اکنون موقع آن است که به طرح یک نظریه نوین درباره شهادت طلبى بپردازیم. در فصول گذشته موضوع شهادت طلبى را از منظر ادیان و فرهنگها، جامعهشناسى، قرآن و سنت روانشناسى اجتماعى و نیز از منظر اندیشمندان اسلامى بیان کردیم و ارتباط بعضى از مفاهیم را با شهادت طلبى بررسى کردیم. در این بخش دیدگاه نهایى خود را درباره شهادت طلبى طرح مىنماییم. البته «از آنجایى که جنبههاى مختلف یک مسئله غالبا در حیطه و شمول دیدگاهها یا جهتگیرىهاى نظرى و متفاوت قرار دارد، یا باید از میان دیدگاههاى موجود یکى را که از همه مناسبتر است، برگزید و یا باید دیدگاهى متفاوت از آنهایى که از پیش وجود داشتهاند، ساخت.» (1) تئورىها درباره شهادت طلبى در عین حالى که با نظریههاى قبلى بىارتباط نیست اما جدید و فراگیر است. این نظریه که ما آنرا «نظریه همبستگى معنوى«، نام نهادهایم، داراى سه وجه است. وجه اول در واقع مثلثى است که از سه زاویه بنام آموزههاى دینى،
ارزشهاى معنوى و انگیزههاى معنوى تشکیل شده است. از این منظر منشأ شهادت طلبى مىتواند آموزههاى دینى، ارزشهاى معنوى یک جامعه یا انگیزه معنوى افراد باشد.
وجه دوم مبین این مطلب است که هر زاویه این مثلث بزرگ (مثلث آموزههاى دینى، انگیزههاى معنوى و ارزشهاى معنوى) در واقع خودش از یک مثلث تشکیل شده است که سه زاویه دارد که عبارتند از: خداخواهى، دگرخواهى و خودیابى یعنى اگر ما به آموزههاى دینى توجه کنیم مىبینیم که عصاره ادیان خداخواهى، خودیابى و دگرخواهى است. اگر به ارزشهاى معنوى نیز توجه کنیم مىبینیم که عصاره همه آنها خداخواهى دگرخواهى و خودیابى است و اگر به انگیزههاى معنوى توجه کنیم که عصاره آنها نیز خداخواهى، دگرخواهى و خودیابى است. البته وجه تمایز این سه وجه اینست که ما در موضوع اول از طریق دین به این عصارهها مىرسیم یعنى خلاصه و چکیده تعالیم ادیان این سه چیز است در موضوع دوم از طریق توجه به ارزشهاى متعالى جامعه یا فوق ارزشها به آن مىرسیم و در موضوع سوم از طریق فوق نیازها یا نیازهاى معنوى به آن دست مىیابیم. در موضوع اول شهادت طلبى بیشتر جنبه دینى دارد. در موضوع دوم بیشتر جنبه اجتماعى و جامعهشناسى دارد و در موضوع سوم بیشتر به روانشناسى و عزت نفس و فطرت مربوط است. یعنى براى شناخت موضوع شهادت طلبى هم باید به دین و هم به ارزشهاى متعالى جامعه و هم به انگیزههاى معنوى افراد توجه کرد.
در نهایت از تاثیر و تاثر و تطابق سه وجه این مثلثها یک مثلث اصلى بوجود مىآید که مثلث شهادت طلبى است که زوایاى آن نشان دهنده شهادت طلبى در یک جامعه مشخص است.
در تفکر اسلامى خداخواهى اصل است و دو وجه دیگر مثلث یعنى دگرخواهى و خودیابى زمانى اصالت دارند که ناشى از خداخواهى و مرتبط با خدامحورى باشند.
منظور ما این است که چون در بینش توحیدى منشأ و ارزش هر چیزى منوط به امر الهى و ارتباط با منشأ هستى است در موضوع شهادت طلبى نیز زمانى خودیابى و مقولات آن و دگرخواهى و مقولات آن ارزشمند هستند که مرتبط با خداخواهى باشند.این موضوع مفهوم توحید خالص و توحید عملى ناب است «ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین» مثلا چون خداوند مجوز شهادت بخاطر دفاع از دیگران و کمک به مستضعفین و حراست از ارزشهاى اجتماعى مقبول، چون دفاع از خانواده،
کشور، ناموس، توجه بقاءطلبى، خودیابى، زیبایى خواهى و… را صادر نموده است پس آنها اصالت پیدا مىکنند: بنابراین در نگرش توحیدى اصالت و نهایت هر چیزى به خدا برمىگردد. از همبستگى و وابستگى آموزههاى دینى و انگیزههاى معنوى و ارزشهاى معنوى در نهایت سه فرضیه بدست مىآید که تقریبا در هر زمانى و هر مکانى و هر جامعهاى ارزشمند و قابل تبیین است.
در طول تاریخ گذشته بشر و نیز در جهان معاصر و آینده عصاره آنچه که فلاسفه، علماى ادیان، پیامبران، عرفا، علما، شهدا، مصلحان، هنرمندان، جامعه روانشناسان و… در جستجوى آن هستند، به این سه موضوع منتهى مىشود.
