نقاط کلى تعاریف ارایه شده را مىتوان به صورت زیر خلاصه نمود:
– اول: فرهنگ تشکیل دهندهى عناصر رفتارهاى اعضاى جامعه است.
– دوم: فرهنگ ویژگىهاى رفتارى است که از گذشتگان به ارث رسیده و یا از دیگران آموخته مىشود.
– سوم: فرهنگ شیوهى زندگى مستند به یکى از امور تجربى، عقلانى و نفسانى است.
– چهارم: فرهنگ عامل هویتدهى جوامع و حیات عقلایى آنهاست.
– پنجم: صفتى است که به انسان هویت عقلایى بخشیده و او را انسان مىسازد.
از آنجا که شیوهى زندگى هر انسان بر اساس نوع ادراک و شناخت او از خود، خدا، دیگر انسانها، جهان اطرافش، نوع رابطهى بین خود و آنها و الگوى ایدهآلى که از نقش اجتماعى براى خود در زندگى ساخته و نقشى که در آن بازى مىکند، به تصویر کشیده مىشود؛ و این تصویر از یک طرف حاصل
تجربیات فکرى گذشتگان و از طرفى برخاسته از استدلالهاى امروزى است که متناسب با شرایط جدید به وجود آمده است، رفتارهاى انسان از یک جهت، متکى به ارزشها و باورهاى اوست که از نوع نگاهش به هستى بر مىخیزد که از طرفى مستند به استدلالهاى فکرى و اندیشههاى اوست که بر اساس نوع گزارههاى برخاسته از شرایط و تجربیات او شکل مىگیرد. از این رو تعریفى که براى فرهنگ انتخاب مىکنیم و آن را محور مطالعهى خود در این پژوهش قرار خواهیم داد عبارت است از:
»شیوهى زندگى برخاسته از اندیشه (عقل نظرى) و نظام ارزشى (عقل عملى(»
در این تعریف آن، شیوهى زندگى اشاره به کیفیت گزینشهاى فردى و اجتماعى در برخوردها و تعاملات، نوع گفتارها، کردارها و پندارها دارد. عقل نظرى اشاره به قوهى عاقلهى انسانى است که سازندهى افکار و اندیشههاى اوست و عقل عملى بیانگر بایدها و نبایدهایى است که در زندگى بر اساس تجربیات و الگوهاى زندگى انتخاب شده است و عموما مستند به نگرش انسان به جهان و به تعبیر دیگر، نوع جهان بینى انسان است. (1) این شیوهى زندگى، امرى است که به واسطهى آن زندگى انسان از زندگى حیوانات متمایز مىگردد
و به او شخصیت و هویت جدیدى در معاشرتها، زندگى، رفتارها و گفتارهایش مىبخشد (2) و در او چنان تأثیر مىگذارد که در تعریف او گویند: انسان حیوانى است با فرهنگ. (3).
انسان با فرهنگ، فردى است که فکر مىکند، انتخاب مىکند و راه زندگى، نوع رفتارها و کردارهاى خاصى را بر مىگزیند. از این جهت هیچ انسان بىفرهنگى یافت نمىشود، (4) چرا که همهى انسانها زندگى مىکنند؛ زندگىاى که بر پایهى فکر، اندیشه و ارزشهاى خاصى بنا شده است. شیوهى زندگى که به راحتى اجازهى تغییر در آن نمىدهد با تکیه بر این نظام فکرى و ارزشى به راحتى اجازهى ورود افکار بیگانه و ارزشهاى دیگر را به حریم خود برنمىتابد.
در این راستا فرهنگ اسلامى عبارت خواهد بود از:
»شیوهى زندگى برخاسته از اندیشهى توحیدى و نظام ارزشى اسلام.»
فرد متخلق به فرهنگ اسلامى کسى خواهد بود که برخوردار از یک اندیشهى توحیدى باشد و بایدها و نبایدهاى زندگىاش در شئون فردى و اجتماعى مستند به قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع(، و الگوى زندگىاش پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) باشد. جامعهى با فرهنگ، جامعهاى است که ارزشها و روشهاى خاصى را بر اساس استدلالها و نظام ارزشى براى تعاملات اجتماعى معرفى مىکند و اجازهى ورود تعاملات دیگر را نمىدهد و در صورت ورود آنها، از خود استقامت
نشان داده و در صدد نفى و در نهایت طرد آنها بر مىآید.
