏ی سوسنگرد، 45 نفر از اهالی یک روستای عرب‏نشین را که همه‏ی آنها از افراد غیرنظامی بودند، در میدان روستا جمع و با تیر مستقیم تانک آنها را گلوله‏باران کرد.» (2).

– یک خدمه‏ی تانک عراقی گفت: «نیروهای عراقی مسافرانی (غیرنظامیان) را که در جاده‏ی سوسنگرد – حمیدیه در حال فرار از منطقه بودند اسیر و پس از انتقال به پشت جبهه تمامی آنها را اعدام و جنازه‏هایشان را در همان جا دفن کردند. سرهنگ «نوری جدوع«، فرمانده یکی از تیپ‏های مستقر در حمیدیه نیز حکم اعدام دو نفر غیرنظامی را به جرم اینکه نسبت به اسارت خود اعتراض و بلند صحبت کرده بودند، صادر کرد.«

– یکی دیگر از اسیران عراقی گفت: «یک هفته پس از استقرارمان در خرمشهر، به طرف وانتی که در حرکت بود، شلیک کردیم و راننده را به اسارت گرفتیم، افراد ما راننده را اعدام و جنازه وی را در گودالی دفن کردند.» (3).

علاوه بر این، پس از آنکه رزمندگان اسلام نیروهای ارتش عراق را در جبهه‏های جنوب به عقب راندند، چندین گور دسته‏جمعی کشف کردند. در اینجا، به بخشی از اظهارات یکی از بازماندگان این جنایت‏ها در مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران اشاره می‏شود:

»- من فیروز، فرزند کاظم، پدر و دو برادرم در این گور دفن شدند.

– چه موقع این گور دسته‏جمعی را کشف کردید؟

– دیروز صبح بعد از اینکه به ما خبر دادند، به این منطقه (حوالی سوسنگرد) آمدیم، دیدیم که این گور پر از جسد است که تعدادی از آنها را شناسایی کردیم.

– شما چگونه توانستید این اجساد را شناسایی کنید؟

– از لباس، ساعت مچی و دیگر مشخصات شخصی.

– آیا از بستگان شما در اینجا دفن شده‏اند؟

– بله پدر و دو برادرم، سه عمو و دو پسرعمو و در واقع، یازده نفر از بستگانم. مزدوران صدام فرزندان عشایر این منطقه را پس از هجوم به این منطقه اسیر کردند و بدون هیچ گناهی آنها را قتل عام و روی آنها خاک ریختند.

– البته، قبلا تعدادی از این گورهای دسته‏جمعی کشف شد و این نخستین بار نیست.

– تا حالا چند جسد را از زیر خاک خارج کردید؟

– نزدیک به پانزده جسد که از طریق کارت شناسایی و عکس‏ها و دیگر مشخصات همراه آنها شناسایی شدند.» (4).

ارتش صدام در حالی به چنین اعدام‏هایی اقدام کرده است که ماده‏ی 53 پروتکل الحاقی نخست 1977 حمله به مردم غیرنظامی را در هر شرایطی ممنوع کرده است و کشورهای عضو کنوانسیون‏های چهارگانه‏ی ژنو 1949 به رعایت آن ملزم‏اند. مطابق ماده‏ی 27 قرارداد چهارم ژنو: «اشخاص مورد حمایت در هر مورد نسبت به احترام شخص خود و شرافت خود و حقوق خانوادگی و عادات و رسوم خود ذی‏حق‏اند و در هر زمان، باید با آنان با انسانیت رفتار شود، از جمله در مقابل هر گونه عمل خشونت‏آمیز یا تخویف، دشنام و کنجکاوی عامه حمایت خواهند شد.«

همان گونه که ملاحظه می‏شود، حقوق بین‏الملل بشردوستانه، هر گونه عمل خشونت‏آمیز، حتی تخویف و دشنام را در حق غیرنظامیان برنمی‏تابد و آن را ممنوع کرده است. حال، آیا اعدام غیرنظامیان ایرانی به دست فرماندهان و

