مهمترین ویژگى تفکر بسیجى، ولایت پذیرى است؛ بلکه بسیج هویتى جز ولایت ندارد و همواره رشد و تعالىجویى خود را با عشق و اطاعت صادقانه از مقام ولایت تضمین مىکند. تفکر بسیجى به مفهوم عام آن، پدیدهاى نوظهور در انقلاب اسلامى نیست؛ بلکه اساسا به صدر اسلام و تشکیل حکومت دینى توسط پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» برمىگردد؛ زیرا پىریزى حکومت اسلام و گسترش آن، مرهون دلاورمردانى است که با همهى وجود در ولایت ذوب شدند و در راه تعالى اسلام و احکام نورانى آن، از هیچ تلاشى مضایقه نمىکردند. این بزرگان آن گونه درخشیدند که تاریخ اسلام با نام و یاد و فداکارى آنان عجین شده است. سهم ثواب و بهرهجویى آنان از ولایت، بیش از سهم فداکارى و خدمت آنان به اسلام و قرآن بوده است. به هر حال هر که کوى ولایت را زیارت کند، ثواب اعمال او بیش از آن است که قابل تصور باشد. به قول حافظ:
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکدهى عشق را زیارت کرد
در این جا به عنوان نمونه مىتوان مالک اشتر را مثال زد که مولاى متقیان على «علیهالسلام» در وصف او مىفرماید:
فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق فانه سیف من سیوف الله لا کلیل الظبة و لا نابى الضریبة فان امرکم ان تنفروا فانفروا و ان امرکم ان تقیموا فاقیموا فانه لا یقدم و لا یحجم و لا یؤخر و لا یقدم الا عن امرى (1).
»پس سخنش (مالک اشتر) را بشنوید و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است، پیرو باشید؛ زیر او شمشیرى است از شمیشرهاى خدا که تیزى آن کند نمىشود و ضربهى آن بىاثر نمىگردد. پس اگر شما را امر کند که به سوى دشمن بروید، روانه گردید و اگر فرمان دهد که نروید، بمانید که او در هر کارى پیش نمىافتد و برنمىگردد و رو برنمىگرداند و جلو نمىرود؛ مگر به دستور من.»
به طوریکه ملاحظه مىشود، همه آوازه و عظمتى که مالک اشتر دارد، براى اطاعت صادقانه و عشق او به مقام ولایت امیر مؤمنان «علیهالسلام» است. بنابراین، ولایت سلطه نیست؛ بلکه مربى است. ولایت چیزى از انسان نمىستاند؛ بلکه همه چیز به انسان مىدهد. ولایت انسان را تعریف مىکند و به او حریت و آزادگى و صلابت مىبخشد. ولایت در واقع حق مدارى است و جویندگان حق را هدایت مىکند. ولایت پرتوى از حکومت خدا بر زمین است و در پرتو آن، خدامدارى و عدالتخواهى تحقق پیدا مىکند. ولایت روحیهى ستیز با دشمنان را در انسان مىدمد و عزت اجتماعى و سیاسى کشور را تضمین مىکند.
تجدید حیات تفکر بسیجى در انقلاب اسلامى، که مولود فکر الهى امام راحل (ره) است، تجربهى درخشان دیگرى است که تأثیر خود را در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامى و مبارزه با توطئههاى داخلى و خارجى به منصهى ظهور رسانده است. باید بپذیریم که انقلاب اسلامى منهاى حضور فعال و جاندار بسیج در همهى صحنهها، به مقصد نخواهد رسید و برنامهى عملى انقلاب، چیزى جز شناخت عمیقتر بسیج و توسعهى کمى و کیفى آن در همهى زمینهها نیست.
