از امروز صبح باز ماتمسرای هجران شروع شده. بیشتر گفتگوها پیرامون شهدا و فضایل و خصلتهای آنهاست. یاد آنها گرامی داشته میشود و هر کس یاد خاطرهی چند شهید را به همراه دارد. یاد آخرین لحظههای پر برکت، و نحوهی شهادت را.
دو روز سپری میشود و انتظارها برای رفتن به مرخصی بالا میگیرد. بیشتر بچه ها مشتاق رفتن به شهر و خانه خود هستند. شاید به خاطر آن چند روز نبرد طاقت فرسا باشد. ولی گویی نظر مسئولان غیر از این است. فرماندهان آماده باش کامل دادهاند و تمامی پنج گردانی که در مرحلهی اول عملیات کردهاند باید خود را برای یک کار دیگر آماده سازند. یک نوع مخالفت در بچهها دیده میشود:
-… خدا وکیلی خسته شدهایم والا ما خودمان داوطلبانه آمدهایم و آرزوی عملیات داریم.
-… چند وقت است که از خانوادهام خبر ندارم، آنها هم از من بی خبرن.
-… اگر میشد بریم در مراسم شهدا هم شرکت میکردیم و این هم برای ما و هم برای خانوادهی شهدا خوب بود
سخن زیاد است. اکثریت با مرخصی و یا پایان مأموریت موافقاند. البته
تعداد زیادی هم سکوت کرده و خود را در اختیار دستور فرماندهان قرار دادهاند و از خود چیزی نمیگویند. بعضیها هم اصرار بر ماندن دارند:
– به خاطر خون شهیدان باید در منطقه بمانیم تا اوضاع تثبیت بشه.
– بچهها بهتره به فرماندهان نشون بدیم که هنوز روحیه کافی داریم. پس بمونیم.
وضعیت سایر گردانها و واحدها هم همین طوری است. عدهای موافق رفتن و عدهای مخالف ماندن. جنگ همیشه سخت است. جنگ در آخرین نفس معنا پیدا میکند. اگر تا آخر ایستادی، بسیجی هستی. خداوند هم به پیامبرش میفرماید: «فاستقم کما امرت» یعنی در آنچه به تو امر شده استقامت کن. آنگاه که همه از اطراف تو میروند باز هم باید مقاومت کنی. جنگ امتحان بزرگی است. آنها که بدون دلیل شرعی و قانونی به جنگ نیامده باشند گناه کردهاند. آنها که آمدهاند هر لحظه تحت امتحان خدایی هستند. پس باید مواظب بود. قبل از عملیات، در حین عملیات و بعد از عملیات. آنجا که دستور آماده باش مکرر داده میشود، حتی اگر تو نتوانی خوب اوضاع را تحلیل کنی باز هم باید مطیع باشی.
در همین زمان عدهای مانند چند شب گذشتهی تو، در آن بالا نگهبانی میدهند و با دشمن میجنگند، ولی معلوم نیست، تا چه زمان بتوان عملیات را این گونه ادامه داد. شاید لازم باشد عملیات ادامه یابد، یا ممکن است عراق پاتک کند و منطقه را پس بگیرد و عدهای باید برای جنگ آماده باشند. شاید قرار باشد تمام نیروها منطقه را تخلیه کنند و به عقب برگردند. در هر حال تو باید مطیع باشی. دستور فرماندهی را گوش دهی و هر لحظه برای اجرای فرمان آماده باشی.
مسئولان و فرماندهان صلاح دانستهاند که یک سخنرانی برای نیروها داشته باشند تا ضمن اعلام آخرین وضعیت، شرایط بعدی را هم بیان کنند و از رزمندگان بخواهند که برای مدت کوتاه دیگری در منطقه باقی بمانند.
همه چیز مهیا شده و جای مناسبی در نظر گرفتهاند. نیروها جمع شدهاند. بیش از سه هزار نفر. هر گردان و واحد رزمی در محل معین میایستد. آن نظم و
ترتیب متصور از ارتش وجود ندارد، ولی چندان هم آشفته نیستند. چند آیه از قرآن تلاوت میشود و سپس مجری به پشت بلندگو میآید و اعلام میکند که فرماندهی محترم لشکر قصد دارند با نیروها صحبت کنند. پشت تریبون خیلی شلوغ است. میروند و میآیند. پرچمهای به احتزاز در آمده و با وزش باد به رقص در میآیند. زمین خاکی است و همه نیروها به احترام قرآن ایستادهاند.
