جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشگفتار (2)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

پس از چندین سال حضور در عرصه فرهنگى بویژه تحصیل، تحقیق و تدریس در دانشگاه، جاى خالى یک تحقیق جامع و کتاب مفید و فراگیر و جدید را در زمینه شهادت طلبى احساس نمودم.

همواره به این موضوع اندیشیده‏ام که چگونه مى‏شود موضوعات کم اهمیت‏تر در حیطه‏ى علوم اجتماعى بویژه روان‏شناسى و جامعه‏شناسى با عناوین روانشناسى… و جامعه‏شناسى… و کالبد شکافى… مورد تحلیل قرار مى‏گیرد. و بعنوان یک یا چند واحد درسى در دانشگاه‏ها تدریس مى‏شود اما موضوعى با این عظمت و تأثیر و گستردگى هنوز جایگاه بایسته و شایسته‏اى در محافل علمى و فرهنگى ندارد، در حالى که تعداد شهیدان تاریخ بیشتر از میلیونها نفر و تعداد شهادت طلبان نیز بسیار بیشتر از اینها است؟

آیا این تسامح بخاطر این است که اصولا این موضوع اصلا قابل تبیین و تفسیر نیست یا اینکه هنوز اهمیت و ضرورت و تاثیر آن درک نشده است. آیا در این موضوع نیز منتظر آنیم که سیاستمداران و روشنفکران بیگانه به تدوین و تبیین آن بپردازند و پس از سالها دوباره از زاویه دید آنها به اهمیت موضوع واقف شویم و یا تحلیل آنها را حقیقت محض بدانیم و به تحصیل و تبلیغ آن بپردازیم؟ اصولا شهادت طلبى که معناى واقعى ریشه در

فلسفه، عرفان، دین، و زیبایى‏شناسى، هنر و حماسه دارد و بارزترین و با شکوه‏ترین تجلى آن در فرهنگ اسلامى و بویژه شیعى است، چگونه مى‏تواند از منظر جامعه‏شناسى و روانشناسى و فلسفه معاصر غربى که در تحلیل واقعیتها و حقایق مادى نیز با مشکل مواجه است، قابل وصول و حصول باشد؟ فاصله ارزشى و فرهنگى بین عده‏اى از محققان بیگانه درباره شهادت طلبى در بعضى از فرهنگها باعث شده است که آنها در تحقیقات خود قضاوت یک جانبه و غیر علمى و تخیلى داشته باشند: مگر مى‏شود موضوع مهمى چون شهادت طلبى که ریشه در فلسفه حیات، هستى شناسى، آغاز شناسى، فرجام شناسى، و بقاء طلبى، عشق و حماسه و عرفان متعالى دارد، از طریق عقل جزوى نگر و ابزارى شناخته شود؟

البته بدیهى است ابعادى از شهادت که مربوط به عالم غیب و امدادهاى الهى است در منظر جهان‏بینى متکى بر لیبرالیسم و سکولاریزم قابل درک و فهم نباشد چرا که آنها معتقدند هر گاه در مسائل فکرى و علمى به خارج از تفکر بشرى و فراتر از عقل بعنوان مظهر و مرجع خارج از انسان رجوع نماییم، ناشى از عدم بلوغ و محجوریت و قیمومیت براى بشر است. آنها به خاطر نوع بینش خود منکر ابعاد ماوراء الطبیعى شهادت و مقام و منزلت آن هستند و لذا همانطور که مى‏خواهند با معرفى کردن دین و تقدس زدایى، آنرا بفهمند در موضوع شهادت طلبى نیز به قداست و مقام معنوى شهیدان و ارتباط آنها با عالم ماوراء الطبیعه و نیز حضور و ظهور و شهود آنها معتقد نیستند و در مرام آنها هرگونه اعتقاد به امر قدسى و ماوراء الطبیعى بى‏اعتبار و در حکم اساطیر است.

اصولا از کسانى که بدنبال تهى نمودن هندسه فرهنگى ملتها از ارزشهاى متعالى و مقدس، و جایگزینى مثلث سود و سلطه و سرمایه هستند چگونه مى‏شود انتظار فهم و درک فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت داشت.

