جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ویژگى‏هاى انسان بر اساس عنصر واقع نگرى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در این عرصه، انسان شایسته به کسى گفته مى‏شود که داراى چنین ویژگى‏هایى باشد:

1- با شناسایى حقایق هستى قدم‏هاى زندگى را آگاهانه برداشته و اختیار

خود را به قرآن سپرده و فرامین و دستورات آن را فراروى خویش قرار دهد. (1).

2- خود را به عدالت واداشته، و آغاز آن را با خارج ساختن هواى نفس از دل خود شروع کند. (2).

3- به سخنان حکیمانه گوش فرا داده و خود را ملزم به اجراى آنها نماید. (3).

4- اندوه را جامه‏ى زیرین و خوف از خدا را لباس رویین قرار دهد و با روشن کردن چراغ هدایت، ابزار زندگى را فراهم سازد. (4).

5- زمانى که همه از ترس پیامدهاى اجتماعى گوشه‏ى عزلت گزینند، او قیام کند و على رغم سکوت دیگران، لب به سخن گشوده و حقایق را افشا سازد. (5).

6- با برخوردارى از نور باطنى، در سرگردانى شبه افکنى افکار شیطانى به سرعت راه صحیح را تشخیص داده و مسیر تکامل را طى کند. (2).

7- بیش از آنکه سخن گوید به گفتارها و شعارها عامل گردد. (2).

8- در مقابل حوادث و ناملایمات اجتماعى چون کوه پایدارى از خود نشان دهد و در عقاید حق خویش متزلزل نگردد. (5).

9- با آشنایى به حدود و ثغور پدیده‏هاى هستى، نمودى از خطا و اشتباه در رفتارهاى او دیده نشود. (6).

10- توجه به ضعفا و دستگیرى از ناتوانان سرلوحه‏ى سیاست‏هاى زندگى او باشد. (2).

11- میزان توجه به پدیده‏هاى هستى را منوط به میزان اثرگذارى آنها در عرصه‏هاى زندگى و چرخه‏هاى حیاتى بداند. (7).

12- کثرت و کمى ره‏پویان او را به شوق و یا ناامیدى نکشاند. (8).

13- در تقسیم مسئولیت‏هاى اجتماعى، شایستگى افراد و میزان تأثیرگذارى آنها در بهبود کارها با حداکثر کارایى ملاک گزینش او قرار بگیرد. (9).

14- مدنى الطبع بودن انسان و وابستگى حیات و بقاى فردى و جمعى او به اجتماع انسان‏ها، او را به ضرورى دانستن حکومت و حاکم انسانى و پذیرش قوانین ملزم سازد. (10).

15- در برنامه‏ریزى و تدوین سیاست‏ها همواره تجربه‏ى گذشتگان و شرایط آینده، چراغ هدایت او به شمار رود. (11).

16- تمامى حرکت‏ها و رفتارهاى خویش را بر عنصر دانش پایه‏ریزى

نموده و در مسیرى که وظیفه و تکلیفى ندارد رهسپار نشود. (12).

17- عموم مشکلات را ناشى از جهل و نادانى مردم به حدود و ثغور پدیده‏ها و اشیاى عالم هستى و نوع روابط حاکم بین آنها بداند. (11).

18- بزرگ‏ترین عامل گمراهى مردم را در عدم آشنایى به جایگاه طبیعى، تکوینى و شخصیتى انسان‏ها ارزیابى کند. (13).

19- تفاوت‏هاى رفتارى مردم را، به میزان آگاهى آنها از جایگاه انسانى و نوع تأثیر و تأثر آن در نظام اجتماعى و طبیعى ارزیابى کند. (14).

20- سخن و کلامى که پایه‏ى علمى و ارزشى ندارد در قاموس فرهنگى او یافت نشود (15) و شک و ظن در آن رنگ باخته و به فراموشى سپرده شود؛ ولى در عوض، هر قدم او بر پایه‏ى علم یقینى برداشته شود. (16).

21- در رهیافت واقع‏گرا کسى مى‏تواند مردم را رهبرى کند که: راستگو بوده و حقایق را به اطلاع مردم برساند؛ عقل را پایه و مبناى حرکات خویش قرار داده و بدون استنادهاى عقلانى و علمى، سخن نگفته و عملى انجام ندهد؛ و توجه عمده در تمام حرکت‏ها، تعالى و رشد انسان‏ها بر اساس ارزش‏ها و اعتقادات جمعى باشد. (17).

22- در این عرصه، عالم به کسى گفته مى‏شود که قدر و منزلت

اجتماعى و تکوینى خویش را شناخته (العالم من عرف قدره) (18) و همه‏ى حرکت‏ها و رفتارهاى خویش را بر اساس این علوم و اطلاعات پایه‏ریزى نماید (ان العالم بغیر علم کالجاهل الحائر…(. (19).

23- در انجام دستورات الهى و وظایف اجتماعى به منافع شخصى و گروهى توجه نکرده و میزان را عدالت و احیاى احکام الهى بداند. (20).

24- مردم را در این وادى از دو حال خارج نداند: یا برادر دینى همدیگر هستند و یا در آفرینش یکسان مى‏باشند. از این رو، رحمت و عطوفت و محبت را به صورت عام شامل تمام گروه‏هاى انسانى بداند. (21).

25- تمامى سیاست‏ها و خط مشى‏ها گویاى این است که رهرو این استراتژى باید:

با چشم دل بنگرد، و با دیده‏ى درون کار کند، آغاز کارش آن باشد که بیندیشد که آیا عمل او به سود اوست یا زیان او؟ اگر به سود باشد ادامه داده و الا متوقف سازد، زیرا عمل بدون آگاهى چون رونده‏اى در بیراهه است که هر قدمش او را از هدف دورتر سازد. (17).


1) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 87.

2) همان.

3) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 76.

4) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 78.

5) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 37.

6) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 10.

7) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 96.

8) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 201.

9) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 34.

10) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 54.

11) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 31.

12) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 26.

13) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 16.

14) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 116.

15) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 122.

16) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 22.

17) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 154.

18) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 103.

19) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 110.

20) نهج‏البلاغه، حکمت 110.

21) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 53.