نظامیان عراقی مفهومی جز نقض شدید قوانین بین‏الملل بشردوستانه دارد؟

طبق ماده‏ی 5 قطعنامه‏ی شماره‏ی 1861، که شورای اجتماعی – اقتصادی سازمان ملل آن را با عنوان «حمایت از زنان و کودکان در مواقع اضطراری و مخاصمات مسلحانه» در سی و ششمین اجلاس این شورا در 16 مه 1974 به تصویب رساند: «تمامی اشکال سرکوب، رفتار خشن و غیرانسانی با زنان و کودکان از جمله حبس، شکنجه، تیرباران و… مجازات جمعی از سوی متخاصمان طی اقدامات نظامی در سرزمین‏های اشغالی ارتکاب یابد، جنایت تلقی خواهد شد.«

با توجه به اینکه قتل عام غیرنظامیان ایرانی به دست قوای ارتش عراق، نقض صریح قوانین و عرف‏های جنگی است، به استناد بند ب ماده‏ی 6 اساس‏نامه‏ی نورنبرگ، در زمره‏ی جنایت‏های جنگی به شمار می‏رود. جا دارد در ادامه، گزارش مشروح یکی دیگر از موارد اعدام غیرنظامیان را از زبان یک افسر عراقی بشنویم. یکی از افسران گردان تانک مقداد از لشکر 6 ارتش عراق می‏گوید:

»روزی بالای تانک نشسته بودم و اطراف را نگاه می‏کردم. هوا گرم بود. بار اندوه آوارگی اهالی روستاهای ویران شده در منطقه سنگینی می‏کرد. تاکنون جنگ، ویرانی و آوارگی ندیده بودیم، کسی گمان نمی‏کرد که جنگ این قدر طولانی شود. روز کسل کننده و گرمی بود. بالای تانک نشسته بودم. زنجیرهای نامرئی که پایم را به تانک زیر پایم بسته بود، قلبم را به سختی می‏فشرد. اطرافم را نگاه می‏کردم، روبه‏رویم روستای ویرانی از فاصله‏ی نسبتا دوری پیدا بود. از سمت روستا کسی به سوی موضع ما می‏آمد. بلند شدم روی تانک ایستادم و به دقت نگاه کردم؛ یک نفر در حالی که پارچه‏ی سفیدی بر سر چوبی آویخته بود، دوان دوان می‏آمد و دائما پارچه سفید را تکان می‏داد. از بالای تانک پایین آمدم و منتظر شدم تا برسد و ببینم کیست و چه کار دارد و در منطقه جنگی چه می‏کند.

ناگهان یکی از هواپیماهای ایران در آسمان ظاهر شد. داد و فریاد در موضع

به راه افتاد: سنگر بگیرید، هواپیمای دشمن است. من هم فورا خودم را به سنگر رساندم و پناه گرفتم. جنگنده پایین کشید و بمب‏هایش را روی مواضع ما خالی کرد و رفت.

در این حمله‏ی هوایی، چند کامیون و تانک ما آتش گرفت. چند نفر نیز کشته و زخمی شدند. بعد از دقایقی، اوضاع تقریبا عادی شد و عده‏ای مشغول خاموش کردن آتش شدند.

از سنگر که بیرون آمدم، دیدم پسربچه‏ای که پارچه سفیدی را بالای یک نی آویخته بود، به نزدیکی واحد ما رسیده و حیرت‏زده شاهد اوضاع بود. با چند نفر از سربازان جلو رفتم، پسرک نفس نفس می‏زد، خیلی خسته بود، عرق از صورت سوخته‏اش می‏چکید و گرد و خاک زیادی سر و رویش را پوشانده بود.

او یک زیر شلوار چیت به پا داشت، عرقگیر رکابی پوشیده و دست‏های نازک برشته‏اش از آن بیرون آمده بود. از ظاهرش پیدا بود خیلی ترسیده است. لب‏هایش از تشنگی خشک شده بود. با مشاهده ما بلافاصله با دست اشاره به روستا کرد و با لکنت زبان گفت که مادر و خواهرانش در آن روستا زیر آتش ما قرار گرفته‏اند. او این جمله را پی در پی تکرار می‏کرد و نفس‏زنان می‏گفت: مادر و دو خواهرم در آن روستای نیمه ویران هستند. خواهش می‏کنم به طرف روستا تیراندازی نکنید. امان بدهید تا من آنها را از منطقه خارج کنم.

