موقعیت سیاسی بنیصدر در پی ناکامی وی در آزاد سازی مناطق اشغالی رو به تضعیف نهاد. در چنین وضعیتی، بنیصدر برای خروج از بنبست، راهحلهای محدودی پیش رو
داشت؛ از یک سو، ادامه روند پیشین به دلیل بینتیجه بودن آن امکانپذیر نبود و از سوی دیگر، خصلتهای جاه طلبانه بنیصدر مانع از تغییر رویه و عقبنشینی وی میشد، در نتیجه، «تشدید بحران داخلی» تنها گزینهای بود که در برابر بنیصدر قرار داشت. در همین زمان، منابع بیگانه نیز اطلاعاتی به صورت محرمانه مبنی بر فوت زود هنگام حضرت امام در اختیار بنیصدر قرار داده بودند (1) تا وی بتواند حرکت خود را با قاطعیت و اطمینان بیشتری ادامه دهد. در واقع، بنیصدر چنین تصور میکرد که موقعیت استثنایی (2) وی در زمینه سیاسی – نظامی و همچنین در میان روشنفکران و نیروهای ارتش (3) به گونهای است که در صورت وقوع بحران داخلی، قادر به مهار اوضاع و به دست گیری کامل قدرت خواهد بود. در پایه همین عقیده، بنیصدر در روز 14 اسفند 1359 با منازعه جویی در برابر نظام و انقلاب و به منظور قلع و قمع کردن نیروهای انقلابی، تلاش خود را با حمایت گروههای ضد انقلاب آغاز کرد.
در وضعیت جدید، منافقین و سایر گروههای ضد انقلاب حول محور بنیصدر گردهم آمدند. پیش از این، در حوالی زمستان 1359، رجوی با خروج غیر قانونی از کشور علاوه بر بررسی مسیر خروج در حال اضطراری، با حضور در فرانسه و ملاقاتهایی که انجام داد، ضمن تشریح اوضاع داخلی ایران و موقعیت سازمان منافقین، حمایت غرب ها را برای ورود به فاز نظامی جلب کرد و پس از جلسات متعددی که رجوی با کادر مرکزی سازمان برگزار
کرد، آنها را در مورد ورود به فاز نظامی متقاعد و آماده کرد. در چارچوب همین تلاشها، حمایت از بنیصدر و ترغیب وی به ایستادگی در برابر امام و انقلاب شدت گرفت.
در همین روند و در حالی که امام هیئتی سه نفره را برای حل اختلافات تشکیل داده بودند، (4) بنیصدر با اعلام بنبست در کشور، برگزاری رفراندوم عمومی را مطرح کرد. سردمدار منافقین طی نامهای به بنیصدر ضمن تبریک به مناسبت اقدام جدید بنیصدر، نوشت:
»اعلام حالت بنبست و ارائه پیشنهاد رفراندوم (حالا که انتخابات مجلس را حضرات عملی نمیدانند(، فوقالعاده جالب و شایسته حمایت آشکار و علنی عموم نیروها و مردم است؛ به عبارت دیگر، دامنه کار هیئت سه نفره را به هیئت 36 میلیون نفره بایستی گسترش داد.«(5).
رجوی در این نامه پیشنهاد کرد: «راهپیمایی آرام و مطلقا بدون تظاهر تا جماران پس از کسب اجازه از مقام رهبری است که طبعا میلیونها نفر را با خود خواهد داشت.«(6) رجوی در همین نامه به بنیصدر تأکید کرد:
»شما چه از نظر سیاسی و چه به لحاظ اجتماعی در وضعیتی هستید که اگر بخواهید و اگر بایستید، میتوانید فی الواقع «جارویش» کنید.«(7).
طرح منافقین برای جابهجایی قدرت بدین ترتیب بود که میخواستند در سایه بنیصدر و با اعلام راهپیمایی به سمت جماران، پس از حضور در حسینیه جماران، امام در مورد حمله قرار دهند و پس از آن، مراکز قدرت را تصرف کنند. موقعیت بنیصدر و درخواست وی از عموم مردم برای «راهپیمایی» میتوانست در تحقق اهداف منافقین مفید و مؤثر باشد. بنیصدر به موازات تشدید «بحران داخلی» در اندیشه پایان بخشیدن به جنگ نیز بود، تا این بار بتواند از طریق صلح و سوار بر امواج بحران داخلی، پیروزی سیاسی را به دست آورد. به همین دلیل، پس از آن که کنفرانس غیر متعهدها در اردیبهشت 1360 پیشنهاد صلح داد، بنیصدر در نامهای به امام خمینی نوشت:
»اگر قرار بر صلح باشد، پیشنهاد از این بهتر نمیشود.«(8).