… صل علی محمد، یار امام خوش آمد
… صل علی محمد، یار امام خوش آمد
حضور فرمانده لشکر در میان جمع پر شور بسیجیان یعنی انفجار محبت. گویی برادر بزرگشان را پس از سالها دیدهاند. عقبیها روی پاهایشان بلند میشوند و میخواهند چهرهی نورانی فرمانده لشکر خود را ببینند. او سنگین و با وقار پشت تریبون میآید و سخن را با نام و یاد خدا و رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) شروع میکند. قبل از شروع سخنرانی، از نیروها میخواهد که روی زمین بنشینند تا خسته نشوند. او خیلی دقیقتر از این است که اصول نظامیگری بین او و نیروهایش فاصلهای ایجاد کند. به راحتی سخن میگوید و مقدمهای زیبا برای مطلع سخنرانیش ایراد میکند. تمام نیروها ساکت چشم به دهان فرمانده عزیزشان دوخته شده و خیلی کم تکان میخورند. عدهای هم در انتهای صفها روی پا ایستاده و دست را روی سینه گره زدهاند. جمعیت زیاد است ولی بلندگوهای جنگی هم تلاش خود را میکنند.
تشریح وضعیت جنگ به طور کلی و تشریح این عملیات به طور اخص، نیروها را مشتاق میکند تا این حمله به نتیجه نهایی خود برسد و شاید برای رسیدن به این هدف در دل خود مجددا داوطلب حضور در منطقه میشوند. ولی سخنرانی خیلی جدی و جذاب است و کسی جرأت حرف زدن نمییابد.
جزئیات عملیات به زیبایی تمام بیان میشود و لحظه به لحظه محبت امام
و جنگ و فرماندهان در دل بسیجیان شعلهورتر میشود. حرفها خیلی منطقی است. با استدلال قرآنی و عقلی.
»لازم است در منطقه بمانیم و گرنه در صورت بروز مشکل، کسی برای یاری نخواهد بود و در نتیجه این مقدار عملیات بی ثمر میشود، و خون شهیدان و دل امام و خانوادههای شهدا و امت منتظر…»
نیروها حقیقتا دریافتهاند که وضعیت اقتضاء میکند که در منطقه بمانند و در انتهای سخن و هنگامی که فرمانده لشکر حضور نیروها را ضروری میدانست ناگهان یک پیرمرد از میان جمعیت برخاست و داد سخن داد:
»…ای فرمانده لشکر قهرمان، ما تا آخرین نفس ایستادهایم. ما آمادهایم تا هر چه شما بفرمایین گوش کنیم. ما برای خدا آمدهایم و تا…»
بچهها با تکبیر، تمام حرفها را تأیید میکنند و ارادهی فرماندهان لایق را میپذیرند و تصمیم میگیرند باقی بمانند. فرمانده لشکر دیگر قادر نیست به سخنرانی ادامه دهد و با ذکر چند دعا، این گردهمایی پایان میرسد. اما بچهها، فرمانده را رها نمیکنند، به دنبال او میدوند، او را میبوسند و روی دوش خود سوار میکنند. اوضاع خیلی شلوغ شده. سایر کادر لشکر به کمک فرمانده میشتابند و کاری از پیش نمیبرند. هیجان خاصی به وجود آمده. هر سه هزار نفر در یک زمین کوچک به دور فرمانده لشکر جمع شده و با هول دادن یکدیگر قصد دارند به فرمانده عزیزشان برسند. او را دوست دارند. میدانند او سلسله مراتب ولایت فقیه در لشکر است. میخواهند با او بیعت کنند. میخواهند اظهار محبت کنند.
دیگر هیچ کس حرف از رفتن نمیزند. همه در سنگر و سولهها استراحت میکنند و تجهیزات و تسلیحات تازه خود را آماده میکنند. نیروها مجددا آماده میشوند. زمان موعود میآید. امروز ظهر خبر دادند که وقتی برادران ارتشی وارد منطقه شده و در حال تحویل گرفتن خط بودهاند، عراقیها پاتک کرده و قله را پس
گرفتهاند. خبر بدی است. خیلیها ناراحت میشوند. تحلیلهایی هم میکنند، ولی فایده ندارد. باید رفت و پوزهی عراق را دوباره به خاک مالید. یک راهپیمایی دیگر از غروب تا نزدیکیهای صبح. این دفعه از سوی دیگر به بالای ارتفاع میرویم. موضوع نظامی است. به راحتی، قابل فهم نیست ولی گویی از آن طرف در دید دشمن نیستیم و میتوانیم تا نزدیکیهای نقطه درگیری برویم.
عراق بلندترین قله و دو قله زیر دست آن را باز پس گرفته و مثل گرگ گرسنه در آن بالا زوزه میکشد. باز هم شب و تاریکی و خمپاره و مین و مجروح و شهید. این دفعه یک گردان جلوتر به خط میزند و ما باید از آنها عبور کنیم و دوباره قله را به دست بیاوریم.
استتار، اختفا، سکوت، انتظار برای عملیات و… همه تکرار میشود. حتما شهیدان ناظر بر این عملیاتاند. آنها هم دوست دارند عاقبت این عملیات را ببینند.شاید از خدا پیروزی اسلام و رزمندگان اسلام را بخواهند.