پسرک التهاب عجیبی داشت، اما از نحوه صحبت کردنش متوجه شدم بیشتر از سنش می‏فهمد (نمی‏دانم چرا از او خوشم آمده بود، شاید به خاطر از خود گذشتگی‏اش بود.) ما متحیر مانده بودیم. او چه می‏گوید؟ از ما چه می‏خواهد. سربازان از او پرسیدند: غیر از تو کسی دیگری در روستا هست یا نه؟ پسرک گفت: نه. در این روستا تنها مانده‏ایم، دیگران یا کشته شده یا فرار کرده‏اند. ما نتوانستیم فرار کنیم و گرفتار شدیم. دو روز است از ترس نخوابیده‏ایم و چیزی هم نخورده‏ایم. مادر و دو خواهرم را در پناه گرفته و از

آنها مواظبت می‏کنم. منتظریم هر طور شده از روستا برویم. مادرم مرا فرستاد تا بگویم کاری به ما نداشته باشید. امان بدهید که من، مادر و دو خواهرم را از این معرکه نجات بدهم.

ناگهان یکی از سربازها گفت: به حرف او اعتنا نکنید، پسرک دروغ می‏گوید. او خائن است. با همین پارچه سفید به جنگنده‏ی ایرانی علامت داده و مواضع ما را مشخص کرده است وگرنه جنگنده‏ی ایرانی از کجا می‏دانست که ما در این منطقه هستیم، حتما این پسرک خائن علامت داده است.

در همین حال، سرتیپ «جواد اسعد شیتنه» متوجه اوضاع شد و به طرفمان آمد. از چهره‏اش پیدا بود که از بمباران موضع، شدیدا خشمگین و ناراحت است، از ما پرسید: این پسرک کیست؟ چه می‏خواهد؟

همان سرباز دوباره گفت: یک خائن است و با پارچه‏ی سفید به جنگنده‏ی ایرانی علامت داد و موضع ما بمباران شد.

پسرک با ناراحتی گفت: تو دروغ می‏گویی. من برای نجات مادر و دو خواهرم به اینجا آمده‏ام. این حرفها که می‏زنی معنی ندارد. بعد رو به ما کرد و ادامه داد: اگر باور ندارید، بیایید به روستا تا من آنها را به شما نشان بدهم و بگویم که حرف‏های این سرباز دروغ است.

سرتیپ «جواد اسعد شیتنه» با عصبانیت دستور داد پسرک را به پست فرماندهی بیاورند. پسرک را به پست فرماندهی بردند صدای فریاد سرتیپ بیرون می‏آمد. او نعره می‏کشید: تو خائنی. تو به ما خیانت کردی و صدای گریه پسرک به گوش می‏رسید و قسم می‏خورد که: «نه این طور نیست. من حقیقت را برایتان گفتم.«

سرتیپ گوشش بدهکار نبود. موهای مجعد پسرک را در چنگ گرفته بود و مدام به صورتش سیلی می‏زد و با لگدهای سنگین خود پاهای نازک و سوخته‏ی او را مجروح می‏کرد. پسرک مانند گنجشک در دست سرتیپ هر چه تقلا می‏کرد فایده‏ای نداشت. گاهی پسرک مستأصل می‏شد و مادرش را صدا می‏زد.

سرتیپ پسرک را تهدید کرد: حالا اعدامت می‏کنم. سزای آدم خائن اعدام است. اگر حقیقت را نگویی همین الآن می‏دهم اعدامت کنند. پسرک تکرار کرد: دروغ می‏گویند. من برای نجات مادر و خواهرانم به اینجا آمده‏ام.

بالاخره سرتیپ چند کماندو را احضار کرد و گفت: این پسر لجوج خائن را ببرید آن طرف تیربارانش کنید. آن کماندوها پسر کوچک را کشان کشان از پست فرماندهی بیرون آوردند و به طرف بیابان و خارج از مواضع بردند.