با الهام از فرهنگى سطحى نگر و ظاهر اندیش و لذت‏گرا، که آرمانشهر آن منحصر به این دنیا، نفى مقدسات و انکار وحى و عالم غیب و یا زمینى کردن وحى و ساختن بهشت در روى زمین است، چگونه مى‏شود پى به عظمت «فرهنگ شهادت» برد. چگونه مى‏شود از تفکرى که مدعى است گرایش دینى و ماوراء الطبیعى براى جبران کمبودها و عقده‏ها است و چون انسان معاصر کمبودى ندارد بنابراین این دنیاى مدرن نیازى به دین ندارد و انسان بجایى رسیده که مى‏تواند مستقل از خدا زندگى کند، انتظار معجزه درک مقام شهیدان را داشت.

جالب اینجاست که این تفکر، ایثار، فداکارى و مهربانى را، نقطه مقابل تمدن، نوگرائى و صنعتى شدن مى‏داند. از منظر آنها «تمدن صنعتى تنها زمانى امکان‏پذیر است که از خود گذشتگى وجود نداشته باشد… پاکدامنى یعنى ضعف اعصاب و عواطف، ضعف اعصاب یعنى بى‏ثباتى و بى‏ثباتى یعنى پایان تمدن.

تمدن ابدا به شرافت و شجاعت نیازى ندارد.» (1).

همانطوریکه ملاحظه مى‏شود امروزه عده‏اى تمدن و فرهنگ را با عقل جزوى‏نگر یا عقل معاش که معمولا با تامل در زندگى مادى انسان مى‏پردازد، مساوى مى‏دانند و از مرتبه بالاتر یعنى عقل معاد که قدرت تدبیر سعادت اخروى را به انسان مى‏بخشد، تغافل مى‏کنند.

البته بسیارى از آنها که به یمن غارت ثروتها و منابع ملتها و دولتها، به تکاثر علم و ثروت و قدرت، و کشتار مظلومان پرداخته‏اند و همه دنیا را براى خود مى‏خواهند، حق دارند که از ایثار و شجاعت و شرافت سخن نگویند چرا که ایثارگرى با استکبار و سلطه‏گرى و سودپرستى رابطه معکوس دارد. به قول علامه جعفرى «از مختصات ضرورى سکولاریسم، نفى شایستگى هر گونه گذشت و فداکارى در راه اصلاح و نیکوکارى‏ها براى مردم جامعه است مخصوصا آن فداکارى که باعث زجر و شکنجه و حتى چشم پوشیدن از زندگى بوده باشد، در صورتیکه هیچ ارزش و عظمتى توانایى مقابله با این صفت والاى انسانى را ندارد.

چه با عظمت است روحى که براى ادامه حیات انسانها یا اصلاح آنها چشم از تماشاى کیهان بزرگ بپوشد و زیر خاک را بر روى خاک ترجیح دهد.» (2).

اصولا مشخصه نظام سلطه و سود، عافیت طلبى و گریز از ایثار است و مشخصه اسلام ناب محمدى و به تبع آن انقلاب اسلامى، عدالت‏گرائى، آرمان‏گرائى، شهادت طلبى و ایثارگرى است. در سده‏هاى اخیر علیرغم ادعاى احترام به حقوق بشر و نظم نوین جهانى، خشونت و استثمارگرى و برده‏دارى و استعمارنو و تهاجم فرهنگى در ذات فرهنگ سلطه‏گران حاکم بر جهان بوده است. علیرغم میل مدعیان سکولاریزم و لیبرالیزم که مدینه فاضله خود را در انفکاک زندگى اجتماعى با دین مى‏دانند و یا دین را از دخالت در سرنوشت سیاسى و اجتماعى باز مى‏دارد و دوران عمر ایثار و شهادت طلبى و

