با آغاز فاز نظامی و مسلحانه ضد انقلاب وضعیت خاصی بر فضای مطبوعاتی کشور سایه افکند. روزنامهها، مجلات، نشریات و جزوات گروههای مختلف سیاسی تا قبل از این زمان، به صورتی بیبند و بار و نامشخص در سطح جامعه نشر و پخش میگردید و هر کدام بنا به نوع وابستگی فکری و عقیدتی، مالی، اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی و…، غالبا شایعه پراکنی و تخطئه ارزشها و اصول انقلابی و اعتقادی نظام و مردم مبادرت میورزیدند.
وجود فردی همچون بنیصدر به عنوان رئیس جمهور و گروهی از هم فکران وی در مشاغل حساس و کلیدی کشور، فضای لازم برای ایجاد و تشدید دروغپراکنیها و ایجاد القائات انحرافی توسط ضد انقلاب را فراهم ساخته بود به گونهای که در نیمه دوم سال 1359 و حتی بهار 1360، مردم مسلمان و
مؤمن به انقلاب زیر شدیدترین بمبارانهای تبلیغاتی ضد انقلاب قرار داشتند و نشریات مختلف با انتشار اخبار کذب، سعی در منفعل ساختن نیروهای حزباللهی در جامعه و معطوف نمودن توجهات به مسائل فرعی داشتند. اما در اوج نفاق افکنیهای نشریات وابسته به گروههای سیاسی مختلف یعنی روزهای قبل از اعلام «جنگ مسلحانه» منافقین، دادسرای انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیهای انتشار تعدادی از نشریات وابسته به گروههای مختلف را غیر قانونی اعلام کرد؛ در قسمتی از این اطلاعیه دادسرای انقلاب اعلام کرد:
»امت قهرمان و متعهد ایران!
نظر به این که روزنامههای: «آرمان«، «انقلاب اسلامی«، «جبهه ملی» و «میزان» با نشر مقالات تشنجزا و مخل به مبانی اسلامی و حقوق عمومی جامعه نوپا و… هیئت سه نفره حل اختلاف نیز تخلف آنها را محرز دانسته لذا تا اطلاع ثانوی روزنامههای فوق الذکر توقیف و موضوع تحت رسیدگی و پیگرد قانونی میباشد. ضمنا نشریات «نامه مردم» و «عدالت» که در حال توطئه خزنده علیه جمهوری اسلامی و مبانی مقدس اسلام میباشند نیز تا اطلاع ثانوی توقیف میباشند.» (1).
به دنبال این اقدام، روزنامهها و نشریاتی همچون «کار» ارگان چریک های فدایی خلق اقلیت، «مجاهد» ارگان سازمان مجاهدین خلق (منافقین(، «پیکار» ارگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و… مطالب خود را در قالب نشریاتی زیرزمینی چاپ و توزیع مینمودند.
در سه ماه تیر، مرداد و شهریور 1360، آنچه که محور اخبار و گزارشهای مندرج در نشریات قانونی کشور را تشکیل میداد، عمدتا اخبار مربوط به اقدامات تروریستی گروهکهای مسلح و نحوه به شهادت رسیدن یاران امام و انقلاب در حوادث و طی درگیریها و یا بر اثر اعمال تروریستی گروهکها بود. بعضی از روزنامهها نیز اطلاعاتی درباره وضعیت خانههای تیمی داده و ارائه آموزشهایی برای شناسایی و کشف خانههای تیمی و دستگیری عناصر مسلح گروهکها و… به مردم را در صفحات روزنامههای خود جای میدادند.
برگزاری سه انتخابات طی این سه ماه یعنی دو انتخابات ریاست جمهوری و یک انتخابات میان دورهای مجلس شورای اسلامی، صفحات روزنامهها و اوضاع
جامعه را برای روزهایی تحت تأثیر خود قرار داده و مطالبی را در این باره به خود اختصاص داد. همه موارد فوق به گونه تصویری از تلویزیون در جامعه منتشر میشد. موارد جالب توجه در نحوه برخورد مردم با عناصر ضد انقلاب، مورد تأکید در این دستگاههای تبلیغاتی قرار میگرفت که از آن جمله میتوان به اقدام مادری در تحویل دادن فرزند پیکاریاش (مادر طریق الاسلام) در اصفهان اشاره کرد. مطلب دیگری که طی این مدت توانست در عرصه مطبوعات و فضای اجتماعی کشور به عنوان یک مسئله قابل توجه مطرح شود، جنگ تحمیلی و اصلی بودن آن برای انقلاب و نظام بود که با پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات ثامن الائمه به اوج خود رسید.
به هر حال، جو و فضای حاکم بر جامعه طی این مقطع – خرداد تا مهر 1360 – چه در رسانههای گروهی و چه در میان طبقات مختلف اجتماعی، وضعی خاص بود. درباره این وضعیت خاص، «احسان نراقی» از تئوریسینهای حزب رستاخیز – که در آن مقطع در زندان اوین به سر میبرد – در کتاب خاطراتش تحت عنوان «از کاخ شاه تا زندان اوین» که به زبان فرانسه نگاشته، چنین مینویسد:
»… طی فصول تابستان، پاییز و زمستان سال 1360، من و هم بندهایم در اوین مشاهده میکردیم که مقابله رژیم با تهاجم عراق به مراتب سادهتر از مبارزه با دشمنان داخلی است. زیرا، اینها (مجاهدین خلق(، از زمان بازگشت (امام) خمینی در بهمن سال 1357، مدام زیر لوای اسلامی مبهم و نامعلوم، با مکتوم نگهداشتن گرایشهای مارکسیستیشان، سعی کرده بودند تا جوانانی را که در رژیم گذشته کاملا غیر سیاسی بودند و در فردای انقلاب خود را سرگشته احساس میکردند، جذب نمایند. آنها (مجاهدین خلق) این کار را بیشتر در خانوادههای مذهبی صورت میدادند. به همین دلیل، تعدادی از رهبران اسلامی، ناگهان متوجه شدند که پسران یا دختران خودشان نیز به صف مجاهدین پیوستهاند و ما در روزنامههایی که از مرداد 1360 در اختیارمان قرار میگرفت، در میان اسامی اعدام شدگان هر روز نام فرزندانی از روحانیون را هم مشاهده میکردیم. به هر حال، محبوبیت (امام) خمینی و ریشه داشتن روحانیت شیعه در تمامی شهرها و روستای کشور، باعث شد تا مردم
هم به شکار مجاهدین بپردازند. افراد سازمان زندگی مخفی خود را آغاز کردند و صرفا در مواقع حمله به طرفداران رژیم، در زمانی کوتاه ظاهر میشدند، مع ذلک ملتی که به طور کامل خود را در اختیار رژیم قرار داده بود نسبت به این حرکات مهم گوش به زنگ و هوشیار بود. میزان اعتماد و صداقت مردم نسبت به (امام) خمینی به حدی بود که حتی خانوادهها، خودشان فرزندانشان را به کمیته و پاسداران مستقر در شهرها و روستاها لو میدادند…» (2).
1) روزنامه جمهوری اسلامی، 18 / 3 / 1360.
2) احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه آذری، ص 410 – 411، انتشارات مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.