فریاد پسرک در بیابان پیچیده، کسی نبود به داد او برسد. صحنه به قدری دردناک و غیرعادی بود که کماندوها اعدام پسر نوجوان را به عهده‏ی یکدیگر می‏گذاشتند. دست آخر کماندوها به این نتیجه رسیدند که همان سربازی که به سرتیپ اسعد گفته بود این پسرک خائن است، خودش او را اعدام کند.

پسربچه در مخمصه عجیبی گرفتار شده بود. کار به کجا می‏کشد.

پیش خودم گفتم الآن سرتیپ اسعد دستور می‏دهد پسرک را برگردانند تا به روستایش برود و مادر و دو خواهرش را از مهلکه خارج کند.

کمی از موضع دور شدیم. پسرک را در محلی نگه داشتند. او داد و فریاد می‏کرد و جیغ می‏کشید. کماندوها بدون اینکه چشم او را ببندند، سرپا نگهش داشتند و چند قدم از او فاصله گرفتند تا همان سرباز به طرفش نشانه رود.

با نشانه‏گیری سرباز پسرک گریه‏اش بند آمده بود و فقط با چشمان بازش به لوله تفنگ خیره شده بود. سرباز با فاصله‏ای کمی که از پسر داشت رگبار را به سوی او شلیک کرد.

گرد و خاک زیادی در اطراف پسر به هوا برخاست. لحظاتی بعد غبارها فرونشست اما در نهایت حیرت و تعجب پسرک همچنان ایستاده بود.

کم مانده بود قلبم از کار بایستد. کماندوها همه تعجب کرده بودند. همه شوکه شده بودند. در این احوال، ناگهان صدای خشن سرتیپ اسعد که در کنار کماندویی دیگر ایستاده بود. طنین انداخت، بی‏عرضه‏های بی‏لیاقت! این همه سرباز هنوز نتوانسته‏اید یک پسر بچه‏ی خائن را اعدام کنید. کماندویی که در کنار سرتیپ اسعد بود، احترام نظامی گذاشت و گفت: قربان اگر اجازه

بدهید من شخصا کار این پسر خائن را تمام کنم. سرتیپ سرش را تکان داد و دستی بر شانه‏ی او زد. او هم با عجله از بلندی سرازیر شد، اسلحه‏ی یکی از کماندوها را گرفت و سریع به طرف پسر نشانه رفت.

پسرک که در بهت فرورفته بود در یک لحظه به طرف کماندوی تیرانداز یورش برد و دو دستی تفنگ او را گرفت. کشمکش بین پسرک و کماندو شروع شد.

طبیعی بود که کشمکش چند ثانیه بیشتر دوام نیاورد؛ زیرا دستان ضعیف پسرک قدرت مقابله با هیکل تنومند کماندو را نداشت.

پسرک با قدرت تمام دودستی اسلحه را چسبیده بود و فریاد می‏زد: نه، نمی‏گذارم اعدامم کنید. نمی‏گذارم اعدامم کنید. فریادهای دلخراش او و دیدن آن جدال مرا تحریک کرده بود. صحنه‏ی عجیبی بود. او مقاومت می‏کرد و کماندو با لگد به پاها و پهلوی او می‏زد.

مقاومت ملتمسانه پسرک وجود بعضی از سربازان را به آتش کشیده بود، اما از کسی کاری برنمی‏آمد.

دلم می‏خواست پسرک همچنان با قدرت مقابله کند و مانع از اعدامش شود. او با سماجت اسلحه را چسبیده بود و با تتمه‏ی نیرویی که به سرعت تحلیل رفته بود، فریاد می‏زد: نمی‏گذارم اعدامم کنید. مادر و خواهرم تنها هستند. آنها منتظر من‏اند. چرا این کار را می‏کنید[ولم کنید]اما توان پسرک تمام شده بود. کماندو با یک حرکت سریع او را از زمین بالا کشید و با یک حرکت دیگر بر روی خاک‏ها پرت کرد. پسرک کوچک غلتی زد و به زحمت از جا بلند شد. بند عرق گیرش بریده بود و بدن لخت خاکی و مجروحش کاملا پیدا بود. او از ترس دوباره اسلحه را دو دستی چسبید و با چشمان قرمز شده‏اش در حالی که نفس نفس می‏زند گفت: نمی‏گذارم اعدامم کنید. نمی‏گذارم اعدامم کنید….