وی همچنین در جایی دیگر در مورد تداوم جنگ با توجه به اوضاع داخلی – که خود مسبب اصلی آن بود – تحلیل رجوی را به گونهای دیگر در این نامه برای امام مطرح کرد:
»برای موفقیت کامل، یک انسجام تمام عیار لازم است. صاف و صریح بگویم که حاکمان نادان سود خود را در ادامه جنگ توأم با ناکامی میبینند، چرا که ادامه جنگ موجب تحکیم موقعیت آنها میشود و ناکامی سبب میشود که آن را به گردن رئیس جمهور بیندازند و کار او را یک سره کنند و نمیدانند که کار کشور و رژیم جمهوری اسلامی یک سره میشود.«(6).
بنیصدر در مورد ضرورت پایان بخشیدن به جنگ چنین استدلال میکرد که افکار عمومی مخالف ادامه جنگ است.(9).
بدین ترتیب، با تلاشهای بنیصدر به موازات تحولات نظامی، (10) مرحله جدیدی از بحران داخلی آغاز شد که از خرداد 1360 با ورود منافقین به فاز نظامی و اقدام به ترور مردم و انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 و مقر نخست وزیری در 8 شهریور همان سال شدت یافت.
هم زمان با «ایجاد بنبست نظامی» و «پیدایش بحران سیاسی» در کشور، عراقیها نیز مواضع خود را نسبت به جنگ تغییر دادند؛ بدین ترتیب که عراق پس از ناکامی اولیه در آغاز جنگ که آمادگی خود را برای پایان بخشیدن به آن با شرایطی اعلام کرده بود، با مشاهده ناکامی نظامی ایران به تدریج مواضع جدیدی را اعلام کرد. صدام در آبان 1359 در مصاحبه با روزنامه المستقبل اعلام کرد که با در گذشت رئیس جمهور الجزایر (هواری بومدین) در سال 1978 میلادی، قرارداد الجزایر نیز دفن شده است.(11) وی مدتی بعد، طی سخنانی هرگونه عقبنشینی از خاک ایران را کار ضعیفان نامید و گفت:
»این وضعیت (عقبنشینی از خاک ایران) برای عراق نوین و مردم آن روی نخواهد داد. عقبنشینی را ضعیفان، بیخردان، کسانی که سرزمین خود را دوست ندارند و مردمی که به ملت خود علاقمند نیستند انجام میدهند.«(12).
همچنین، لطیف جاسم وزیر فرهنگ و اطلاعات عراق در مصاحبهای با القبس گفت:
»عراق به مرزهایی که آنها را مرز حقیقی خود میداند رسیده است و اعلام داشته که حتی اگر ارتش ده سال در این مناطق باقی بماند، از آنها باز پس نخواهد نشست.«(13).
صدام پس از واقعه 14 اسفند 1359 در موضعگیری جدیدی، مناطق اشغالی را همان مرزهای حقیقی اعلام کرد و با توجه به موقعیت نظامی ایران، باز پسگیری این مناطق را از موضع قدرت غیر ممکن دانست:
»موضوعی که آنها (ایران) باید آن را درک کنند. این است که راه ادامه جنگ و سخن از عقب راندن نیروهای عراقی از مواضع به دست آمده با اتکا به قدرت، مسئلهای غیر ممکن است.«(14).
بر پایه برخی اطلاعات، عراقیها در بهار 1360 اشغال دزفول را طراحی کردند که اجرای آن به دلایلی همچون عملیات اردیبهشت 1360 در تپههای الله اکبر، منتفی شد.
