سیاست دفاعی ایران برای بیرون راندن نیروهای اشغالگر متأثر از دو دیدگاه بود:
دیدگاه نیروهای کلاسیک: استراتژی دفاعی این گروه متأثر از جریان فکری امرای ارتش و بنیصدر و همچنین آموزشهای ارتش شاهنشاهی بود. صاحبان این دیدگاه با الگوپذیری از طرحی پدافندی که از رژیم سابق به جا مانده بود طرح عملیاتی زود بازدهای را برای بازدارندگی و دفع تجاوز در دستور کار خود قرار دادند و با ارائه طرح تاکتیکی «زمین در برابر زمان» امیدوار بودند که تا با کاربردی کردن آن، نیروهای متجاوز را بیرون برانند. اما نظر به اینکه آنها جنگ را از زاویهای ظاهری تحلیل کرده و درک عمیقی از ماهیت جنگ و تهدید آن نداشتند و اساسا چون این طرح از مبانی و انسجام لازم برای پاسخگویی به ابعاد تهدید برخوردار نبود، خیلی سریع با ناکامی مواجه شدند به گونهای که با هر شکستی روحیه یأس و ناامیدی در بین آنها افزایش مییافت و به جای تجدید نظر در دیدگاه و شیوه خود، به توجیه آن میپرداختند .
دیدگاه نیروهای انقلابی و سپاه پاسداران: صاحبان این دیدگاه با تأسی به تفکر و شیوهی انقلابی امام خمینی در مهار بحرانها، سازماندهی نیرو، جذب و بسیج نیروهای انقلابی و مردمی و تعامل با نیروهای حزب اللهی
ارتش، مبانی عملیاتی دیگری را پایهریزی و در دستور کار خود قرار دادند. اینها استراتژی «مقاومت در هر مکان و حفظ زمین برای به دست آوردن زمان» و ایجاد تأخیر در حرکت دشمن را مبنای فعالیت خود قرار دادند و موفق شدند در پرتو آن دشمن را زمینگیر و مانع از پیشروی بیشتر قوای عراقی شوند. و پس از آن تلاش کردند ضمن همکاری با نیروهای کلاسیک، تغییر و تحولی در نگرش آنها ایجاد نمایند.
اما بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا – که اختلافات عمیقی با نیروهای پیرو خط امام داشت – همچنان با سوءظن شدید، تلاشهای وسیعی را برای حذف سپاه و نیروهای مردمی و تفکر انقلابی و جلوگیری از مداخله آنها در امور نظامی و دفاعی به کار بست، وی با اتکا به شیوههای کلاسیک – که بیش از هر چیز ابزار را رمز موفقیت در جنگ میپنداشت – حاضر به قبول طرحهای عملیاتی سپاه و نیروهای انقلابی نبود و همواره بر اجرای عملیات کلاسیک اصرار میورزید. بر اساس همین شیوه چهار عملیات در مناطق دزفول، جاده ماهشهر – آبادان، هویزه (عملیات نصر) و مجددا جاده ماهشهر – آبادان (عملیات توکل) در تاریخهای 23 مهر، 3 آبان، 16 و 20 دی ماه 1359 اجرا شد که جملگی با ناکامی مواجه گردید.
بنیصدر در مقام فرماندهی کل قوا بعد از این تلاشهای ناموفق سه راهحل پیش روی خود داشت:
1- عملیاتهای نظامی را به همان شیوه ادامه دهد که توان و روحیه لازم برای آن وجود نداشت.
2- تغییر روش و بینش بدهد و حضور سپاه و بسیج را به طور قطعی در صحنه جنگ و طراحی نبرد بپذیرد که این راهحل با تفکر بنیصدر و سران حاکم بر ارتش امکانپذیر نبود.
3- با اتکا و نزدیکی بیشتر به گروههای سیاسی (معارض) چشم امید به موفقیتهای سیاسی داشته باشد و از این طریق، هم شکست در جبهههای جنگ را پوشش دهد و هم قدرت خود را در داخل تثبیت کند.
بنیصدر به دلایل گوناگون، راه سوم را انتخاب کرد و در نتیجه مقابل امام و یاران ایشان ایستاد، و تلاش فراوانی برای ایجاد بیاعتمادی به توان و تدابیر نیروهای انقلابی در عرصه دفاع و مقاومت در برابر دشمن به عمل آورد و با بیتدبیری وی، ارتش در جبههها از عملیات آفندی دست کشید و شیوهی پدافندی اتخاذ کرد و به این ترتیب رکود و فرسایش بر جبههها حاکم شد. پیامد دیگر این وضعیت عدم شکلگیری وحدت فرماندهی در مقابله با دشمن بود.