پسربچه دیگر امید خود را برای زنده ماندن از دست رفته دید، گفت پس بگذارید شهادتین را بگویم. حرف‏های این پسر آب سردی بود که برروی

آتش ریخته باشند. چند بار می‏خواستم بروم تا این صحنه‏ها را نبینم ولی حس عجیب دیگری مرا به دیدن آن وامی‏داشت.

کماندو، بی‏اعتنا به فریادهای پسر جوان در حالی که عصبانی به نظر می‏رسید فریادکنان گفت: هر غلطی می‏خواهی بکن، فقط زود باش.

او رو به قبله نشست و بلند بلند شهادتین گفت. سرخی رنگ غروب روی تن لخت و مجروح پسر و موهای مجعد و خاکی او حالتی به وی بخشیده بود که گویی از این دنیا نیست.

دیگر آرام نشسته بود و کماندو بالای سر او ایستاده بود. ناگهان صدای رگبار طولانی در بیابان پیچید.

دیگر نه آن نوجوان دیده می‏شد، نه آن کماندو. گرد و غبار و دود اطراف آنها را پوشانده بود و تنها صدای رگبار در گوشمان به جا مانده بود.

صدای رگبار مسلسل که قطع شد، جثه نحیف پسرک 30 گلوله‏ی کلاشینکف را در خود جای داده بود. پس از اتمام[اعدام آن نوجوان]، سرتیپ اسعد از بلندی خاکریز سرازیر شد و بی‏اعتنا به طرف مقر خودش رفت (5)… من هم بلند شدم و محل وقوع حادثه را ترک کردم. در راه مکثی کردم و به عقب برگشتم تا پسرک را ببینم. جز یک جسد خون‏آلود و متلاشی چیزی دیده نمی‏شد.» (6).

اعدام این نوجوان غیرنظامی که تنها جرمش درخواست از قوای متجاوز عراقی برای دور کردن خانواده‏اش از آتش جنگ بود، فقط نمونه‏ای از اعمال ضدانسانی و نقض آشکار موازین حقوقی بین‏المللی بشردوستانه در هجوم ارتش عراق به ایران است. در این باره ماده‏ی 4 قرارداد چهارم ژنو درباره‏ی حمایت از افراد کشور در حال جنگ اذعان می‏دارد: «افراد غیرنظامی که در خاک دشمن‏اند، باید اجازه‏ی ترک آنجا را داشته باشند، مگر در صورتی که این امر به دلایل امنیتی ممنوع شود.«

همچنین، ماده‏ی 27 قرارداد چهارم ژنو مقرر می‏کند: «افراد غیرنظامی در کشور دشمن و ساکنان سرزمین‏های اشغالی در تمامی شرایط باید از حق احترام، شرافت و حقوق… برخوردار باشند و با آنها همیشه باید با انسانیت رفتار کرد.» (7).

از دیگر موارد نقض حقوق بین‏الملل بشردوستانه به اسارت گرفتن غیرنظامیانی بود که در حال ترک منطقه‏ی جنگی بودند که نیروهای عراق پس از انتقال به پشت جبهه، آنها را اعدام می‏کردند و در صورت هر گونه اعتراضی به رفتار وحشیانه‏ی آنها، در همان جا تیربارانشان می‏کردند. برای نمونه، یکی از مسافران اتوبوسی که از آبادان به سمت اهواز در حرکت بود، پس از اعتراض به وحشیگری‏های نیروهای عراقی به دست ستوان عراقی به نام غانم عبدالعزیز به شهادت رسید. همچنین، افراد مسنی که به علت کهولت سن یا نداشتن کسی، نتوانستند از مناطق جنگی خارج شوند، نیز به دست ارتش عراق به شهادت رسیدند. (8).