بسیجى عزیز هم باید باور کند که همهى اقتدار و عظمت او مولود ولایت فقیه است. اگر ولایت نبود، بسیجى را کسى با این ابعاد وسیع نمىشناخت و به خلاقیت و فداکاریهاى اعجاز نماى او پى نمىبرد. اینک وظیفهى هر بسیجى است که منشاء حیات و بالندگى خود را بیش از پیش بشناسد و دیگران را نیز به درک بهتر و بیشتر ولایت فقیه دعوت کند. امروز دشمن با همهى ترفندها و شیطنتهاى خویش علیه انقلاب اسلامى، در برابر دو پدیده «ولایت فقیه» و «تفکر بسجیى» حاکم بر انقلاب و حکومت اسلامى با شکست مواجه شده است. این دو حقیقت به عنوان جوهر انقلاب اسلامى در همهى عرصههاى داخلى و بینالمللى حماسه آفرید و همواره باید به عنوان رازى
کشف ناشدنى بین مقام ولایت و بسیجیان باقى بماند؛ اگر چه افکار مادى و بىخبر از خدا هرگز نخواهند توانست که به درک این رمز و راز فایق آیند!
امروزه اگر مىبینم بیشترین حملات متوجه «ولایت فقیه» است، به دلیل نقش کلیدى آن در هدایت جامعه شناخت به موقع توطئهها و از همه مهمتر، تسخیر دلهاى بیدار و واقعگراست. بسیجى نیز به عنوان مظهر دلدادگى به مقام ولایت، مورد هجوم واقع مىشود و لزوما باید این حملات را نشانهى پاکى و حقانیت راه خود تلقى کند و کمترین تردیدى به خود راه ندهد. مهمترین وظیفهى بسیجى، شناخت جریاناتى اتس که به طور پیدا و پنهان علیه ولایت فقیه توطئه مىکنند که اهم آنها را مىتوان به شکل زیر دستهبندى کرد:
الف – تفکر ناسیونالیستى و ملىگرا که از آغاز انقلاب اسلامى تاکنون لحظهاى از شیطنت دست برنداشته است و در هر فرصتى، تیر زهرآلود خود را به سوى ولایت، که عمود خیمه اسلام است، رها مىکند.
ب – تفکرى که در چارچوب قانون، ولایت فقیه را قبول دارد؛ در این صورت قانون قراردادى است بین ولى فقیه و مردم و اصالت به قانون داده مىشود نه ولى فقیه.
ج – تفکرى که ولایت فقیه را به عنوان تشریفات مذهبى قبول دارد و آن را اتکاى احساسات مذهبى مردم مىداند؛ اما دخالت در امور اجرایى و حکومت را براى ولى فقیه، به هیچ وجه جایز نمىداند.
د – تنها در این میان، اندیشهاى که جوهر نظام اسلامى را ولایت فقیه مىداند و انجام هر کارى را منوط به اذن او دانسته، حوزهى اختیارات او را فراتر از قانون اساسى و وظایف دولت مىبینند، اندیشهى مقبول در نگاه امام راحل (ره) است:
»آقایان بعضىشان مىگویند: «مسأله ولایت فقیه، یک مسأله تشریفاتى باشد.، مضایقه نداریم؛ اما اگر بخواهد ولى دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم؛ حتما باید یک کسى از غرب بیاید. ما قبول نداریم که یک کسى اسلام کرده، او دخالت بکند «اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد مىشوند؛ لکن متوجه نیستند» (2).
بنابراین، بسیجیان عزیز به عنوان پاسداران اصلى حریم ولایت، باید همان گونه
که ابعاد ولایت را با دل شهود کردهاند، با زبان برهان و عقل نیز آن را بیان کنند تا اذهان مردم نسبت به ولایت مشوه نشود و منبع اصلى تغذیهى فکرى و سیاسى خود را مقام ولایت بدانند؛ تنها از او فرمان ببرند و در اطاعت و پیروى خود صادق باشند تا همچون مالک اشتر، اقتدارى جاودانه پیدا کنند، و همان گونه که از تعلقات دنیوى به دورند، باید از تعلقات حزبى و سیاسى به دور باشند؛ زیرا بسیجى ذهن و روحش با صبغهى ولایت رنگآمیزى شده است و این رنگ، خلعت توحید و خداگرایى است که بالاترین رنگهاست:
صبغة الله و من احسن من الله صبغة (3).
»رنگآمیزى خداست که به مسلمانان، خلعت دین و فطرت توحید بخشید. هیچ رنگى بالاتر و خوشتر از رنگآمیزى خدا نیست.»
هر که را از عشق خلعت دادهاند.
باده از جام ولایت دادهاند.
1) نهجالبلاغه، نامهى 38.
2) صحیفه نور، ج 9، ص 254.
3) سورهى بقرهى، آیهى 138.