جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کوشش بنی ‏صدر در تشدید بحران سیاسی

زمان مطالعه: 6 دقیقه

موقعیت سیاسی بنی‏صدر در پی ناکامی وی در آزاد سازی مناطق اشغالی رو به تضعیف نهاد. در چنین وضعیتی، بنی‏صدر برای خروج از بن‏بست، راه‏حل‏های محدودی پیش رو

داشت؛ از یک سو، ادامه روند پیشین به دلیل بی‏نتیجه بودن آن امکان‏پذیر نبود و از سوی دیگر، خصلت‏های جاه طلبانه بنی‏صدر مانع از تغییر رویه و عقب‏نشینی وی می‏شد، در نتیجه، «تشدید بحران داخلی» تنها گزینه‏ای بود که در برابر بنی‏صدر قرار داشت. در همین زمان، منابع بیگانه نیز اطلاعاتی به صورت محرمانه مبنی بر فوت زود هنگام حضرت امام در اختیار بنی‏صدر قرار داده بودند (1) تا وی بتواند حرکت خود را با قاطعیت و اطمینان بیشتری ادامه دهد. در واقع، بنی‏صدر چنین تصور می‏کرد که موقعیت استثنایی (2) وی در زمینه سیاسی – نظامی و همچنین در میان روشنفکران و نیروهای ارتش (3) به گونه‏ای است که در صورت وقوع بحران داخلی، قادر به مهار اوضاع و به دست گیری کامل قدرت خواهد بود. در پایه همین عقیده، بنی‏صدر در روز 14 اسفند 1359 با منازعه جویی در برابر نظام و انقلاب و به منظور قلع و قمع کردن نیروهای انقلابی، تلاش خود را با حمایت گروه‏های ضد انقلاب آغاز کرد.

در وضعیت جدید، منافقین و سایر گروه‏های ضد انقلاب حول محور بنی‏صدر گردهم آمدند. پیش از این، در حوالی زمستان 1359، رجوی با خروج غیر قانونی از کشور علاوه بر بررسی مسیر خروج در حال اضطراری، با حضور در فرانسه و ملاقات‏هایی که انجام داد، ضمن تشریح اوضاع داخلی ایران و موقعیت سازمان منافقین، حمایت غرب ها را برای ورود به فاز نظامی جلب کرد و پس از جلسات متعددی که رجوی با کادر مرکزی سازمان برگزار

کرد، آن‏ها را در مورد ورود به فاز نظامی متقاعد و آماده کرد. در چارچوب همین تلاش‏ها، حمایت از بنی‏صدر و ترغیب وی به ایستادگی در برابر امام و انقلاب شدت گرفت.

در همین روند و در حالی که امام هیئتی سه نفره را برای حل اختلافات تشکیل داده بودند، (4) بنی‏صدر با اعلام بن‏بست در کشور، برگزاری رفراندوم عمومی را مطرح کرد. سردمدار منافقین طی نامه‏ای به بنی‏صدر ضمن تبریک به مناسبت اقدام جدید بنی‏صدر، نوشت:

»اعلام حالت بن‏بست و ارائه پیشنهاد رفراندوم (حالا که انتخابات مجلس را حضرات عملی نمی‏دانند(، فوق‏العاده جالب و شایسته حمایت آشکار و علنی عموم نیروها و مردم است؛ به عبارت دیگر، دامنه کار هیئت سه نفره را به هیئت 36 میلیون نفره بایستی گسترش داد.«(5).

رجوی در این نامه پیشنهاد کرد: «راهپیمایی آرام و مطلقا بدون تظاهر تا جماران پس از کسب اجازه از مقام رهبری است که طبعا میلیون‏ها نفر را با خود خواهد داشت.«(6) رجوی در همین نامه به بنی‏صدر تأکید کرد:

»شما چه از نظر سیاسی و چه به لحاظ اجتماعی در وضعیتی هستید که اگر بخواهید و اگر بایستید، می‏توانید فی الواقع «جارویش» کنید.«(7).