قتل عام زنان و کودکان و بدرفتاری با آنها از دیگر موارد نقض حقوق بشردوستانه به دست نیروهای ارتش عراق، بوده است. طبق ماده‏ی 27 عهدنامه‏ی چهارم ژنو و ماده‏ی 76 پروتکل شماره‏ی 1 الحاقی، زنان به ویژه در مقابل هر گونه لطمه به شرافتشان در برابر تجاوز، اجبار به فحشا و هر گونه هتک حرمت مورد حمایت قرار دارند. در صورت محرومیت از آزادی، آنان باید در مکانی جدا از مردان نگهداری شوند. موضوعی که ماده‏ی 76 قرارداد چهارم ژنو، بند 5 ماده‏ی 75 پروتکل اول و بند 26 ماده‏ی 5 پروتکل دوم لاهه نیز آن را تصریح کرده است.

از سوی دیگر، ماده‏ی 76 پروتکل نخست مقرر می‏کند که باید نسبت به زنان باردار و مادران کودکان کم سن و سال توجه ویژه‏ای شود. کودکان نیز تصویر کاملا نمایانی از قربانیان بی‏گناه را ارائه می‏دهند که باید از آنها حمایت شود. براساس ماده‏ی 24 کنوانسیون چهارم ژنو، دو طرف متخاصم باید تدابیر لازم را

اتخاذ کنند تا کودکان کمتر از پانزده سال که بر اثر جنگ یتیم می‏شوند و یا از خانواده‏ی خود جدا می‏افتند، به حال خود رها نشوند و در هر شرایطی، تسهیلات لازم برای نگهداری و انجام فرایض مذهبی و تربیتی آنان فراهم شود. براساس ماده‏ی 77 پروتکل نخست، باید به کودکان احترام ویژه‏ای گذاشته و در برابر هر گونه هتک حرمت از آنها حمایت شود. (9).

رژیم عراق کمترین توجهی به این قوانین نداشت و نظامیان این کشور اجازه‏ی هر گونه جنایتی را داشتند. چگونه می‏توان باور کرد که به دلیل زخمی شدن یکی از نیروهای عراقی، روستایی را به آتش بکشند و ساکنان آن را به شکل فجیع و دلخراشی قتل عام کنند. آری، این عمل به دستور سرگرد عراقی به نام «زید یونس عاشور«، فرمانده یکی از گروهان‏های تیپ 33 زرهی ارتش عراق، در حوالی خرمشهر اتفاق افتاد. در این جنایت، به دلیل زخمی شدن یکی از همشهریان صدام (تکریتی(، چهارده نفر از اهالی یکی از روستاهای خرمشهر زنده به گور شدند، تعدادی بر اثر حمله نیروها و توپخانه‏ی دشمن جان خود را از دست دادند و تعدادی نیز اسیر شدند که در میان آنها، پانزده زن و کودک خردسال دیده می‏شد که به دستور این سرگرد تیرباران شدند. (10).

در مورد قتل عام غیرنظامیان در مناطق اشغالی به دست نیروهای ارتش متجاوز عراق، نامه‏ی سری و فوری سپاه سوم عراق که پس از فتح خرمشهر در مقرهای آنها پیدا شد، با مطالب دل‏خراشی که اسیران عراقی درباره کشتار غیرنظامیان به دست قوای متجاوز عراق گفته بودند، کاملا مطابقت دارد. (11).

همان طور که گفته شد، افراد غیرنظامی‏ای که در خاک دشمن‏اند، باید اجازه‏ی ترک آنجا را داشته باشند، مگر اینکه این امر به دلایل امنیتی ممنوع شود. (12).

همچنین، اگر آنها خاک کشور مزبور را ترک نکنند یا محبوس باشند، با آنها باید مانند دیگر خارجیان رفتار شود (12) و آنها باید بتوانند به زندگی عادی خود ادامه بدهند. در این میان، دولت اشغالگر نیز مکلف است نظم عمومی را حفظ کند.