خداجویى را تاریخى تصور مى‏کند، اما جهان معاصر به اهمیت دین و اهتمام به ارزشهاى والاى معنوى واقف شده است. آنانى که از روى عمد یا جهل دین را عامل تغافل و تجاهل و توجیه طبقه حاکم و نظام سلطه مى‏دانستند، با انقلاب اسلامى ایران شاهد نقش احیاگرانه دینى و تعالیم انبیاء، در مبارزات ملتها و نظامهاى سلطه‏گر هستند. مگر نه این است که تئورى پردازان عصر حقوق بشر سخن از تضاد و جنگ تمدنها گفته‏اند در حالى که جهان با الهام از پیشنهاد ایران اسلامى، سال 2001 را بعنوان سال گفت و گوى تمدن‏ها پذیرفته است. پس این شعار و اعتقاد که عصر ایثار و تعاون، جانبازى و شهادت به سر آمده است، معقول به نظر نمى‏رسد چرا که در واقع شایعه‏اى به ظاهر دلسوزانه است که مى‏خواهد مانع خیزش مستضعفان جهان علیه سلطه‏گران و متجاوزان گردد.

اگر چه روشنفکران و مسئولان جمهورى اسلامى، تمدنها و فرهنگها را به تفاهم و درک متقابل و حسن نیت دعوت مى‏کنند و از جنگ و خونریزى بیم مى‏دهند اما این موضوع به آن معنى نیست که روحیه ایثار و شجاعت و از جان گذشتگى و شهادت طلبى که از عوامل موجده و حیات بخش هر نهضت و انقلاب و نظامى اجتماعى است، فراموش گردد و روحیه تغافل و سستى و عافیت اندیشى و سازشکارى و تسلیم جایگزین آن گردد. اگر فرهنگ شهادت و روحیه شهادت طلبى و ظلم ستیزى و عدالت خواهى و آزادگى در همه ملتهاى جهان نهادینه شود طبیعى است که دست طمع غارتگران و استعمارگران و سلطه جویان و استثمارگران قطع خواهد شد.

مگر همه نمى‏گویند انسان حب بقا دارد و نمى‏خواهد بمیرد؟ مگر همه باور ندارند که جان دادن سخت است؟

پس چرا شهیدان از مرگ نمى‏هراسند؟ چرا آنها به استقبال مرگ مى‏روند؟ انگیزه‏ها و آرمانهاى آنها چیست؟ آنها به خاطر چه ارزشهایى فداکارى مى‏کنند؟

اصولا شهادت طلبى در کدام چهارچوب نظرى قابل تبیین است؟

بهر حال، بررسى موضوع شهادت طلبى از امور سهل و ممتنع است و قدم نهادن در این وادى کارى مقدس، پرافتخار، پرهیجان و پرهراس به شمار مى‏رود.

ما در این کتاب کوشیده‏ایم بطور اختصار روزنه‏اى به فضاى گسترده شهادت طلبى بگشاییم. البته معترفیم مقام شهادت آنقدر والاست که ما نه توان ادراک کامل آنرا داریم و نه براى احقاق حق شیهدان لیاقت داریم، چون درک کامل مقام والاى «شهادت» براى ما که در حجاب تن مستور و در زندان طبیعت مقهور و از لذات مادى و معنوى شهیدان به‏

دوریم، میسور نیست.

جامعه‏شناسى و روانشناسى و علوم سیاسى، اگر چه دغدغه طرح و تعریف و وصول به مدینه فاضله (که البته چنین مدینه‏اى مستلزم وجود انسانهاى فاضل و کامل است) را داشته‏اند اما هنوز در راه شناخت و تحقق آن، راهى طولانى در پیش دارند.

وصول به این مدینه آرمانى میسر نیست جز اینکه بشر علاوه بر تجارب خود، از سرچشمه فضایل معنوى یعنى وحى نیز الهام گیرد و از تعالیم انبیاء استمداد جوید. بى‏شک شهیدان پیش قراولان و پیشتازان این مدینه فاضله هستند و سرگذشت جانبازى و حماسه جاودانه آنان، همواره چراغ راه پویندگان و مشعل آیندگان است. بى‏شک، شناخت شخصیت، انگیزه‏ها، اهداف و رفتارها و ارزشهاى شهیدان، اولین قدم براى وصول به مدینه فاضله و حیات طیبه است.

