جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

واقع نگرى (نفس الامرى)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

واقع در اصطلاح فلاسفه به چیزى اطلاق مى‏شود که در نفس الامر است (1) و در عرفان عبارت از معنایى است که «اندر دل پدید آید و بقا یابد؛ بر خلاف خاطر.» (2).

در اینجا مقصود از واقع همان نگاه فلسفى است؛ یعنى نفس الامر را دیدن و بر اساس آن حرکت نمودن.

نفس الامر عبارت از «حقیقت کار و یا حد ذات هر شىء و به عبارتى، حقیقت عالم.» (3).

مبناى حرکتى امام (ع) در تمام شئون رفتارى، ناشى از توجه ایشان به نفس الامر و حقیقت اشیا و واقعیت عالم هستى بود. ایشان در چنان مرحله‏ى از شناخت قرار داشت که حدود و حقیقت آن در نزدش مکشوف بود، همچنان که امروزه تجسم این علم در کلمات و سیره‏ى به جا مانده از ایشان متجلى است. (کل یعمل على شاکلته (4) – از کوزه همان برون تراود که در اوست(.

عالم هستى در نظامى شکل گرفته و تکوین یافته است که ضمیر باطنى آن از طریق علم کشف مى‏گردد. دریافت این حقایق بسترى است که اندیشمندان را در طول تاریخ به سوى خود کشانده است تا با افزایش میزان اطلاعات خود از این حقایق، امکان تسلط را در اشیا و عالم هستى افزایش دهند. «آصف بن برخیا» به یک مرتبه از هفتاد و سه مرتبه‏ى علم کتاب تکوین دست یافته بود که توانست تخت پادشاهى را در کمتر از آنى نزد حضرت سلیمان (ع) حاضر نماید. (5) حال تصور کنید انسان‏هایى که به تمام یا بخشى از این مراتب علمى دست مى‏یابند، چه قدرت‏ها و توانایى‏هایى را در اختیار مى‏گیرند!؟ تمام این علم بر اساس روایات نزد امامان (ع) بوده است و بیانات ایشان از وقایع آتى در قالب ملاحم، حاکى از این واقعیت مى‏باشد. (6).

امیرالمؤمنین على (ع) این علوم را از حضرت رسول (ص) فرا گرفته بودند، (7) و ایشان نیز بعد از اتمام دوره‏ى امامت آن را به امام بعدى تحویل مى‏دادند.

سوگند به خدا اگر بخواهم مى‏توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان

کارش و از تمام شئون زندگى آگاه سازم، اما از آن مى‏ترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا صلى الله علیه و آله کافر شوید. آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خودم مى‏سپارم. سوگند به خدایى که محمد صلى الله علیه و آله را به حق برانگیخت و او را برگزید جز به راستى، سخن نگویم. پیامبر اسلام همه‏ى این اطلاعات را به من سپرده است و از محل هلاکت آن کس که هلاک مى‏شود و جاى نجات کسى که نجات مى‏یابد و پایان این حکومت همه را به من خبر داده و مرا آگاه کرده است (8) (و کان لا یمر بى‏من ذلک شى‏ء الا سألته عنه و حفظته(. (9).

بر اساس این مبانى، حضرت (ع) به کسى عالم اطلاق مى‏کرد که بتواند به این حقایق دست یابد و رفتارهاى خویش را بر اساس آنها تنظیم نماید.

مبغوض‏ترین افراد در نزد او کسانى هستند که به دروغ مجهولاتى را به هم بافته، در میان انسان‏هاى نادان امت، جایگاهى پیدا مى‏کنند و آدم نماها آنها را عالم مى‏نامند، چرا که در قاموس على (ع) علم آن نیست که دیگران پذیرفته و به نفع آنها باشد، بلکه میزان علمى بودن، انکشاف از حقایق هستى و انطباق با حقایق قرآنى است. (لا یحسب العلم فى شىء مما انکره…(. (10).

حضرت (ع) با شعار حرکت، عمل و گفتار بر اساس بینش (فانفذوا على بصائرکم) (11) مى‏فرمود عمل و گفتار من بر پایه‏ى بینشى است که مستند به قرآن و سنت رسول خداست. (12) از این رو شیعیان من نیز باید بر این مبنا حرکت

نموده و حتى جایگاه فرود و خیزش شمشیرهاى خود را نیز بر آن استوار سازند (حملوا بصائرهم على اسیافهم(. (13) و در این راستاست که وقتى مى‏شنود بعضى از یاران به شامیان دشنام مى‏دهند مى‏فرماید: «به بیان و توصیف رفتارها و حالت‏هایى که داشته‏اند بپردازید که این به صواب نزدیک‏تر است.» (14).

