در این عرصه، انسان شایسته به کسى گفته مىشود که داراى چنین ویژگىهایى باشد:
1- با شناسایى حقایق هستى قدمهاى زندگى را آگاهانه برداشته و اختیار
خود را به قرآن سپرده و فرامین و دستورات آن را فراروى خویش قرار دهد. (1).
2- خود را به عدالت واداشته، و آغاز آن را با خارج ساختن هواى نفس از دل خود شروع کند. (2).
3- به سخنان حکیمانه گوش فرا داده و خود را ملزم به اجراى آنها نماید. (3).
4- اندوه را جامهى زیرین و خوف از خدا را لباس رویین قرار دهد و با روشن کردن چراغ هدایت، ابزار زندگى را فراهم سازد. (4).
5- زمانى که همه از ترس پیامدهاى اجتماعى گوشهى عزلت گزینند، او قیام کند و على رغم سکوت دیگران، لب به سخن گشوده و حقایق را افشا سازد. (5).
6- با برخوردارى از نور باطنى، در سرگردانى شبه افکنى افکار شیطانى به سرعت راه صحیح را تشخیص داده و مسیر تکامل را طى کند. (2).
7- بیش از آنکه سخن گوید به گفتارها و شعارها عامل گردد. (2).
8- در مقابل حوادث و ناملایمات اجتماعى چون کوه پایدارى از خود نشان دهد و در عقاید حق خویش متزلزل نگردد. (5).
9- با آشنایى به حدود و ثغور پدیدههاى هستى، نمودى از خطا و اشتباه در رفتارهاى او دیده نشود. (6).
10- توجه به ضعفا و دستگیرى از ناتوانان سرلوحهى سیاستهاى زندگى او باشد. (2).
11- میزان توجه به پدیدههاى هستى را منوط به میزان اثرگذارى آنها در عرصههاى زندگى و چرخههاى حیاتى بداند. (7).
12- کثرت و کمى رهپویان او را به شوق و یا ناامیدى نکشاند. (8).
13- در تقسیم مسئولیتهاى اجتماعى، شایستگى افراد و میزان تأثیرگذارى آنها در بهبود کارها با حداکثر کارایى ملاک گزینش او قرار بگیرد. (9).
14- مدنى الطبع بودن انسان و وابستگى حیات و بقاى فردى و جمعى او به اجتماع انسانها، او را به ضرورى دانستن حکومت و حاکم انسانى و پذیرش قوانین ملزم سازد. (10).
15- در برنامهریزى و تدوین سیاستها همواره تجربهى گذشتگان و شرایط آینده، چراغ هدایت او به شمار رود. (11).
16- تمامى حرکتها و رفتارهاى خویش را بر عنصر دانش پایهریزى
نموده و در مسیرى که وظیفه و تکلیفى ندارد رهسپار نشود. (12).
17- عموم مشکلات را ناشى از جهل و نادانى مردم به حدود و ثغور پدیدهها و اشیاى عالم هستى و نوع روابط حاکم بین آنها بداند. (11).
18- بزرگترین عامل گمراهى مردم را در عدم آشنایى به جایگاه طبیعى، تکوینى و شخصیتى انسانها ارزیابى کند. (13).
19- تفاوتهاى رفتارى مردم را، به میزان آگاهى آنها از جایگاه انسانى و نوع تأثیر و تأثر آن در نظام اجتماعى و طبیعى ارزیابى کند. (14).
20- سخن و کلامى که پایهى علمى و ارزشى ندارد در قاموس فرهنگى او یافت نشود (15) و شک و ظن در آن رنگ باخته و به فراموشى سپرده شود؛ ولى در عوض، هر قدم او بر پایهى علم یقینى برداشته شود. (16).
21- در رهیافت واقعگرا کسى مىتواند مردم را رهبرى کند که: راستگو بوده و حقایق را به اطلاع مردم برساند؛ عقل را پایه و مبناى حرکات خویش قرار داده و بدون استنادهاى عقلانى و علمى، سخن نگفته و عملى انجام ندهد؛ و توجه عمده در تمام حرکتها، تعالى و رشد انسانها بر اساس ارزشها و اعتقادات جمعى باشد. (17).
22- در این عرصه، عالم به کسى گفته مىشود که قدر و منزلت
اجتماعى و تکوینى خویش را شناخته (العالم من عرف قدره) (18) و همهى حرکتها و رفتارهاى خویش را بر اساس این علوم و اطلاعات پایهریزى نماید (ان العالم بغیر علم کالجاهل الحائر…(. (19).
23- در انجام دستورات الهى و وظایف اجتماعى به منافع شخصى و گروهى توجه نکرده و میزان را عدالت و احیاى احکام الهى بداند. (20).
24- مردم را در این وادى از دو حال خارج نداند: یا برادر دینى همدیگر هستند و یا در آفرینش یکسان مىباشند. از این رو، رحمت و عطوفت و محبت را به صورت عام شامل تمام گروههاى انسانى بداند. (21).
25- تمامى سیاستها و خط مشىها گویاى این است که رهرو این استراتژى باید:
با چشم دل بنگرد، و با دیدهى درون کار کند، آغاز کارش آن باشد که بیندیشد که آیا عمل او به سود اوست یا زیان او؟ اگر به سود باشد ادامه داده و الا متوقف سازد، زیرا عمل بدون آگاهى چون روندهاى در بیراهه است که هر قدمش او را از هدف دورتر سازد. (17).
1) نهجالبلاغه، خطبهى 87.
2) همان.
3) نهجالبلاغه، خطبهى 76.
4) نهجالبلاغه، خطبهى 78.
5) نهجالبلاغه، خطبهى 37.
6) نهجالبلاغه، خطبهى 10.
7) نهجالبلاغه، خطبهى 96.
8) نهجالبلاغه، خطبهى 201.
9) نهجالبلاغه، نامهى 34.
10) نهجالبلاغه، خطبهى 54.
11) نهجالبلاغه، نامهى 31.
12) نهجالبلاغه، خطبهى 26.
13) نهجالبلاغه، خطبهى 16.
14) نهجالبلاغه، خطبهى 116.
15) نهجالبلاغه، خطبهى 122.
16) نهجالبلاغه، خطبهى 22.
17) نهجالبلاغه، خطبهى 154.
18) نهجالبلاغه، خطبهى 103.
19) نهجالبلاغه، خطبهى 110.
20) نهجالبلاغه، حکمت 110.
21) نهجالبلاغه، نامهى 53.