عراقیها از موضع خود در برقراری آتشبس نیز عدول کردند. صدام در این خصوص تأکید کرد:
»اگر میخواهید نظر ما را بدانید، باید بگویم ترجیح میدهیم در حالی که جنگ ادامه دارد، با ایرانیان به قصد رسیدن به توافق به مذاکره بنشینیم، زمانی که به توافق دست یابیم، میگوییم جنگ خاتمه یابد.«(15).
وی در این موضعگیری با برداشت خود از اوضاع داخلی ایران، مبنی بر نبود دولت رسمی و با ثبات در این کشور، پایان دادن به جنگ را پیش از مذاکره و توافق طرفین نفی کرد.
1) بنیصدر در این زمینه گفت: «وقتی که از دولت آلمان علت شرکتشان در تحریم اقتصادی ایران را پرسیدیم به ما گفتند که با مطالعه بولتنهای پزشکی امام به نتیجه رسیدهایم که امام بیش از سه ماه دیگر زنده نیست.«(به نقل از بیانیه شماره 21 دفتر سیاسی سپاه،31 / 6 / 1360)همچنین در اسناد لانه جاسوسی آمده: «بنیصدر فردی جاهطلب و از لحاظ سیاسی زیرک است. نقش خود را محتاطانه با چشمداشت به روزی که خمینی از صحنه کنار رود، بازی میکند.«(دانشجویان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی، جلد 9، ص 43 تا 47(.
2) منافقین پس از آنکه در کنار بنیصدر قرار گرفتند، رجوی طی نامهای به بنیصدر در موقعیت وی نوشت: «تکرار میکنم، حذف شما، حذف رئیس جمهوری با این پشتوانه عمومی، حذف فرمانده کل قوا در کشور در حال جنگ، حذف عالیترین مجری قانون و مرجع مراجعه قانونی گستردهترین سازمان انقلابی کشور (منظور سازمان منافقین است(، مفهومی جز استقبال از زوال قطعی و سقوط نهایی انحصار طلبان ندارد… همه دنیا میداند که بدون شما حکومت چند هفته نیزدوام ندارد.«(سند شماره 250924 / 50، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، نامه 21 / 1 / 1360(.
3) بنیصدر در مصاحبه با روزنامه اتریش بروفایل در این مورد گفت: «مردم ایران، ارتش و روشنفکران به نحو وسیعی طرفدار او هستند.«(خبرگزاری پارس، 11 / 5 / 1360، خبرگزاری رویتر، 12 / 5 / 1360(.همچنین روزنامه دیلی تلگراف به نقل از نماینده خود در تهران نوشت: «بنیصدر قبل از برکناری به ارتش آماده باش کامل داده بود تا احتمالا برای حمایت او به خیابان بیایند.«(خبرگزاری پارس، 21 / 3 / 1360(.
4) امام خمینی، آیت الله مهدوی کنی را به عنوان نماینده خود انتخاب کرد. آقایان شهید بهشتی، رفسنجانی و شهید رجایی نیز آقای یزدی را انتخاب کردند و بنیصدر نیز یک نماینده معرفی کرد تا علاوه بر بررسی ماجرای 14 اسفند اختلافات را نیز بررسی نمایند. امام در پیام خود به آیت الله کنی مرقوم نمودند: «موارد تخلفات از حقوق قانونی هر یک رسیدگی نمایید و نیز در زمان جنگ که زمان استثنایی است به احوال و اعمال هر کس که موجب اختلاف و تشنج در کشور میباشد رسیدگی نمایید.«(وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه نور: مجموعه رهنمودهای امام خمینی، جلد 13، 12 / 1 / 1360(.
5) سند شماره 250924 / 52 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 21 / 1 / 1360.
6) پیشین.
7) مأخذ 63.
8) سند شماره 250929 / 76 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 21 / 2 / 1360.
9) مأخذ 67.
10) در صفحات بعد در این زمینه توضیح داده خواهد شد.
11) ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع، ستیز با صلح، به نقل از مجله المستقبل، شماره 195، 15 / 11 / 1980، ص 73.
12) پیشین ص 101.
13) مأخذ 69، به نقل از روزنامه القبس، 18 / 10 / 1981، ص 119.
14) پیشین، صدام حسین، 3 و 14 / 3 / 1981 و مجله آلف با شماره 651، 18 / 3 / 1981، ص 122.
15) مأخذ 69، ص 123.