قبل از اینکه در این جام واقع گراى على (ع) به تماشاى حقایق بعضى از پدیده‏هاى عالم هستى بنشینیم – که در شکل گیرى مولفه‏هاى قدرت ملى و شیوه‏ى زمامدارى و رفتارهاى جمعى ایشان نقشى مهم و اساسى داشتند – لازم است به نکته‏اى توجه نماییم و آن این که، گرچه با علم و بصیرتى که در نزد امام (ع) بود حقایق را به روشنى دریافت مى‏نمود، در رفتارهاى اجتماعى، همواره شرایط اجتماع را رعایت مى‏کرد و تمامى تصمیم‏هاى حضرت (ع) بر اساس نقاط قوت و ضعف آن دوران بود. ایشان از فرصت‏ها بهترین استفاده را براى دفع تهدیدات و رفع نقاط آسیب‏پذیر مى‏کرد، چرا که در ظهور جمعى، رعایت شرایط اجتماعى از ضروریات است. خیزش علوم، گرچه از منبع سرشار حقیقت باشد، ظهور آنها در غیر موضع اصلى و شرایط طبیعى چه بسا موجب مفسده‏هایى گردد. از این روست که بعد از رحلت رسول الله (ص(، حضرت على (ع (25 سال سکوت و صبر پیشه مى‏سازد در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلو دارد. صبر در محیطى که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى‏دارد. (15) در دوره‏ى خلافت نیز با مردمى روبرو مى‏شود که توان و تحمل این حقایق را ندارند و لذا در جواب سؤال‏هایى از عدم برخورد با قضایا مى‏فرماید:

اى برادران! از آنچه شما مى‏دانید بى‏اطلاع نیستم، اما اجراى آن را چگونه به دست آورم؟ در حالى که آنان با ساز و برگ به راه افتاده‏اند و بر ما تسلط دارند و ما بر آنها قدرتى نداریم! هم اکنون بردگان شما با آنها مى‏جوشند و بادیه نشینان اطراف شما به آنها پیوسته‏اند، آنها در میان شما زندگى مى‏کنند، و هر مشکلى را که مى‏خواهند بر شما تحمیل مى‏کنند. آیا شما بر خواسته‏هاى خود توانایید؟ کارى که پیش آمده از جاهلیت است، شورشیان یار و یاور دارند و اگر براى کیفر آنها حرکتى آغاز شود، مردم به چند دسته تقسیم مى‏شوند… و لذا کارى نکنید قدرت ما تضعیف شده و اقتدار امت متزلزل گردد. (16) من تا وحدت اجتماعى آسیب نبیند صبر خواهم کرد و آنگاه با آنان به نبرد خواهم پرداخت. (17).

البته این کلام را نباید بر این حمل کرد که اوامر و نواهى الهى را به علت عدم حصول شرایط و دخالت عنصر زمان و مکان مى‏توان مسکوت گذاشت و یا تغییرى در آن ایجاد نمود؛ زیرا حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام آن است که او حرام کرده است و بدعت‏هاى مردم چیزى را حلال و حرام نمى‏کند. (18).


1) سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، شرکت مولفان و مترجمان، 1367، ماده وقع.

2) کشف المحجوب، ص 502 و فرهنگ اصطلاحات عرفا، سید جعفر سجادى – دهخدا، ج 14، ص 20413.

3) سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، شرکت مولفان و مترجمان، 1367، ص 596 و لغت نامه دهخدا، ج 13، ص 20012.

4) سوره‏ى اسراء، آیه‏ى 84.

5) سوره‏ى نمل، آیه‏ى 40 و طباطبایى، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 15، ص 517.

6) طباطبائى، محمد حسین، ترجمه‏ى المیزان، جامعه‏ى مدرسین قم، 1363، ج 15، ص 527.

7) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 93.

8) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 175.

9) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 210.

10) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 17 و 18 و 19.

11) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 197.

12) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 205.

13) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 150.

14) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 206.

15) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 3.

16) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 168.

17) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 169.

18) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 176.