با توجه به این نظریه شهادت طلبى را مىتوان در همه جوامع آمارى بررسى کرد و حدود زوایاى مثلث شهادت طلبى را در یک جامعه آمارى خاص بدست آورد.
بنابراین این زوایاى مثلث اصلى شهادت طلبى نشان دهنده نحوه تقسیم انگیزههاى شهادت طلبى بین سه متغیر خداخواهى، خودیابى، دگرخواهى است. البته حالتهاى استثنایى نیز ممکن است وجود داشته باشد مثلا مساوى شدن زوایاى این مثلث بیانگر تقسیم مساوى انگیزههاى شهادت طلبى است. و یا فقدان یکى از انگیزهها باعث مىشود که شکل از حالت مثلث خارج گردد. و یا ممکن است اندازه یک انگیزه کل انگیزههاى معنوى را شامل شود. یعنى همه انگیزههاى شهادت طلبى به یک متغیر اختصاص یابد.
بهرحال ما جهت یادآورى، به حالتهاى استثنایى شهادت طلبى نیز اشاره کردهایم.
یعنى در این جامعه خاص خداخواهى بیشتر از دگرخواهى و دگرخواهى بیشتر از خودیابى است.
موضوع همبستگى معنوى همانطور که مطرح شد ریشه در نگرش توحیدى بر جهان دارد. کنش شهادت طلبى براساس هر یک از حالتهاى بالا (حتى حالتهاى استثنایى آن) با توجه به این نگرش زمانى قابل قبول است که مرتبط با اذن الهى باشد. هر یک از حالتهاى فوق چون با تاسى از حکم خداوند و در مدار اجازه او قرار دارند، قابل پذیرش هستند. به این ترتیب تقدم هر یک از ابعاد شهادت طلبى نسبت به دیگرى باز هم نشانه حضور و ظهور عشق و گرایش به خداوند به رفتار است. بنابراین حاصل مثلث شهادت طلبى هر چه باشد چون مرتبط با منبع لایزال الهى است، قابل قبول است و عبادت محسوب مىگردد. این مثلث به هر شکل که باشد تجلى نوعى معنویت و همبستگى در زندگى انسانى و عرفان متعالى و تجلى حیات طیبه است. در واقع آنچه از آن به «انسان کامل» تعبیر مىشود، متشکل از سه بعد است، خداخواهى، خودیابى، دگرخواهى.
این سه بعد نقطه اتصال به حقیقت و تجلى وحدت معنوى در جهان هستند و شناخت هر یک از این ابعاد موجب تسهیل شناخت دو بعد دیگر مىگردد و برآیند این ابعاد که سازنده شخصیت انسان کامل است، موجب وصول و حصول به «حیات طیبه» مىگردد. ضعف در هر یک از این ابعاد انسانى نوعى ضعف معنوى محسوب مىگردد و این بیانگر ارتباط تنگاتنگ این سه وجه است. چنانکه در معارف دینى و عرفانى ما آمده است من عرف نفسه عرف ربه. خودیابى عامل تسهیل خداخواهى و جهانشناسى و خداخواهى عامل تسهیل خودیابى و وصول به ارزشهاى متعالى و دگرخواهى موجب تسهیل ارتباط با خدا و خود مىگردد. بدین ترتیب ارتباط این سه مقوله یعنى آموزههاى دینى، ارزشهاى معنوى یا فوق ارزشها و انگیزههاى معنوى یا فوق انگیزهها موجب بوجود آوردن «مثلث معنوى شهادت طلبى» مىشود. خلاصه اینکه دگرخواهى، خودیابى و خداخواهى تجلى نیازها، رازها و رمزهاى وجود انسان و منشأ بىقرارى او و شرط وصول به جام جم و سرچشمه آب حیات و مطلوب فطرت انسانى و کلید گفت و گوى تمدنها و عصاره تعالیم ادیان و فرهنگها و غایت حرکت و صیرورت اوست.
قبول این نظریه (نظریه همبستگى معنوى) مبین نوعى تفاهم وحدت کلى بین دین و
عرفان و ارزشهاى متعالى (فوق ارزشها) و انگیزههاى والاى معنوى است و نظریههاى جامعهشناسى و روانشناسى را از حالت خشک و بىروح توجه محض به ابعاد مادى و طبیعى و تک انگارى خارج مىکند. ما در فصل آخر کتاب براى این سه متغیر، با توجه به جامعه آمارى خود، مقولههایى را مشخص کردهایم که در واقع تعاریف عملیاتى آنها هستند و البته این متغیرها با توجه به نوع تحقیق و جوامع آمارى دیگر مىتواند، تغییر یابد. بررسى این تئورى که با روش تحلیل محتوى انجام شده است، مىتواند مبین صحت این نظریه باشد.
1) روش تحقیق در علوم اجتماعى، کیوى ریمون و کامپفهود، ص 82.