طرح منافقین برای جابه‏جایی قدرت بدین ترتیب بود که می‏خواستند در سایه بنی‏صدر و با اعلام راهپیمایی به سمت جماران، پس از حضور در حسینیه جماران، امام در مورد حمله قرار دهند و پس از آن، مراکز قدرت را تصرف کنند. موقعیت بنی‏صدر و درخواست وی از عموم مردم برای «راهپیمایی» می‏توانست در تحقق اهداف منافقین مفید و مؤثر باشد. بنی‏صدر به موازات تشدید «بحران داخلی» در اندیشه پایان بخشیدن به جنگ نیز بود، تا این بار بتواند از طریق صلح و سوار بر امواج بحران داخلی، پیروزی سیاسی را به دست آورد. به همین دلیل، پس از آن که کنفرانس غیر متعهدها در اردیبهشت 1360 پیشنهاد صلح داد، بنی‏صدر در نامه‏ای به امام خمینی نوشت:

»اگر قرار بر صلح باشد، پیشنهاد از این بهتر نمی‏شود.«(8).

وی همچنین در جایی دیگر در مورد تداوم جنگ با توجه به اوضاع داخلی – که خود مسبب اصلی آن بود – تحلیل رجوی را به گونه‏ای دیگر در این نامه برای امام مطرح کرد:

»برای موفقیت کامل، یک انسجام تمام عیار لازم است. صاف و صریح بگویم که حاکمان نادان سود خود را در ادامه جنگ توأم با ناکامی می‏بینند، چرا که ادامه جنگ موجب تحکیم موقعیت آن‏ها می‏شود و ناکامی سبب می‏شود که آن را به گردن رئیس جمهور بیندازند و کار او را یک سره کنند و نمی‏دانند که کار کشور و رژیم جمهوری اسلامی یک سره می‏شود.«(6).

بنی‏صدر در مورد ضرورت پایان بخشیدن به جنگ چنین استدلال می‏کرد که افکار عمومی مخالف ادامه جنگ است.(9).

بدین ترتیب، با تلاش‏های بنی‏صدر به موازات تحولات نظامی، (10) مرحله جدیدی از بحران داخلی آغاز شد که از خرداد 1360 با ورود منافقین به فاز نظامی و اقدام به ترور مردم و انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 و مقر نخست وزیری در 8 شهریور همان سال شدت یافت.

هم زمان با «ایجاد بن‏بست نظامی» و «پیدایش بحران سیاسی» در کشور، عراقی‏ها نیز مواضع خود را نسبت به جنگ تغییر دادند؛ بدین ترتیب که عراق پس از ناکامی اولیه در آغاز جنگ که آمادگی خود را برای پایان بخشیدن به آن با شرایطی اعلام کرده بود، با مشاهده ناکامی نظامی ایران به تدریج مواضع جدیدی را اعلام کرد. صدام در آبان 1359 در مصاحبه با روزنامه المستقبل اعلام کرد که با در گذشت رئیس جمهور الجزایر (هواری بومدین) در سال 1978 میلادی، قرارداد الجزایر نیز دفن شده است.(11) وی مدتی بعد، طی سخنانی هرگونه عقب‏نشینی از خاک ایران را کار ضعیفان نامید و گفت:

»این وضعیت (عقب‏نشینی از خاک ایران) برای عراق نوین و مردم آن روی نخواهد داد. عقب‏نشینی را ضعیفان، بی‏خردان، کسانی که سرزمین خود را دوست ندارند و مردمی که به ملت خود علاقمند نیستند انجام می‏دهند.«(12).

همچنین، لطیف جاسم وزیر فرهنگ و اطلاعات عراق در مصاحبه‏ای با القبس گفت:

»عراق به مرزهایی که آن‏ها را مرز حقیقی خود می‏داند رسیده است و اعلام داشته که حتی اگر ارتش ده سال در این مناطق باقی بماند، از آن‏ها باز پس نخواهد نشست.«(13).

صدام پس از واقعه 14 اسفند 1359 در موضع‏گیری جدیدی، مناطق اشغالی را همان مرزهای حقیقی اعلام کرد و با توجه به موقعیت نظامی ایران، باز پس‏گیری این مناطق را از موضع قدرت غیر ممکن دانست:

»موضوعی که آن‏ها (ایران) باید آن را درک کنند. این است که راه ادامه جنگ و سخن از عقب راندن نیروهای عراقی از مواضع به دست آمده با اتکا به قدرت، مسئله‏ای غیر ممکن است.«(14).

بر پایه برخی اطلاعات، عراقی‏ها در بهار 1360 اشغال دزفول را طراحی کردند که اجرای آن به دلایلی همچون عملیات اردیبهشت 1360 در تپه‏های الله اکبر، منتفی شد.