نظامیان عراقی برخلاف اصول مزبور، نه تنها به افراد غیرنظامی اجازه ندادند در مناطق اشغالی بمانند، بلکه از خروج آنها از مناطق جنگی نیز جلوگیری کردند و آنهایی را که در حال فرار از منطقه بودند، دستگیر و اعدام کردند.

نیروهای ارتش عراق در حالی افراد پیر و سالخورده و اطفال کمتر از پانزده سال و… را در سرزمین‏های اشغالی به شهادت رساندند که ماده‏ی 14 قرارداد ژنو مقرر می‏دارد:

»دولت‏های متعاهد پس از آغاز جنگ می‏توانند در خاک خود و در صورت لزوم، در اراضی اشغالی نواحی و نقاط بهداری و امنیت ایجاد و تشکیلات آن را طوری قرار دهند که… پیران و اطفال و زنان باردار و مادران اطفال کمتر از هفت سال را از تأثیرات جنگ پناه دهند.«

در ماده‏ی 31 قرارداد چهارم ژنو نیز مقرر شده است: «هیچ گونه فشار جسمی یا معنوی درباره‏ی اشخاص مورد حمایت از جمله به منظور تحصیل اطلاعات از آنان یا اشخاص ثالث نمی‏توان وارد آورد.» (7).

در این باره، طبق بند 1 قواعد بنیادین حقوق بین‏الملل بشردوستانه، قابل اعمال در مخاصمات مسلحانه، که در سال 1978 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید: «افراد خارج از کارزار و کسانی که در مخاصمات شرکت ندارند، باید حیات و تمامیت جسمانی و معنوی‏شان مورد احترام قرار گیرد. آنها باید در برابر تمامی اقدامات خشن و تلافی‏جویانه حمایت شوند.» این در حالی بود که نظامیان ارتش عراق به هیچ یک از این موازین پای‏بند نبودند و برخلاف نص صریح ماده‏ی 32 قرارداد چهارم ژنو، جمعیت غیرنظامی ایرانی را که در میان آنها افراد پیر، کودکان، زنان باردار و… حضور داشتند، با فجیع‏ترین روش‏ها از جمله سوزاندن، تیرباران و… به شهادت رساندند. ماده‏ی 32 مقرر می‏کند: «دولت‏های متعاهد هر گونه اقدامی را که خواه آلام جسمانی اشخاص مورد حمایت موجود در اختیار ایشان و خواه قتل آنان را موجب شود، صریحا بر خود ممنوع می‏کنند. این ممنوعیت، نه تنها[در مورد]قتل و

شکنجه و صدمات جسمانی و… می‏باشد بلکه[در مورد]هر گونه خشونت‏های دیگری است که عامل آن مأموران کشوری یا نظامی باشند.«

در مورد سابقه‏ی کاربرد خشونت در جنگ‏ها و چگونگی برخورد با مجریان آن، گفتنی است که در جریان جنگ جهانی دوم، نیروهای نظامی ارتش آلمان هزاران غیرنظامی فرانسوی را در مناطق اشغالی تیرباران کردند و این افزون بر قتل‏هایی بود که صورت می‏گرفت. افسرانی که این کشتارها را مرتکب شده بودند، بعدها جنایتکار جنگی شناخته و به مرگ محکوم شدند. (13).

در مورد اعدام غیرنظامیان، ماده‏ی 68 قرارداد چهارم ژنو مقرر می‏کند:

»مقررات جزایی‏ای که دولت اشغال کننده وضع می‏کند، نمی‏تواند مجازات اعدام درباره‏ی اشخاص مورد حمایت را شامل شود، مگر در صورتی که جرم اشخاص مزبور جاسوسی و عملیات مهم خرابکاری در تأسیسات نظامی دولت اشغال کننده یا تخلفات عمدی باشد که مرگ یک یا چند نفر را موجب شده باشد، آن هم مشروط به اینکه قوانینی که در اراضی اشغال شده، پیش از آغاز اشغال جاری بوده است برای این قبیل موارد، مجازات اعدام را پیش‏بینی کرده باشند.» (14).