در این کتاب ما کوشیدایم ابعاد مرتبط با شهادت طلبى را با توجه به مبانى ارزشى و نظرى و بویژه دیدگاه‏هاى مشهور جامعه‏شناسى، روانشناسى – اجتماعى، دیدگاه‏هاى متفکران اجتماعى و دیدگاه‏هاى ادیان و فرهنگهاى مختلف، مطرح نماییم. شاید عده‏اى از بزرگان سئوال نمایند مگر موضوع مهم شهادت طلبى از منظر جامعه‏شناسى و روانشناسى قابل فهم است؟ پاسخ این است اگر چه پى بردن به همه ابعاد متعالى شهادت طلبى از طریق نگرش‏ها و روشهاى محض جامعه‏شناسى قابل تبیین و تفسیر نیست اما نظریه‏هاى جامعه‏شناسى به ما کمک مى‏کنند تا به کشف زوایاى مهمى از پدیده‏هاى اجتماعى و ارزشها و انگیزه‏هاى شهادت طلبان نائل شویم. شاید نظر عده‏اى دیگر از اندیشمندان این باشد که ما از طرح مسائل ایدئولوژیکى خوددارى نماییم تا به قول آنها از نظر ارزشى بى‏طرف بمانیم تا این موضوع باعث شود که عده‏اى خاص این کتاب را از نظر جامعه‏شناسى علمى بدانند اما باید اعتراف کرد که مسئله شهادت طلبى و بسیارى از مسائل جامعه‏شناسى و روانشناسى اجتماعى را نمى‏توان فقط در چارچوب تنگ و محدود علم‏گرایى خالص تفسیر و تبیین کرد. چرا که بقول استاد مطهرى «سیانتیسم (علم گرایى خالص) و تربیت علمى خالص، از ساختن انسان تمام، ناتوان است، تربیت علمى خالص نیمه انسان مى‏سازد، انسان توانا و قدرتمند مى‏سازد نه انسان با فضیلت، انسان تک ساحتى مى‏سازد نه انسان چند ساحتى.

امروز همه دریافته‏اند که عصر علم محض به پایان رسیده است و یک خلاء آرمانى‏

جامعه‏ها را تهدید مى‏کند.» (3).

جامعه‏شناسى عصر حاضر و بویژه جامعه‏شناسى انتقادى رسالت جامعه‏شناسى را نه فقط شناخت پدیده‏ها، بلکه تغییر مطلوب جامعه و رویدادهاى اجتماعى مى‏داند. بنابراین براى شرکت رفتارها و پدیده‏هاى اجتماعى نباید خود را در چارچوب محدود علم محض محصور نماییم.

در اینجا جا دارد که از مسئولان دفتر تحقیق و پژوهش معاونت پژوهش و تبلیغات بنیاد شهید انقلاب اسلامى که بحق یکى از متولیان «فرهنگ و شهادت» هستند، صمیمانه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از انتشارات شاهد بخاطر قبول زحمت چاپ کتاب قدردانى نمایم.

از طرف دیگر بر خود فرض مى‏دانم از راهنمایى و اظهار نظر اساتید محترم آقایان سید محمد ثقفى و سعید معدنى که پیشنهادات لازم و جالبى را در جهت اصلاح برخى از مطالب کتاب ارائه فرمودند، تقدیر و تشکر نمایم.

بى‏شک این کار آغاز راهى سخت و بزرگ است و اینجانب ضمن اعتراف به کاستیها، به نظرات دوستانه و عالمانه اربابان علم و معرفت و اندیشه و فرهنگ نیاز مبرم دارم. باید اذعان کرد که شهادت تا حد زیادى با ایدئولوژى و فرهنگ مرتبط است و هر فرهنگى با معیارهاى خاص خود افرادى را «شهید» تلقى مى‏کند.

اینجانب دیدگاه‏هاى مختلفى را درباره مسئله شهادت طلبى مطرح نموده‏ام و در حد امکان به تحلیل آنها پرداخته‏ام و در پایان نیز به طرح تئورى خود درباره شهادت طلبى اهتمام ورزیده‏ام.

به اعتقاد حقیر این تئورى تا حد زیادى با «فرهنگ اسلامى» تطابق دارد اما در چهارچوب نظرى فرهنگهاى دیگر نیز قابل فهم است.

محمد حسین شاعرى‏


1) دنیاى شگفت‏انگیز نو، ترجمه حشمت‏الله صباغى و حسن کاویار، ص 255.

2) ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 25، ص 102.

3) مجموعه آثار، انسان و ایمان، ص 33 – 34.