این که انسانها و در نهایت جوامع انسانى با کدامین شیوههاى زندگى به سعادت همیشگى دست خواهند یافت تا دنیا و آخرت آنها را تضمین نماید، از دیرباز بین اندیشمندان علوم مختلف مورد بحث بوده و خواهد بود و در طول این بحثها هر کدام به دنبال شیوهى زندگى و آیینى هستند که ضمن توجه به تمامى ابعاد وجودى انسان، سعادت دنیوى و اخروى او را تامین نموده و زندگى جاودانهى توأم با لذت و خوشى را براى او فراهم سازد. (5).
1) اندیشمندان اسلامى در توضیح عقل و حکمت، آنها را به دو بخش عملى و نظرى تقسیم مىکنند که در آن، حکمت نظرى بیانگر دریافت و درک هستى است آن چنان که هست و حکمت عملى بیانگر شناسایى و دریافت خط مشى زندگى است آن چنان که باید. این چنین «باید«ها نتیجهى منطقى آن چنان «هست» هاست، بالاخص آن چنان «هست«هایى که فلسفهى اولى و حکمت ما بعدالطبیعى عهدهدار بیان آنهاست. براى توضیح بیشتر به کتاب جهانبینى توحیدى شهید مرتضى مطهرى از انتشارات صدرا صفحه دو به بعد مراجعه شود.
2) ترابى، مبانى جامعه شناسى، نشر اقبال، 1343، ص 137.
3) روح الامینى، محمود، 1377، ص 7.
4) کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، مترجم توسلى و فاضل، نشر سمت، 1372، ص 59.
5) به اعتقاد ما پاسخ این کنکاش قبل از خلقت انسان و هبوط او به عالم خاکى از طرف خالق هستى و انسان بیان شده است، آیهى 38 سورهى بقره اشاره به این واقعیت تکوینى دارد: »قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یأتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون«. »به آنها گفتیم از جنت هبوط کنید سپس از جانب من هدایتى براى شما مىآید که هر کس تابع آن باشد هیچ ترس و حزنى او را نخواهد بود«. علامهى طباطبایى در تفسیر المیزان جلد اول صفحه 136 در تفسیر آیهى شریفه مىفرماید «هذا اول ما شرع من الدین لآدم علیهالسلام و ذریته، او جز الدین کله فى جملتین لا یزاد علیه شى الى یوم القیامه.» و در صفحه 138 همان جلد مىنویسد: «هو کلمه جامعه، لجمیع التشریعات التفضیلیه التى انزلها الله تعالى فى هذه الدنیا من طرق ملائکته و کتبه و رسله.» یعنى این امر اولین چیزى است که از طرف خداوند به حضرت آدم (ع) و فرزندان او تشریع شده است یا جزیى از دین است که همهاش در دو جمله آمده که تا روز قیامت چیزى بر آن افزوده نمىشود. و جامع تمام شریعتهایى است که از طرف خدا در این دنیا از طریق ملائکه و کتابهاى آسمانى و پیامبرانش نازل شده است. این آیین و شیوهى زندگى با رعایت تمام ابعاد وجودى انسان در تمام مراحل و حالات زندگى در بستر زمان، ضامن تامین سعادت ابدى انسان هاست، چرا که تنها خالق هستى و انسان، آشنا به خصوصیات و ویژگىهاى روحى و جسمى اوست و او مىداند چه راهى و چه شیوهى زندگى او را به سر منزل سعادت خواهد رساند. »انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلنه سمیعا بصیرا. انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» انبیاى الهى در مرحلهى اول، و اوصیاى آنها در مرحلهى بعدى، الگوهاى عملى این شیوهها مىباشند. امیرالمؤمنین على (ع) به عنوان وصى و جانشین بر حق پیامبر اسلام (ص) و امام متقین و انسان کامل، الگویى ابدى است که براى تمام آزاد مردان جهان عرضه شده است و بر دانش پژوهان و دوستداران، به خصوص به پیروان و شیعیان آن حضرت (ع) فرض و واجب است که این شیوهها را از زوایاى مختلف زندگى ایشان استخراج نموده و به جهانیان ارایه نمایند. سورهى الانسان، آیات 2 و 3 «ما انسان را از نطفهى مختلط خلق کردیم و داراى قواى چشم و گوش گردانیدیم. ما به حقیقت، راه (حق و باطل) را به انسان نشان دادیم حال مىخواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و یا مىخواهد آن نعمت را کفران کند.» ترجمهى الهى قمشهاى.