آیا مردان و کودکانی که به دستور سرهنگ «مقدم حسن» در سنگر تانک به رگبار بسته شدند، عملیات مهم خرابکاری در تأسیسات نظامی عراق را طراحی و اجرا کرده بودند؟ یا زنان و کودکان و سالخوردگان یکی از روستاهای سوسنگرد که به علت عملیات برق‏آسای قوای متجاوز عراقی نتوانستند دیار خود را ترک کنند و به دستور فرمانده‏ی لشکر نهم ارتش عراق، سرهنگ طالع الدوری، با تیر مستقیم تانک تکه‏تکه شدند، جرم‏های ذکر شده در ماده‏ی 68 قرارداد چهارم ژنو را مرتکب شده بودند؟

آیا زنان بارداری که به دست سرگرد عراقی از پای درآمدند و همچنین افراد غیرنظامی‏ای که در حال فرار از معرکه بودند و دیگر ساکنان مناطق اشغالی که نتوانستند از منطقه خارج شوند و در میان آنان افراد مسن، زنان و کودکان حضور داشتند، پس از دستگیری همه قتل عام شدند، به کدام یگان

ارتش عراق یورش و آنها را تار و مار یا تأسیسات مهم نظامی دشمن را منهدم کرده بودند که سزاوار چنین مجازات سنگینی بودند. آیا این اعدام‏های غیرقانونی جز نقض قوانین جنگ مفهوم دیگری دارد؟

در حالی کودکان چهار پنج ساله در مناطق اشغالی به دست نیروهای دشمن تیرباران می‏شدند که طبق ماده‏ی 68 قرارداد چهارم ژنو: «در هیچ حالی درباره‏ی شخص مورد حمایتی که سنش در موقع جرم کمتر از هیجده سال باشد، نمی‏توان حکم اعدام صادر کرد.» (14).

یادآوری این نکته ضروری است که هر چند بی‏گناهی تمام افراد غیرنظامی که در مناطق اشغالی مظلومانه به دست دشمن اعدام شدند، محرز بوده و آنها هرگز تخلفاتی که در ماده‏ی 68 قرارداد چهارم ژنو به آن اشاره گردیده است، مرتکب نشده بودند، لکن حتی اگر آنها مظنون به ارتکاب جرایم ماده‏ی 68 بودند، باید آنها را در دادگاه‏های ذی‏صلاح و با دادرسی‏های منظمی که قبلا انجام می‏شد، محاکمه می‏کردند. اما رژیم عراق هرگز چنین دادگاه‏هایی را تشکیل نداد و برخلاف ماده‏ی 71 قرارداد چهارم ژنو، غیرنظامیان را مظلومانه به شهادت رساند و با این اعمال خود به بدیهی‏ترین قوانین بشردوستانه‏ی بین‏المللی در زمینه‏ی حمایت از غیرنظامیان پشت پا زد.


1) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد اول، تهران: انتشارات سروش، چاپ چهارم، 1369، ص 60 و 61.

2) همان، ص 17.

3) همان، ص 222 و 223.

4) گزارش شورای عالی دفاع، ستاد تبلیغات جنگ، ص 15.

5) سرتیپ جواد اسعد شیتنه بعدها به جرم تردید در اجرای مأموریت ضدحمله از سوی لشکر سوم زرهی و عدم اجرای فرامین روشن و صریح به دستور صدام اعدام شد. (نگارنده(.

6) مأخذ 10، ص 152 تا 156.

7) مأخذ 1، ص 109.

8) مأخذ 10، ص 156 و 157.

9) ناصر قربان‏نیا، اخلاق و حقوق بین‏الملل، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، انتشارات سمت، 1378، ص 161.

10) مرتضی سرهنگی، اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، جلد دوم، تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، ص 130.

11) مأخذ 9، ص 148.

12) مأخذ 1، ص 102.

13) شارل روسو، حقوق مخاصمات مسلحانه، جلد 1، ترجمه سید علی هنجنی، تهران: دفتر خدمات حقوقی بین‏المللی، 1369، ص 176 و جزوه درسی همین موضوع، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز، دانشکده حقوق، بخش حقوق جنگ.

14) مأخذ 1، ص 118.