عراقی‏ها از موضع خود در برقراری آتش‏بس نیز عدول کردند. صدام در این خصوص تأکید کرد:

»اگر می‏خواهید نظر ما را بدانید، باید بگویم ترجیح می‏دهیم در حالی که جنگ ادامه دارد، با ایرانیان به قصد رسیدن به توافق به مذاکره بنشینیم، زمانی که به توافق دست یابیم، می‏گوییم جنگ خاتمه یابد.«(15).

وی در این موضع‏گیری با برداشت خود از اوضاع داخلی ایران، مبنی بر نبود دولت رسمی و با ثبات در این کشور، پایان دادن به جنگ را پیش از مذاکره و توافق طرفین نفی کرد.


1) بنی‏صدر در این زمینه گفت: «وقتی که از دولت آلمان علت شرکتشان در تحریم اقتصادی ایران را پرسیدیم به ما گفتند که با مطالعه بولتن‏های پزشکی امام به نتیجه رسیده‏ایم که امام بیش از سه ماه دیگر زنده نیست.«(به نقل از بیانیه شماره 21 دفتر سیاسی سپاه،31 / 6 / 1360)همچنین در اسناد لانه جاسوسی آمده: «بنی‏صدر فردی جاه‏طلب و از لحاظ سیاسی زیرک است. نقش خود را محتاطانه با چشمداشت به روزی که خمینی از صحنه کنار رود، بازی می‏کند.«(دانشجویان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی، جلد 9، ص 43 تا 47(.

2) منافقین پس از آنکه در کنار بنی‏صدر قرار گرفتند، رجوی طی نامه‏ای به بنی‏صدر در موقعیت وی نوشت: «تکرار می‏کنم، حذف شما، حذف رئیس جمهوری با این پشتوانه عمومی، حذف فرمانده کل قوا در کشور در حال جنگ، حذف عالی‏ترین مجری قانون و مرجع مراجعه قانونی گسترده‏ترین سازمان انقلابی کشور (منظور سازمان منافقین است(، مفهومی جز استقبال از زوال قطعی و سقوط نهایی انحصار طلبان ندارد… همه دنیا می‏داند که بدون شما حکومت چند هفته نیزدوام ندارد.«(سند شماره 250924 / 50، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، نامه 21 / 1 / 1360(.

3) بنی‏صدر در مصاحبه با روزنامه اتریش بروفایل در این مورد گفت: «مردم ایران، ارتش و روشنفکران به نحو وسیعی طرف‏دار او هستند.«(خبرگزاری پارس، 11 / 5 / 1360، خبرگزاری رویتر، 12 / 5 / 1360(.همچنین روزنامه دیلی تلگراف به نقل از نماینده خود در تهران نوشت: «بنی‏صدر قبل از برکناری به ارتش آماده باش کامل داده بود تا احتمالا برای حمایت او به خیابان بیایند.«(خبرگزاری پارس، 21 / 3 / 1360(.

4) امام خمینی، آیت الله مهدوی کنی را به عنوان نماینده خود انتخاب کرد. آقایان شهید بهشتی، رفسنجانی و شهید رجایی نیز آقای یزدی را انتخاب کردند و بنی‏صدر نیز یک نماینده معرفی کرد تا علاوه بر بررسی ماجرای 14 اسفند اختلافات را نیز بررسی نمایند. امام در پیام خود به آیت الله کنی مرقوم نمودند: «موارد تخلفات از حقوق قانونی هر یک رسیدگی نمایید و نیز در زمان جنگ که زمان استثنایی است به احوال و اعمال هر کس که موجب اختلاف و تشنج در کشور می‏باشد رسیدگی نمایید.«(وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه نور: مجموعه رهنمودهای امام خمینی، جلد 13، 12 / 1 / 1360(.

5) سند شماره 250924 / 52 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 21 / 1 / 1360.

6) پیشین.

7) مأخذ 63.

8) سند شماره 250929 / 76 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 21 / 2 / 1360.

9) مأخذ 67.

10) در صفحات بعد در این زمینه توضیح داده خواهد شد.

11) ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع، ستیز با صلح، به نقل از مجله المستقبل، شماره 195، 15 / 11 / 1980، ص 73.

12) پیشین ص 101.

13) مأخذ 69، به نقل از روزنامه القبس، 18 / 10 / 1981، ص 119.

14) پیشین، صدام حسین، 3 و 14 / 3 / 1981 و مجله آلف با شماره 651، 18 / 3 / 1981، ص 122.

15) مأخذ 69، ص 123.